تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: جز او وحده لااله الاهو
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
ابلیس ای خدای بدیها!توشاعری

من بارها به شاعریت رشک برده ام

شاعرتویی که این همه شعرافریدی

غافل منم که این همه افسوس خورده ام

((عشق))و((قمار))شعرخدانیست شعرتوست

هرگزکسی به شعرتوبی اعتنانماند

غیرازخداکه هیچ یک ازاین دورانخواست

در((عشق))ودر((قمار))کسی پارسانماند

((زن))شعرتوست باهمه مردم فریبی اش

((زن))شعرتوست باهمه شورافریدنش

((اواز))و((می))که زاده طبع خدانبود

این خوردنش حرام شد ان یک شنیدش!

در((بوسه))و((نگاه))توشادی نهفته ای

در((مستی ))و((گناه))تولذت نهاده ای

برهرکه دربهشت خدایی طمع نبست

دروازه ی بهشت زمین راگشاده ای

امااگرتوشعرفراوان سروده ای

شعرخدایکی ست ولی شاهکاراوست

شعرخداغم است غم دلنشین وبس

اری غمی که معجزه اشکاراوست!

دانم چه شعرها که تو گفتی واونگفت

یاازتوبیش گفت ونهان کرد نام را

امااگرخداوتوراپیش هم نهند

ایاتوخودکدام پسندی کدامرا
((خــــــــــــدا))


می دانی جز تو مرا کسی به سرای امید نمی برد

امید ...

همان امیدی که در سیاهی سایه های تاریک تنهایی ام گم شده

تو همیشه تنهایم گذاشتی و به حال خودم وا گذاشتی

می دانم این جسم خاکی بی تو هیچ معنایی ندارد ...

دست هایم مانده به درگاه پنجره

صدای واضحی مرا می خواند

آری غروب است

خیره می شوم به آیینه کسی در آینه از من می پرسد

بی قراری باز

بی تابی

روی از آن بر می گردانم می گویم

مرا تابی نیست

اشتیاقی نیست

به این دنیا

شکوه از خود دارم چرا نور امید را هر از گاهی گم می کنم


به کنار آسمان می روم

دست هایم بلند می کنم می گویم

خدایا براستی که تو مهربان ترین مهربانانی پس از گناهم بگذر که تو تنها بخشنده مهربانی

خداوندا مرا ببخش که چشم بر حقیقتی بستم که برایم از روز روشن تر بود

خدایا مرا ببخش که آنقدر مغرور و خودبین بودم

می دانم جرم من این است که مرز بین عشق و دوست داشتن را نمی دانستم

مرزی به فاصله یک قدم و یک نگاه و یا یک جمله

خدایا مرا ببخش که جز شرمندگی چیزی ندارم

حال باید چه کنم باید چه کنم تا از درگاهت بی جواب بر نگردم

بار الهی جز تو که من کسی را ندارم که از او بخواهم مرا ببخشد

خدایا مرا ببخش

ندانسته و بی آنکه بخواهم کسی را از خود ناراحت می کنم
از اینکه منتظر بودم تا دیگران بهم سلام کنند.
از اینکه در دنیا و تجملاتش غرق شدم.
از اینکه اعضای بدنم دایم به خطا می رفت.
از اینکه شنیدن حرف حق برایم تلخ است.
از اینکه ایمانم به بندگانت بیشتر از ایمان به توست.
از اینکه شبها به یاد تو نخوابیدم و روزها با یاد تو از جا برنخواستم
از اینکه در کارهایم با همه غیر از تو مشورت کردم.
از اینکه رعایت حجاب را فقط در پوشش ظاهر دونستم و حجاب چشم و گوش وزبان و دست و پا را فراموش کردم.
از اینکه در امانت هایت خیانت کردم.
از اینکه منتظر بودم تا دیگران از من تعریف و تمجید کنند.
از اینکه خدایی نبودم و شبیه بندگانت شدم.
از اینکه نمازم را بدون حضور قلب و برای بندگانت خواندم.
از اینکه مالی که متعلق به تو بود از آن خود دانستم.
از اینکه وقت و بی وقت خلف وعده کردم.
از اینکه انجایی که باید سکوت می کردم حرف زدم و آن جاییی که باید حرف می زدم سکوت کردم.
از اینکه حق نعمت هایت را به جا نیاوردم.
و از اینکه....

لطف کنید نظر بدید
اینجا چراغی روشن است
من عاشقم ، پس هستم



دوستت دارم مهربان خدایم !


ای لطفت همیشه بر من کمترین ذره جاری و ساری !

ای همیشه حافظ جانم و حالم ! با کدامین قلم شکرت را به جای آورم ؟؟؟

شکر نعماتت و شکر الطافت!

دوستت دارم مهربان خدایم !
عجب آن نیست که آهوی دلم صید تو شد،

عجب آن است که من عاشق صیاد شدم.



* * * * * *



کاش پیدا می شد

دست گرمی که تکانی بدهد

تا که بیدار شود، خاطر آن پیمان

و کسی می آمد و به ما می فهماند

از خدا دور شدیم...



کیوان شاهبداغی
با توام ، ای لنگر تسکین! ای تکانهای دل ! ای آرامش ساحل!


با توام ، ای نور ! ای منشور ! ای تمام طیفهای آفتابی !


ای کبود ِ ارغوانی ! ای بنفشابی !


با توام ای شور ، ای دلشوره ی شیرین ! با توام ، ای شادی غمگین !


با توام ، ای غم ! غم مبهم ! ای نمی دانم !


هر چه هستی باش ! اما کاش…


نه ، جز اینم آرزویی نیست : هر چه هستی باش ! اما باش!
مهربان ایزدم !

چه اشکها که جاری نساختم؛چه غصه ها که نخوردم و چه التماس ها که به

درگاهت نیاوردم ، و چه فریادها که: « مگر تو خدا نیستی ؟؟؟ چرا جوابم را

نمی دهی؟؟؟ »

بی خبر از اینکه تو بی آنکه خوانده باشمت جوابم را داده ای !

دوستت دارم مهربان خدایم !
دوستت دارم مهربان خدایم !

گرمای عشقی را که صادر کرده ای در قلب کوچک خویش حس میکنم؛

پروردگارم ! چه آسان فراموشت کردم و چه آسان مرا بخشیدی
من خدايي دارم كه پر از زيبايي ست ...

پر از ي ك رن گ ي و نـور ...

خداي من لطيف تر از يك گل سرخ ...

مهربان تر از يك مـــــــــــــادر ...

دلسوز تر از هر دلسوز ..

خدایی به عطر گل یاس ...

به صفای یک رود ..

سر سخت تر از یک کوه است!

آری! خدای من در گل سرخ و مادر و یاس و رود و کوه جلوه گری می کند ...

خدای من مهربان تر از آن خدایی ست که بعضی ها گاه گاه یادش می کنند ...

خدای من رحـــــــیم و عــــاشق! است ...

عاشق از خطای معشوقش چشم پوشی خواهد کرد ...

و تو ای معشوق! شرط انصاف نباشد که بی وفائی کنی ...

یار تو بنده نواز است ولی حرمت شناس باش ...

خدایا! دستهایی را که عمری گرفته ای رهایشان مکن که سخت محتاج

بودن تو هستند ....
* خداوندا ... مردم شكر نعمت هاي تو مي كنند و من شكر بودن تو، چرا كه نعمت بودن توست.



*** خدايا ... رحمتي كن تا ايمان، نام و نان برايم نياورد؛ قوتم بخش تا نانم را، و حتّي نامم را

در خطر ايمانم افكنم، تا از آنها باشم كه پول دنيا را ميگيرند و براي دين كار

ميكنند، نه آنها كه پول دين ميگيرند و براي دنيا كار ميكنند
دلم را سپردم به بنگاه دنیا

و هی آگهی دادم اینجا و آنجا

و هر روز

برای دلم

مشتری آمد و رفت

و هی این و آن

سرسری آمد و رفت




ولی هیچ کس واقعا

اتاق دلم را تماشا نکرد

دلم قفل بود

کسی قفل قلب مرا وا نکرد




یکی گفت:

چرا این اتاق

پر از دود و آه است

یکی گفت:

چه دیوارهایش سیاه است

یکی گفت:

چرا نور اینجا کم است

و آن دیگری گفت:

و انگار هر آجرش

فقط از غم و غصه و ماتم است




و رفتند و بعدش

دلم ماند بی مشتری

و من تازه آن وقت گفتم:

خدایا تو قلب مرا می خری ؟




و فردای آن روز

خدا آمد و توی قلبم نشست

و در را به روی همه

پشت خود بست
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11
لینک مرجع