ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 12 رأی - میانگین امیتازات: 4.83
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۲۷ تير ۱۳۸۸, ۰۲:۴۴ عصر
ارسال: #1
حکایت
شیعه واقعی

مردى به رسول خدا صلى اللّه عليه و آله عرض كرد: يا رسول اللّه ! فلانى در منزل همسايه اش نگاه حراممى كند و اگر بتواند بدنبال آن كار حرامى انجام دهد انجام مى دهد. رسول خدا صلى اللّه عليه و آله.خشمگين شد و فرمود: او را نزد من بياوريد.
مرد ديگرى كه در آنجا حضور داشت عرض كرد: يا رسول اللّه ! او از شيعيان شماست كه به ولايت شما وعلى عليه السلام اعتقاد دارد و از دشمنان شما بيزار است .رسول خدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
نگو او از شيعيان ما است ، اين يك دروغ است . شيعه ما كسى است كه دنباله روى ماباشد و از اعمال ما پيروى كند و اين كارهاى او كه نام بردى از اعمال ما نيست.


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط LeMa.86 ، safirashgh ، zeinab ، masomi ، ثنا ، هُدهُد صبا ، Montazer Almahdi ، boshra ، Entezar ، مهدی عبادی ، آشنای غریب
صفحه 6 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۲۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۲:۰۲ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ ۰۲:۰۴ عصر، توسط کبوتر حرم.)
ارسال: #51
RE: حکایت
التماس

هم‌قد گلوله توپ بود.
ـ گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟
ـ گفت: با التماس!
ـ چه جوری گلوله رو بلند می‌کنی میاری؟
ـ با التماس!
ـ می‌دونی آدم چه جوری شهید میشه؟
ـ با التماس!
تکه‌های بدنش رو که جمع می‌کردم، فهمیدم چقدر التماس کرده...


[تصویر:  shahid1.jpg]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، admin ، یوسف زهرا
۲۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۲:۱۴ عصر
ارسال: #52
RE: حکایت
ممنون خانومم.
خيلي زيبا و با احساس بود.

از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم

[تصویر:  1_emza_22.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم
۲۳ بهمن ۱۳۸۸, ۰۳:۵۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ ۰۴:۲۷ عصر، توسط کبوتر حرم.)
ارسال: #53
RE: حکایت
مردی نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) آمد و شکایت کرد که همسایه ها مرغابی مرا می دزدند و نمی دانم کیست.
سلیمان (علیه السلام) وقتی مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت: یکی از شما مرغ همسایه را می دزدد و داخل مسجد می شود در حالتی که پر او بر سرش است.
مردی دست بر سر کشید ...
حضرت گفت: بگیرید که دزد اوست.

(هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی)


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط admin ، boshra
۲۶ بهمن ۱۳۸۸, ۰۴:۰۷ عصر
ارسال: #54
RE: حکایت
چهار تن از شاهان بر نكوهش سخنگوى، گرد آمدند. شاه هندوستان ، شاه چين، شاه كسرى (شاه ايران ) و قيصر (شاه روم ).
يكى از آنان گفت : من بر آنچه گفته ام پشيمانم و بر آنچه نگفته ام پشيمان نيستم.
ديگرى گفت : من هرگاه سخنى بگويم سخن بر من مسلط است نه من بر او، و هرگاه سخنى نگويم من بر سخن مسلطم.
سومى گفت : از كسى كه سخن مى گويد در شگفتم! اگر سخنش به او برگردد به او زيان رساند و اگر بر نگردد به او بهره اى نرساند.
چهارمى گفت : من بر رد آنچه نگفته ام تواناترم تا بر رد آنچه گفته ام.

[المحجة البيضاء، فيض كاشانی، ترجمه:راه روشن ج5]

امام علی علیه السلام:
تلافی آنچه بر اثر زیادی سکوت از دست داده ای، آسانتر است از تدارک آنچه به خاطر سخن گفتنت، فوت شده است.
[نهج البلاغه، نامه 31]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط admin
۲۸ بهمن ۱۳۸۸, ۰۲:۱۸ عصر
ارسال: #55
RE: حکایت
در خبر است كه پادشاهى از بهر خفتن در فراش شد بر بام كوشك، و از خداى تعالى بهشت خواست. چون چشمش در خواب شد شتربانى را ديد كه بر بام كوشك ميگرديد و دوك و پشم در دست گرفته بود و ريسمان ميكرد.
پادشاه گفت:اى شتربان! اينجا چه جاى تست و چه همى جوئى؟
جواب داد كه: شترم گم شده است طلب ميكنم، گفت: بر بام كوشك چگونه شتر طلب كنند؟ كه اين محالست‏.
گفت: چنان كه در بستر نرم و گرم بهشت را طلب كنند؛
اين سخن در پادشاه اثر كرد و كارگر آمد چون بيدار شد در حال برخاست و جامه ملوكانه از تن بيرون كرد و گليمى در پوشيد و از ميان خلق بيرون شد و بولايتى ديگر رفت و بعبادت حقّ سبحانه و تعالى مشغول شد.

[شهاب الأخبار،ترجمه: متن، ص: 251 250]

امام علی علیه السلام:
از پستی دنیا، نزد خدای سبحان آن است که به آنچه نزد خداست نتوان رسید مگر به ترک دنیا.

[غرر الحکم، 118/254:2]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات
۳۰ بهمن ۱۳۸۸, ۱۲:۴۶ عصر
ارسال: #56
RE: حکایت
‏روزى پادشاه، غريب وار (بطور ناشناس) بر در گرمابه رفت بر آنكه در رود و سر بشويد.
حمامى او را منع كرد و گفت كه: نگذارم كه ‏بى‏مزد در شوى، پادشاه را گريه افتاد و آب از چشم مى‏باريد.
حمامى را بر وى رحمت آمد و گفت: چه ميگريى؟ ‏پندار كه خود نگفتم. برخيز و در شو و سر بشوى. پادشاه گفت: نه از براى اين ميگريم.
از بهر آن ميگريم كه در ‏گرمابه كه مدخل پليدانست و جاى شيطانست بى‏مزد نمى‏گذارند، پس در بهشتى كه جاى پيغمبران و صدّيقانست و ‏مدخل پاكان؛ چگونه بى‏مزد در گذارند؟!

[شهاب الأخبار،ترجمه: متن، ص: 251]

امام علی علیه السلام:
بهشت، با آرزو حاصل نمی شود.

[غرر الحکم، 132/348:2]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، یوسف زهرا ، boshra
۲ اسفند ۱۳۸۸, ۱۰:۲۸ عصر
ارسال: #57
RE: حکایت
علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) می گوید:
درس استاد شعرانی، تقریبا هیچ تعطیلی نداشت. در طول سال تنها دو روز تعطیل بود. یکی عاشورا و دیگری شهادت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسن مجتبی (علیه السلام).
یک روز پر برف زمستانی برای درس به منزل ایشان رفتم و عذرخواهی کردم که با این برف (سنگین) نباید مصدّع شوم.
فرمودند: شما روز های قبل که می آمدید، گداهای گذر بودند. امروز چطور؟ گفتم: بودند.
فرمودند: آن ها کارشان را تعطیل نکردند، چرا ما تعطیل کنیم؟!

[حکمت و حکایت، ج2]

امام علی علیه السلام:
ای کاش می دانستم کسی که علم از او فوت شد، چه چیزی به دست آورده! و کسی که علم به دست آورد، چه چیز از دست داده!
[جلوه های حکمت، باب العلم]

.


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، safirashgh ، ذوالقرنین
۵ اسفند ۱۳۸۸, ۱۰:۱۷ عصر
ارسال: #58
RE: حکایت
ابن عباس گويد:
خدا دنيا را سه جزء قرار داده : يك بخش براى مؤمن، و يك بخش براى منافق، و يك بخش براى كافر.
پس مؤمن (از آن) توشه بر مى گيرد و منافق (به آن) مى آرايد و كافر (در آن) بهره مى برد.

[المحجة البيضاء، فيض كاشانی، ترجمه:راه روشن ج5]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh
۸ اسفند ۱۳۸۸, ۱۲:۵۵ عصر
ارسال: #59
RE: حکایت
يكى از بزرگان مى گويد:
دنيا مردارى است و هر كس چيزى از آن بخواهد بايد بر همنشينى سگان و نزاعشان صبر كند.

[المحجة البيضاء، فيض كاشانی، ترجمه:راه روشن ج5]


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات
۱۳ اسفند ۱۳۸۸, ۱۰:۴۹ عصر
ارسال: #60
RE: حکایت
فرشته ی مرگ به رابعۀ عدویّه رسید. رابعه پرسید: تو کیستی؟
عزرائیل گفت: من بر هم زنندۀ لذت ها، یتیم کنندۀ بچه ها و بیوه کنندۀ زن ها هستم!
رابعه گفت: چرا همه اش از بدی خودت گفتی؟ چرا نمی گویی: من رسانندۀ دوست به دوست هستم؟

[داستان عارفان، ص94]
نقل: حکمت و حکایت، ج2

کسی چون رابعه می تواند چنین بگوید ...

.


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ذوالقرنین
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا