تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: مقام معظم رهبری
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9
بسم الله الرحمن الرحیم

درود بر مریم بانو و جناب حامد
و اما ادامه:


گفتم: نمی‌دانم. چون صبح نپرسیده بودم.

گفتند بزرگ‌تر ندارند؟ برادر ندارند؟

رفتیم آن اتاق پشتی. گفتم: ببخشید، پدرتان؟

گفتند، مرده.

گفتیم، برادر؟

گفتند، یكی داشتیم شهید شده.

گفتیم، بزرگتری؟

گفتند، عموی ما در خانة بغلی می‌نشیند.

فكر كردیم بهترین كار این است كه عمو را بیاوریم بیرون. حالا چه كلكی بزنیم عمو را از خانه بیرون بیاوریم؟ با این هیبت و این تیپ و قدوقواره، همه دو متر درازی و لباس‌ها، شكل، تیپ و اسلحه. هرچه هم بخواهی بگویی من كسی نیستم، قیافه‌ات تابلو است.

در بغلی را زدیم. یك آقایی آمد دم در سلام كردم. گفتم، ببخشید! امر خیری بود خدمت رسیدیم.

این بندة خدا نگاه كرد، یك مسلمان بسیجی، خانة یك ارمنی آمده، چه امر خیری؟ خودش تعجب كرد.

رفت لباس پوشید آمد دم در. محترمانه باهاش پیچیدیم توی خانة برادر خودش. داخل خانه كه شدیم، نگهبان او را بازرسی كرد. نگاه كرد، پیش خودش گفت، برای امر خیر مگر آدم را بازرسی می‌كنند؟

بعد از بازرسی قضیه را بهش گفتیم. گفتیم: رهبر نظام آمده این‌جا، این‌ها چون بزرگتری نداشتند، خواهش كردیم كه شما هم تشریف بیاورید.

او را داخل كه بردیم و آقا را كه دید، مُرد.
سلام.

جناب سفیر عشق مثل کارگردانها لحظه حساس تموم میکنیم.
چرا؟؟؟
سلام
ای بابا پس بیقش؟
نکنه می خوای ما هم بمیریم؟
بسم الله الرحمن الرحیم

درود بر شما گرامیان .

ما کجا و شغل گارگردانی کجا . ما به همان شغل واگردانی مشغولیم برای ما کافیست . خدا نکند " منتظر گرامی "

و اما بعد ...

یك جنازه را یدك كردیم و بردیم نشاندیم روی صندلی كنار آقا. این‌ها به خودی خود زبانشان با ما فرق می‌كند. سلام علیك هم كه می‌خواهند بكنند كلی مكافات دارند. با مكافاتی بالاخره با آقا سلام و احوال‌پرسی كرد و درنهایت یك هم‌دمی را برای آقا مهیا كردیم.


رفتیم توی این اتاق بالای سر مادر و با التماس دعا، مادر را هم راه انداختیم. آمدند رفتند بالا، لباس مناسب پوشیدند و آمدند پایین. وقتی وارد اتاق شد، آقا تعارفشان كردند در كنار خودشان، كنار همان عمویی كه نشسته بود. بعد هم گفتند: مادر! ما آمده‌ایم كه حرف شما را بشنویم؛ چون شما دچار مشكل شده بودید، دوستان عموی بچه‌ها را آوردند.

دخترها آمدند نشستند. آقا اولین سؤالشان این بود كه شغل دخترها چیست؟

گفتند: دانشجو هستند.

آقا خیلی تحسینشان كردند و با آن هاكلی صحبت كردند، توی این حالت، این دختر سؤال كرد كه آقا آب، شربت، چیزی برای خوردن بیاورم؟!!!!!

+++++++++++++


حاضران به غایبین اطلاع دهند. و خواهشمندیم به این سوال پاسخ بدهند plz .
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام به دوستانی که این موضوع رو دنبال می کردند.

ببسیار بسیار بسیار متشکر بابت دوستانی که در پرسش بنده شرکت داشته اند .

خودمان پرسیدیم و خومان پاسخ دادیم . چه هنرمندیم ما!!!!
*******

این‌ها همه‌اش درس است. من خودم نمی‌دانستم كه بگویم بیاورد یا نیاورد؟ آقا می‌خورد یا نمی‌خورد؟ نمی‌دانستم. رفتم كنار آقا، از آقا سؤال كردم، گفتم: آقا این‌ها می‌گویند كه خوردنی چیزی بیاوریم؟ چایی چیزی بیاوریم؟

آقا گفتند: ما مهمانشان هستیم. از مهمان می‌پرسند چیزی بیاورند یا نیاورند؟ خُب اگر چیزی بیاورند ما می‌خوریم.

بعد خود آقا گفتند: بله دخترم! اگر زحمت بكشید چایی یا آب‌میوه بیاورید، من هم چایی، هم آب‌میوة شما را می‌خورم.

این‌ها رفتند چایی، آب‌میوه و شیرینی آوردند. خود میوه را هم آوردند. خُب توی خانة مسلمان‌ها این‌‌طوری است. یك نفر چند تا میوه پوست می‌كند می‌دهد دست آقا، آقا هم دعا می‌كند. همان‌جا به پدر شهید، مادر شهید، پسر شهید و یا همسر شهید آن خوراكی را تقسیم می‌كنیم، همه یك قسمتی از این میوه می‌خورند كه آقا به آن دعا كرده. توی ارمنی‌ها هم همین كار را باید می‌كردیم؟ واقعاً نمی‌دانستیم.

چایی آوردند، آقا خورد، آب‌میوه آوردند، آقا خورد، شیرینی آوردند، آقا خورد. آقا حدود چهل دقیقه توی خانه ارمنی‌ها نشستند و با این‌ها صحبت كردند. مثل بقیة جاها آقا فرمودند: عكس شهیدتان را من نمی‌بینم. عكس شهید عزیزمان را بیاورید ببینم.

بسم الله الرحمن الرحیم



توی خانة مسلمان‌ها چهار تا عكس بزرگ شهید وجود دارد كه توی هر اتاقی یكی هست. می‌پریم و می‌آوریم. این‌ها رفتند آلبوم عكس‌شان را آوردند. آلبوم عكس هم متأسفانه برای شب عروسی شهید بود. آلبوم را گذاشتند جلوی آقا. صفحة اول یك عكس دوتایی. یادگاری فردین با دوستش گرفته بود آن وسط بود. آقا همین‌جوری نگاه می‌كردند، شروع كردند به صحبت كردن، همین‌جوری صفحه‌ها را ورق می‌زدند تا تمام شود. تمام كه شد گفتند: خُب! عكس تكی شهید را ندارید؟

یك عكس تكی از شهید پیدا كردند و آوردند گذاشتند جلوی آقا. آقا شروع كردند از شهید تعریف كردن. گفت: خُب! نحوة اسارت، نحوة شهادت اگر چیزی داشته به من بگویید.
بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام :

ما فقط شهدای خودمون یعنی" مسلمانان " رو می بینیم . متاسفانه رشادت این عزیزان رو فراموش کردیم. بله غیرت ایرانی مسلمان و مسیحی و کلیمی و.. نمی شناسد .
***********
در ادامه ..

ما فهمیدیم نام این شهید بزرگوار، شهید «مانوكیان» است، به اندازة شهیدان «بابایی»، «اردستانی» و «دوران» پرواز عملیاتی جنگی داشته است. هواپیمایش F14، بمب‌افكن رهگیر بوده و بالای صد سُرتی پرواز موفق در بغداد داشته. هواپیمایش را توی دژ آهنی بغداد می‌زنند. شهید، هواپیما را تا آن‌جا كه ممكن است، اوج می‌دهد. هواپیما در اوج تا نقطة صفر خودش، كه اتمسفر است بالا می‌آید و بقیه‌اش را به‌سمت ایران سرازیر می‌شود. چهار تا موتور هواپیما منهدم می‌شود. هواپیما لاشه‌اش توی خاك ایران می‌افتد، ولی چون دیگر سیستم برقی هواپیما كار نمی‌كرده‌، نتوانسته ایجكت كند و نشد كه چتر برای شهید كار كند. هواپیما به زمین خورد و ایشان به شهادت رسید.

ارمنی‌ای بود كه حتی حاضر نشد، لاشة هواپیمای جمهوری اسلامی به‌دست عراقی‌ها بیافتد. آن خانواده، این فرزندشان است. این بزرگوار در نیروی هوایی مشهور است. دربارة شهادتش و اخلاقش تعریف كردند.

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم كه علی(ع) كیست؟؟

*****
غیرت به نظر شما فقط در آیین اسلام است ؟؟؟ چه بسا مسلمانانی که جای مهر بر پیشانی شان حک بسته و اما بویی از ایمانشان نبردند ... نمونه اش را می خواهید اختلاس اخیر می خواهید مقایسه کنید شهادت شهدای چند روز اخیر؟؟؟؟؟؟؟؟
**********************************


پست بعدی خیلی با دل بنده بازی کرده ...
اکنون از من طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد.

سلام.
جناب سفیر عشق واقعا عالی بود.
ممنون.
انشاءالله همیشه سلامت و موفق باشید.
بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام :

این فصل را با من بخوان :به این جا رسیدیم که :

مادر شهید گفت: امروز فهمیدم كه علی(ع) كیست!!!

مادر شهید گفت: آقا! حالا كه منزل ما هستید، من می‌توانم جمله‌ای به شما عرض كنم؟

آقا گفت: بفرمایید، من آمدم این‌جا كه حرف شما را بشنوم.

گفت: ما با شما از نظر فرهنگ دینی فاصله داریم، در روضه‌هایتان شركت می‌كنیم، ولی خیلی مواقع داخل نمی‌آییم. روز شهادت امام حسین(ع)، روز عاشورا و تاسوعا به دسته‌های سینه‌زنی امام حسین(ع) شربت می‌دهیم. می‌آییم توی دسته‌هایتان می‌نشینیم، ظرف یك‌بارمصرف می‌گیریم، كه شما مشكل خوردن نداشته باشید، چون ما توی ظرف آن‌ها آب نمی‌خوریم. توی مجالس شما شركت می‌كنیم و بعضی از حرف‌ها را می‌شنویم. من تا الآن نمی‌فهمیدم بعضی چیزها را.

می‌گفتند، در دین شما بانویی ـ كه دختر پیامبر عظیم‌الشأن اسلام(ص) است ـ را بین درودیوار گذاشته‌اند، سینه‌اش را سوراخ كرده‌اند. میخ، مسمار به سینه‌اش خورده. نمی‌فهمیدم یعنی چی. می‌گفتند مسلمان‌ها یك رهبری داشتند به نام علی(ع). دستش را بستند و در سه دورة 25 ساله، حكومتش را غصب كردند. نمی‌فهیمدم یعنی چی. گفتند، در 25 سالی كه حكومتش غصب شده بود، شغلش این بود، آخر شب نان و خرما می‌گذاشت روی كولش می‌رفت خانه یتیم‌هایش. این را هم نمی‌فهمیدم. ولی امروز فهمیدم كه علی(ع) كیست.


امروز با ورود شما به منزل‌مان، با این همه گرفتاری‌ای كه دارید، وقت گذاشتید و به خانة منِ غیر دین خودتان تشریف آوردید. اُسقُف ما، كشیش محلة ما به خانة ما نیامده است، شما رهبر مسلمین‌ هستید. من فهمیدم علی(ع) كه خانة یتیم‌هایش می‌رفت چه‌قدر بزرگ است.

از ورود آقای خامنه‌ای به منزلشان، به علی(ع) و 25 سال حكومت غصب شده‌اش و زهرا(س) پی برد. خُب! این برود مشهد، امام رضا(ع) شفایش نمی‌دهد؟
***********

همانطور که گفتم این پست خیلی با دل من بازی کرده شما ها رو نمی دونم . هنوزم که هنوزه وقتی این قسمت رو که می خونم یاد غربت حضرت علی ع، یاد پهلوی بشکسته ،یاد پاره های جگر، یاد سربریده ،یاد گوش پاره و... .

دلت که هوایی بشه دیگه منبر نیاز نداری خودش راهیت می کنه .

خامنه ای خمینی دیگر است.........
[تصویر:  78460870724599709213.jpg]
بسم الله الرحمن الرحیم


با سلام :

بعد از بازگشت حضرت آقا، پاسداران را توبیخ كردند

ما چهل دقیقه با این خانواده بودیم. عین چهل دقیقه،‌ به اندازة چند كتاب از این‌ها درس گرفتیم. آقا در خانة ارامنه آب، چایی، شربت، شیرینی و میوه‌شان را خورد. بعضی از دوست‌های ما نخوردند. كاتولیك‌تر از پاپ هم داریم دیگر. رهبر نظام رفته خورده، پاسدار، من نوعی، نخوردم. حزب‌اللهی‌تر از آقا هستم دیگر.

با آن‌ها خداحافظی كردیم و به‌سمت دفتر به‌راه افتادیم. وقتی رسیدیم آقا فرمودند: این بچه‌ها را بگویید بیایند.

آمدند. گفتند: این كار احمقانه چه بود كه شما كردید؟ ما مهمان این خانواده بودیم. وقتی خانه‌شان رفتیم چرا غذایشان را نخوردید؟ این اهانت به این‌ها محسوب می‌شود. نمی‌خواستید داخل نمی‌آمدید.

به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی ست.........




[تصویر:  38034583522604376060.jpg]

________________________________________________
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9
لینک مرجع