تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: خاطرات جبهه
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام.این پست راجع به شهید حسین خرازی هستش که راجع به ایشون زیاد اطلاعات ندارم.

اخلاص

بهش خبر دادنذ پانزده نفر از بچه های کمین،ساعت هاست که آب ندارند.حاج حسین(شهید خرازی)به یکی از بچه ها گفت:

((اسلحتوبردار ودنبال من بیا)).حاجی دست راستش قطع شده بود؛با دست چپ ،بیست لیتری آب رو کشید روی دوشش وحرکت کرد.

(پدر شهید) تو این عکس از شهخید خرازی اگر دقت کنید،می بینید کهدستراستشون قطع شده و این دست روی خاک های مبارک
طلاییه افتاد روی خاک های قطعه ای از بهشت وایشون روی جای دست قطع شدشون یه پتو انداختن روی دستشون همینطوری لشکر رو
هدایت کردن. روی عکس کلیک کنید تا بزرگشو ببینید.
[attachment=239]
بسم الله الرحمن الرحیم
پاک ساز و خاک بازی
پایین شیر تانکر آب را کنده بودیم که در گرمای جنوب بتوانیم زیرش دوش بگیریم. یه بار یکی از بچه ها رفت و دوش گرفت و خودش رو حسابی شست.از زیر تانکر که بیرون آمد همانطور که داشت لباس می پوشید و هنوز خیس بود گرفتیمش و توی خاک های نرم آنجا قلتش دادیم! مجبور شد دوباره دوش بگیرد و ما هم مجبور شدیم دوباره خاکش کنیم! این کار سه بار تکرار شد!
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.
امیر سپهبد علی صیاد شیرازی
جانشین رییس ستاد کل نیروهای مسلح محل دفن:گلزار شهدای بهشت زهرای تهران

کارخیر برای رضای خدا

روزهای جمعه می گفت: ((امروز می خوام یه کار خوب برات انجام بدم؛هم برای شما،هم برای خدا.))وضو می گرفت و می رفت توی آشپزخانه.هرچه می گفتم: ((نکنید این کار رو،من

ناراحت می شم،باعث شرمندگیمه))؛گوش نمی کرد.در را می بست و آشپز خانه را می شست. یادگاران/ص72
[attachment=248]
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام.

شهید دکتر مصطفی چمران

وزیر دفاع محل دفن:دهلاویه

پافشاری بر اعتقادات

توی ذانشکده فنی،یک استادی داشتند به کراوات حساس بود؛می گفت: ((وقت امتحان شفاهی ،همه باید با کراوات بیان درس را جواب
بدهند!)) مصطفی(چمران)کراوات نمی زد. نه در موقع امتحان ونه در هیچ جای دیگه! روز امتحان استاد بهش گفت:تو چرا کراوات
نزدی؟جوابی نداد!مثل همیشه درس را جواب داد ورفت.همیشه نمره هاش بیست بود؛ولی این بار استاد بهش داده بود هیجده!خودش
می گفت این امتحان هم بیست می گرفتم.با این حال مصطفی همیشه محبوب بود و همه دوستش داشتند؛چون می دونست شخصیت
،به کراوات نیست! مرگ از من فرار می کند/ص30
[attachment=256]
سردار سرتيپ پاسدار شهيد محمد حنيفه درستي در اواخر تابستان 1337 در روستاي قوروق شهرستان خوي ديده به جهان گشود
زندگي حنيف هيچ وقت رنگ آرامش را نديد و هميشه در فکر مبارزه بود و در کنار آن همت خود را جزم کرد تا فرزندان اين مرز و بوم را براي دفاع از اسلام و کشور آماده کند .
حنيف تاب ماندن در اين دنياي فاني را نداشت و به همراه يار ديرينش سردار قهاري شهادت را در آغوش کشيده و به ملوت اعلي عروج کرد و در کنار ديگر همرزمانش آرام گرفت .
سردار شهيد سعيد قهاري سعيد فرمانده لشكر سه نيروي مخصوص حمزه(ع) و سردار شهيد محمد حنفيه درستي و سردار شهيد حسين زمانلو و 12 شهيد همرزمشان در تاریخ اسفند 1386 در عمليات پاك سازي منطقه »جهنم دره« شهرستان خوي بر اثر سقوط چرخبال 214 ارتش، به درجه رفيع شهادت نائل آمده بودند



.
[/b]
[align=JUSTIFY][font=tahoma]قابل توجه دوستان: در درگیری که بین گروهک ضد انقلاب پ پ ک در این منطقه رخ داده بود این عزیزان به طور غافلگیرانه و مظلومانه به شهادت رسیدن و بالگرد فقط فتوشاپ خبری خوبی شد برای درج خبر [/b] [align=JUSTIFY][font=tahoma]که اینجا جاش نیست [/b] [align=JUSTIFY][font=tahoma][/b] [align=JUSTIFY] [align=JUSTIFY]بعد از شهدا چه شد ؟؟؟؟
در روزنامه يالثارات الحسين كه روز چهارشنبه ها توزيع مي شود مطالب جالبي داره كه صفحه آخرش روايتي از يه شهيد است
مرد مهربان خانه :[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcRjJ1RPR5tvAkn2u1ejHzM...cnXv2j4eG1]
سيد مرتضي آويني همه خوبيها را با هم داشت!
فقط نويسنده و كارگردان و اهل قلم خوبي نبود، در خانه هم مي درخشيد...
وارد خانه كه ميشد آنقدر شوق داشت كه انگار مدتهاست اهل خانه را نديده است!
زياد اهل حرف زدن نبود و بيشتر به حرف ساكنان خانه دل ميداد. اگر از چيزي يا رفتاري ناراحت ميشد سعي مي كرد به جاي برخورد و تذكر، شرايط را به گونه اي فراهم كند تا تغييرات مورد نظرش خود به خود اتفاق بيفتد و با وجود مشغله هاي گوناگون و زيادش هيچ وقت خريد خانه را فراموش نمي كرد...

مطالب بسيار جالبي مخصوصا براي جوونها از ايشون نقل شده كه ان شالله بازم براتون مينويسم..
هلی کوپتر دچار نقص فنی شده نمیشه کنترلش کرد
صدای تیر و انفجار از همه جا به گوش میرسد
دشمن کمین کرده و امان نمی دهد
سردار اجازه بده که بشینم "خلبان"
نه با اینوضعیت نمیشه بهتره بریم " سردار"
نمیشه کنترلش کرد ارتفاع رو کم میکنم تا شما بپرید بیرون "خلبان"
ارتفاع کم شد همچنان صدا و دود در هم آمیخته است
سرنشینان به پایین پریدند اما بدلیل وضع نامناسب زمین (کوه) سنگلاخی بودن پا و دستشان مجروح شده "امار دقیق ندارم که چند نفر بیرون پریدند "
هلیکوپتر کمی آنطرف تر به کوه برخورد کرد و منفجر شد
اما یا زهرا به فریاد برس
"قطعا جوانان عزیز باید قدر این همه لذت هرچند کم که در کنار هم تو نت تو پارک تو کافی شاپ بازار هر جا که می بریم رو خوب بدونن"
زخمی باشی توان مقابله نداشته باشی دشمن سنگ دل و بی رحم از خدا بی خبر مثل سگ هار به جانت بیافتند کسی نیست بگوید نامرد ها چند نفر به چند نفر زخمی می تازد
میگن خیلی شکنجه شون کردن از لگد و سنگ بگیر تا تیر زدن تو زمین سنگ لاخی کوه رو زمین می کشیدن شون بعد از اینکه حسابی شکنجه دادن و خسته شدن اخر سر با تیر خلاص این سه فرمانده دلیر و عزیز رو به شهادت رسوندن
اینه واقعیت جنگ سخت و جنگ نرمه بعضی ها از جان خود میگذرند تا تهاجمات به ما نرسه
بعضی ها خونه خودشون رو مرکز فساد و تهاجم کردن تا به دست من و تو برسه
بعضی ها هم سانسور میکنن نکنه جوانان ما ناراحت بشن جنگ چیه بده جهاد چیه شهادت مال ما نیست که Tired
یا علی
من کماکان اخراجی می مانم
این عکسم تو آرشیو خودم پیدا کردم
گوارای وجودت سردارRose
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام
سردار شهید مهندس مهدی باکری
فرمانده لشکر31عاشورا محل دفن:مفقود الا ثر

کهنه اما تمیز

لباس نو تنش نمی کرد.همیشه می شد لااقل یک وصله روی لباسهایش پیدا کرد؛اما همیشه تمیز واتو کرده بود.پوتین هایش هم همیشه
از تمیزی برق می زد یک پارچه سفید هم داشت که می انداخت گردنش. یکبار پرسیدم: این واسه چیه؟ گفت: ((نمی خوام یقم چرک
بشه!)) یادگاران/ص40
[attachment=262]
((بسم الله الرحمن الرحیم))

سلام.ولادت گرامی حضرت ابوالفضل العباس(ع) واعیاد شعبانیه رابه تمامی یاران قرآنی تبریک میگم.

سردار شهیدحاج محمد ابراهیم همت

فرمانده لشگر27محمد رسول الله(ص) محل دفن:گلزار شهدای شهرضای اصفهان

کوچکترین گناه هم نه

از وقتی این ظرف های تفلون را خریده بودیم،چندبار گفته بود: ((یادت نره!فقط قاشق چوبی بهش بزنی!که

لایه تفلونش خراب نشه)).دیگر داشت بهم بر میخورد؛با دلخوری گفتم: ((ابراهیم!تو که این قدر خسیس

نبودی!))برای این که سو, تفاهم نشود،زود گفت: ((نه!آدم تا اون جا که می تونه،باید همه چیز رو حفظ


کنه.باید طوری زندگی کنه که کوچکترین گناهی نکنه.))یادگاران/ص35

معاونت فرهنگی موسسه روایت سیره شهدا
[attachment=263]
باور کنید این آقا مسؤول روابط عمومی است


[font=times new roman, times, serif]عکسی که می بینید، در شهر پاوه گرفته شده است و جماعتی از برادران کُرد را در حال گوش دادن به سخنان مسؤول روابط عمومی سپاه پاوه نشان می دهد. ایشان هم کسی نیسن جز «برادر ابراهیم همت». سه سال بعد، این مسؤول روابط عمومی، در جایگاه فرماندهی لشکر 27 محمد رسول الله (صلوات الله علیه و آله) قرار گرفت و نام و یادش در تاریخ این سرزمین برای ابد جاودانه شد.
و چه خوش نوشت آن سید شهیدان اهل قلم:
من هرگز اجازه نمی دهم صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است.
[/font]

[font=times new roman, times, serif][تصویر:  78891_858.jpg][/font]
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8
لینک مرجع