ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 6 رأی - میانگین امیتازات: 4.83
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
لطیفه های مجاز
۱۵ اسفند ۱۳۸۸, ۱۱:۰۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۴۷ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
Wink لطیفه های مجاز
یکی رو مي‌برن افريقا، يك تمساح نشونش ميدن. ازش میپرسن: «شما تو کشورتون به اين چي ميگين؟» غضنفر میگه: «ما غلط می‌کنیم چيزي به اين بگيم.

فقط توهین به هیچ قشری نکنید

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، mah19 ، آشنای غریب
۱۸ اسفند ۱۳۸۸, ۱۲:۳۱ صبح
ارسال: #2
Wink طنز
دعای کودکان امروزی:
خدایا برای زنان فقیری که عکسشون تو گوشی بابامه لباس بفرست! Blush
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، zeinab ، mah19
۲۰ اسفند ۱۳۸۸, ۰۷:۵۳ عصر
ارسال: #3
RE: طنز
يه .... ( يه همولايتي!) زنگ ميزنه پليس ميگه:

آقا فرمون، دنده، كلاچ، ترمز و همه چي ماشينمو دزديدن!

پليس ميگه تو ... (همولايتي!) هستي؟

جواب ميده آره چطور مگه؟

پليس ميگه خب " پاشو برو جلو بشين !!!!!!!!!!!!


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، mah19
۲۱ اسفند ۱۳۸۸, ۱۲:۴۰ عصر
ارسال: #4
RE: طنز
سلام.

یه اصفهانی (هم ولایتی؟)یک خوشه انگور را به خانه برد و به زن و فرزندانش هرکدام یک دانه داد. بچه ها گفتند: بابا جان چرا یک دانه؟ مرد جواب داد: عزیزانم ! بقیه اش هم همین مزه را می دهد.Smile

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، mass night wolf ، mah19
۷ فروردين ۱۳۸۹, ۰۳:۵۵ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۷ فروردين ۱۳۸۹ ۰۴:۰۰ عصر، توسط یوسف زهرا.)
ارسال: #5
RE: طنز
سلام.
بچه ها همه یا در سفر هستن یا در حال دید و بازدید،خیلی وبلاگ خلوت شده،روزی دو،سه نفر از این وبلاگ رد می شه.

يه دکتر اصفهاني زنش ميميره روي سنگ قبرش مي نويسه:
آرمگاه همسر دکتر ر حیمی مختصص زنان و زايمان، مطب: خيابان جلفا کوچه سوم پلاک 20 ساعات پذيرايي: 16 الي 21
سلام.

یارو داشته خاطره تعريف مي کرده مي گه ما سال 49 با دونفر دعوامون شد........ البته سال 49 دو نفر خيلي بود .

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، mah19
۷ فروردين ۱۳۸۹, ۰۴:۵۸ عصر
ارسال: #6
RE: طنز
سلام.
آخه اين اصفهانياي بيچاره مگه چيكار كردن.[تصویر:  169.gif]
واقعاً جاي بچه ها خيلي خاليه. دلمون واسه همشون تنگ شده.[تصویر:  grouphugg.gif]

در زمان آغا محمد خان قاجار، شخصى از حاکم شهر خود که با صدر اعظم نسبت داشت، نزد صدر اعظم شکايت برد.
صدر اعظم دانست حق با شاکى است گفت: اشکالى ندارد، مى توانى به اصفهان بروى.
مرد گفت: اصفهان در اختيار پسر برادر شماست.
گفت : پس به شيراز برو.
او گفت : شيراز هم در اختيار خواهر زاده شماست.
گفت : پس به تبريز برو.
گفت : آنجا هم در دست نوه شماست.
صدر اعظم بلند شد و با عصبانيت فرياد زد: چه مى دانم برو به جهنم.
مرد با خونسردى گفت: متاسفانه آنجا هم مرحوم پدر شما حضور دارد. [تصویر:  rollingf.gif]

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط یوسف زهرا ، کبوتر حرم ، solaleh ، seyedebrahim ، mah19
۱۴ فروردين ۱۳۸۹, ۰۴:۰۶ عصر
ارسال: #7
RE: طنز
يكي داشته رد ميشده مي بينه يه هم ولايتي داره گربه اش رو مي شوره

بهش ميگه : گربه رو نشور ميميره ها، طرف گوش نميكنه

موقع برگشتن ميبينه هم ولايتي داره گريه ميكنه،

ميپرسه چي شده، جواب ميده گربه ام مرد

ميگه نگفتم كه گربه رو نشور ميميره،

هم ولايتي جواب ميده : آخه تو شستن كه نمرده، تو چلوندن مرده!


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، یوسف زهرا ، hamed ، هُدهُد صبا ، mah19
۱۴ فروردين ۱۳۸۹, ۰۶:۰۸ عصر
ارسال: #8
RE: طنز
سلام.

همون (هم ولایتی کبوتر حرم) تو جاده داشته رانندگي ميکرده، يهو ميبينه يه کاميون داره از روبروش مياد ، ميزنه رو ترمز ميبينه ترمزش نميگيره ، رفيقشو صدا ميکنه ميگه : اصغر اصغر پاشو تصادفو ببين

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط boshra ، hamed ، هُدهُد صبا
۱۵ فروردين ۱۳۸۹, ۱۱:۰۵ عصر
ارسال: #9
RE: طنز
یه هم ولایتی داشته کیسه های سنگین سیمانُ رو کولش حمل می کرده.
یکی ازش می پرسه چرا از فرغون استفاده نمی کنی؟
هم ولایتی جواب می ده والا از فرغون هم استفاده کردم ولی چرخاش پشتمُ زخم می کنه. Big Grin

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، یوسف زهرا ، هُدهُد صبا
۱۵ فروردين ۱۳۸۹, ۱۱:۱۷ عصر
ارسال: #10
RE: طنز
سلام.

همون هم ولایتی يه مگس ميگيره, بش ميگه بپر.. مگسه ميپره. مگس رو ميگره يه بالشو ميكنه, بش ميگه بپر.. مگس به زور ميپره . باز مگس رو ميگيره اون يكي بالشم ميكنه, بش ميگه حالا بپر... مگسه نيمپره. بعد هم ولایتی ميگه : حالا ما نتيجه ميگيريم كه وقتي بالهاي مگس رو بكنيم ، مگس كر ميشه.Big Grin

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا