لطیفه های مجاز
۱۵ اسفند ۱۳۸۸, ۱۱:۰۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۴۷ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
لطیفه های مجاز
یکی رو ميبرن افريقا، يك تمساح نشونش ميدن. ازش میپرسن: «شما تو کشورتون به اين چي ميگين؟» غضنفر میگه: «ما غلط میکنیم چيزي به اين بگيم.
فقط توهین به هیچ قشری نکنید ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
صفحه 4 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۱۵ عصر
ارسال: #31
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
یه اصفهاني کافر قله اورست رو فتح كرد.بهش ميگن انگيزه ات چي بود؟؟ ميگه خدا لعنت كنه كسي رو كه گفت اون بالا نذري ميدن ... برای مزاح هست که اسم شهرها ذکر می شه،منظور ما طرف کافر هست،و پشت سرکافر غیبت محسوب نمی شود. ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۱۶ عصر
ارسال: #32
|
|||
|
|||
RE: طنز
دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت: از نظر فيزيکى غيرممکن است که نهنگ بتواند يک آدم را ببلعد زيرا با وجود اينكه پستاندارعظيمالجثهاى است امّا حلق بسيار کوچکى دارد. دختر کوچک پرسيد: پس چطور حضرت يونس به وسيله يک نهنگ بلعيده شد؟ معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. اين از نظر فيزيکى غيرممکن است. دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از حضرت يونس مىپرسم. معلم گفت: اگر حضرت يونس به جهنم رفته بود چى؟ دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسيد. از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۴ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۱۳ عصر
ارسال: #33
|
|||
|
|||
RE: طنز
به هم ولایتی میگن با نخ سوزن جمله بساز میگه : من همه فوتبالیستها رو دوست دارم نخ سوزن علی دایی !
هم ولایتی میره حج ، میبینه هر کی یه گوشه نشسته میگه خدایا منو ببخش ! خدایا منو نسوزون ! خدایا غلط کردم !! یهویی جوگیر میشه خدایا منو نخور !! من همون کبوترم که جا نداشت . . . . . لونه ای حتی رو شاخه ها نداشت همـه عاشقی من یه نفســــــه . . . . . یه امام رضـــــا دارم واسم بســـه آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
۸ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۳۰ عصر
ارسال: #34
|
|||
|
|||
RE: طنز
هم ولایتی داشته رادیو پیام گوش می داده،گزارشگره می گفته:راه بهارستان به امام حسین بسته است،
راه انقلاب هم به امام حسین بسته است...... هم ولایتی می گه باشه بابا بستس که بستس، دیگه چرا هی قسم میخوری ؟ من همون کبوترم که جا نداشت . . . . . لونه ای حتی رو شاخه ها نداشت همـه عاشقی من یه نفســــــه . . . . . یه امام رضـــــا دارم واسم بســـه آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
۹ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۳۲ عصر
ارسال: #35
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
همون هم ولایتی ميره از اين ماشينا ميخره که فرمونش سمت راسته . بهش ميگن حالا ازش راضي هستي ؟ ميگه : راضي که هستم ، فقط نميدونم چرا هر وقت تف ميکنم ، ميخوره تو صورت زنم؟! ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
۱۱ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۳۷ عصر
ارسال: #36
|
|||
|
|||
RE: طنز
وصيت نامه یه هم ولایتی: من تمام نمازهايم را خواندم فقط برايم چهل سال وضو بگيريد !!!!
به پشه ميگن چرا زمستونا پيداتون نيست ؟!! ميگه:نه اينکه تابستونا خيلي برخوردتون خوبه!!! خبرنگار:براي محرم امسال چه برنامه هايي داريد؟ هم ولایتی:ما امسال 10تا علم اضافه کرديم /15تا پرچم/150تا زنجير/12تا قمه و40تا زنجيرزن جديد در مجموع انشاءالله ديگه پدر يزيد رو در میاریم! از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۱۲ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۴۷ عصر
ارسال: #37
|
|||
|
|||
RE: طنز
ماشین پیکانی با شماره پلاک تهران ص از چراغ قرمز رد میشه
پلیس که هم ولایتی بوده اژیر کشان دنبالش می افته و پشت سر هم داد می زد:تهران صلی الله علیه و اله بزن کنار... از هم ولایتی می پرسن ساعت چنده میگه 7:30 میگن دقیقاً ساعت چنده میگه 2:41 به هم ولایتی میگن چی خریدی ؟ میگه لپ لپ! میگم توش جازه هم داره ؟ میگه نمیدونم من لپ لپ رو به خاطر کیفیت اش میخرم ! آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
۱۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۰۸ عصر
ارسال: #38
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
یه نفر با یه اصفهانی دست به یقه میشه.اصفهانی بجای عمل متقابل التماس کنان با لهجه شیرین اصفهانی میگه آقا شما را به خدا یقمو ول کنین گوشمو بیگیرین.آخه یقم پاره میشه. به آدامس می گن آرزوت چیه؟ میگه زیر دندون اصفهانی جماعت نیفتم. ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۲۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۱:۴۷ عصر
ارسال: #39
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام
البته ناگفته نمونه که اصفهانی ها خیلی گلن.و خیلی هم دست و دل باز... هم ولایتی ميره تو يک قهوهخونه، به قهوهچي ميگه: داش حال ميکني يک جک عربي بگم؟! قهوهچيه ميگه: ببين ولک، من خودم عربم، اين يارو هم که کنار دستت نشسته هم عربه، درضمن قهرمان کشتيه. اوني که رو ميز سمت چپ نشسته هم عربه، درضمن معمولاٌ با خودش دو تا قمه داره. حالا هنوز ميخواي جک عربي تعريف کني؟! هم ولایتی ميگه: نه والله، حوصله ندارم سه بار توضيح بدم. هم ولایتی در حال مرگ بوده ، پسراشو جمع ميکنه دورش که نصيحتشون کنه! به نوکرش ميگه نفري يه چوب بده دست پسرا! به پسرا ميگه بشکونيدش! همه چوب رو ميشکونن! به نوکرش ميگه حالا نفري 2 تا چوب بده! بچه هاش 2 تا رو هم ميشکونن! همين طور پيش ميرن تا ميرسن به جايي که هر کدوم يه دسته چوب رو يه جا ميشکونن! عصباني ميشه! داد ميزنه: حيف که خريد وگرنه نصيحتتون ميکردم! برين گم شين! هم ولایتی با دو تا خیار در دست میره توی یک بقالی، میگه:حاج آقا خیارشور داری؟ بقاله میگه: بله. هم ولایتی میگه: پس بی زحمت این دوتا رو هم بشور! یا امام رضا! تر و به حق مادرت، یه نیگاه بکن به دل سیاه این کبوترت... آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
۲۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۲:۳۶ عصر
ارسال: #40
|
|||
|
|||
RE: طنز
سلام.
به هم ولایتی می گن نظرت در مورد بند موبایل چی؟؟ میگه خوب ولی موقع شارز کردن آدم را یه 2ساعتی الاف می کنه. ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا