لطیفه های مجاز
۱۵ اسفند ۱۳۸۸, ۱۱:۰۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ بهمن ۱۳۹۲ ۱۱:۴۷ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
لطیفه های مجاز
یکی رو ميبرن افريقا، يك تمساح نشونش ميدن. ازش میپرسن: «شما تو کشورتون به اين چي ميگين؟» غضنفر میگه: «ما غلط میکنیم چيزي به اين بگيم.
فقط توهین به هیچ قشری نکنید ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
صفحه 15 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۲۰ آذر ۱۳۹۲, ۰۱:۱۳ صبح
ارسال: #141
|
|||
|
|||
طنز
با توجه به وضع اقتصادی موجود!
مجلس محترم طرح ۲فوریتی حذف معده از ایرانیان را تصویب کرد! حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۴ بهمن ۱۳۹۲, ۱۱:۱۰ صبح
ارسال: #142
|
|||
|
|||
RE: طنز
نقل است علامه مجلسی، در کنار کتابخانه اش، تعداد فراوانی سفره آماده کرده بود. هر کس کتابی از او امانت میگرفت؛ سفره ای نیز به همراه کتاب به او میبخشید و سفارش میکرد: وقت غذا خوردن، از سفره استفاده کن و کتاب را سفره مساز!
آيا به آيات قرآن نمى انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟ سوره محمد(ص)/ آیه 24
|
|||
|
۲۰ فروردين ۱۳۹۳, ۰۲:۵۵ عصر
ارسال: #143
|
|||
|
|||
لطیفه های مجاز
شخصی خواب دیده که هفت سبد خالی در دست راستش و هفت سبد خالی در دست چپش قرار دارد. از یوزارسیف تعبیر خواب خودرا خواست که وی در پاسخ گفت: وای بر شما که هفت سال یارانه ای را که گرفتهاید، از دماغتان بیرون خواهند کشید.
حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۱ فروردين ۱۳۹۳, ۰۹:۲۸ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ فروردين ۱۳۹۳ ۰۹:۳۰ صبح، توسط مریم گلی.)
ارسال: #144
|
|||
|
|||
RE: لطیفه های مجاز
بازم اولا کارنامه ها یه نمره ای توش داشت
الان خوب بد عالی داره فکر کنم تو نسل بعدی از اینا داشته باشه [/size][font=arial,helvetica,sans-serif] [/font] |
|||
|
۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۰۹:۵۴ عصر
ارسال: #145
|
|||
|
|||
لطیفه های مجاز
با سپاس از آقایانی که روز زن با کادو، شام و گل لطف و محبت خودشونو ابراز کردن، به اطلاع میرساند :مراسم روز مرد صرف امور خیریه میشود! +++
حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۱۲:۰۸ صبح
ارسال: #146
|
|||
|
|||
RE: لطیفه های مجاز
بدلیل گران شدن اجناس و تورم امسال
روز پدر روز یوم الشک اعلام شد ! همین که تو می دانی “دوستت دارم” کافیست … بگذار خفه کند خودش را دنیـا................ |
|||
|
۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۰۳:۲۸ عصر
ارسال: #147
|
|||
|
|||
لطیفه های مجاز
از عجایب زن ها اینه که طبقه به طبقه مراکز خریدو دونه دونه مغازه ها رو می گردن، ولی وقتی می خوان برن خونه می گن اووه چقدر ماشین دوره!
حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۰۷:۰۱ صبح
ارسال: #148
|
|||
|
|||
RE: لطیفه های مجاز
[highlight=#f7f7f7]غمگینم
. . . . . . . . [/highlight] [highlight=#f7f7f7]مثل مردی که روز تولد زنش ، افتاده روز مرد [/highlight] |
|||
|
۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۱۰:۱۲ صبح
ارسال: #149
|
|||
|
|||
RE: لطیفه های مجاز
سلام بر همه بزرگواران و تبریک به مناسبت ولادت مولای متقیان علی علیه السلام مهم نیست نرخ تورم کالا چقدر باشه مهم اینه که این روز واست مهم باشه و به طرف مقابل بگی چقدر مهم و چقدر نبودنش ناراحت کننده است
التمااس دعا دارم از همه شما بزرگوارا ن |
|||
|
۱۶ دي ۱۳۹۳, ۰۴:۰۷ عصر
ارسال: #150
|
|||
|
|||
RE: لطیفه های مجاز
پنج حکایت طنز از مرحومآیت الله مجتهدی (ره)
♻ریشتراشی♻ جوانی همیشه ریشش را با تیغ میتراشید. وقتی علت این کار را از او پرسیدند گفت: «مادرم میگوید پسرم! اگر تو ریش بگذاری مردم فکر میکنند سنت زیاد است. آن وقت میگویند حتماً مادرش هم پیر است. پس بهتر است قید ریشت را بزنی!» ♻درخت گردو♻ شخصی زیر درخت گردو ایستاده بود و میگفت: «خدایا! همه کارهایت درست است فقط نمیفهمم چرا گردوی به این کوچکی را بالای این درخت بزرگ قرار دادهای ولی هندوانه به آن بزرگی را لای بتههای کوچک! » همینطور که داشت با خدا درددل میکرد ناگهان بادی وزید و گردویی روی صورتش افتاد و از بینیاش خون آمد. او به خودش آمد و گفت: «خدایا! کارت درست است. اگر یک هندوانه بالای درخت بود، معلوم نبود چه بلایی سرم میآمد!» ♻قاطر و آسیاب♻ شخصی وارد یک آسیاب گندم شد. دید به جای اینکه یک انسان گندمها را آسیاب کند چوب آسیاب به گردن یک قاطر بسته شده. قاطر میچرخید و آسیاب کار میکرد اما به گردن قاطر یک زنگوله آویزان بود. از صاحب آسیاب پرسید: «برای چه به گردن قاطرت زنگوله بستهای!» آسیابان گفت: «برای اینکه اگر ایستاد بفهمم و متوجه شوم که آسیاب کار نمیکند». آن شخص دوباره پرسید: «خب! اگر قاطر ایستاد و سرش را تکان داد، از کجا میفهمی؟» آسیابان گفت: «برو این پدر سوختهبازیها را به قاطر من یاد نده!» ♻آیههای سجدهدار♻ علامه حلی در سنین کودکی پیش داییاش که محقق بود میرفت و درس میخواند. وقتی درسی را یاد نمیگرفت یا شیطنت میکرد، دایی دنبالش میکرد تا تنبیهش کند. علامه کوچک اما سریع یک آیه سجدهدار میخواند و داییاش به سجده میرفت، آن وقت خودش پا به فرار میگذاشت و فرار میکرد ♻سنگ قبر سلطان♻ سلطان محمود غزنوی برای خود قبری ساخت، تا زمانی که مرد آنجا دفنش کنند. وقتی میخواست روی سنگ قبرش آیهای از قرآن را بنویسد، از نوکرش پرسید: «چه آیهای را بنویسم بهتر است؟» نوکر جواب داد: این آیه از قرآن را بنویس: «هذه جهنم التی کنتم توعدون؛ این جهنمی است که همواره وعدهاش به شما داده میشد!» خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا