سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان - نسخه قابل چاپ +- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com) +-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html) +--- انجمن: گوناگون (/forum-12.html) +--- موضوع: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان (/thread-2384.html) |
سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۱۰:۵۳ عصر ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۸:۴۶ عصر
زندگي شوري پايان ناپذير،
سپاس شده توسط :hamed،هُدهُد صباغوغايي تا بيکرانها، نهري خروشان که هرگز نايستد و خشک نشود، گاهي مواج و زماني آرام، دلپذير و روحبخش و گاهي گل آلود و حزن آور، گهي بر وفق مراد، همراه و دل انگيز، تسليم و بکام دل و زماني بيهدف ، ناآرام، تند و خشن، لختي بستر آرام قايقها و گاهي گرداب وحشتناک. زندگي کوهي از غمها، بيابان لايتناهي آمال وآرزوها، کوير رنج و دردها، آن کس که آن را شناخت و قصد از آن را دريافت خوشبخت و آن کس که آن را عبث انگاشت و هدف آن را نيافت ناموفق، بيهدف و نهايتاً زيانکارش خواند. ۹ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۱۰:۱۷ عصر شیرین ترین اوقات زندگی انسان زمانی است که بستر گناه فراهم باشد و انسان پاک و سرفراز از آن بیرون آید.
[url=user-834.html][/url] ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۱:۱۱ عصر انسان مخلوقیست که به تمام سطوح آفرینش تعلق دارد. سجده؛ بیانگر اذعان به بزرگی خالق و ناچیزی مخلوق در برابر این عظمت میباشد. سجده؛ اذعان به نازل و پست بودن جایگاه خود و عظیم و باشکوه بودن مقام آفریدگار است. سجده؛ تبلور زیبا و درخشان تسلیم؛ بندگی و اظهار اجز و اعلان نیاز به درگاه باریتعالی استسپاس شده توسط:hamed ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۱۰:۳۵ عصر دوستی موهبتی ارزشمند و گوهری است گرانبها و لذا بهایی برای آن نمیتوان متصور شد.دوستی گرایشی است که با جاذبههای انس و الفت وسیله ارتباط و همدلی و تعاون بین انسانها میگردد.در نطق و کتاب تابع فردیت بوده، یعنی در لفظ یک کلمه بیش نیست، اما در محتوی اقیانوسی از معنویت بوده و بسیار غنی می باشد.دوستی درختی است پر بار و بر، که ریشه در اعماق دل، شاخ در عرش و سایهای میمون بر زندگی می افکند که ثمرات آن ؛ آرامش، ثبات، رشد، کمال و . . . می باشد، دلها را جلا بخشد، گرهها بگشاید، انسجام برقرار و اعتماد را حاکم نماید.بذر و دانه دوستی به آب چشمه محبّت جوانه زند در این صورت ثمری چون ایثار و وفاداری به بار آورد، البته به مراقبت و محافظت صحیح.دوستی مهمترین نقش را در جامعه بشری ایفا نموده است و سهم عظیمی از رشد، ترقی و پیشرفتهای انسان در همه زمینهها مدیون تعاون و دوستی ها بوده است.زنجیره دوستی اتحاد و اجتماعات متمدن را موجب میشود و از تفرقه و تشتت اقوام و ملتها جلوگیری مینماید، از سوی دیگر شانس مقابله با سختیها و رفع معضلات و مشکلات را به ارمغان میآورد.اگر از دوستی صحبت میشود آن شکل و گونهای که بنیانش بر مودت و اخلاص و یکرنگی بنا نهاده شود و جوّ حاکم بر آن صدق و صفا باشد.دوستی رنگ، زبان، مرز و قومیت نمیشناسد.دوستی را با تعصب نباید اشتباه کرد، زیرا تعصب از دوستی حقیقی مجزا میباشد.دوستی حقیقی یک تعصب نیست، امّا بردوستی واقعی و دوستان صمیمی تعصب ورزیدن جایز است.آنان که بر قله رفیع دوستی اسکان یابند بزم عشق بر پا کنند و پای کوبان بر زیر پای خود هر آنچه آفت دوستی است خرد و لگدکوب نمایند.عشق مولود دوستی حقیقی است.وقتی دوستی و محبت به اوج خود رسید قصهای بیپایان میشود. دل و جان را زیر و رو میکند و به خروش در میآورد، حیات جاودانه میبخشد و آنگاه عشق تولد مییابد.البته بعضیها عشق را درد گفتهاند که حقیقی نیست، عشق معجونی است که حتی عقل هم از درک آن عاجز و از قلیان آن حیران میماند و اینجا است که شعله اش محب و عاشق را هم خواهد سوزاند. افلاطون گوید: « جان را فدای دوستان موافق و حقیقی کنید. » خداوند دوستی را تحسین و خصومت را نفی فرموده است.لورد آویبوری گوید: « یکی از بزرگترین مسرّات دنیا این است که گروهی از دوستان در یک جا جمع شوند و ساعات فراغت را به سخنان شیرین و دلپذیر بگذرانند. » داشتن یک دوست حقیقی از همه چیز گرانبهاتر است و کمتر کسی هم در صدد به دست آوردنش میباشد.باید بکوشیم هنگام انتخاب رفیق کسانی که بهتر و بزرگتر و فاضل تراند را به عنوان رفیق برگزید تا در پرتو کیمیای مصاحبت و اخلاق و فضیلت آنها مس وجود را طلا نمود. باید بخواهیم که دیگران را دوست بداریم و همواره با علوِّ همت با دیگران رفتار نماییم.گاندی می گوید:« انسان برای اینکه بتواند با روح عالمگیر حقیقت مواجه گردد بایستی بتواند پستترین مخلوقات را چون خود دوست بدارد. »دیگران را نباید در سایه ترحّم و شفقت دوست داشت بلکه باید از بلند ترین ارتفاع ممکن دوستشان داشت.تا وقتی که میتوان بر دیگران احترام گذاشت نباید در صدد دلجوئی و تسلی آنان بود ،یعنی تا وقتی که می توان از راه عدالت بر دیگران بخشید از راه احسان نباید. امرسون گوید: « زینت منزلها دوستانی هستند که به آنجا رفت و آمد دارند. »و امّا باید به آن اندازه به اهمیت دوستی بیاندیشیم که هر جا رشته آن پاره شد فوراً پیوند زد و هر جا سست شد آنرا محکم کرد. دوستی با مردم دانا چو زرین کاسهای است نشکند، ور بشکند باید به هم پرداختن، دوستی با مردم نادان سفالین کاسهای است بشکند، ور نشکند باید به دور انداختن[/font] سپاس شده توسط:ترنم بهاری،هد هد صبا،hamed ۳ خرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۱۴ عصر [font=Trebuchet MS] ***پند استاد*** هیچ کس را بیشتر یا در حد خداوند دوست مدار، بالاترین مرتبه محبت که همان عشق است مخصوص ذات مقدس و کبریایی ولی نعمتی است که از هر مهربانی مهربان تر است ((و هو خیر الراحمین)). و امّا نمی خواهد که بدانی ذات نازنینش چه و کی و از کجاست، که در این راه جز بن بست بجایی نخواهی رسید زیرا که مغز و فکرت آن ظرفیت را ندارد. لذا بر عاقل است که راهی را انتخاب نماید که پایان آن بن بست نباشد. هر چند سراسر اعضایت مریض گردد و فقر و تهیدستی در نهایت خود بر تو مستولی شود، آنگاه حضرت ایوب را یاد آر، که رضا بالاترین مرتبه بندگی است. بنده مخلص باش زیرا مخلص هرچه کند به پسند حق کند و هر چه حق کند او میپسندد. این گوهری است که بدست غواصان ماهر و سخت کوش دریای متلاطم عبد و بندگی حاصل میآید، نه در هر بازار و بازارچه. سپاس شده توسط:هد هد صبا،hamed،elham-j،entezar ۲۳ خرداد ۱۳۹۱, ۱۲:۰۳ عصر اگر هر فعل و کلامی، حتی اندیشیدن همراه با شناخت نباشد، آن عمل نارس و بیاثر خواهد بود. mall">سپاس شده توسط:hamed-zeinab-entezarmall">mall" ۵ مرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۴۶ عصر نماز، سروشی از دیار خاکیان، بر افلاک. نماز، روح عبادات وامتزاج خشوع و دلدادگی. نماز، تپیدن جان، درمقام عبد و بندگی. نماز، استوارنامه و میثاق عشق و عاشقی. نماز، انتقال نور و صدا، از ناسوت به لاهوت. نماز، شمیم انس گلستان معرفت و نسیم دل انگیز عاشقی. نماز، طنین کلام از جان و قالب، تا بیکران هستی. نماز، سیردل، درحریم حرم یار. نماز، تدوین قصهی دلدادگی از دلدار. نماز، قطرهای از عصارهی کلام، درمینای دل. نماز، اکسیر بندگی، تبیین خشوع و نشان دلباختگی. نماز، رازی درنیاز و نیازی در راز. سپاس شده توسط seyedebrahim-هدهدصبا-مریم گلی RE: سخنان حکیمانه ،اخلاقی و عرفانی،استاد ارجمند:حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۱۱:۵۷ عصر ۲۰ دي ۱۳۹۱, ۰۸:۰۴ عصر محبت هدیه و ارمغانیست الهی که خداوند متعال در نهاد و سرشت تک تک انسان ها قرار داده اند و انسان را موظف کرده اند این دانه را و این هسته محبت را رشد دهد، پرورش دهد و به ظهور برساند و در جامعه عملا پیاده کند. زیرا محبت از صفات خداوند است. سپاس شده توسط:هدهدصبا-گمنام-hamed ۳۰ دي ۱۳۹۱, ۰۸:۴۷ عصر انسان معیار ارزشهاست، انسان ارزش میآفریند، انسان میتواند از صفر تا بینهایت رشد کند، انسان میتواند وجود کامل باشد، یعنی جمیع کمالات هستی را دارا باشد. سپاس شده توسط:هدهدصبا-مریم گلی-گمنام-hamed-entezar ۶ اسفند ۱۳۹۱, ۱۱:۰۴ صبح یاهو زمستان سرآمد، از فرود سرما و یخبندان خبری نیست، سردی نماند و برفی فرو نخواهد ریخت، مانده های برف ها هم در حال ذوب شدنند، دشت بفرش سبزه مزین شد و شاخساران به برگ و گل، پیله شکسته شود و پروانه بال و پر زنان نزد گل آید و رقصد بسی! فصل تازگی ها آغاز شود، زمین شاداب و هوا مسرت بار، شور و شعف و نشاط حاکم بر طبیعت و جایگزین خمودگی و سردی ها شود تا آنجا که سایه مبارکش بر سراسباب و وسائل منزل هم بیفتد. بازار خانه تکانی گرم و تنور خرید و تدارک عید داغ داغ گردد و من یکسال پیرشدم، پیرتر از پیش شدم کهنه و فرتوت شدم. دشت وجودم خسته تر از پیش شده، همچون ترک های زمین های بایر چین و چروک صورتم را پُرکرده و سرو قامتم خمیده و پژمرده تر شده. مهمتر از همه دلم را چه کنم که سیاه و همچون سنگ شده. پس بر آن شدم خانه دل را گرد گیری کنم، رُفت و روبی نمایم و خانه تکانی کنم. آنرا خراب خراب یافتم. ویرانه ای بیش نبود ظرفی غبار گرفته سرریز از زشتی ها، حسادت، کینه، بدخواهی، کفران، تهمت، غیبت، سخن چینی، افترا و بازی با آبروی دیگران، آبروئی که سال ها با خون دل تحصیل گردیده. استهزاء و به سخره کشیدن دیگران، تنفر از خویشتن سراسر وجودم را فرا گرفت، همه وجودم فریاد گردید آیا حق داشتی دیگران را گنه کار و خویشتن را پاک بدانی، آیا مگر حاکم دیگران بودی که مقصرشان بدانی و محکومشان نمایی و خود را مبری و بالاتر؟ مگر نه اینست که فقط خداوند آگاه است چه کسی گنه کار و چه کسی پاک است؟ پس من چه کاره بودم؟ آئینه دلم دیگر پاک شدنی نیست و ظرفش ماهیت خود را از دست داده، عصیان و طغّیان مرا به ورطه هلاک کشانده است . سالها خانه و سرپناهمان را تمیزکردیم، آذین بستیم، تحولاتی در آن ایجاد کردیم و نوروز را عهد گرفتیم امّا از خانه دل غافل گشتیم دل فریاد میزند مرا طاهر کن، همانگونه که آلوده ام نمودی پاکم کن، زنگار از من بردار نهیبش زدم چگونه؟ ندایم کرد برخیز، برخیز دلی را که شکستی آباد کن، مالی را که به حرام خوردی جبران کن! آنرا که سرزنش نمودی دلجوئی کن! آبروئی را که ریختی تامین کن! دروغی را که گفتی استغفار کن! تهمتی را که زدی عذرخواهی کن! نسبتی را که به ناحق دادی اصلاح کن، برخیز، برخیز شاید عید دیگری بیاید و نباشی! و شاید هم فردا دیر باشد! برخیز شاید فرصتی نباشد و موفق به گردگیری و خانه تکانی دل نشوی! برخیز، برخیز شاید این آخرین فرصت از سوی خداوند مهربانت باشد تا مشمول رحمتش قرار گیری، برخیز برخیز ... سپاس شده توسط:hamed ۴ بهمن ۱۳۹۱, ۰۷:۵۰ عصر بنده مخلص باش زیرا مخلص هرچه کند به پسند حق کند و هر چه حق کند او میپسندد. این گوهری است که بدست غواصان ماهر و سخت کوش دریای متلاطم عبد و بندگی حاصل میآید، نه در هر بازار و بازارچه. سپاس شده توسط:گمنام-هدهدصبا-hamed [/font] ۱۰ بهمن ۱۳۹۱, ۰۹:۱۵ صبح هر چند سراسر اعضایت مریض گردد و فقر و تهیدستی در نهایت خود بر تو مستولی شود، آنگاه حضرت ایوب را یاد آر، که رضا بالاترین مرتبه بندگی است. سپاس شده توسط :گمنام-هدهدصبا hamed ۱۸ بهمن ۱۳۹۱, ۰۷:۵۲ عصر یاهو - کرامت انسانی به گذشت و بخشندگی اوست و محبوبیت او به وفاداری اوست. - بزرگترین عاطفه انسانی ایمان است و بدترین درد و مرض ضعف ایمان است. - قصد از عاشق شدن و عشق ورزیدن آن است که به هدف آن برسیم؛ یعنی وفاداری. امام حسین(ع) یک عاشق وفادار بود. - هر تلاشی و هر مسیری که به خاطر معنویت انجام میشود بایستی پایانش به شناختن خداوند منتهی و منجر شود. - خداوند انسان را به هر آنچه که در آن ادعا کند، آزمایش می کند.
سپاس شده توسط:هدهدصبا-گمنام-hamed ۲۸ بهمن ۱۳۹۱, ۰۵:۲۳ عصر یاهو شبلی عارف گوید:شریعت یعنی خداشناسی طریقت یعنی خداخواهی و حقیقت یعنی خدابینی حال آنکه شریعت، طریقت و حقیقت هر سه در قرآن نهفته است. سپاس شده توسط:mahtab-گمنام-hamed ۹ فروردين ۱۳۹۲, ۱۰:۳۸ عصر یاهو ایمان یعنی باور داشتن، عقیده داشتن، اعتقاد داشتن، ایمان سالم یعنی تسلیم حقایق بودن. ایمان به انسان آن جرات را میدهد که واقعیتها را آنگونه که هست، بشناسد و برخورد کند. سپاس شده توسط:هدهدصبا-entezar-hamed-مهدی عبادی ۱۶ فروردين ۱۳۹۲, ۰۸:۲۱ عصر بهنام جان آفرین ایکاش آفریدگار را درک و جاه و جلالش را در باور مینشاندیم. ایکاش فهم می کردیم که خداوند بی اندازه دوستمان دارد. ایکاش خود را می شناختیم و خویشتن را باور می داشتیم. ایکاش قدر مقام خود می دانستیم و به حد منزلت خود پی میبردیم. ایکاش انسانها عطای خداوند را برخویش می دانستند. ایکاش فرزندان آدم چون او فقط یک خطا می کردند و این همه گناه نبود. ایکاش پس از سالهای سال شیطان دیگر خجالت میکشید. ایکاش می گذاشتند هرکسی به زندگی خود بپردازد. ایکاش از دیگران ایراد نمی گرفتیم. ایکاش تجسّس در زندگی دیگران نمیکردیم. ایکاش خیانت و جنایت نبود و حتّی این دو کلمه نابود میشد. ایکاش غیبت دیگران نمیکردیم و بدِ دیگران را نمیخواستیم. ایکاش سری بی عشق و دلی بیدلدار نبود. ایکاش پردهها برای مدتی کوتاه کنار میرفت. ایکاش امکان برگشت زمان میسّر بود. ایکاش میشد احوال برزخیان را نظاره کنیم. ایکاش دلی نمیشکست و نفرینی در کار نبود. ایکاشسینه دردمندی نبود و آه جانکاهی بر نمیآمد. ایکاش همیشه دعا میشد و دعا ها اجابت میگشت. ایکاش شادی چون خورشید با دوام و انوارش در همه جا نفوذ میکرد. ایکاش پرواز فوج ملائک را میدیدیم. ایکاش همیشه خنده بود و هرگز غنچه اش پژمرده نمیشد. ایکاش مردم قدر خورشید را هم میدانستند. ایکاش غم ها یخ میزدند و غصه ها سر از لاک خود بیرون نمی آوردند. و ایکاش کاشکی ها و ایکاشها و حسرت ها نبود. سپاس شده توسط:iambehnam ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۱۰:۰۱ صبح به نام جان آفرین پند نامه استاد 1- هیچکس را بیشتر یا در حد خداوند دوست مدار، بالاترین مرتبه محبت که همان عشق است، مخصوص ذات مقدس و کبریایی ولی نعمتی است که از هر مهربانی مهربانتر است «وهوخیرالراحمین ». 2- در هر چه اطراف توست که جملگی مخلوق حضرت باریتعالی است (عزوجل) عمیق بنگر تا آ نجایی که شگفت زده به خود بر گردی واین حیرت، تو را از امیال و هوسهای ناپایدار و زودگذر باز دارد. چنان غرق عجائب خلقت شو تا درک عقل مطلق و سبوحیت و قدوسیت ذات اقدسش در یقین و باورت بنشیند و آنگاه آنچنانکه باید و او (عزوجل) شایسته است، حضرتش را ستایش و پرستش کن و این بندگی را به هیچ گونه شرک نیالود و با هیچ متاعی معاوضه نکن، که زیانی بالاتر از آن نخواهد بود، که چون بدین مرتبت رسیدی ، توکل تو قوی خواهد بود و لذا دل مطمئن دار که در نظر خواهی بود. 3- و اما نمیخواهد بدانی که ذات نازنینش از چه و از کی و از کجاست که در این راه جز بن بست به جایی نخواهی رسید زیرا که مغز و فکرت آن ظرفیت را ندارند لذا بر عاقل است که راهی را انتخاب نماید که پایان آن بن بست نباشد. 4- هر چند سراسر اعضایت مریض گردد و فقر و تهیدستی در نهایت خود، بر تو مستولی شود، آنگاه ایوب را به یاد آور، که رضا بالاترین مرتبه بندگی است. 5- بنده مخلص باش ، زیرا که مخلص هر چه کند به پسند حق کند و هرچه حق کند او می پسندد . این گوهری است که بدست غواصان ماهر و سخت کوش دریای متلاطم عبد و بندگی حاصل می آید، نه در هر بازار و بازارچه. 6- دوستی را انتخاب کن که تو را سوای موقعیت، مقام، زیبایی، ثروت و نام و رسمت دوست بدارد، دوستت دارد بخاطر آنکه بنده خدایی و بخاطر انسانیت، نه هیچ چیز دیگر. 7- انس با قرآن، البته نه در حد صرف و نحو بلکه در حد درک مفاهیم و بعد انجام رهنمود هایش را جزو اهم برنامه های زندگی خود منظور بنما. 8- از آنچه حلال و مباح گردیده، خوراکیها، پوشیدنیها، زینت بخش ها و زیور آلات بهره گیر، ولی با گناه و ناصواب نیالا که چون زرده تخم مرغی باشد که با ذره ای خون آلوده گردد. 9- هرگز از این گفته «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» پیروی مکن که بسی ناحق و ناهنجا ریهایی که بین افراد عادت گشته و انجام آنها را خداوند سبحانه و تعالی نمی پسندد. 10- حق را بگو و در بیان آن و شهادت بحق بیم نکن که امر و سفارش حضرت حق جل جلاله چنین است. 11- حرمت پدر و مادر و استاد واقعی را در حد اعلا نگهدار که آن نیز امر و توصیه معبود و آفریدگارت (عزوجل) میباشد. 12- سخاوت، گذشت و جوانمردی پیشه ساز، حق دیگران را محترم شمار و بر دیگران ظلم و تعدی روا مدار. 13- در زندگی دیگران تجسس مکن و در غیاب آنان قضاوت روا مدار. سخن بناحق مگو و در آنچه علم و یقن نداری اظهار نظر مکن که چون با او در رویارویی قرار گیری شرمنده و بی مقدار گردی. 14- نسبت به داشت و دارائی و آن دیگران بخیل نباش، که هر که را بر اساس تدبیر و حکمت سهمی مقرر است. 15- واما کلام آخر، همواره به یاد آخر کار و آخرت باش که آن سرای جاوید و همیشگی است و این دنیا کوتاه و ناپایدارو فریبنده و بی وفا، نا مهربانترین مادری است که فرزندان خود را می بلعد و رحم در قاموسش معنی و مفهومی ندارد. سپاس شده توسط:hamed-گمنام ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۹:۲۱ صبح یاهو اگر بخواهیم خدا را درک کنیم بایستی با دو بال پرواز کنیم : 1- معرفت عینی ؛ با چشمانمان به عجایب اطرافمان و عجایب خلقت نگاه کنیم (از اثر به به موثر پی ببریم). 2- معرفت شهودی ؛ از درون و از باطن با خداوند ارتباط پیدا کنیم (بینش باطنی).
سپاس شده توسط:hamed ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۱۰:۱۹ صبح یاهو از هر زاویه که بر منظر عالم و آفریدههای هستی بنگریم جز شگفتی و اعجاز نخواهیم دید. آنچه که در اطراف خود میبینیم مصادیقی از قدرت، عظمت و رحمت بلند مرتبه پرودگاری است که سبب بهت و حیرت در هر انسان صاحب خرد و بصیرت خواهد شد. سپاس شده توسط:hamed ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۹:۲۲ صبح یاهو صداقت میوه اخلاص؛ اما ای عزیز صداقت اساس تکامل و بنیان کمال است و کمال مطلوب هدف خلقت انسان و چنین است که قرآن توصیه به تلاش، تفکر، تدبر، شناخت، اخلاص و صداقت مینمایداخلاص حاصل شناخت؛ شناخت نتیجه تفکر؛ تفکر زاییده اراده؛ اراده از خواستن برآید و خواستن ناشی از آگاهی و آگاهی با آموختن و تلاش واقع شود. سپاس شده توسط:هدهدصبا-hamed-nilforoosh [۸ تير ۱۳۹۲, ۰۹:۴۷ صبح یاهو سیر و سلوک در مراتب معنوی باعث میشود؛ انسان از سرچشمه نور الهی بهرهمند گردد و موجب درخشش گهر انسانیتی میشود که خداوند در نهاد او قرار داده. در این شرایط آفتها از او دور شده و خدایی میشود. و اکثر صفات الهی به نسبت شناخت و معرفتش در ظرف وجودی او ریخته میشود. سپاس شده توسط:hamed ۱۰ تير ۱۳۹۲, ۰۹:۰۳ صبح بهنام جان آفرین امید؛ در انتظار تحقق خواستهای بودن.
سپاس شده توسط:hamed-nilforooshامید؛ پیوندی نامرئی از بود تا نبود. امید؛ باوری برای تداوم زندگی. امید؛ اگرتحقق پذیرد زندگی مطلوب است. امید؛ رهیدن ازتاریکی و گذشتن از طوفان. امید؛ پنداشتی درسرچشمه بهترینها و انگاشتی دراوج باورها. امید؛ روح خوشبختی و ارتباط بین حال و آینده. امید؛ نوری به موازات زندگی و به وسعت یک عمر. امید؛ حایلی بین خوشبختی و ناباوری. [font=tahoma]امید؛ تحریک همت ، انگیختن احساس ، پروردن عاطفه. امید؛ مکتوم دردل ، باور درجان و انتظار درروح. امید؛ رخشندگی و تلولو انوار ازدوردستها تا همین جا. امید؛ شهدی ممدود ، تصوری متجسم و انجامی متشکل. امید؛اگر به رحمت خداوند باشد ایده آل است و والایی امید به اعلایی آن خواهد بود. RE: سخنان حکیمانه ،اخلاقی و عرفانی،استاد ارجمند:حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۳۱ تير ۱۳۹۲ ۰۱:۰۱ صبح ۲۰ تير ۱۳۹۲, ۰۱:۱۰ عصر ای جانشین خدا: در سفر پر تلاطم زندگی اطراقی بنما، لختی بیارام، تجدید قوا کن،توشه ات را کامل و عزمت را راسخ : کمال هدف خلقت تست و رمضان پایگاه آماده سازی. مکرمش بدار و بهترین بهره را برگیر شاید رمضان بعدی...و سفر پایان رسیده باشد!! سپاس شده توسط:هدهدصبا-hamed دیروز, ۰۱:۰۷ عصر یاهو شناخت طریق الهی ، تفحص ، تعبد ، سیر و سلوک را عرفان گویند.
سپاس شده توسط:mah19-nilforoosh نویسنده: خادمین حضرت خدیجه RE: سخنان حکیمانه ،اخلاقی و عرفانی،استاد ارجمند:حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۲ مرداد ۱۳۹۲ ۰۱:۵۰ صبح یاهو باید اعضای بدن خود را بشناسیم و با شناخت اعضای بدن خود و عظمت خلقت آن به وجود نازنین خدایمان پی ببریم ، تا او را به راحتی و به زیبایی و از سر ذوق و شوق عبادت کنیم. RE: سخنان حکیمانه ،اخلاقی و عرفانی،استاد ارجمند:حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۲ مرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۵۵ عصر بهنام جان آفرین خوشبختی چیست ؟ خوشبختی بهره گیری از همه مواهب و امکانات زندگی بگونهای که تدبیر کنندهاش توصیه فرموده است. خوشبختی دریافت نور از لابلای پردههای ضخیم ناکامیها و خواهش های نفسانی ، انتخاب و تعقیب مسیر تا دستیابی به منبع روشنایی و قرار گرفتن درحریم رحمت و رضایت خداوندی. خوشبختی احساس رضایت و ابراز بندگی و تسلیم دربرابر اراده و مشیت خداوند است. خوشبختی ایجاد آرامش درونی و غنای روحی است. خوشبختی نوای دلنشینیاست درنهاد که از هر نسیم جانبخشی لطیف تر، روح پرورتر ، معطر و صفابخش تراست. خوشبختی آهنگی ملایم از جانب کمال ، لباسی زیبا برقامت زندگی و سروشی فرحناک بهرخاکیان، شهدی فراتر از انگبین و شرابی همچون سلسبیل . خوشبختی ارمغان یک زندگی سالم ، بهرهی راه انبیاء و میوه درخت توحید. RE: سخنان حکیمانه ،اخلاقی و عرفانی،استاد ارجمند:حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۱۲:۴۰ صبح بهنام جان آفرین
ای فرزند آدم من همدل کسی هستم که همراه من باشد. پس به سوی کرامت و مُصاحبت من بشتاب و با من اُنس بگیر تا با تو اُنس بگیرم. مرا انتخاب کن تا تو را برگزینم از من بپذیر تا من نیز از تو بپذیرم و در محبّت به تو شتاب کنم. ای فرزند آدم از کسی جز من بیم نداشته باش و مترس. به یادآور که هیچ قدرتی یارای مقابله با اراده من را ندارد. از یاد مبر که هیچ اتفاقی در عالم جز به خواست من نمیافتد. من همنشین کسی هستم که به یاد من باشد. من از رگ گردن به تو نزدیکتر و تو را از خودت بهتر میشناسم. ای فرزند آدم در هیچ حالی فراموشم مکن و یاد مرا از خود دور مساز. در خلوت خود به اندیشه بنشین و در تنهایی خود سخنان مرا بشنو. نعمتهای مرا بشمار و خطاهای خودت را به یادآر. مرا دوست داشته باش و محبّتم را در دل دیگران نیز بینداز. مهربانیهای مرا بر ایشان بازگو کن و سایهسار لطف مرا بر فراز وجودشان نشان ده. ای فرزند آدم من سخنانت را میشنوم وقتی با من حرف میزنی و درد دل باز میگویی. تو نیز سخنان مرا در کتاب من بخوان که فرشتگانم بر تو فرود آوردند و من بدان وسیله با تو سخن می گویم. اگر با من اُنس بگیری تو را از همگان بینیاز میکنم. و اگر با غیر من مانوس شوی در هر کاری محتاج و گرفتار خواهی ماند. ای فرزندآدم در شگفتم چگونه تو با دیگران انس میگیری و به دیگران دل می بندی در حالیکه می دانی تنها خواهی مرد و می دانی تنها در قبر خواهی خفت و تنها در پیشگاه من خواهی ایستاد و تنها حساب پس خواهی داد آیا اندیشیده ای چقدر تنها خواهی بود ساعتی؟روزی؟ماهی؟سالی؟چند هزار سال؟چند میلیون سال؟ با خود فکر کن و بیاندیش هر قدر که قرار است پس از مرگ با من باشی در دنیا با من انس بگیر اگر لحظه ای لحظه ای...واگر همیشه همیشه گرد آورنده :استاد گرامی حاج حسن پور شبانان نویسنده:خادمین حضرت خدیجه
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۱۷ شهريور ۱۳۹۲ ۱۰:۵۹ صبح یاهو یکی از زمینه های شهود، هوشیاری، علم و آگاهی معنوی آن است که ما به این دنیا به دیده مسافری موقت نگاه کنیم و از طرفی از همه امکاناتش برای رشد و تکامل خود استفاده نماییم. RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۲۳ مهر ۱۳۹۲ ۱۱:۵۸ صبح ماجرای قربانی شدن حضرت اسماعیل نویسنده: خادمین حضرت خدیجه - یاهو درمسلخ عشق جز نکو را نکشند روبه صفتان زشتخو را نکشند حضرت ابراهیم (ع) سر اسماعیل(ع) را بر تخت سنگ بزرگی قرار داد و چاقو را بارها و بارها نگریست . با زیر چشم بر گلوی اسماعیل نگاه میکرد و آن لحظه را سختترین لحظات زندگی میدید . بوسه بر پیشانی اسماعیل زد و همه وجودش را قربانی راه حضرت دوست کرد و با نام خداوند چاقو را بر گلوی اسماعیل گذاشت. در آن لحظه بود که همه خاطرات پانزده و اندی سال دوری، حسرت و فراق از جلوی چشمان ابراهیم گذشت، اما حلاوت و شیرینی امر پروردگار بر همه آنان فایق آمد و با میل و رغبت و با خرسندی و چشمانی اشکآلود و خوشحال از اینکه اسماعیل اینگونه سر به فرمان خداوند دارد، چاقو را بر گلوی او کشید. آن لحظه که چاقو را کشید، چاقو از دستانش رها گشت و بر تخته سنگی فرود آمد و آن را خرد نمود. ابراهیم ابتدا سنگ را نگریست و سپس به گلوی اسماعیل نگاه کرد. در بهت و حیرت چاقو را برداشت و دوباره و بر گلوی اسماعیل کشید. فرو رفتن چاقو را بر گلوی اسماعیل میدید، اما از آنکه اسماعیل سالم است، بهت زده بود. با حیرت چاقو را بر انگشتان دست خود کشید و خون جاری شد. خون را از چاقو پاک کرد و باز بر گلوی اسماعیل نهاد و این بار با ایمانی محکمتر و راسختر چاقو را کشید. چنان چاقو را محکم کشید که پس از رد شدن از گلوی اسماعیل به هوا پرتاب شد و در دل سنگ فرو رفت. در آن هنگام بود که دستان ابراهیم شروع به لرزیدن کرد و نمیدانست چه کند، خوشحال باشد یا غمگین. اسماعیل همچنان سالم چشمانش را بسته بود و سخن بر زبان نمیراند. اسماعیل پس از لحظاتی گفت: پدر چرا در فرمان خداوند کوتاهی میکنی. آری چنان چاقو بر گلوی اسماعیل اثر نکرده بود که او نمیدانست، حضرت ابراهیم سه مرتبه چاقو را بر گلویش کشیده است. آن هنگام بود که حضرت جبرئیل (ع)بر ابراهیم وارد شد و گوسفندی را که بر تخت سنگ بزرگی در کوه مجاور بود نشان او داد و فرمود: ابراهیم ، خداوند بر تو، خاندانت و پیروانت نعمت را به کمال رساند و تو را شاخصی برای عالمیان قرار داد. پس به فرمان خداوند آن گوسفند را به سمت قبله و کعبه قربانی کن. که خداوند اسماعیل را به تو بخشید تا تو را به آرزویت که پیامبری اسماعیل بود، برساند. اینچنین ابراهیم (ع) شگفتی میآفریند که مفتخر به لقب خلیل الهی میگردد. عید قربان یادآور ارائه خالصانهترین نوع بندگی از سوی ابراهیمِ خلیل و همه قربانیهای راه دوست و آموزندهترین شیوه بندگی و دلدادگی میباشد. لذا این ارزشمندترین عید را به همه مسلمانان عالم تهنیت گفته، از پیشگاه ربالارباب و گرداننده چرخ گردون و خالق هستی بخش مسئلت مینماییم راهیِ راه پیامبران و ائمه اطهارمان بفرماید. انشاءالله استاد گرامی:حاج حسن پورشبانان RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۱۴ آبان ۱۳۹۲ ۰۴:۰۳ عصر سلام به کربلا
سلام بر حسین (ع) و اصحاب حسین (ع) هرچندجز تعدادی از پیام حماسه کربلا خبر نیافتند، و جز حدیث برق خنجر و شمشیر ، تشنگی و خون نشنیدند و نگفتند. اما نسیم دل انگیز عطر عشق و ایثار به مشام می رسد. راهشان راهمان و ایثار روزیمان باد. نویسنده: خادمین حضرت خدیجه - RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان - آشنای غریب - ۱۸ آبان ۱۳۹۲ ۱۲:۵۱ صبح ذات عاشورا حدیث بندگی و دلباختگی، تجلی عشقبازی و دلدادگی، نمایش رسالت و فرمانبرداری، جلوهای از جهد و جهاد، تقدیم آنچه بود به محضر حضرت دوست، و سرانجام ایثار جان به پای معشوق. حدیث عاشورا نقل مجلس لاهوتیان بوده و چون گوهری تابناک بر تارک تاریخ بشریت میدرخشد. |