به بهاران سوگند
که تو بر خواهی گشت
من به این معجزه ایمان دارم...
یا مهدی
.
.
.
تا فصل قرار منتظر خواهم ماند
تا دیدن یار منتظر خواهم ماند
در غیبت تو اگر مرا دار زدند
بر چوبه دار منتظر خواهم ماند
جـمــعــه هـا طـبــع مـن احــساس تــغـزل دارد
نــاخــودآگـاه بــه سمـت تـــو تـمایـل دارد
بی تو چنــدیـــست که در کار زمــیـن حــیرانم
مانـده ام بی تـو چرا باغـچه ام گـل دارد
شایـد ایـن باغــچه ده قـرن به اســتقبــالت
فــرش گسـتـرده و در دســت گلایــل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
مــاه مخــفـی شــدنـش نـیــز تـعــادل دارد
کودکی فـال فروش است و به عشــقـت هـر روز
می خـــرم از پــسرک هـر چه تـفــال دارد
یــازده پـله زمــین رفـت بــه سـمــت مــلکوت
یــک قـدم مانــده زمـیـن شــوق تکامـل دارد
هـیــچ سـنگی نـشـــود سـنگ صـبورت، تـنـــها
تکیـــه بــر کــعـبــه بــزن، کـعــبه تــحـمــل دارد...
( شــــاعـــر ســیـدحــمیــدرضــابـرقـع ی)
آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان!
قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران
آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان
دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان!
قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا!
اصلا به این نوشته بگویید «داستان»
من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین
از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!
آقا اجازه! سنگ شدم، مانده در کویر
باران بیار و باز بباران از آسمان
اهل بهشت یا که جهنم؟ خودت بگو!
آقا اجازه! ما که نه در این و نه در آن!
«یک پای در جهنم و یک پای در بهشت»
یا زیر دستهای نجیب تو در امان!
آقا اجازه!............................
.......................................!
باشد! صبور می شوم اما تو لااقل
دستی برای من بده از دورها تکان...
آقا اجازه! خستهام از این همه فریب
از های و هوی مردم این شهر نانجیب
آقا اجازه! پنجرهها سنگ گشتهاند
دیوارهای سنگی از کوچه بی نصیب
آقا اجازه! باز به من طعنه میزنند
عاشق ندیدههای پر از نفرت رقیب
«شیرین»ی وجود مرا «تلخ» میکنند
«فرهاد»های کینه پرست پر از فریب
آقا اجازه! «گندم» و «حوا» بهانه بود
«آدم» نمیشویم! بیا: ماجرای «سیب»!
باشد! سکوت میکنم اما خودت ببین ... !
آقا اجازه! منتظرند اینهمه غریب ....
اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري
کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي
اي آنکه در حجابت درياي نور داري
من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟
برعکس چشمهايم چشمي صبور داري
از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما
کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟
در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت
کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟
از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي
با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي
مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي
کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي
خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسی برای ظهور امام زمان صلوات
الهم صل علی محمد و آل محمد
بارالاها رهبر اسلاميان كى خواهد آمد؟
جانشين خاتم پيغمبران كى خواهد آمد؟
دردمندان غمش را كشت داروهاى مهلك
دردمندان طبيب جسم و جان كى خواهد آمد؟
درد ما درمان ندارد جسم عالم جان ندارد
اين تن بى روح را روح روان كى خواهد آمد؟
غم فزون شد، قلب خون شد، صبر از دلها برون شد
شيعيان را غمگسار مهربان كى خواهد آمد
موج طوفان بلاى ظلم شد نزديك يا رب
ناخداى كشتى اسلاميان كى خواهد آمد
انتظار مصلحى دارد جهان ليكن نداند
مصلح كل رهنماى انس و جان كى خواهد آمد؟
خفتگان عشق را ايام درمان خواهد آمد
غم مخور آخر طيب دردمندان خواهد آمد
آنقدر از كردگار خويشتن اميداوارم
كه شفابخش دل اميدواران خواهد آمد
سخت آمد طول غيبت مىدانم كه روزى
موقع افشاء آن اسرار پنهان خواهد آمد
بلبل شوريده را اندر خزان بر گو ننالد
مىشود دنيا گلستان، غنچه خندان خواهد آمد
ظلم و بى باكى مكن دست توانائى نگهدار
مهدى موعود غمخوار ضعيفان خواهد آمد
دردمندان! مستمندان! بى پناهان را بگوئيد
ملجاء عالم پناه بى پناهان خواهد آمد
اى غائب از نظر به خدا مىسپارمت
جانم بسوختى و بدل دوست دارمت
تا دامن كفن نكشم زير پاى خاك
باور مكن كه دست ز دامن بدارمت
مستیم ولی مست می موعودیم
هستیم چنین و از ازل هم بودیم
ما را چو عدو مور شمارد غم نیست
ما وارث مُلک وَلَد داوودیم
از نسل خلیلیم و تبر در دستیم
ما بت شکنان معبد نمرودیم
ما منتظریم کعبه روشن گردد
دیری است پی اجازت معبودیم
تا یار دو دست خویش بر پرده زند
ما شاهد آن طلیعه مشهودیم
یا رب نکند چشم ز ما بردارد
گر یار ز ما دور شود نابودیم
آدینه ز تقویم همه حذف شده است
از بس همگی در پی بیع و سودیم
کشکول زهیر از دو بیتی خالی است
درویش غزلسرای خاک آلودیم
در اضطراب چه شبها که صبح شان گم شد
چـه روزهـا کــــه گـرفـتـــــار روز هـفــــتـم شد
چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید
و جـمـعــــه روز تـفــــرّج بـــــرای مـــــردم شـد!
چه قــدر شنبـه و یـک شنبـه و دوشنـبه رسید
ولی همـیشه و هـر هـفـتـه جـمـعـه هـا گم شد
چه هفتهها که رسید و چه هفتهها که گذشت
شمـارشی کــه خلاصـه بـه چـنـد و چـنـدم شد
و هـفـتـهای که فـقـط ریـشه در گذشتن داشت
بـرای شعـله کـشیـدن بـه خـویـش هـیـزم شد
نـه شنـبـه و نـه بـه جـمـعـه، نـه هیـچ روز دگر
در انتــظار تـو قـلـبـی پـــر از تـلاطـــــم شد !؟
کـــدام جــمـعـه مـــوعـــود میزنـی لـبـخـنـد
بـه این جـهـان کـه پـر از قـحطی تبسم شد؟
بــرای آمــدنـت جـــمــعــهای مـعـــیــن کـــن
کـه هـفتـهها همـهشـان خـالی از تـرنـم شد
برای مشاهده در ابعاد واقعی کلیک کنید
ترسم که شعر سنگ مزارم این شود :
" او جمال یوسف زهرا ندید و رفت "
[font=garamond, new york, times, serif]
[/font][font=garamond, new york, times, serif]
بر چهره پر ز نور مهدی صلوات
[/font][font=garamond, new york, times, serif]
بر جان و دل صبور مهدی صلوات
[/font][font=garamond, new york, times, serif]
تا امر فرج شود مهیا بفرست
[/font][font=garamond, new york, times, serif]
بهر فرج و ظهور مهدی صلوات
[/font]