لطیفه های مجاز
۱۵ اسفند ۱۳۸۸, ۱۱:۰۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۴۷ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
لطیفه های مجاز
یکی رو ميبرن افريقا، يك تمساح نشونش ميدن. ازش میپرسن: «شما تو کشورتون به اين چي ميگين؟» غضنفر میگه: «ما غلط میکنیم چيزي به اين بگيم.
فقط توهین به هیچ قشری نکنید ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۲۴ فروردين ۱۳۸۹, ۰۲:۳۸ عصر
ارسال: #21
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
مامانه به بچه هه ميگه ميدونم شيطون گولت زد موهاي خواهرتو کشيدي! بچه هه ميگه آره ولي لگدي که زدم تو شيکمش ابتکار خودم بود. ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۲۹ فروردين ۱۳۸۹, ۰۸:۴۱ عصر
ارسال: #22
|
|||
|
|||
RE: طنز
پدر، پسر تنبلش را ميبره کوهنوردي بعداز اينکه ميرسند به اون بالاي کوه باباهه به پسرش مي گه بيا ببين از اين بالا اون پايين چقدر زيباست
پسره ميگه بابا من که از اول گفتم همون پايين بمونيم و بالا نياييم! *********** واعظي بالاي منبر از اوصاف بهشت مي گفت و از جهنم حرفي نمي زد.يکي از حاضرين پاي منبر خواست مزه اي بيندازد گفت:اي آقا،شما هميشه از بهشت تعريف مي کنيد،يک بار هم از جهنم بگوييد.واعظ که حاضر جواب بود گفت:آنجا را که خودتان مي رويد و مي بينيد.بهشت است که چون نمي رويد لااقل بايد وصفش را بشنويد! از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۳۰ فروردين ۱۳۸۹, ۰۱:۵۸ عصر
ارسال: #23
|
|||
|
|||
RE: طنز
مسئولین یک موسسه خیریه متوجه شدند که یک وکیل پولداری در شهرستان زندگی میکند وتاکنون حتی یک ریال هم به خیریه کمک نکرده است.پس یکی از افرادشان را نزد او فرستادند.
مسئول خیریه:آقای وکیل ما در مورد شما تحقیق کردیم ومتوجه شدیم که الحمدالله از در آمد خوبی برخوردارید و هیچ کمکی به خیریه نکرده اید.نمی خواهید دراین امر خیر شرکت کنید؟ وکیل: آیا شما در تحقیقاتی که انجام داده اید متوجه شده اید که مادرم بعد از یک بیماری سخت سه ساله هفته پیش در گذشت ودر طول آن سه سال حقوق بازنشستگی اش کفاف مخارج سنگین درمانش را نمی داد؟ مسئول خیریه: (با کمی شرمندگی) نه نمی دانستم.خیلی تسلیت میگویم. وکیل: آیا در تحقیقاتی که از من کرده اید متوجه شده اید که برادرم در جنگ هر دو پای خود را از دست داده و اکنون نمی تواند کار کند.زن و 5بچه دارد و9سال است خانه نشین است و نمی تواند از پس مخارج سنگین زندگی اش برآید؟ مسئول خیریه: (باشرمندگی بیشتر) نه نمی دانستم چه گرفتاری بزرگی. وکیل:آیا در تحقیقاتتان متوجه شدید که خواهرم سالهاست در بیمارستان روانی بستری است و چون بیمه نیست در تنگنای شدیدی برای تامین هزینه های درمانش قرار دارد؟ مسئول خیریه که کاملا شرمنده شده بود گفت:ببخشید نمی دانستم این همه گرفتاری دارید وکیل:خوب حالا وقتی من به این ها یک ریال کمک نکرده ام چطور انتظار دارید به خیریه شما کمک کنم؟! |
|||
|
۳۰ فروردين ۱۳۸۹, ۰۲:۴۱ عصر
ارسال: #24
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
چه وقت زنان خدا را شکر می کنند؟ زن رو به خدا کرد و گفت: چرا باید دیه ما نصف مردها باشد؟ خداوند مهربانانه فرمود: عزیز من ! اگر با کشتن، تو را از شوهرت بستانند، به او هشت میلیون می رسد، ولی اگر او را بکشند تو صاحب شانزده میلیون می شوی !!! زن خندید و گفت: خدایا حکمتت را شکر... ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۳۰ فروردين ۱۳۸۹, ۰۹:۰۶ عصر
ارسال: #25
|
|||
|
|||
RE: طنز
یه هم ولایتی امروزی می خواسته تبلیغ نماز کنه
میگه ببینیند بچه های خوب نماز مثل مسنجر هست وضو می گیری مثل اینه که به اینترنت وصل شدی الله اکبر میگی مثل اینه که تو مسنجر لاگ این کردی نماز میخونی انگار داری با محبوب می چتی اگه یهو وضو باطل بشه دیس کانکت می شی!!! آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
۱ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۵:۱۰ عصر
ارسال: #26
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
یه هم ولایتی با دوست دخترش ميرن پارك هم ولایتی ميگه :عزيزم اگه اين درخت كاج زبون داشت الان به ما چي ميگفت ؟ دختره ميگه اگه زبون داشت ميگفت زبون نفهم من زردآلوام نه كاج ... ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۴ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۵:۳۸ عصر
ارسال: #27
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
سلام. به علت نزدیک بودن ایام فاطمیه ،از گذاشتن پست در این تالار تا پایان ایام فاطمیه خودداری کنید. در ضمن آقای علی رضا پناهیان با برادرش(احمد پناهیان) هیئتی دارن بنام هیئت محبین اهل بیت (علیهم السلام) که از جمعه مراسم ایام فاطمیه این هیئت شروع شد تا شب شهادت (سه شنبه) ،علی رضا سخنرانی می کنه و احمد مداحی،از طریق سایت هیئت (http://www.mohebbin.net) به صورت مستقیم پخش می شود،می تونید بعدا هم فایلش را بگیرید.(ساعت شروع مراسم بعد از نماز مغرب وعشا ،تقریبا 8:45 . (مراسم های هفتگی هیئت هم جمعه ها هست ،بعد از نماز مغرب وعشا) ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۱۲ صبح
ارسال: #28
|
|||
|
|||
RE: طنز
" مصاحبه شغلی "
در پایان مصاحبه شغلی برای استخدام در شركتی، مدیر منابع انسانی شركت از مهندس جوان صفر كیلومتر ام آی تی پرسید: « برای شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چیست؟» مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اینكه چه مزایایی داده شود.» مدیر منابع انسانی گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطیلی، 14 روز تعطیلی با حقوق، بیمه كامل درمانی و حقوق بازنشستگی ویژه و خودروی شیك و مدل بالا چیست؟» مهندس جوان از جا پرید و با تعجب پرسید: «شوخی میكنید؟ » مدیر منابع انسانی گفت: «بله، اما یادت باشه اول تو شروع كردی. |
|||
|
۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۵۸ عصر
ارسال: #29
|
|||
|
|||
RE: طنز
" اشتباه موردی "
كارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید: «معنی این چیست؟ شما 200 دلار كمتر از چیزی كه توافق كرده بودیم به من پرداخت كردید.» رئیس پاسخ می دهد: «خودم میدانم، اما ماه گذشته كه 200 دلار بیشتر به تو پرداخت كردم هیچ شكایتی نكردی.» كارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: «درسته، من معمولا از اشتباه های موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش كنم.» |
|||
|
۳۱ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۳:۲۱ عصر
ارسال: #30
|
|||
|
|||
RE: طنز
یارو سوار آسانسور ميشه، ميبينه نوشته: ظرفيت 12 نفر.
باخودش ميگه: عجب بدبختيهها. حالا 11 نفر ديگه از كجا بيارم؟! یه نفر خودشو دار ميزنه؛ بعلت ضربه مغزي ميميره. ميان ميبينند با كش خودشو دار زده یه نفر رفته بوده تماشاي مسابقه دو و ميداني، وسط مسابقه از بغليش ميپرسه: ببخشيد، اينا واسه چي دارن ميدون؟! يارو ميگه: براي اينكه به نفر اول جايزه ميدن طرف يوخده فكر ميكنه، ميپرسه: پس بقيشون واسه چي دارن ميدون؟!!!!! من همون کبوترم که جا نداشت . . . . . لونه ای حتی رو شاخه ها نداشت همه عاشقی من یه نفســــــه . . . . . یه امام رضـــــا دارم واسم بســـه آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا