سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
۳۰ تير ۱۳۹۲, ۱۰:۵۳ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۰۷:۵۹ صبح، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
۹ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۸:۴۶ عصر
زندگي شوري پايان ناپذير،
سپاس شده توسط :hamed،هُدهُد صباغوغايي تا بيکرانها، نهري خروشان که هرگز نايستد و خشک نشود، گاهي مواج و زماني آرام، دلپذير و روحبخش و گاهي گل آلود و حزن آور، گهي بر وفق مراد، همراه و دل انگيز، تسليم و بکام دل و زماني بيهدف ، ناآرام، تند و خشن، لختي بستر آرام قايقها و گاهي گرداب وحشتناک. زندگي کوهي از غمها، بيابان لايتناهي آمال وآرزوها، کوير رنج و دردها، آن کس که آن را شناخت و قصد از آن را دريافت خوشبخت و آن کس که آن را عبث انگاشت و هدف آن را نيافت ناموفق، بيهدف و نهايتاً زيانکارش خواند. ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۱۰:۱۷ عصر شیرین ترین اوقات زندگی انسان زمانی است که بستر گناه فراهم باشد و انسان پاک و سرفراز از آن بیرون آید.
[url=user-834.html][/url] ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۱:۱۱ عصر انسان مخلوقیست که به تمام سطوح آفرینش تعلق دارد. سجده؛ بیانگر اذعان به بزرگی خالق و ناچیزی مخلوق در برابر این عظمت میباشد. سجده؛ اذعان به نازل و پست بودن جایگاه خود و عظیم و باشکوه بودن مقام آفریدگار است. سجده؛ تبلور زیبا و درخشان تسلیم؛ بندگی و اظهار اجز و اعلان نیاز به درگاه باریتعالی استسپاس شده توسط:hamed ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۱۰:۳۵ عصر دوستی موهبتی ارزشمند و گوهری است گرانبها و لذا بهایی برای آن نمیتوان متصور شد.دوستی گرایشی است که با جاذبههای انس و الفت وسیله ارتباط و همدلی و تعاون بین انسانها میگردد.در نطق و کتاب تابع فردیت بوده، یعنی در لفظ یک کلمه بیش نیست، اما در محتوی اقیانوسی از معنویت بوده و بسیار غنی می باشد.دوستی درختی است پر بار و بر، که ریشه در اعماق دل، شاخ در عرش و سایهای میمون بر زندگی می افکند که ثمرات آن ؛ آرامش، ثبات، رشد، کمال و . . . می باشد، دلها را جلا بخشد، گرهها بگشاید، انسجام برقرار و اعتماد را حاکم نماید.بذر و دانه دوستی به آب چشمه محبّت جوانه زند در این صورت ثمری چون ایثار و وفاداری به بار آورد، البته به مراقبت و محافظت صحیح.دوستی مهمترین نقش را در جامعه بشری ایفا نموده است و سهم عظیمی از رشد، ترقی و پیشرفتهای انسان در همه زمینهها مدیون تعاون و دوستی ها بوده است.زنجیره دوستی اتحاد و اجتماعات متمدن را موجب میشود و از تفرقه و تشتت اقوام و ملتها جلوگیری مینماید، از سوی دیگر شانس مقابله با سختیها و رفع معضلات و مشکلات را به ارمغان میآورد.اگر از دوستی صحبت میشود آن شکل و گونهای که بنیانش بر مودت و اخلاص و یکرنگی بنا نهاده شود و جوّ حاکم بر آن صدق و صفا باشد.دوستی رنگ، زبان، مرز و قومیت نمیشناسد.دوستی را با تعصب نباید اشتباه کرد، زیرا تعصب از دوستی حقیقی مجزا میباشد.دوستی حقیقی یک تعصب نیست، امّا بردوستی واقعی و دوستان صمیمی تعصب ورزیدن جایز است.آنان که بر قله رفیع دوستی اسکان یابند بزم عشق بر پا کنند و پای کوبان بر زیر پای خود هر آنچه آفت دوستی است خرد و لگدکوب نمایند.عشق مولود دوستی حقیقی است.وقتی دوستی و محبت به اوج خود رسید قصهای بیپایان میشود. دل و جان را زیر و رو میکند و به خروش در میآورد، حیات جاودانه میبخشد و آنگاه عشق تولد مییابد.البته بعضیها عشق را درد گفتهاند که حقیقی نیست، عشق معجونی است که حتی عقل هم از درک آن عاجز و از قلیان آن حیران میماند و اینجا است که شعله اش محب و عاشق را هم خواهد سوزاند. افلاطون گوید: « جان را فدای دوستان موافق و حقیقی کنید. » خداوند دوستی را تحسین و خصومت را نفی فرموده است.لورد آویبوری گوید: « یکی از بزرگترین مسرّات دنیا این است که گروهی از دوستان در یک جا جمع شوند و ساعات فراغت را به سخنان شیرین و دلپذیر بگذرانند. » داشتن یک دوست حقیقی از همه چیز گرانبهاتر است و کمتر کسی هم در صدد به دست آوردنش میباشد.باید بکوشیم هنگام انتخاب رفیق کسانی که بهتر و بزرگتر و فاضل تراند را به عنوان رفیق برگزید تا در پرتو کیمیای مصاحبت و اخلاق و فضیلت آنها مس وجود را طلا نمود. باید بخواهیم که دیگران را دوست بداریم و همواره با علوِّ همت با دیگران رفتار نماییم.گاندی می گوید:« انسان برای اینکه بتواند با روح عالمگیر حقیقت مواجه گردد بایستی بتواند پستترین مخلوقات را چون خود دوست بدارد. »دیگران را نباید در سایه ترحّم و شفقت دوست داشت بلکه باید از بلند ترین ارتفاع ممکن دوستشان داشت.تا وقتی که میتوان بر دیگران احترام گذاشت نباید در صدد دلجوئی و تسلی آنان بود ،یعنی تا وقتی که می توان از راه عدالت بر دیگران بخشید از راه احسان نباید. امرسون گوید: « زینت منزلها دوستانی هستند که به آنجا رفت و آمد دارند. »و امّا باید به آن اندازه به اهمیت دوستی بیاندیشیم که هر جا رشته آن پاره شد فوراً پیوند زد و هر جا سست شد آنرا محکم کرد. دوستی با مردم دانا چو زرین کاسهای است نشکند، ور بشکند باید به هم پرداختن، دوستی با مردم نادان سفالین کاسهای است بشکند، ور نشکند باید به دور انداختن[/font] سپاس شده توسط:ترنم بهاری،هد هد صبا،hamed ۳ خرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۱۴ عصر [font=Trebuchet MS] ***پند استاد*** هیچ کس را بیشتر یا در حد خداوند دوست مدار، بالاترین مرتبه محبت که همان عشق است مخصوص ذات مقدس و کبریایی ولی نعمتی است که از هر مهربانی مهربان تر است ((و هو خیر الراحمین)). و امّا نمی خواهد که بدانی ذات نازنینش چه و کی و از کجاست، که در این راه جز بن بست بجایی نخواهی رسید زیرا که مغز و فکرت آن ظرفیت را ندارد. لذا بر عاقل است که راهی را انتخاب نماید که پایان آن بن بست نباشد. هر چند سراسر اعضایت مریض گردد و فقر و تهیدستی در نهایت خود بر تو مستولی شود، آنگاه حضرت ایوب را یاد آر، که رضا بالاترین مرتبه بندگی است. بنده مخلص باش زیرا مخلص هرچه کند به پسند حق کند و هر چه حق کند او میپسندد. این گوهری است که بدست غواصان ماهر و سخت کوش دریای متلاطم عبد و بندگی حاصل میآید، نه در هر بازار و بازارچه. سپاس شده توسط:هد هد صبا،hamed،elham-j،entezar ۲۳ خرداد ۱۳۹۱, ۱۲:۰۳ عصر اگر هر فعل و کلامی، حتی اندیشیدن همراه با شناخت نباشد، آن عمل نارس و بیاثر خواهد بود. mall">سپاس شده توسط:hamed-zeinab-entezarmall">mall" ۵ مرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۴۶ عصر نماز، سروشی از دیار خاکیان، بر افلاک. نماز، روح عبادات وامتزاج خشوع و دلدادگی. نماز، تپیدن جان، درمقام عبد و بندگی. نماز، استوارنامه و میثاق عشق و عاشقی. نماز، انتقال نور و صدا، از ناسوت به لاهوت. نماز، شمیم انس گلستان معرفت و نسیم دل انگیز عاشقی. نماز، طنین کلام از جان و قالب، تا بیکران هستی. نماز، سیردل، درحریم حرم یار. نماز، تدوین قصهی دلدادگی از دلدار. نماز، قطرهای از عصارهی کلام، درمینای دل. نماز، اکسیر بندگی، تبیین خشوع و نشان دلباختگی. نماز، رازی درنیاز و نیازی در راز. سپاس شده توسط seyedebrahim-هدهدصبا-مریم گلی خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۲۶ آبان ۱۳۹۲, ۰۷:۰۲ عصر
ارسال: #11
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
بسم الله الرحمن الرحیم عشق چیست؟ عاشق کیست؟ (قسمت اول) سلام بر حسین بن علی(ع) مفسر کبیر توحید و منادی با صلابت لا اله الا الله. سلام بر حسین بن علی(ع) مدرس مکتب عشقبازی و عشق و دلدادگی. سلام بر حسین بن علی(ع) مقتدای آزادگی و دلدادگی. سلام بر حسین بن علی(ع) قائد حماسهی شورانگیز کربلا. و سلام بر دوستداران راه حضرت حق و همراهان حضرت سید الشهداء، از کبوتر پر و بال به خون نشستهی علی اصغر تا پیر فرزانه حبیب بن مظاهر. در مسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشت خو را نکشند در رابطه با حماسهی کربلا و حرکت حضرت سید الشهداء و یاران باوفایش و همچنین در گفتهی عرفا و شاعران نامی، با واژهی عشق زیاد برخورد کردهایم. ببینیم عشق چیست؟ و عاشق کیست؟ و ما در کجای این میدان عشقبازی قرار داریم. بر در میخانه عشق ای ملک، تسبیح گوی کاندر آنجا طینت آدم مخمر میکنند دوست داشتن مراتب و منازلی دارد که نهایت و بالاترین مرتبهی این منزل همان عشق است. که ابتدا از برقراری ارتباط شروع میشود و سپس با دوست داشتن، علاقهمند شدن، ارادتمند بودن و دلدادگی ادامه مییابد و نهایتاً به عشق ختم میشود. پس عشق اعلاترین مرتبه و بالاترین مرتبه و والاترین مرتبهی دوست داشتن است. وقتی شخصی عاشق کسی است یعنی بالاتر از او کسی را دوست نمیدارد و این درجهی اعلای دوست داشتن است. تعاریف بسیاری برای عشق بیان شده است، که طغیان علاقه و اوج دوست داشتن از آن جملهاند. البته در اینجا منظور از عشق، نه عشق کوچه و بازاری است، که آن عشق واقعی منظور نظر است. عشق آتشی است در دل و شوری است در سر و شادابترین نهالی است که میتواند در دل انسان بروید. عشق روحی است که کویر مردهی دل را زنده و شاداب می کند و دولت جاودانه می بخشد. تلاش در راه خدا است که عشق واقعی را شکل میدهد و به دنبال آن جوانی باطن شکل میگیرد. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما به قول مولانا: مرده بُدم، زنده شدم، گریه بُدم، خنده شدم دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم من مُرده بودم، من نبودم، من هدف از زندگیم را نمیدانستم، من پوچ بودم، من راه را نمیشناختم، من هدف را دنبال نمیکردم، من مقصود از آمدن و رفتنم را نمیدانستم، من سرگردان بودم، من تنها بودم، من غریب بودم، من بیپناه بودم، اما وقتی عشق را شناختم و در دلم جوانه زد، احساس زندگانی کردم، عزت را یافتم، بودن را یافتم، خالقم را شناختم، من در عدم بودم و او مرا آفرید، و از غم و تنهایی رها شدم، و به او وصل شدم و از همه قدرتهای الهی برخوردار شدم. و این همه به خاطر عشق بود. عشق قاعدهی کلیِ ازلی و ابدیِ آفرینش و هستی است. در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق آمد و آتش به همه عالم زد عشق درد نیست، عشق روح است، عشق جان است، عشق یک معدن سرور و دلبستگی است، عشق احساس بودن کردن است. میتوان گفت که مثل درد است ولی درد نیست. چرا؟ چون نمیتوان درک کرد که عشق در وجود عاشق چه کرده است. همان طور که نمیتوان درک کرد که درد در وجود دردمند چه کرده است. ابن سینا میگوید: در جوانی پیری را دیدیم که سراسیمه خود را به در و دیوار میزد. به او گفتم: ای پیر چه نوشیدهای که اینچنین سراسیمه و پریشان خود را به در و دیوار میزنی؟ پیر گفت: آیا همین اندازه کافی نیست که خداوند به ما آگاهی داده که من شما را آفریدهام و من خدای شما هستم؟ آیا همین اندازه کافی نیست تا من شتابان و پریشان از کوچه و برزن بگذرم؟ ابن سینا می گوید سرم را پایین انداختم و گفتم : خیلی فاصله دارم تا به تو برسم. خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۷ آبان ۱۳۹۲, ۱۰:۴۶ عصر
ارسال: #12
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
بسم الله الرحمن الرحیم عشق چیست؟ عاشق کیست؟ (قسمت دوم) روسو نویسندهی اروپایی میگوید: عشق همانند آتشی سوزان است که شعلههای خود را به سایر احساسات نیز سرایت میدهد و آنها را زنده و تازه میکند و به همین دلیل است که عشق قهرمانها میآفریند. همانگونه که یک ساختمان نیاز به گرما دارد و شعلههای آتش، این گرما و روح را به آن میدهد و از سردی و بیروحی آن را رها میسازد، بدن انسان نیز برای زیستن، بودن، داشتن و خواستن به آتش عشق نیاز دارد. ولتر می گوید: عشق حقیقی عشقی است که حتی با مرگ هم پیوندش گسیخته نمی شود. مانند عشق امام حسین (ع) که با شهادتش از بین نرفت. با عشق زیستن به انسان شادابی می دهد. انسان را از خاکسترنشینی رهایی میبخشد. به انسان جوانی میدهد. حتی اگر همهی دردها و غم عالم با او باشند. بزرگان فرمودهاند که: هرکسی عشق بکارد، اشک درو میکند. عشق همراه با جوشش و خروش است. عشق است که امام حسین(ع) را تا مسلخ کربلا میبرد. عشق است که امام حسین (ع) عزیزانش را تقدیم میکند. هر کسی که عاشق است آنچه را که خداوند برای او تقدیر میکند، میپسندد. (و می گوید الهی راضیم به رضای تو). و از درد نمینالد و نمیگوید که چرا من که در راه راست هستم و چرا من که نماز شب میخوانم، اینچنین برایم مصیبت پیش میآید. یقین دارد که در ورای این طبیعت، خداوند سبحانی است که هیچ کار اشتباهی نمیکند، هیچ چیزی را عبث وبیهوده خلق نمیکند، حتی خار بیابان را عبث نیافریده است. او سبوح و قدوس است. او از رگ گردن به انسان نزدیکتر است. به قول مولانا : هرکه در این بزم مقربتر است جام بلا بیشترش میدهند یکی از مریدان منصور حلاج معنی عشق را از او پرسید. منصور با لبخند به او گفت: امروز را ببین، فردا و پسینِ فردا را هم ببین. در آن روز منصور را به دار آویختند و فردایش جسم او را سو زاندند و پسین فردا خاکسترش را بر باد دادند. مرید با خود گفت: آری معنی عشق را یافتم . ای شعله عشق خانمان سوز ای جان ده و جان ستان و جان سوز هرچند که حاصل تو غم بود قربان غمت شوم که کم بود عشق بود که حبیب بن مظاهر را سپری بلای حضرت سید الشهداء(ع) کرد. و حضرت سید الشهداء(ع) چه کرد؟ عزیزترین کسانش را به میدان فرستاد و تقدیم خداوند کرد. چگونه میتوان تصور کرد امام حسین(ع) که در شب عاشورا بیعت از یاران بر میدارد و بدون در نظر گرفتن کمیت به آنها اجازهی رفتن میدهد، در روز عاشورا مظلومانه و مظلومانه قنداقهی علی اصغر را بر دستانش گرفته و بفرماید اگر به من رحم نمیکنید، به این طفل که بی گناه است رحم کنید و آب دهید. این یعنی چه؟ یعنی امام حسین (ع) گناه کرده بود!؟ یعنی حضرت عباس(ع) گناه کرده بود!؟ و فقط علی اصغر بیگناه بود. اینها مطالبی است که دیگر امروز مورد پسند واقع نمیشوند. امام حسین (ع) قنداقهی علی اصغر را به دست گرفت و جلوی آن همه نیزه و شمشیر دشمن بلند کرد تا بگوید: این علی اصغر من که عزیزترین کس من است را آوردهام تا در راه خدا تقدیم کنم . خداوندی که فرمودهاند: بهترین هایتان را در راه من تقدیم کنید. من ابایی ندارم که عزیزترین کسم را در راه خدا بدهم و آن زمان که عزیزش - علی اصغر - جان میسپرد، دستهایش را به سوی آسمان بلند کرد و عرضه داشت: الهی راضیم به رضای تو. و این همان امام حسین(ع) است که در مکتب رسول الله(ص) و علی بن ابیطالب(ع) درس عشق و معرفت آموخت. ما هم امت همین امام حسین(ع) هستیم . در دردها و رنج ها باید مقاوم باشیم و یقین داشته باشیم که خداوند میبیند، میداند و میتواند. بنابراین همین عشق است که باعث بقای انسان خواهد بود. اما کدام عشق؟ آن عشق حقیقی که با فضیلت باشد. عشقی که در صدف قداست، همراه با منزلت، عفّت، معنویت، و پاکدامنی باشد. این همان عشق حقیقی است. خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۸ آبان ۱۳۹۲, ۰۷:۱۱ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۸ آبان ۱۳۹۲ ۰۷:۱۵ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #13
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
بسم الله الرحمن الرحیم عشق چیست؟ عاشق کیست؟ (قسمت سوم) قرآن کریم درباره عشق ورزیدن میفرمایند: وَمِنَ النَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ اللّهِ اَندَاداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللّهِ وَالَّذِینَ آمَنُواْ اَشَدُّ حُبًّا لِّلّهِ... برخی از مردم غیر خداوند را همانند خدا گیرند و چنانکه خدا را بایست دوست داشت به آن دوستی میورزند، لیکن آنها که اهل ایمان هستند کمال محبت را فقط به خدا مخصوص دارند… خداوند تنها در این آیه - 165- از سورهی مبارکه بقره با ظرافت درجهی اعلای عشق ورزیدن را بیان نمودهاند، تا جوینده و پویندهی واقعی این راه مشخص شود و به قول معروفی در خانه اگر کس است، یک حرف بس است. بنابراین بر اساس این آیهی مبارکه، اگر از مومنی سوال شود چه کسی را بالاتر از همه دوست میداری؛ مادرت، پدرت، همسرت و یا فرزندانت را؟ بیدرنگ در پاسخ خواهد گفت: خداوند را از همه بالاتر دوست میدارم. در اینجاست که باز فلسفهی عاشورا پر رنگتر میشود. آیا امام حسین(ع) احساس نداشتند؟ آیا همسر، فرزندان، برادر و خواهرشان را دوست نمیداشتند؟ البته که دوست میداشتند. امّا خداوند متعال، که فرمان ایشان را واجبتر میدیدند، بالاتر از همه دوست داشته و به آن عشق میورزیدند. پس طبق فرمایش پروردگار عالمین در آیهی 165 سورهی بقره، تنها یک معشوق است که در زیر چتر عشق بازی قرار میگیرد، و آن تنها خداوند متعال میباشند و سایرین در مراحل دیگر محبت قرار میگیرند. زمانی که مومنی خداوند را در رأس و از همه بیشتر دوست بدارد و به آن عشق بورزد، در پرتو این دوست داشتن و عشق ورزیدن، محبتش نسبت به اطرافیانش یک محبت پاک خواهد بود، محبتی که نشأت گرفته از عشق به الله است و این حدِ عشق ورزیدن به خدا، محبت به دیگران را بیریا و پر رنگتر مینماید. در مقابل کسی که عاشق شوکت و جاه و جلال و... است، از معنویت به دور است و کسی که از معنویت به دور باشد، از خداوند دور است و کسی که از خداوند دور باشد، دوستدار مردم هم نمیتواند باشد. لذا خداوند همواره توصیه نمودهاند که دوستان خود را از مومنین قرار دهید. و اما چگونه می توان این عشقِ به خدا را بدست آورد؟ برای رسیدن به این عشق بایستی یقین پیدا کنیم که خداوند تبارک و تعالی واحد و یگانه است. اما ما انسانها به سختی و دشواری این یقین را به دست میآوریم . در حالی که همهی ما میدانیم که خداوند ما را خلق کردهاند، آسمانها و زمین را خلق کردهاند و خداوند است که جان میدهد، روزی میدهد و عزت میدهد، اما یقین و باور این مطلب برایمان سخت و دشوار است. درست شبیه این است که انسان میداند مُرده جسمی بیجان است و هیچ کاری از آن بر نمیآید، اما جرات آن را ندارد که مدتی را تنها در کنار آن بگذراند. این نشان دهندهی این است که انسان هنوز در باور و یقین دچار اشکال است. پس باید سعی کنیم تا به تدریج به اصل وجودی پروردگار عالم پیببریم. در تنهایمان بیشتر تفکر کنیم و خلقتهای خداوند را بیشتر در ذهنمان مرور کنیم. میلیارد ها میلیارد کُره همانند کرهی زمین در آسمان معلق هستند که هر کدام با نظم خاصی در حرکتند و این نشان از قدرت و عظمت پروردگاری است که اینچنین آنها را قرار داده است. پروردگاری که آفریدگار ما انسانهاست و همواره از ایشان غافل بودهایم. خداوندی که بهترین شنوده و بهترین بیننده هستند. بنابراین با کمی تامل و تفکر در خلقتهای خداوند میتوانیم به قدرت وجودی خداوند پیبرده و به یقین و باور بیشتری دست پیدا کنیم. زمانی که در این مسیر شناخت پیدا کردیم و به یقین رسیدیم، آن وقت میبایست این یقین درونی را در مسیری که مورد پسند خداوند است، به طور فعال بروز دهیم و باور داشته باشیم که خدایی هست و همواره ناظر بر همهی اعمال ماست. مثلاً از مستمندان و بیچارگان دستگیری کرده و به یاری آنها بشتابیم. اگر چنین شد، متوجه خواهیم شد که بی وقفه و در همه جا و در همه وقت ما از قدرت حضرت دوست همواره استفاده میکنیم، حتی در نفس کشیدن، در خوردن، در خوابیدن، در انجام وظایف سنگین زندگی و غیره. در همه جا قدرت خداوند است که ما را یاری میفرماید. آن زمان است که مفهوم لاحول و لا قوة الا بالله العلی العظیم برایمان معنی پیدا میکند. بنابراین کسی که به این مرحله رسید، عاشق واقعی گشته و همه چیزش را در راه معشوقش نثار میکند و آن وقت است که خداوند به ایشان عزت میدهد، در بین همه سربلند و عزیز میگرداند، محبت او را در دل ها میاندازد و رحمتهای ویژه خود را به او میدهد. (وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَن یَشَاء وَاللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِیمِ). خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۵ دي ۱۳۹۲, ۱۰:۲۷ عصر
ارسال: #14
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
یاهو
خوشبختی؛ بهرهگیری از همه مواهب و امکانات زندگی است آن هم به گونهای که تدبیر کنندهاش توصیه فرمودهاند. خوشبختی؛ دریافت نور از لابه لای پردههای ضخیم ناکامیها و خواهشهای نفسانی، انتخاب و تعقیب مسیر تا دستیابی به منبع روشنایی و قرار گرفتن در حریم رحمت و رضایت خداوندی است. خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۹ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۴۶ صبح
ارسال: #15
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
یاهو
سیر و سلوک در مراتب معنوی باعث میشود انسان از سرچشمه نور الهی بهرهمند گردد و موجب درخشش گوهر انسانیتی که خداوند در نهاد او قرار داده، میشود. در این شرایط است که آفتها از او دور شده و اکثر صفات الهی به نسبت شناخت و معرفت او در ظرف وجودیش ریخته میشود. خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۴ اسفند ۱۳۹۲, ۱۰:۲۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ اسفند ۱۳۹۲ ۱۰:۴۷ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #16
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
یاهو هفت سین
یکسال دل به امید حضورت بستیم، چشم به راهت دوختیم و بر سبیل دیدنت بنشستیم، بادهای پاییزی را به جان خریدیم و به سرمای زمستان تن دادیم، خبردار شدیم که در راهی، به استقبالت شتافتیم و چه ها که نکردیم!برزن آب زدیم و راه روبیدیم، سفره هفت سین گسترانیدیم و به گل و لاله زینت دادیم و در میانش کلام خداوند مقابل آیینه گشودیم.تن را طاهر و سر و روی بیاراستیم، لباس نو بر تن و با اشتیاق وصف ناپذیر تا رسیدنت لحظه شماری کردیم. حال که رسیدی مشتاقم از ارمغان و پیامت سؤال کنم و بدانم چه در سبد داری؟ با خیال خویش سر می کردم؛ ناگهان اینچنین گفت: در گوشم هاتفی!! "ارمغان عید احیای زمین است و طراوت هوا، شکوه شکوفه و شکفتن انواع گل به الوان دل انگیز و عطرهای روحبخش و دلنشین، صحرای سبز و دشت و بیابان و کوهسار،برگ درخت و شاخساران دلربا،رقصند پروانه ها گِرد گل و نغمه سرایند بلبلان،انواع نعمت اعجاز آفرین، با رنگ و شکل و طعم و خاصیت های مختلف، آماده بهر پذیرایی و فرحناکی شما. عبرت، درس، شگفتی و هم معرفت، ارمغان عید بُوَد. هاتف همی خطاب به من از اشیاء سفره پرسید و گفت: «هفت» سین، چرا؟ نه کمتر، نه بیش؟ چه رابطه ای بین اشیاء سفره است؟ چیست پیام سفره هفت سین؟ مکثی نمود و پاسخ خود را چنین بگفت: "آنها که خوردنی هستند خورده می شوند. پس در بین خوردنی ها کتاب مقدس چرا جای گرفته است؟ از قول کیست و از زبان چه کسی؟ از محتوای آن بگو ! ویرانگر است یا که آباد می کند؟ مُنذر بود یا که بشارت دهنده است؟ گمراه کند یا که هدایت کننده است؟ و و ...." سنگینی مهلکی بر جسم و جانم نشست، زبان در کام بیحرکت ماند؟ سر در پیش روی فرود آوردم، ایام گذشته و سالی که به پایان رسید را در ذهن مرور کردم تا بیابم جواب!! کار، تفریح، میهمانی، خرید، خواب، تلویزیون، بازار، مطالعه، تفکر، عبادت، سیاحت، زیارت و..... آن را غریب یافتم، خیلی کم از آن می دانستم، شاید اصلاً هیچ نمی دانستم . در پاسخ سؤال ماندم، خویشتن را نهیب زدم، به خود گفتم: قرآن! قرآن ! چه اندازه به آن نزدیک شدی؟ چه اندازه تلاش کردی از آن بدانی ؟ سال هاست که قرآن میهمان تو است، فرموده خدای بلند مرتبه و مهربانت می باشد. پروردگارت تو را مخاطب قرار داده، با تو سخن گفته! بدان فردای رستاخیز در محضر خداوند بر تو خطاب شود" کتاب و نوشته های فراوان خواندی، اوقاتی از عمرت به تماشای فیلم، بازی، تفریح و سرگرمی گذشت، اما یکبار هم این کتاب مقدس و چراغ هدایت را نخواندی و ندانستی خدایت چه فرموده در حالی که بارها به آن سوگند خوردی یا دیگران را قسم دادی، هنگام مسافرت بوسیدی یا در سفره عقد و هفت سین گذاشتی، هنگام رنج و گرفتاری و درد به اتفاق دوستان و همسایگان بخشی از آن را طوطی وار خواندی و درک نکردی فرمان خالقت چه بود، و اگر هم خبردار شدی هرگز سعی نکردی به آن عمل کنی. خویشتن را سرزنش کردم و آن را از سفره هفت سین برگرفتم، بوسیدم و بر چشمانم گذاشتم، بر آن شدم و اراده نمودم تا نوروز بعدی با عزمی راسخ و جزمی محکم به فراگیری مفاهیم منشاء نور و رحمت، کلام ارزشمند خداوندم کمر همت بربندم و در مسیر رشد قدم نهم. نویسنده: خادمین حضرت خدیجه ( ص ) خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱ فروردين ۱۳۹۳, ۰۱:۵۰ صبح
ارسال: #17
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
یا هو با تابش انوار طلایی خورشید در لحظات آغازین بهار ، فروغ آسمان دل و زدودن غبار آن به باد بهاری ، افزودن روزهای عمر با هر جوانه ی درخت ، فرحناکی رخسار با شکفتن هر شکوفه ، برگی سبز بر کتاب اعمالت با رویش هر برگ و سرور و عافیتی دلپذیر با نغمه ی هر مرغ نغمه سرا برایتان آرزو میکنم . عید بر شما گرامیان مبارک باد .خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱ ارديبهشت ۱۳۹۳, ۱۰:۱۴ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱ ارديبهشت ۱۳۹۳ ۱۰:۱۵ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #18
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
یا هو و اما ای کسی که مرغ جانت به هوای خالقت پر میکشد ، بنده ای باش که بر پای خود ایستاده ای و مقاوم باش در سختی ها ، سختی ها برای توست . سختی ها را تقریر میکنند و مقرر می دارند تا تو را بیازمایند . آمده ایم که تا در این کوره گداخته و پخته شویم . عقب نشینی مکن ، از سختیها نهراس ، بیماری و درد برای رشد و کمال مقرر شده است . نویسنده : آشنای غریب خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۵ خرداد ۱۳۹۳, ۰۸:۰۹ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ خرداد ۱۳۹۳ ۰۸:۱۸ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #19
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
روزی که خداوند برگزید.
بهنام جان آفرین او دیده بود که چگونه زورمندان ضعیفان را به زنجیر کشیده بودند و مستمندان چگونه از فرط گرسنگی بر روی هم شمشیر میکشیدند. او میدید که دین ابراهیم فراموش گشته و زحمات موسی و عیسی و دیگر پیامبران بر باد رفته است. او حقیقت را میدانست، هر کجا میگذشت و با هر شیئی برخورد میکرد نغمه زیبایی میشنید که دلش را نورانی میکرد. از آسمان صدا میآمد، از کوهها نغمه بر میخواست، همه و همه به او میگفتند: لا اله الا الله . او صدایی را میشنید که دیگران نمیشنیدند، خالقی را میدید که دیگران نمیدیدند. او قدرتی را احساس میکرد که دیگران از احساس آن محروم بودند. و او کسی جز محمد نبود. پس به بیابان پناه میبرد و به گوشه غار کوه میخزید و از آنجا خدا را میخواند؛ که خدایا چه کنم؟ قدرتی ندارم و نمیتوانم برای مردم کاری بکنم، نمیتوانم به آنها بگویم که در چه ظلمتی فرو رفتهاند، و در این حال خدا را بسیار میخواند. دلش آزرده بود و هیچ چیز او را راضی نمیکرد، جز آنکه میخواست انسان را نجات دهد. او دوست میداشت که انسان را به آن انسانیتی که خداوند فرمودهاند و خداوند اراده نموده و هدف خداوند بوده است برساند. محمد خدا را دوست میداشت و خداوند محمد را محمد ملتمسانه خدا را صدا کرد و خداوند مهربانانه ندای او را پاسخ داد و او را به رسالت برگزید. دلش را قوی داشت و پشتش را به پشتیبانی خود محکم، زبانش را گویا و شمشیرش را برّان نمود. یاریش کرد تا یاری دهنده مردم باشد. قدمهایش را محکم و استوار گردانید تا بر زورگویان مستولی گردد، قلبش را رئوف و مهربان کرد تا دل دردمندان را بدست آورد. خداوند همسری نیکو سیرت به او عطا کرد تا مدافع زنان بیپناه باشد. و دختری با کمال تا بتواند نجات دهنده دختران از زنده به گور شدن باشد. و پروردگارش یاوری همچون برادر با او همراه کرد تا بتواند برادری و برابری را در عمل به مردم نشان دهد. پس گوشهای از سپاسمان در برابر اراده خداوند و رحمت و نعمت عظمی الهی آن است که یاد پیامبر بزرگش را گرامی داریم و سالروز بعثتش را عزیز بداریم و زحمات بیدریغش را ارج نهیم و بر او همواره درود بفرستیم. مبعث پیامبر گرامی اسلام مبارکباد. خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۱ تير ۱۳۹۳, ۰۳:۴۸ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۲ تير ۱۳۹۳ ۰۷:۴۱ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #20
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
به استقبال ماه مبارک رمضان یاهو
ما آمدهایم تا به کمال برسیم و کمال در سایه عبادت حاصل میشود و عبادت در صورتی اثر دارد که هم عبادت و هم کسی را که عبادت می کنیم، بشناسیم و برای شناخت معبود باید به خودشناسی دست یابیم. اگر عبادت به خاطر ترس از جهنم یا شوق رفتن به بهشت و یا برای رفع تکلیف باشد، مطلوب نخواهد بود. عبادتی پسندیده است که از روی خضوع و خشوع و با درک عزت و عظمت خداوند باشد. ما وارث روح خداوند و مستعد ظهور صفات الهی هستیم، پس عبادت از روی شوق و ذوق و احساس در حضور معبود و به نمایش گذاشتن صفات الهی پایههای تکامل انسان است که در تمام عبادات مطرح است. اراده خداوند در آن است که نور روح ملکوتی ما را به تابندگی خورشید در آوردند تا در آن روز بزرگ از بهرههای الهی بینصیب نمانیم و بدین منظور وظایفی برای ما مشخص نموده اند که از جمله آن فرمایشات، روزه است. منافع روزهداری از دو جهت قابل توجه میباشد: 1 ) جنبه مادی: استراحت اعضای بدن، ترمیم و بازسازی آنها و نهایتاً سلامت بدن، وقتشناسی و ایجاد نظم در زندگی، پرهیز از عادات بد (سیگارکشیدن) مهارشهوت. 2) جنبه معنوی : الف: تقوا در همه زمینهها از جمله فکر، ذهن، اندیشه، تقویت نفس و تعالی آن به نفس مطمئنه، بالا بردن صبر، حلم، شفقت و مهربانی، توجه به مستمندان و نیل به قله رفیع انسانیت. اما نهایتاً فلسفه اصلی روزهداری فرمانبرداری و اطاعت محض پروردگار عالم میباشد.(سمعاًَ و طاعتاً ) و نخوردن، جزء کوچکی از این فرمانبرداری است. ب: وقتی خداوند بر امساک و پرهیز چشم، گوش، زبان و دیگر اعضای بدن از خطا دستور می فرمایند، آنگاه بنده باید با تسلیم درمقابل اوامر الهی، اخلاص خود را به ثبوت برساند. (آیه 183 سوره بقره) خداوند عظیم الشان و پروردگار جهان هستی را شکر و سپاس از کوتاهترین نَفَسها تا بالاترین مرتبه جانشینی خداوند بر روی زمین و از زمین تا آسمان و عرش اعلی که بر ما عنایت فرمودهاند تا درحریم ضیافت حضرتشان حضورداشته باشیم، که زیباترین و دلانگیزترین و بانشاطترین اوقات عمرمان است. خداوندا بر ما منت گذاشتید، شما با آن عظمت ما را دعوت نمودهاید و بر ما حرمت گذاشتهاید و ما را بر خوان معنویت خود فراخواندهاید و بر ما است که برای رسیدن ماه ضیافت الله بسیار شادمان و منتظر باشیم. سحرگاهان شادمان برخیزیم که سحر دام دوستی خداوند است و مشتاق و بانشاط به راز و نیاز با معبود بپردازیم تا افلاکیان با مشاهده چنین صحنه هایی بانگ "فتبارک الله احسن الخالقین" سر دهند. حضرت محمد(ص ) میفرمایند: خداوندا مرا با صدق و پاکی وارد ماه مبارک رمضان گردان و پاک ازاین ماه خارج ساز. حال این پاکی و صفا چیست؟ برای اینکه پاک وارد شویم چه باید انجام دهیم؟ ابتدا باید خود را ارزیابی کنیم و این که آیا روح خود را جلا دادهایم؟ آیا زمینه را فراهم کردیم تا روح بر نفس فرمانروایی کند؟ روح، نوری ملکوتی و الهی است. روح، لطیفهای الهی و گوهری ارزشمند است که هزاران هزار سال در جوار تقرب الله به صدها هزار ناز پرورش یافته و به ما به امانت سپرده شده است. این روح متعلق به بارگاه قدس الهی است و شایستگی دارد به بارگاه قدس الهی مراجعه نماید و اسکان یابد. بارگاه الهی جایگاه ارواح طیبه و دلهای پاک مخلص است و سعادت و تکامل ما در این است که روح را از پشت پرده خمودگی و افسردگی نفس اماره بیرون آورده، جلا دهیم تا بر طبیعت عصیانگر و نفس اماره ما غلبه کند و چون روح فرمانروایی کند پاکی حاصل و آرامش برقرار میگردد و مبارک بودن ماه رمضان از آن روست که حسابرسی میکنند و در قدرت ماه رمضان هست که زنگارها را از روح ما بزداید و روح را جلا دهد و به حالت اول که همان فطرت الهی است بازگرداند. خداوند متعال بندگان را برای تعیین سرنوشت، رفاه و زندگیشان آزاد گذاشتهاند تا تصمیم بگیرند با عقلشان بسنجند و آن گونه که میخواهند زندگی خود را بسازند اما از آنجا که انسانها نمیتوانند راه خود را در مسیر زندگیشان به تنهایی پیدا کنند پروردگار عالم راه را باکلام زیبایشان تعیین و چراغ هدایت را در راهشان روشن نمودهاند اما بعضی از روی غفلت اصلاً نور این چراغ را نمیبینند و در تاریکی مطلق فرو میروند. علیرغم این که میگوییم ماه مبارک رمضان ولی تبرک آن را درک نمیکنیم و نمیدانیم چگونه است که یک ماه مبارک و دارای فضائل خاص میشود و چگونه است که درهای رحمت پروردگار باز میگردد .همه میگویند ماه ضیافت الله، بر زبانها جاریست که در این ماه مهمان خداوندیم. مگر نه اینست که برای مهمانی رفتن باید آماده باشیم. یازده ماه در انتظاریم که به این مهمانی برویم ولی برخلاف آنچه میگوییم و بر زبان میرانیم هرگز خود را برای این میهمانی آماده نکردهایم. برای ضیافت الهی باید روحمان را پاک کنیم و آلودگیها را ازخود بزداییم، در وجود خودمان سیری کنیم و به باطن خویش نظری بیندازیم و ببینیم از یک سال پیش تاکنون چه تغییراتی در وجود ما ایجاد شده، چه اندازه به پروردگارمان نزدیک شده ایم؟ چقدر برای صیقل و مصفا شدن باطن خویش تلاش نمودهایم و به بارگاه عزتش نزدیک شدهایم؟ آیا اگر شب قدر تا صبح بنشینیم و شب زنده دار باشیم کفایت می کند؟ و استفاده از شب قدر همین است؟ یک شب از بهترین شب ها که پروردگار عالم میفرمایند فضیلت آن از هزار ماه بهتر است؟ پس چه کسی میتواند از این نعمت الهی بهره گیرد؟ چه کسی میتواند وارد این میهمانی شود و بهره خودش را برگیرد؟ آیا آن قدر مقرب شدهایم که این دعوت را دریافت کرده باشیم یا این که باطن آلوده خویش را بر میداریم و تا پشت در میرویم و بر میگردیم! به زودی متوجه می شویم رمضان به پایان رسیده، روح ما خسته و جسممان ناتوان است. مانند مهمانی که بدون دعوت برسر سفره ای بنشیند و غذایی را که میخورد مورد پسندش واقع نشود، بدون استقبال و بدون بدرقه، خسته به خانه باز میگردد. چند ماه رمضان روزه داشتهایم؟ و شب های قدرش را بیدار بوده ایم؟ در خودمان چه تغییراتی احساس می کنیم؟ رمضانهایمان با یکدیگر چه تفاوت هایی داشته...؟ بر عمر تلف شده خود، بر ماه رمضان های گذشته و بر شب های قدر از دست رفته بیاندیشیم و زندگی خود را مرورکنیم .آیا به دنبال اعمال و رفتار اشتباه ما، روح زنگار نگرفته است؟ قبل از ورود به ماه رمضان خود را حسابرسی کنیم و دل را مصفا کنیم. اما چگونه دل را مصفا کنیم؟ آنچه را که خداوند میداند در دل خود بررسی کنیم ، دل و جام دل که آیینه انعکاس اعمال است را پاک گردانیم تا در پایان رمضان خود را در آن ببینیم. در سوره شمس خداوند یازده مرتبه سوگند یاد نموده اند و فرموده اند: « که ای انسان تو نیک و بد را خوب میدانی چون به روح تو الهام کردهایم. پس هرکس میداند کجا قصور کرده و خطا نموده. تیرگی و زنگار گناه بردل مینشیند پس باید دل را از آلودگیها نجات داد و وارد این ماه شد تا جزء مهمان های واقعی قرار گرفت نه مهمان اجباری .از روی اجبار سحر برنخاست و روزه نگرفت و زبان به شکوِه از تشنگی و گرسنگی و ضعف باز ننمود. رحمت و غفران خداوند به وسعت قدرت و عظمتشان است. باید مخلصانه با خداوند درد و دل نمود و عذرخواهی و توبه کرد اگر حقی از کسی ضایع گردیده بود جبران و رضایتش را جلب نمود باید صفات خداوند را به نمایش گذاشت، قصور دیگران را چشم پوشید و عذرشان را پذیرفت و در مقابل کج رفتاری نادانان و زخم زبان جاهلان و شماتت دشمنان صبور و بردبار بود و پاک وارد این ماه شد.و سرانجام مراحل تکامل را طی نمود. نویسنده: خادمین حضرت خدیجه ( س ) ماه رمضان 93 خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا