ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
اشعــــــــار مناسبتی
۲ بهمن ۱۳۹۰, ۰۱:۳۱ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۴ آبان ۱۳۹۱ ۰۱:۱۸ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
Lightbulb اشعــــــــار مناسبتی
[تصویر:  84103170916313188142186431180255226.jpg]
زبانحال حضرت رسول اکرم ص با دخت گرامیش فاطمه زهرا در هنگام احتضار
در ساعت آخرم سخن ها دارم
بگذار که لب بر رخ تو بگذارم
بگذار که با سوز و نوا یا زهرا
من پرده ز راز دل خود بردارم
من غمزده از مرگ نیم یار دلم
من غمزده از میخ در و مسمارم
از داغ در سوخته و سینه ی تو
چون ابر بهاری، گل من می بارم
آن لحظه که سوراخ شود سینه ی تو
آغشته شوم با دل خون، دلدارم
در موقع حادثه نگاهی انداز
آن لحظه منم بین در ودیوارم
سروده : جعفر ابوالفتحی

TuHaN
Heart
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، Entezar ، زائر سرداب ، هُدهُد صبا
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۱:۰۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۰۸ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #21
RE: اشعــــــــار مناسبتی
شعری تقدیم به ساحت آسمانی امام نقی ع
شاعر: حسین منزوی

ای چارمین علیِ ولی و دهم امام
وی بر فراز عرش ولایت تو را مُقام
آه، ای به کنیه بوالحسن و در لقب نقی
خورشید و ماه آینه‌دار تو صبح و شام
***
خصمانِ تو که یکسره خصم ولایتند
انداختند سنگ شقاوت تو را به جام
می‌خواستند تا تو نباشی و بستُرند
از لوح روزگار تو را نقش هرچه نام
پس زهر سینه‌سوز به کام تو ریختند
پس تیغ کینه‌ساز کشیدند از نیام
«هرگز نمیرد آن‌که دلش زنده شد به عشق»
ای زنده همیشه و ای جان مستدام
ای با همه جوانیِ خود آنچه خضر دید
در آینه پدید، تو دیده به خشت خام
ای رهنمای گمشدگان، هادی البشر
وی این لقب به نام تو ظرفیتش تمام
***
ماییم و زخم‌های گرانی که تا ابد
در سینه‌های‌مان نپذیرند التیام
زخم عمیق سینه سوزان کربلا
این خون‌چکان که تازه نماید علی‌الدوام
ماییم و انتظار، اماما، که کی کشد
از آستین نواده تو تیغ انتقام

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، زائر سرداب
۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۸:۲۸ صبح
ارسال: #22
RE: اشعــــــــار مناسبتی
کنون ای خردمند وصف خرد
بدین جایگه گفتن اندرخورد
کنون تا چه داری بیار از خرد
که گوش نیوشنده زو برخورد
خرد بهتر از هر چه ایزد بداد
ستایش خرد را به از راه داد
خرد رهنمای و خرد دلگشای
خرد دست گیرد به هر دو سرای
ازو شادمانی وزویت غمیست
وزویت فزونی وزویت کمیست
خرد تیره و مرد روشن روان
نباشد همی شادمان یک زمان
چه گفت آن خردمند مرد خرد
که دانا ز گفتار از برخورد
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کردهٔ خویش ریش
هشیوار دیوانه خواند ورا
همان خویش بیگانه داند ورا
ازویی به هر دو سرای ارجمند
گسسته خرد پای دارد ببند
خرد چشم جانست چون بنگری
تو بی‌چشم شادان جهان نسپری
نخست آفرینش خرد را شناس
نگهبان جانست و آن سه پاس
سه پاس تو چشم است وگوش و زبان
کزین سه رسد نیک و بد بی‌گمان
خرد را و جان را که یارد ستود
و گر من ستایم که یارد شنود
حکیما چو کس نیست گفتن چه سود
ازین پس بگو کافرینش چه بود
تویی کردهٔ کردگار جهان
ببینی همی آشکار و نهان
به گفتار دانندگان راه جوی
به گیتی بپوی و به هر کس بگوی
ز هر دانشی چون سخن بشنوی
از آموختن یک زمان نغنوی
چو دیدار یابی به شاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن



به مناسبت بزرگداشت شاعر بزرگ فردوسی

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، گمنام
۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۸:۵۳ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۰۹:۰۲ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #23
RE: اشعــــــــار مناسبتی
[font=arial,helvetica,sans-serif]آن سر خط سخا
[/font]
امام جواد(ع)

ای ریخته نسیم تو گل های یاد را
سرمست کرده نفحه ی یاد تو باد را
افراشته ولای تو در هشت سالگی
بر بام آسمان علم دین و داد را
خورشید، فخر از آن بفروشد که هر سحر
بوسیده آستان امام جواد(ع)را
خورشیدِ بی غروب امامت که جود او
آراسته است کوکبه ی بامداد را
جود و سخا جواز تداوم از او ستاند
تقوا از او گرفت ره امتداد را
آن سر خط سخا که به جود و کرم زده
بر لوح آسمان رقم اعتماد را
بیرنگ کرده بددلی دشمنان او
افسانه ی سیاه دلی های «عاد» را

تنگ است دل به یاد امام زمان، مگر
بوییم از امام نُهم عطر یاد را
وقتی که نیست گل ز که جوییم جز نسیم
عطر بهارِ وحدت و باغِ وداد را؟

جز آستان جود و سخایت کجا برم
این نامه ی سیاهِ گناه، این سواد را؟
بی یاری شفاعت تو چون کشم به دوش
بار ثواب اندک و جرم زیاد را؟

خط امان خویش به ما ده که بشکنیم
دیوارِ امتحانِ غلاظ و شداد را
ای آنکه هرگز از درِ جودت نرانده ای
دلدادگان خسته دلِ نامُراد را
بگذار تا به نزد تو سازم شفیع خود
جدت امام ساجد زین العباد را
تا روز حشر یار غریبی شوی که بست
از توشه ی ولای تو زادالمعاد را
شعراز حسین منزوی

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۲ خرداد ۱۳۹۲, ۰۸:۰۳ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲ خرداد ۱۳۹۲ ۰۸:۳۷ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #24
RE: اشعــــــــار مناسبتی
[تصویر:  papillon_075.gif]


گـــشته محرم کعبه امــشب از برایت یاعلی
تـــا که بــیند روی ماه جــانفزایت یـــا علی
گرد شـــمع قامت تو کـــعبه باشد در طواف
عـــاشقانه می ‌زنــد هر دم صـــدایت یا علی
جـبرئیل با اذن حق از عرش اعلی تا زمین
بـا مـــلایک می‌کند ســـعی صــفایت یا علی
عـــاشق دیدار روی تـــو جـــمله عـــرشیان
قـــدسیان صف بسته در کوی منایت یا علی
عــشق ماند از کار تو بنهاده سر در پای تو
بر ســـر هر ذره چــون باشد هوایت یا علی
خانـــه ی کعبه تـــولد یـــافت از مــــیلاد تو
قــــبله شد این خــانه از نـور ولایت یا علی
چــشمه ی زمزم ز شوق روی تو درالتهاب
تـــا کــــه بیند آن جـــمال دلـــربایت یا علی
ای یــدالله فـــوق ایـــدیهم انــدر شـــأن تـــو
این نشان از سوی حق باشد سزایت یا علی
شــمع بزم آفرینش شد جــهان روشن ز
تو شــد ز میلادت عیــان نور هـــدایت یا علی
نه خــدایی تو علی جــان نه جـدایی از خـدا
کــس مقامت را نــداند جــز خــدایت یا علی
گــر مرا روز جـــزا در آتـش دوزخ بــرند
صــبر بنمایم چه سان من در فراقت یا علی
مــــا محبان تــــوایم امـــا گــنهکـــــاریم ما
تـــو بکن در نزد حق از ما شفاعت یا علی
چـــــــون کـــنی پیر غـــــلام خـود را قبول
او نــخواهد از خـدا جز این عطایت یا علی
محمد کاظم شفیعی
[highlight=#ffffff] [/highlight]

[highlight=#ffffff]
[/highlight]

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۵ خرداد ۱۳۹۲, ۰۷:۴۸ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ خرداد ۱۳۹۲ ۰۹:۲۶ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #25
RE: اشعــــــــار مناسبتی
عشق از روز ازل آینه دار زینب است

صبر ما از صبر و عزم استوار زینب است

در جهان آفرینش بین زن ها روزگار
تشنۀ شهد ولایت از وقار زینب است
جدّ او باشد محمّد باب او باشد علی
عصمت کبریِ حق، آموزگار زینب است
کس ندیده داغ رو داغ و غم بر روی غم
آنکه دیده قلب زار و داغدار زینب است
از دم گرمش نفس ها می شود در سینه حبس
اختیار جان مگر در اختیار زینب است
کوفه را تبدیل کردن بر دیار مردگان
نیست کار هیچ کس این کار کار زینب است

هر که فیض از چشم مستش می کند شرم و حیا

شرم از فرط خجالت شرمسار زینب است

هر بهاری را خزانی هست امّا در جهان

گر بهار بی خزان خواهی بهار زینب است

[font=]

[تصویر:  3cb74f68555d1204a2a0f30ac8f1ac56.jpg&...p;amp;zc=1]
[/font]

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۲۱ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۵۴ عصر
ارسال: #26
RE: اشعــــــــار مناسبتی
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید
گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن
عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید
گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید
گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش
عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید
گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن
در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید
گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش
فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید
گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم
گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید
گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق
عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید
گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید
شاعر:نامعلوم

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، زائر سرداب
۲۳ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۲۰ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ خرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۲۳ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #27
RE: اشعــــــــار مناسبتی
نغمه شیدایی
شاعر : سید هاشم وفایی
ای دل هر دو جهان محو فریبائی تو *** در چمن هیچ گلی نیست به زیبائی تو
همه گل ها به گلستان ادب صف بستند *** تا ببینند دمی روی تماشائی تو
تا پراکند خدا عطر دل انگیز تو را *** غرق گل شد همه جا فصل شکوفائی تو
چون نسیم سحری عقده گشائی تو بود *** بر لب مرغ سحر نغمه شیدائی تو
شب میلاد تو با بوسه زدن بر دستت *** می کند دست خداوند پذیرائی تو
ادب آموز جهانی و به دانشگه عشق *** پُر شد از شرم و ادب دفتر دانائی تو
از غبار قدم نور دل فاطمه بود *** به خدا در همه جا سرمه بینائی تو
همه شب تا به سحر بر سر سجّاده عشق *** غرق ایمانم و دعا شد دل دریائی تو
تکیه بر بازوی خیبر شکن حیدر زد *** شور اخلاص تو و دست توانائی تو
چشمه علقمه شرمنده ز ایثار تو شد *** آفرین بر ادب تو، به شکیبائی تو
همه هستی تو دست و سر و جانت بود *** در ره دوست فدا شد همه دارائی تو
باب حاجات خلایق توئی و خلق جهان *** چشم دارند بر آن معجز عیسائی تو
هر کسی بر سر خود شور و هوائی دارد *** دل پرشور «وفائی» شده شیدائی تو
[تصویر:  1823434n1jjtscsw8.gif]

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، زائر سرداب
۳۰ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۱۷ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ خرداد ۱۳۹۲ ۱۲:۳۷ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #28
RE: اشعــــــــار مناسبتی
شعر قاسم صرافان برای حضرت علی اکبر (ع)

می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو
نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو
هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! می‌رسی، این بار با نام علی
یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات
از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات
یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات
یک دم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات
می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!
تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد
ناز قدمهایت دل سلطان دین را می‌برد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد
غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک می‌سوزد از «یا نور و یا قدوس» تو
وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد
ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ
پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد
صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند
شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!
چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب
دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا
تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی
با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی
از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟
ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو
می‌خواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا
تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا
با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد
[تصویر:  BG29_330x370.jpg]

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۲۷ تير ۱۳۹۲, ۱۱:۵۷ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ تير ۱۳۹۲ ۱۲:۰۰ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #29
RE: اشعــــــــار مناسبتی
بعد از تو...(متن ادبی درباره حضرت خدیجه س)

[تصویر:  c0575a76-2877-4032-ae1e-b6ce1be6ad93.jpg]
بعد از تو، ستاره های خانه پیامبر کم سو شدند.
آینه ها در غبار، به فراموشی رسیدند و مهربانی اشک شد.
عطر خوش بودنت، هنوز از دیوارهای خانه برمی خیزد و مهربانی ات هنوز در آینه لبخند می زند.
هر طرف خانه که قدم می گذارد، چهره آشنای تو پدیدار می شود.
هر صبح، در این خانه، آفتاب با مهربانی های تو طلوع کرده و عشق، با عطر نفس های تو جوانه زده بود. حالا خزان در آستانه در ایستاده است تا غربت، اتاق های پر از مهربانی تو را محاصره کند.
بی شک، بعد از تو غریب ترین مرد قریش، محمد صلی الله علیه و آله خواهد بود.
تو آمدی تا هم قدم و هم شانه شوی برای آخرین و والاترین پیامبران.
آمدی تا ستاره ها، لبخندهایت را رصد کنند و کوچه ها، عطر قدم هایت را نفس بکشند.
بعد از رفتن تو، دوباره گرد یتیمی، چهره معصومانه محمد صلی الله علیه و آله را می پوشاند و غربت و تنهایی، بی درنگ او را در آغوش می کشد.
این روزها، روزهای دیرگذرند؛ روزهایی که تلخ می گذرند. دیگر هیچ آوازی دل غمگین او را شاد نخواهد کرد.
می ترسم که تکان شانه هایش، شانه های اندوهگین خاک را بلرزاند.
بعد از تو، تحمل این روزهای دلتنگی و غربت در بین این همه دشمن آشنا، سخت تر از پیش خواهد شد.
بعد از تو، باران ها، بوی چشم های پیامبر را خواهند داد.
بعد از تو، حتی پرنده ها سر پرواز نداشتند؛ چه برسد به این درخت هایی که سال هاست هم بستر پاییزهای رنگارنگ شده اند.
آفتاب، بعد از تو داغ تر از پیش خواهد تابید و عطش تکثیر خواهد شد.
بی شک، بعد از تو تشنگی سال های نیامده فراوان است. بی شک بعد از تو، تنهایی پشت پلک های قریش جریان خواهد یافت.
بگذار تا همه ترانه های عاشقانه، به بدرقه تو بیاید.
بعد از تو عشق تنهاست؛ همچون پرنده ای که بی دانه، پشت برف ها مانده است. بگذار تا حنجره هامان بغض هایشان را برای تو آواز کنند و آوازهای عاشقانه ما، از دوری ات اشک شوند
عباس محمدی
واحد شعرو ادب: تبیان زنجان

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، mah19
۱۶ شهريور ۱۳۹۲, ۰۷:۴۴ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ شهريور ۱۳۹۲ ۰۷:۴۹ صبح، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #30
RE: اشعــــــــار مناسبتی
به مناسبت ولادت با سعادت حضرت معصومه ( ص)

حرم امن تو کافی است هراسان شده را
مثل شه راه بده آهوی گریان شده را

دل سپردیم به آن معجزه ی چشمانت
تا که آباد کنی خانه ی ویران شده را

مِهر تو باعث خاموشی آتشـدان است
خارج از دست خلیل است ، گلستان شده را

گندم ری به تنور کرمت پخته شود
از تو داریم پس این مزرعه ی نان شده را

هرچه شد خرج حرم ارزش او بیشتر است
از طلا حرف نزن، نقره ی ایوان شده را

به درخانه ی تو بسته و وابسته شدیم
چه نیازی است به جنّت سگ دربان شده را

گر قرار است جبینش به قدومت نرسد
کافرش بیش نخوانیم مسلمان شده را
در محلّه خبر لطف تو بهتر پیچید
پخش کردند اگر قصه مهمان شده را

شدنی نیست کرم داشته باشی ، امّا
دستگیری نکنی دست به دامان شده را

پنجره ساخته ای دور ضریح کرمت
تا ببندند به آن زلف پریشان شده را

ما فقط ظاهری از اوج تو را می بینیم
گذری نیست به معراج ِ تو حیران شده را

جلوه ای کردی و زهرای پر از جذبه ی تو
تا قم آورد دل شاه خراسان شده را

شعر از : علی اکبر لطیفیان

[تصویر:  g10173.gif]

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، mah19
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا