تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: آدینه های بی قراری
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12
کی می آیی؟

ای آیه ی دوازده سوره ی"زمر" !
کی می رسی و می زنی انگشت را به در؟

بی تو همیشه جمعه ی تقویم رنگ سرخ
یعنی که دل بدون تو خون می شود دگر

گرچه چب است خواب زن اما دم سحر
من خواب دیده ام که تو می آیی از سفر

دیدم شبی به باغ دعا با گذاشتی
با روی چشم های من ، این سیب های تر

سر می رسی و با همه تقسیم می کنی
لبخند و آشتی ، گل و آیینه و شکر

من فکر می کنم که در آن شب رسانه ها
آیینه بخش می کند از صحنه خبر

بعدش دو تا فرشته اعلام می کنند:
" خوش آمدی به شهر من ای غایب از نظر "

آن وقت با برهنه سر کوچه می دویم
آن گاه دسته دسته سراسیمه ، در به در

" شعری از رزیتا نعمتی "
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد

شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد

کودکی فال فروش است و به عشقت هر روز
می خرم از پسرک هر چه تفال دارد

یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده زمین شوق تکامل دارد

هیچ سنگی نشود سنگ صبورت تنها
تکیه بر کعبه بزن کعبه تحمل دارد

" شعر از سید حمید رضا برقعی "
در اين كويرعطشناك
كه هيچ پرنده اي نمي خواند
وقطره آبي عطش مارافرونمي نشاند
وابري بر لوح آسمان پايدار نمي ماند
يادتو باغ سبزي است فرا رويم
با كدامين وازه، سكوت را خواهي شكست؟
اي زيباترين زمزمه خلقت!
ودر كدامين بهار به گل خواهي نشست
اي غنچه پوشيد در پرنيان غيت....
برگرفته از كتاب "ستاره ي سبز" نوشته ي "مهناز اوليايي"
يك روز جمعه
كسي آرام مي آيد
نگاهش خيس عرفان است
قدمهايش پر از معنا
دلش از جنس باران است
كسي فانوس بر دستش
مثال نور مي آيد
اميد قلب ما روزي مثال نور مي آيد
اللهم عجل لوليك الفرج
با توام ای دشت بی پایان، سوار ما چه شد
یکه تاز جاده های انتظار ما چه شد؟
آشنای" لا فتی الا علی" اینجا کجاست؟
صاحب" لا سیف الا ذوالفقار "ما چه شد؟
چهارده قرن است، چهل منزل عطش پیموده ایم
التیام زخم های بی شمار ما چه شد؟
چشم یوسف انتظاران را کسی بینا نکرد
روشنای دیده امیدوار ما چه شد؟
ذوالجناحا! عصر ما چون عصر عاشورا مباد
دشت را گشتی بزن، بنگر سوار ما چه شد؟
باز ای"موعود" بی تو جمعه ای دیگر گذشت
کُشت مارا بی قراری! پس قرار ما چه شد؟
می نشینیم تا ظهور سرخ مردی سبز پوش
آن زمان دیگر نمی پرسیم بهار ما چه شد؟


به امید ظهور
مهدی جهان دار
میترسم از آن لحظه که عمرم به سر آید
مهتاب رخت بعد غروبم به در آید
می ترسم از آن دم که بیایی و نباشم
جان از بدنم رفته و عمرم به سر آید
می خوانمت ای یار ز صبح ازلی
آه از دل خونم ز غم هجر برآید
در راه تو من منتظرم تا که بیایی
از گل وصل رخت بهر دلم کی ثمر آید
بر دامن تو رشته دل را چو ببستم
کی مهر رخت از پس پرده به در آید
جز هجر تو اندر دل من هیچ غمی نیست
کی می شود از سینه غم هجر برآید
هر سو نگرم از تو و از وصل بگویند
کی می شود این فصل فراق تو سرآید
از باغ غمت لاله چو بسیار بچیدیم
کی می شود اندر دل ما لاله وصل تو برآید
چیست این دلشوره های بیکران
پشت کاشی های سبز جمکران

کشتی امید در گل تا به کی ؟
بانک اللهم عجل... تا به کی ؟

تا به کی از داغ هجران تو صبر ؟
جلوه ای کن ای آفتاب پشت ابر ...


اللهم عجل لولیک الفرج ...
بي تو شبي باز از آن كوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خيره به دنبال تو گشتم
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم !Cool
شعر از فريدون مشيري
خدا كند كه بيايي................ ممنون خيلي شعر قشنگي بود
سلام.متشكرم.خيلي خوشحالم كه از اين شعر خوشتان آمد.
مولاي من برگ پاييزم،باتومي ريزم.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12
لینک مرجع