۶ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۴:۴۱ عصر
۱۱ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۵:۵۶ عصر
سلام.
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشكی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو كسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیكتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش كردی!
گفتی: فاذكرونی اذكركم
.:: منو یاد كنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
گفتم: خستهام
گفتی: لاتقنطوا من رحمة الله
.:: از رحمت خدا نا امید نشید(زمر/53) ::.
گفتم: هیشكی نمیدونه تو دلم چی میگذره
گفتی: ان الله یحول بین المرء و قلبه
.:: خدا حائل هست بین انسان و قلبش! (انفال/24) ::.
گفتم: غیر از تو كسی رو ندارم
گفتی: نحن اقرب الیه من حبل الورید
.:: ما از رگ گردن به انسان نزدیكتریم (ق/16) ::.
گفتم: ولی انگار اصلا منو فراموش كردی!
گفتی: فاذكرونی اذكركم
.:: منو یاد كنید تا یاد شما باشم (بقره/152) ::.
۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۵:۵۸ عصر
سلام.
گفتم: تا كی باید صبر كرد؟
گفتی: و ما یدریك لعل الساعة تكون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیك باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیكت برای منِ كوچیك خیلی دوره! تا اون موقع چیكار كنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیك واصبر حتی یحكم الله
.:: كارایی كه بهت گفتم انجام بده و صبر كن تا خدا خودش حكم كنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم كوچیك... یه اشاره كنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لكم
.:: شاید چیزی كه تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدك الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
گفتم: تا كی باید صبر كرد؟
گفتی: و ما یدریك لعل الساعة تكون قریبا
.:: تو چه میدونی! شاید موعدش نزدیك باشه (احزاب/63) ::.
گفتم: تو بزرگی و نزدیكت برای منِ كوچیك خیلی دوره! تا اون موقع چیكار كنم؟
گفتی: واتبع ما یوحی الیك واصبر حتی یحكم الله
.:: كارایی كه بهت گفتم انجام بده و صبر كن تا خدا خودش حكم كنه (یونس/109) ::.
گفتم: خیلی خونسردی! تو خدایی و صبور! من بندهات هستم و ظرف صبرم كوچیك... یه اشاره كنی تمومه!
گفتی: عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لكم
.:: شاید چیزی كه تو دوست داری، به صلاحت نباشه (بقره/216) ::.
گفتم: انا عبدك الضعیف الذلیل... اصلا چطور دلت میاد؟
گفتی: ان الله بالناس لرئوف رحیم
.:: خدا نسبت به همهی مردم - نسبت به همه - مهربونه (بقره/143) ::.
۲۴ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۳۱ عصر
سلام.
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش كردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توكلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوكلین
.:: خدا اونایی رو كه توكل میكنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاكریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع كن! یادت باشه كه:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میكنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میكنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میكنن (حج/11)
التماس دعا
گفتم: دلم گرفته
گفتی: بفضل الله و برحمته فبذلك فلیفرحوا
.:: (مردم به چی دلخوش كردن؟!) باید به فضل و رحمت خدا شاد باشن (یونس/58) ::.
گفتم: اصلا بیخیال! توكلت علی الله
گفتی: ان الله یحب المتوكلین
.:: خدا اونایی رو كه توكل میكنن دوست داره (آل عمران/159) ::.
گفتم: خیلی چاكریم!
ولی این بار، انگار گفتی: حواست رو خوب جمع كن! یادت باشه كه:
و من الناس من یعبد الله علی حرف فان اصابه خیر اطمأن به و ان اصابته فتنة انقلب علی وجهه خسر الدنیا و الآخره
.:: بعضی از مردم خدا رو فقط به زبون عبادت میكنن. اگه خیری بهشون برسه، امن و آرامش پیدا میكنن و اگه بلایی سرشون بیاد تا امتحان شن، رو گردون میشن. خودشون تو دنیا و آخرت ضرر میكنن (حج/11)
التماس دعا
۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۵۶ عصر
الهى بى پناهان را پناهى
به سوى خسته حالان كن نگاهى
مرا شرح پريشانى چه حاجت
كه بر حال پريشانم گواهى
خدايا تكيه بر لطف تو دارم
كه جز لطفت ندارم تكيه گاهى
دل سرگشته ام را رهنما باش
كه دل بى رهنما افتد به چاهى
نهاده سر به خاك آستانت
گدايى، دردمندى، عذرخواهى
گرفتم دامن بخشنده اى را
كه بخشد از كرم كوهى به كاهى
خوشا آن كس كه بندد با تو پيوند
خوشا آن دل كه دارد با تو راهى
زنخل رحمت بى انتهايت
بيفكن سايه بر روى گياهى
به آب چشمه لطفت فرو شوى
اگر سر زد خطايى، اشتباهى
مران يا ربّ زدرگاهت «رسا» را
پناه آورده سويت بى پناهى
۶ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۲۹ صبح
الهی دلی ده که جای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد
الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عب دمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
الهی بطوطی عطاکن بیانی
که نطقش کلید عطای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد
الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عب دمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
الهی بطوطی عطاکن بیانی
که نطقش کلید عطای تو باشد
۱۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۳۹ عصر
اي خدا هنگام آواي من است
پشت درب خانه ات جاي من است
لايق بر سفره بنشستن نيم
خود تو مي داني خدايا من كيم
رخت مهماني نباشد در برم
گو چه خاكي من بريزم بر سرم
من گرفتار غم بد حالي ام
رحم كن يا رب به دست خالي ام
نيمه شب يا رب نمايم التماس
در دلم دارم خدا حول و هراس
حق مردم مانده بر دوشم خدا
واي من گشته فراموشم خدا
واي من كردم حرامي را حلال
حق زهرا را نمودم پايمال
واي من در روز ميزان و حساب
من چه گويم در جواب بوتراب
واي اگر گويد كتابت را بخوان
واي اگر گويد تو دور از ما بمان
اي خدا رحمي بر اين بيچاره كن
نامه جرم مرا خود پاره كن
پشت درب خانه ات جاي من است
لايق بر سفره بنشستن نيم
خود تو مي داني خدايا من كيم
رخت مهماني نباشد در برم
گو چه خاكي من بريزم بر سرم
من گرفتار غم بد حالي ام
رحم كن يا رب به دست خالي ام
نيمه شب يا رب نمايم التماس
در دلم دارم خدا حول و هراس
حق مردم مانده بر دوشم خدا
واي من گشته فراموشم خدا
واي من كردم حرامي را حلال
حق زهرا را نمودم پايمال
واي من در روز ميزان و حساب
من چه گويم در جواب بوتراب
واي اگر گويد كتابت را بخوان
واي اگر گويد تو دور از ما بمان
اي خدا رحمي بر اين بيچاره كن
نامه جرم مرا خود پاره كن
۳۰ تير ۱۳۸۹, ۱۰:۳۸ عصر
خدایا از من دور نیستی که به دور دست ها بنگرم
از دیده ام نرفته ای که دیدنت را آرزو کنم
پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای در آیم
با همه نا پیدایی در همه جا پیدایی
تو را در آیئنه چشمانم می بینم
در پرده پندارم در جای جای وجودم در محراب سینه ام در کعبه ام
الهی تو درجویبار رگهایم جریان داری
در همه نفسهایم جاری هستی
در شگفتیهای وجودم بودنت را به تما شا گذاشته ای
هر طپش دلم تو را فریاد می زند خدایادر کعبه چرا؟
تو در دیده منی سر گشتگی در بادیه ها چرا؟
تو در دل منی در بی سوئی ها و بی کرانگی ها چرا؟
نو در جان منی
از دیده ام نرفته ای که دیدنت را آرزو کنم
پنهان نبوده ای که برای پیدا کردنت از پای در آیم
با همه نا پیدایی در همه جا پیدایی
تو را در آیئنه چشمانم می بینم
در پرده پندارم در جای جای وجودم در محراب سینه ام در کعبه ام
الهی تو درجویبار رگهایم جریان داری
در همه نفسهایم جاری هستی
در شگفتیهای وجودم بودنت را به تما شا گذاشته ای
هر طپش دلم تو را فریاد می زند خدایادر کعبه چرا؟
تو در دیده منی سر گشتگی در بادیه ها چرا؟
تو در دل منی در بی سوئی ها و بی کرانگی ها چرا؟
نو در جان منی
۴ آبان ۱۳۸۹, ۰۶:۴۸ عصر
آمده عبد خطاکار بیا رحمی کن
آمدم پیش تو دلدار بیا رحمی کن
بنده پر گنه و عبد سیه روی امد
ای شفای تن بیمار بیا رحمی کن
با نگاهت به دل پر شررم احسان کن
بر من پست و گنه کار بیا رحمی کن
ای که عالم به اشارات تو در چرخش شد
منتی کن به من زار بیا رحمی کن
ای که رحمانیت تو زغضب افزون تر
چشم پوشی کن و ایثار بیا رحمی کن
تو همانی که اگر بر تو جهان پشت کند
می توانی بکنی با همه پیکار بیا رحمی کنی
ای گشاینده درهای محبت بر من
عفو کن عبد ستمکار بیا رحمی کن
آبرو داری این عبد گنه کارت کن
حق آن حیدر کرار بیا رحمی کن
سروده کمال مومنی
۲۸ آذر ۱۳۸۹, ۰۸:۲۵ عصر
خداوندا!
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
دکتر علی شریعتی
اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی
لباس فقر پوشی
غرورت را برای تکه نانی
به زیر پای نامردان بیاندازی
و شب آهسته و خسته
تهی دست و زبان بسته
به سوی خانه باز آیی
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر در روز گرما خیز تابستان
تنت بر سایهی دیوار بگشایی
لبت بر کاسهی مسی قیر اندود بگذاری
و قدری آن طرفتر
عمارتهای مرمرین بینی
و اعصابت برای سکهای اینسو و آنسو در روان باشد
زمین و آسمان را کفر میگویی
نمیگویی؟!
خداوندا!
اگر روزی بشر گردی
ز حال بندگانت با خبر گردی
پشیمان میشوی از قصه خلقت، از این بودن، از این بدعت.
خداوندا تو مسئولی.
خداوندا تو میدانی که انسان بودن و ماندن
در این دنیا چه دشوار است،
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...
دکتر علی شریعتی