ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
خواستگاری
۱ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۱:۴۴ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ ۱۱:۵۸ عصر، توسط alizamani.)
ارسال: #1
خواستگاری
سلام
بعد از تبادل نظر با یکسری از دوستان قرآنی تصمیم برآن شد که موضوعات جنجالی را با طعم واقعی حضور همه یاران قرآنی ارائه نمائیم
حالا ...
خواستگاری می تواند یکی از آن موضوعات باشد....از خواهران و برادران خواهشمندیم با تکیه بر تجربیات شخصی شان و بیان خاطرات خود در این بحث شرکت نمایند.
لطفا از بکارگیری جملات رمانتیک و غیر کاربردی بعضی به اصطلاح روانشناسان خودداری فرمائید و سعی کنیم که خیلی واقعی به بحث بنشینیم
ما میخواهیم از این بحثها به یک نتیجه اساسی برسیم....چون بسیاری از دوستان خود مبتلابه این موضوع (خواستگاری و ازدواج ) می باشند.


التماس دعا

به نظر من دختر خانمها تا سن 22 یا 24 سالگی بیشتر به دنبال توهمات و رویاپردازیهاشون هستن
از این سن که میگذرن..طبیعتا به علت کاهش خواستگار به این نتیجه میرسن که اوا چرا اینقدر سخت گرفتیم..موندیم ترشیدیم
جالبه.......حالا خواستگاری دختر 25ساله (به بالا) که میریم ...میگه من هیچ توقعی ندارم!!! همشون مثبتن....حالا همین دختر همونی بود که چهار سال پیش میگفت:
من می خواهم ادامه تحصیل بدم تا دکتری ( حالا ترم اوله دانشگاهه خانوم)
من می خواهم کار کنم
من ماشین لباسشوئی ....ظرفشوئی....جاروبرقی نیستماااااااااا
من آشپز نیستماااااااااااااااااااااا
مهرم هم 1368 تا سکه تمام بهار آزادی به نیت سال آغاز رهبری آقا(خانوم مدعیه حزب اللهی هم هست)
....
....
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مصباح ، مریم سادات موسوی ، مشکات ، Tehrani ، amirt
صفحه 11 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۲۲ بهمن ۱۳۹۰, ۰۱:۰۴ صبح
ارسال: #101
Heart دخترودرخت.........
بسم الله.سلام
شاید بایدمتن زیر رو در قسمت داستان قرارمیدادم اما نکاتی درش نهفته است که....Blushزیباست..حتما بخونید!!!!!!!
................................................................................​...........
دختر هیچ خواستگاری نداشت .mall">او هر روز از پنچره چشم به راه کسی بود. روزها یکی یکی می آمدند، اما کسی با آنها نبود. روزها هفته می شدند و دسته جمعی می آمدند اما کسی همراهشان نمی آمد. روزها با دوستان و با بستگانشان، با قوم و با قبیله هایشان ماه و سال می شدند و می آمدند اما کسی را با خود نمی آوردند.
دختران دیگر اما غمزه، دختران دیگر خنده های پوشیده، دختران نازو دلشوره، دختران حلقه، دختران آیینه و شمعدان دختران رقصان، دختران پای کوبان، دختران زنان شدند و زنان مادران و مادران اندوه گزاران.

mall">دختر اما باز، هیچ خواستگاری نداشت و همچنان از پنچره تماشا می کرد. سر انجام اما دختر روزی خواستگارش را شناخت. خواستگارش همان درخت بود که روزها و ماهها و سالها رو به روی خانه دختر، خاطر خواه ایستاده بود.
خواستگار دختر درخت بود.
درخت گفت: آیا این همه انتظارم را پاسخ می دهی. آیا مرا به همسری می پذیری؟
دختر می خواست بگوید که با اجازه بزرگترها ... اما هرچه چشم گردانید، بزرگتر از آسمان ندید. آسمان لبخندی زد که خورشید شد و دختر گفت: آری و درخت هزار سکه برگ طلایی به پای دختر ریخت. دختر مهریه اش را به عابران بخشید .
دختر گفت: من اما جهیزیه ای ندارم که با خود بیاورم.
درخت گفت: تو دو چشم تماشا داری که همین بس است .
درخت گفت: می دانی بانو ! من سواد ندارم .
دختر گفت: هر برگت یک کتاب است می خواهم ورق ورق پیش تو خواندم بیاموزم.
دختر گفت: خبر داری که من عاشق رهایی ام. میترسم از مردی که دست و پایم را بند کند؟
درخت گفت: من دلباخته پرندگی ام. زنی که پرنده نباشد زن نیست.
درخت گفت: چیزی نمی پرسی از خاک و از زادگاهم از خون و از خویشاوندانم؟
دختر گفت: پرسیدن نمی خواهد پیداست با اصل و با نسبی بلندایت می گوید که چقدر ریشه داری.
دختر گفت: خلوتم برکه کوچکی ست گرداگردم نکند توآن شوهری که برکه ام را بیاشوبی.
درخت گفت: حریمت را به فاصله پاس می دارم ریشه هایمان درهم شاخه هایمان اما جداست.
درخت گفت: نه پدری نه مادری . من کس و کاری ندارم.
دختر گفت: عمری است ولی که روی پای خود ایستاده ای. تو آن مردی که جز به خودت به هیچ کس تکیه نکردی و این ستودنی است.
درخت سر بر افراشت. سایه اش را بر سر دختر انداخت. دختر خندید و گفت:
سایه ات از سرم کم مباد !
و این گونه دختر به همسری درخت در آمد.
آبستنی اش را گل های باغچه فهمیدند. زیرا ویارش عطر گل تازه دمیده بود و به هفته ای فرزندشان به دنیا آمد. فرزندشان گنجشکی بود شاد و آوازخوان ، که قلمدوش بابا می نشست. درخت گفت: بیا گنجشگان دیگر را هم به فرزندی بپذیریم.زن خوشحال شد و خانواده شان بزرگ و شاد شلوغ شد.
زن های محله غبطه می خوردند به شوهری که درخت بود. زنها می گفتند خوشا به حال زنی که شوهرش درخت است. درخت دست و دلبازست و درخت دروغ نمی گوید. درخت دشنام نمی دهد. درخت دنبال این و آن راه نمی افتد درخت ...
از آن پس هر روز زنی از محله گم می شد و هر روز زنی از محله کم می شد. زنی که در جستجوی جفتش به جنگل رفته بود. و مردان سر به بیابان گذاشتند.
درخت و دختر و گنجشگانشان اما خوشبخت بودند.Rose

mall">نوشته عرفان نظرآهاری
mall">یاعلی

"حسبی الله ونعم الوکیل ولاحول ولا قوة الا بالله ولا اله الا انت سبحـانک انی کُنتُ من الظالمین"
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، فاطمه گل
۱۱ آذر ۱۳۹۱, ۰۴:۱۲ عصر
ارسال: #102
RE: خواستگاری
- سهولت در خواستگاری

قال رسول الله (ص) : ان من یمن المرأه تیسیر خطبتها.

پیامبر (ص) فرمودند: از نشانه های برکت زن آن است که خواستگاریش بی تکلف و آسان انجام گیرد [12.

- زمان خواستگاری

حضرت امیر المومنین ( علیه السلام ) می فرمایند : « یوم الجمعه یوم خطبه و نکاح »

« روز جمعه ، روز خواستگاری و ازدواج است » [13]



- شیوه خواستگاری

حضرت امیر المومنین ( علیه السلام ) می فرمایند : « اظهروا النکاح و اخفوا الخطبه »

« مراسم ازدواج را آشکار برگزار کنید و خواستگاری را پنهان » [14]



- دعای قبل از خواستگاری

از حضرت صادق علیه السلام روایت شده که هرگاه کسی اراده ی خواستگاری نماید, دو رکعت نماز بگزارد و حمد الهی گوید و ین دعا بخواند:

«اللهم انی ارید ان اتزوج فقدر من النار اعفهن فرجا واحفظن لی فی نفسها و ما لی , و اوسعهن رزقا و اعظمهن برکه فقدر لی ولدا طیبا تجعله خلفا صالحا فی حیوتی و بعد موتی»

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، فاطمه گل
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا