دل نوشته های من
۱۵ تير ۱۳۹۲, ۰۵:۱۵ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
هر یک از ما می توانیم ابراهیم خلیل باشیم
ای آدمیان
ابراهیم چاقو را بر گردن فرزندش گذاشت تا سر از بدنش جدا کند! این کار او را چه نام می نهید؟ دیوانگی؟وظیفه؟عشق و سر نهادن بر فرمان حق؟ من اکنون آن ابراهیم هستم انتخاب شده ام تا سر بر فرمانش نهم در حال تیز کردن چاقو هستم بیچاره فرزندم که از همه جا بی خبر است و غافل ار همه جا مشغول بازیهای کودکانه خویش است وقتی او را از کارم آگاه می کنم ،با سادگی کودکانه اش آن را می پذیرد گر چه می خواهد با من بماند و نمی تواند از من جدا شود اما او را از سینه ی خود دور می کنم و از خود می رانم و به تیز کردن چاقو ادامه می دهم نمی داند و خبر ندارد که چند لحظه ی پیش پدرش را قربانی کرده ام! و حال نوبت اوست خدایا تو می دانی که من آنها را قربانی نمی کنم بلکه این من هستم که باید قربانی شوم و چقدر این کار سختی است! برای سلامتی امام زمان صلوات. |
|||
|
۱۵ تير ۱۳۹۲, ۰۶:۵۸ عصر
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: هر یک از ما می توانیم ابراهیم خلیل باشیم
من مادرم را قربانی پیشکش الهی کرده ام
سالها دل طلب جام حم از ما میکرد ...... وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ..... طلب از گمشدگان لب دریا میکرد |
|||
۱۵ تير ۱۳۹۲, ۱۰:۱۹ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ تير ۱۳۹۲ ۱۱:۱۳ عصر، توسط fanaie.)
ارسال: #3
|
|||
|
|||
دل نوشته های من
گفتی با بغچه ای از غم از آسمان آمدم
چرا از آسمان آمدم ،من که آسمانی بودم؟ چگونه از آسمان آمدم من که به دنبال آسمان بودم؟ این آسمان کجاست که من از آنجا آمده ام؟ اگر آن را پیدا کنم،دیگر هرگز به زمین باز نخواهم گشت! دریا طوفانی بود موجها بر هم می کوبیدند و دهانشان کف آلود بود و آسمان عصبانی بود و می غرید وقتی تو آمدی دریا آرامش گرفت موجها بر جای خود نشستند و آسمان از غرش ایستاد. به من گفتی باران چون عشق است و من می گویم هر یک از ستارگان عاشقی را می مانند که به جرم عشقشان از سقف آسمان به دار کشیده شده اند. برای سلامتی امام زمان صلوات. |
|||
|
۲۷ تير ۱۳۹۲, ۱۱:۴۰ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۷ تير ۱۳۹۲ ۱۲:۱۳ عصر، توسط آشنای غریب.)
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE: دل نوشته های من:
ای بانوی رحمت :خدیجه جان
وقتی که خاطرات شیرین تو را ورق میزنم، تو را سرشار از عشق به رسول خدا۰ص)میبینم از آن ثانیه که میهمان لحظه های عشق عمیق تو به محمّد صلی الله علیه وآله وسلم شدم، خودم را برای همیشه به پنجره محبت تو گره زدم خوش آن ساعتی که در من طلوع کردی و مرا شیفته شخصیت گلبرگهای روح خویش ساختی و من اسیر و مبهوت آبی بلند تو شدم این امانت و درستی محمّد امین صلی الله علیه وآله وسلم بود که زبانزد خاص و عام شد و تو را نیز دامنگیر کرد تا از این مهر لا یزال، تمام نجابت خویش را به پایش بریزی و همدم پاکی و شرافت آن مرد آسمانی شوی. غنچه محبوب الهی، حق پاکدامنی تو بود، ای بانوی آفتاب! سینه تاریخ، امین شبنمهای توست که به پای ترویج دین محمّد، از همه آنها گذشتی و پیشکش آیین اسلام نمودی، که شاید اگر ثروت فراوان تو و مهر و مرهم های بی بدیل تو نبود، رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم در تبلیغ رسالتش رفیق توفیق نمیشد. قارونهای عرب، خواستار تو بودند، امّا تو خواستار امانت و حیای محمّد صلی الله علیه وآله وسلم شدی؛ چه سرزنشها که گل نازکِ خیال تو از این پیوند مقدس، شنید که میگفتند: چرا ثروتمندترین زن جهان عرب باشی و با یتیم عبداللّه، عقد یگانگی ببندی؟ امّا تو، نه تنها چروک غم، پای جرأتت را نبست، که در اوّلین حماسه، تمامِ غلامان خویش را به او بخشیدی و تمام ثروت خود را در راه او جاودانه کردی. چه مصیبت جانکاه و جراحت داغی است، زخم وفات تو. برای روح نازک محمّد صلی الله علیه وآله وسلم حق بود اگر هیچ یک از همسران پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم به جلالت شأن تو نرسند و مهر و محبت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نسبت به هیچ کدامشان به اندازه تو، بیاندازه نباشد نوشته:یحیی باغبانی خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۳۰ تير ۱۳۹۲, ۰۸:۵۷ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تير ۱۳۹۲ ۰۹:۰۵ صبح، توسط fanaie.)
ارسال: #5
|
|||
|
|||
RE: دل نوشته های من
بیان خاطره ای از اولین روز ماه مبارک رمضان
اولین شب ماه رمضان رسیده بود مفاتیح را گرفتم و شروع کردم به خواندن اعمال این شب،اعمال زیادی داشت .نمی دونستم کدوم رو انجام بدم، ولع زیادی داشتم که همه شو انجام بدم، از اونایی که کوتاه و سهل الوصول بود شروع کردم. یه قسمت مربوط به دیدن ماه بود،رفتم به ماه نگاه کنم تا دعاشو بخونم اما ماه رو ندیدم.دعا رو خوندم بدون دیدن ماه ! قصد نداشتم و نمی خواستم تا صبح بیدار بمونم اما وقتی جوشن کبیر رو تموم کردم سحر شده بود و فرصتی نمانده بود تا بخوابم و اگر می خوابیدم مطمئن بودم بیدار نمی شم .بنابراین خودم رو به سختی بیدار نگه داشتم و سحری خوردم و صدای اذان رو که شنیدم نماز خوندم و خوابیدم. ساعت هشت با صدای زنگ ساعت بلند شدم آخه کلاس داشتم و نمی خواستم خواب بمونم.البته اگه کلاسم نداشتم اینطور نبود که تا ظهر بخوابم و حداکثر تا ساعت نه از خواب بیدار می شم حتی اگه تابستون باشه و رمضان هم آمده باشه. تو کلاس بچه ها از همدیگه سوال می کردن روزه ای یا نه، یکیشون که آدامس می جویید ازم سوال کرد شما روزه اید؟گفتم آره، چشماش گرد شده بود و گفت اگه بخوای روزه بگیری فقط باید تو خونه بشینی و استراحت کنی و دست به هیچ کاری نزنی .گفتم تا حالا که هر چی ماه رمضان بوده با کمک خدا روزه گرفتم امیدوارم امسالم خدا توفیق بده و بتونم همه روزه هامو بگیرم.بعضی هاشون فکر می کنند روزه گرفتن یه کار بعیدیه بخصوص تو این روزهای گرم تابستونی که 16-17 ساعت طول می کشه!؟ البته که اگه برا خودم باشه یک ساعت هم نمی تونم تشنگی رو تحمل کنم ولی با لطف خدا هر کاری می تونی انجام بدی. نزدیک ظهر خونه برگشتم.سردرد داشتم و خیلی خوابم می آمد اما صبر کردم اذان بگن تا نمازم رو بخونم، گرچه نماز با حال خیلی بهتر از نماز اول وقته ولی .... چند ساعتی خوابیدم ،حالم بهتر شده بود.یک جزء اول قرآن رو خوندم، با اینکه دلم می خواست بیشتر بخونم ولی چون ضعف داشتم نتونستم. قبل از ماه رمضان تصمیم گرفته بودم بیشتر از یک ختم قرآن در ماه رمضان داشته باشم، ببینم روزهای دیگه می تونم این تصمیم رو عملی کنم یا نه؟ غروب تلویزیون رو روشن کردم برنامه ی ویژه ی این ماه در حال پخش بود.مشغول تماشا شدم.لحظه ی اذان مغرب رسیده بود و نمی تونستم از پای تلویزیون بلند شم، نه به خاطر ضعف بلکه چون جذب برنامه ها شده بودم. وضو گرفتم و سه رکعت نماز مغرب رو خوندم و بعد از تسبیحات فاطمه ی زهرا (س) دعا کردم و پای سفره افطار نشستم.سوره ی قدر و دعای افطار رو خوندم.عشق به فرزندم را با خواندن دعای اختصاصی برای او کامل نمودم و از ظرف خرما یکی برداشتم و گاز زدم.وقتی دیدم خرما هسته نداره، خیلی خوشحال شدم و اونو به فال نیک گرفتم و هدیه ی بهشتی از جانب خدا .البته بار اولی نبود که همچین چیزی اتفاق می افتاد،بهر حال تمام سختی اولین روز ماه رمضان با خوردن اولین خرما برایم به پایان رسیده بود چرا خداوند فرشته ها را به نعمت بالها زینت داده؟ و آنها را به واسطه ی این فر و شکوه سروری داده؟ چگونه است که آنها دارای دو ،سه و یا چهار بال هستند؟ آیا بستگی به مقام و منزلت آنها دارد؟ آیا فرشته ای که دارای چهار بال است بر فرشته ای که دارای دو بالست برتری دارد؟ آیا اگر خداوند بخواهد فرشته ای را تنبیه کند پر پروازش را می گیرد؟ آیا فرشته با بالهایش محکوم است بدنبال کار خداوند باشد؟ یا این کار را از روی عشق انجام می دهد؟ من به مقام فرشته حسرت نمی خورم که انسان می تواند به مقامی بالاتر از فرشته برسد اما به بالهایش حسرت می خورم! که به واسطه ی آن بالها به سرعت فرمان خداوند را انجام می دهند و به خداوند نزدیک می شوند من فرشته ها را دوست دارم چون معطر به بوی جان جانان هستند از خدا دو بال می خواهم تا همچون فرشتگان پرواز کنم آسمان برای پروازم کوچک است آسمانی دیگر می خواهم ای فرشتگان که گوش به فرمان خدائید و تند تند در حال رفت و آمدید و به تدبیر کار خدا می پردازید آسمان پرواز شما کجاست؟ از خدا سوال کنید چرا به ما بال نداده ؟ سلام مرا هم به خداوند برسانید اگر صاحب بال بودم آنقدر پرواز می کردم تا به جایگاه فرشتگان برسم آنگاه آدرس خداوند را از آنها سوال می کردم و به خداوند تا آنجا که ممکن است نزدیک می شدم و در گوشی به او می گفتم: قربان تو شوم آیا مرا به بندگی خود می پذیری؟ برای سلامتی امام زمان صلوات. |
|||
|
۶ مرداد ۱۳۹۲, ۰۹:۳۲ صبح
ارسال: #6
|
|||
|
|||
RE: دل نوشته های من
شب قدر
خدایا امشب دیگران با خواندن دعای مجیر و جوشن کبیر نجات از آتش می خواهند پس چرا من طالب این دعا نیستم و دلم میل دعای کمیل و ابوحمزه ثمالی دارد؟ خدایا امشب و همه ی شبهای دیگر من فقط و فقط قرب تو را می خواهم. بهشت و یا جهنم برایم فرقی نمی کند در بهشت باشم و تو نباشی آن را نمی خواهم در جهنم باشم و تو باشی همان را می خواهم خدایا من بهشت تو را نمی خواهم از جهنم هم ترسی ندارم فقط می خواهم در کنار تو باشم امشب از تو می خواهم گناهانم را بیامرزی تا قدمی دیگر به تو نزدیک شوم. برای سلامتی امام زمان صلوات. |
|||
|
۶ مرداد ۱۳۹۲, ۰۶:۱۵ عصر
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: دل نوشته های من
این جزر و مد چیست که تا ماه می رود؟
دریای درد کیست که در چاه می رود؟ این سان که چرخ می گذرد بر مدار شوم بیم خسوف و تیرگی ماه می رود گویی که چرخ بوی خطر را شنیده است یه لحظه مکث کرده به اکره می رود آبستن عزای عظیمی است کاین چنین آسیمه سر، نسیم سحرگاه می رود امشب فرو فتاده مگر ماه از آسمان یا آفتاب روی زمین راه می رود در کوچه های کوفه صدای عبور کیست؟ گویا دلی به مقصد دلخواه می رود دارد سر شکافتن فرق آفتاب آن سایه ایی که در دل شب راه می رود
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۱ بهمن ۱۳۹۲, ۱۱:۳۵ عصر
ارسال: #8
|
|||
|
|||
دل نوشته های من
رسیدن قیمتی دارد که باید داد...
خوشبخت شدن بهای سنگینی دارد... خوشبختی جنس قسطی نیست؛ خوشبختی را نقدِ نقد معامله میکنند؛ با سکههای اراده، ایمان، کار، عشق... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۳ بهمن ۱۳۹۲, ۱۲:۱۴ صبح
ارسال: #9
|
|||
|
|||
دل نوشته های من
این روزها ﺩﻭﺭﻩ ﺩﻭﺭﻩ ﻯ ﮔﺮﮒ ﻫﺎﺳﺖ
ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﻣﯽ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮔﺮﮒ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﺧﻴﺎﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍﺣﺖ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺷﺎﻧﯽ ﻣﺎ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﮔﺮﮒ ﻧﺒﻮﺩﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﻫﻴﻢ حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۴ بهمن ۱۳۹۲, ۱۲:۲۲ عصر
ارسال: #10
|
|||
|
|||
دل نوشته های من
فیسبوک :آخرین بازدید؛ ۱۰ دقیقه قبل
ویچت :آخرین بازدید؛ ۱۲ دقیقه قبل.. قرآن :آخرین بازدید؛ رمضان سال گذشته! «اَلَم یَانِ لِلَذینَ اَمَنُوا اَن تَخشَعَ قُلوبُهُم لِذِکرِ اللَه» آیا هنوز وقت آن نرسیده است که دل های مومنان برای خدا خشوع کند؟ حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا