۱۵ شهريور ۱۳۹۰, ۰۹:۲۳ عصر
زبان من لال نيا
هر چند كه خستهايم از اين حال نيا * شرمنده اگر ندارد اشكال نيــــــــــــــــا
ما خط تمام نامههامان كوفی است * آقای گلــــــــــــــــم زبان من لال نيـــــا
يك روز به يك اشــــاره بر میگردند * با دامنی از ستاره بر مـــــــــــــیگردند
روزی كه ورق به نفع حـــق برگردد * اولاد علـــــــــــــی دوباره بر میگردنـد
نه شـــــرم و حيا نه عار داريم از تو * اما گله بی شمار داريم از تــــــــــــــــو
ما منتظر تو نيستيم آقا جــــــــــان * تنهــــــــــــــــا همه انتظار داريم از تــو
هر چند كه بيمــــار تو هستيم همه * ديوانه ی ديدار تو هستيم همــــــــــــه
بين خودمان بماند آقا عمــری است * انگار طلبكــــــــــــــار تو هستيم همــه
بر سينه اگـــــــــــر زديم سنگت آقا * هستيم اگر گوش به زنگت آقــــــــــــا
با اين همه نيرنگ و ريا مــــیترسم * يك روز بياييــــــــــــــــم به جنگت آقــا
هـــــر روز به ما اگر كه سر هم بزنی * بر ريشه ی خواب ما تبر هم بزنـــــــی
آقا تو كه خوب میشناسی مـــــا را * زنگ در خـــــــــانه را اگر هم بزنــی ...
از شنبه درون خود تلنبار شديـــــــم * تا آخر پنجشنبه تكرار شديـــــــــــــــم
خير سرمـــــــــــــان منتظر دیداریم * جمعــــه شد و لنگ ظهر بيدار شديــم
آنان كه خراب باده ي پرهيزنــــــــــد * از اين خم سربسته نمی پرهيزنــــــد
مردافكنی اش ببين كه اين بدمستان * نامش كه به لب برند، برمـــي خيزنـد
از مزرعههای كوچك بعضیهــــــــا * برچيـــــــــده شود مترسك بعضیهـا
آقا خودمانيم چه كيفــــــــــــی دارد * وقتي بزنی به برجك بعضیهـــــــــــا
تا كـــي همه جا بدون تو غم بخوريم * پس كی تو میآيی آب زمزم بخوريـم؟
اين جمعه خدا كنـــــــــــــد بيايی آقا * يك نان و پنير ساده با هم بخوريــــــم
عمـــــری است بهدنبال جوابی ديگر * هر روز كشيـــــــــدهام عذابی ديگــر
هر شب به هوای دیدنت از خوابــــی *سر آسيمه دويدهام به خوابی ديگــــــــر
جلیل صفربیگی
آقا جون...
هر چند كه خستهايم از اين حال نيا * شرمنده اگر ندارد اشكال نيــــــــــــــــا
ما خط تمام نامههامان كوفی است * آقای گلــــــــــــــــم زبان من لال نيـــــا
يك روز به يك اشــــاره بر میگردند * با دامنی از ستاره بر مـــــــــــــیگردند
روزی كه ورق به نفع حـــق برگردد * اولاد علـــــــــــــی دوباره بر میگردنـد
نه شـــــرم و حيا نه عار داريم از تو * اما گله بی شمار داريم از تــــــــــــــــو
ما منتظر تو نيستيم آقا جــــــــــان * تنهــــــــــــــــا همه انتظار داريم از تــو
هر چند كه بيمــــار تو هستيم همه * ديوانه ی ديدار تو هستيم همــــــــــــه
بين خودمان بماند آقا عمــری است * انگار طلبكــــــــــــــار تو هستيم همــه
بر سينه اگـــــــــــر زديم سنگت آقا * هستيم اگر گوش به زنگت آقــــــــــــا
با اين همه نيرنگ و ريا مــــیترسم * يك روز بياييــــــــــــــــم به جنگت آقــا
هـــــر روز به ما اگر كه سر هم بزنی * بر ريشه ی خواب ما تبر هم بزنـــــــی
آقا تو كه خوب میشناسی مـــــا را * زنگ در خـــــــــانه را اگر هم بزنــی ...
از شنبه درون خود تلنبار شديـــــــم * تا آخر پنجشنبه تكرار شديـــــــــــــــم
خير سرمـــــــــــــان منتظر دیداریم * جمعــــه شد و لنگ ظهر بيدار شديــم
آنان كه خراب باده ي پرهيزنــــــــــد * از اين خم سربسته نمی پرهيزنــــــد
مردافكنی اش ببين كه اين بدمستان * نامش كه به لب برند، برمـــي خيزنـد
از مزرعههای كوچك بعضیهــــــــا * برچيـــــــــده شود مترسك بعضیهـا
آقا خودمانيم چه كيفــــــــــــی دارد * وقتي بزنی به برجك بعضیهـــــــــــا
تا كـــي همه جا بدون تو غم بخوريم * پس كی تو میآيی آب زمزم بخوريـم؟
اين جمعه خدا كنـــــــــــــد بيايی آقا * يك نان و پنير ساده با هم بخوريــــــم
عمـــــری است بهدنبال جوابی ديگر * هر روز كشيـــــــــدهام عذابی ديگــر
هر شب به هوای دیدنت از خوابــــی *سر آسيمه دويدهام به خوابی ديگــــــــر
جلیل صفربیگی
آقا جون...
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!