تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: یا سید الشهدا / محرمی
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
هر نظر بر غنچه ای تر می کنند
یادی از غوغای اصغر می کنند

گفت بابا بی برادر مانده ای
بی کس و بی یار و یاور مانده ای

گر تو تنهایی بگو من کیستم
اصغرم اما نه اصغر نیستم

خیز و اسماعیل را آماده کن
سجده شکری بر این سجاده کن

ای پدر حرف مرا در گوش گیر
خیز و این قنداقه در آغوش گیر

خیز و با تعجیل به میدانم ببر
بر سر نعش شهیدانم ببر

تشنه ام اما نه بر آب فرات
آب می خواهم ولی آب حیات

آب در دست کمان دشمن است
تیر آن نامرد احیای من است

آتش اقیانوس را آواز داد
آخرین ققنوس را پرواز داد

خون اصغر آسمان را سیر کرد
خواب زینب را چه خوش تعبیر کرد
آه زینب سر به محمل می زند

کاروان را زخم بر دل می زند

ای پرستار پرستوهای من

مرهم زخم تکاپوهای من

ای زبان صدق و تصدیق صفا

اولین بیمار چشمت مصطفی

عصمت زهرا، عزیز مرتضی

در تو جاری رستخیز مرتضی

عصر عاشورا علم در دست توست

کرسی و لوح و قلم در دست توست

غنچه ها را گر چه پرپر کرده ام

کوله بارت را سبکتر کرده ام

ظهر عاشورا که زیر خنجرم

دست بگشا سایه افشان بر سرم
شیعه یعنی امتزاج نار و نور

شیعه یعنی راس خونین در تنور

شیعه یعنی هفت وادی اضطراب

شیعه یعنی تشنگی در شط آب

کیست این ساقی که بی دست آمدست

کز سبوی تیغ سر مست آمدست

آب گفتم سینه ها بی تاب شد

خیمه ها از آه و آتش آب شد

آب گفتم تشنگی بیداد کرد

کودکم بی تاب شد فریاد کرد

بر زبانش شعله آه و عطش

شد زتیر کین گلویش آبکش

آفتاب از روی زین افتاده است

مشک آبش بر زمین افتاده است
خماران را شرابی سوخته

ما عطشناکیم و آبی سوخته

بی تو در چاهیم و آهی آتشین

دردی از دور و طنابی سوخته

دوش دیدم خیمه هایی را به خواب

شعله گون در پیچ و تابی سوخته

از حرارت سوختم آبی کجاست

چشم حسرت ماند و خوابی سوخته

خشکسالی می تپد از شش جهت

آسمان دارد سحابی سوخته

ذوالجناح آمد ولیکن بی سوار

خسته با زین و رکابی سوخته

کاروان بر باد گویی می رود

غرق ماتم در نقابی سوخته

می رود تا شام در بهت غروب

بر سر ِ نی آفتابی سوخته
آفتاب شیعه از مغرب درآ

بار دیگر سر زن از غار حرا

یا محمد «لن ترانی» تا به کی

اینچنین در پرده خوانی تا به کی

از چه رو در پرتو خورشید وحی

کـُند گردیده است تیغ امر و نهی

بت پرستان ترکنازی می کنند

با کلام الله بازی می کنند

تیغ برکش تا تماشایت کنند

تا که نتوانند حاشایت کنند

پاک کن از دامن دین ننگ را

این عروسکهای رنگارنگ را

با تو در آئینه لیل و نهار

بازتاب دیگری دارد بهار

کربلا بیت الحرامی دیگر است

حاجیانش را مرامی دیگر است

نیّتش ترک سر و پا گفتن است

در پی اش تکبیر در خون خفتن است

از حرم تا قتلگه سعی صفاست

رد پای اهل بیت مصطفی ست

عید اضحی، ذبح اکبر را ببین

کعبه در خون شناور را ببین

ای جوانان بنی هاشم، چرا

بر نمی دارید تابوت مرا؟

تاک تا کِـی سَر کند در آفتاب

تا ز شاخ و برگ او جوشد شراب
ای هلال خون دوباره سر زدی
ای محرم بار دیگر آمدی

زخم دل با دیدنت کاری شده
خون به دامان افق جاری شده

در تو باغ لاله ی پرپر بود
عکس لبخند علی اصغر بود

ای هلال خون چرا باز آمدی
گر چه خونینی سرافراز آمدی

در تو بینم اشک خیر الناس را
زخم فرق حضرت عباس را

در تو بس داغ مکرر دیده ام
پیکر صد چاک اکبر دیده ام

در تو بینم خیمه های سوخته
کام خشک و دامن افروخته

در تو بینم صورت و خاک تنور
در تو بینم سینه و سم ستور

در تو بینم جسم هفتاد و دو تن
غرق خون افتاده بی غسل و کفن

در تو بینم گریه ی دُردانه ها
کعب نی برروی کتف و شانه ها


در تو بینم یاس نیلی پوش ها
در تو بینم خون روان از گوش ها

در تو پیدا آتش تاب و تب است
صورت یک مرکب بی صاحب است

در تو می بینم که از خون جبین
شسته وجه الله روی نازنین

در تو می بینم یتیمی بارها
تشنه لب جان داده زیر خارها

در تو بینم چهره ها از خون خضاب
بر لب طفلی نوشته آب آب

وای وای ای ماه ماتم! بازگرد
ای هلال غصه و غم! بازگرد

باز شو ای ماه اشک و ماه آه
ترسم آید شمر دون در قتلگاه

سوخت قلب عالم و آدم بس است
شعله بر دل ها مزن میثم بس است

. . .

غلامرضا سازگار
اگر آتشم ز آفتاب آمدم ؛ خراب خرابم ، خراب آمدم

مرا عاقبت این جنون می کشد؛غم دوست بر خاک و خون می کشد

خدایا دوباره هوایی شدم؛ ز خود بی خودم ، کربلایی شدم

چونان برق بگذشت و یک آه بود ؛که عمر سفر سخت کوتاه بود

نجف ، کربلا ، کوفه و کاظمین؛ همه جای خود وای من از حسین

من از وادی کربلا آمدم ؛ ز دیدار خون خدا آمدم

من از جانب علقمه آمدم ؛ ز مهمانی فاطمه آمدم
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟

بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
بر سر هر نیزه یک ماه است می دانی چرا؟

اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
محشر الله الله است می دانی چرا؟

یک بغل باران الله الصمد آورده ام
نوبهار قل هوالله است می دانی چرا؟

راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
راه اگر راه است این راه است می دانی چرا؟

از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
فرصت دیدار کوتاه است می دانی چرا؟

از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
انتخاب عشق ناگاه است می دانی چرا؟

از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد
باز اما بهترین ماه است می دانی چرا

سال ۱۳۸۶
منبع:www.bornanews.ir
من كان باذلا فينا مهجته، فليرحل معنا!

...

و این صدای حسین (ع) است

که از ماورای اعصار

تو را به همراهی می خواند

...

ای نفس

دعوتش را می شنوی؟

بنگر که در کجای راهی

آیا اجابتش کرده ای؟

آرزوی شهادت در رکابش را داری؟

اینکه کاش بودی و جانت را سپر بلای حضرتش می کردی؟

مثل زهیرِ،

مثل سعید بن عبد الله...

یا لااقل مثل زبیر

یا حتی حر!

...

آیا تنها تقصیر از تقدیر است؟

که نبودی؟

که فدا نشدی؟

یا شاید هم نه!

سستی از توست

که در عالم میثاق

دیر اجابتش کردی؟

...

به خود بیا

این روزهای تلخ را

برای چه سیاه پوش کرده اند؟

با خودت صادق باش

اگر امروز آقا به خونخواهی جدش قیام کند

حاضری در رکابش هستی ات را بدهی؟

یا مصلحت اندیشی می کنی...

تردید گریبان گیرت می شود

عافیت طلبی پایبندت می کند.

...

بیشتر فکر کن

دل بسوزان

به حال خودت

پیش از آنکه فرصت تمام شود!

***
منبع:www.bornanews.ir
با قلب بشر، مونس و دمساز حسین است
در خلوت دل محرم و همراز، حسین است
زهرا و على هر دو چو دریاى گهربار
خلقت صدف است و گهر راز، حسین است
آن عاشق فرزانه و معشوق دو عالم
بر طاق فلك غلغله انداز، حسین است
هر آیتى از جانب حق معجزه اى بود
آن آیه كه هر دم كند اعجاز، حسین است
راهى كه بشر را به خداوند رساند
عشق است و در این فاصله پل ساز، حسین است
ماهى كه به هر كلبه تاریك بتابد
شاهى كه به سائل نكند ناز، حسین است

منبع: كتاب اسرار عاشورا جلد اول و دوم
بسم الله
]
اونجا كه كلِ‌عالم، طرد مي‌كنه تورو، طـرد

مي‌ري تو اوجِ سجده، اينو ميگن هنرمند

و شهادت هنر مردان خداست .......

کجایید ای شهیدان خدایی........... بلا جویان دشت کربلایی............

شهدا مارو فراموش نکنید .... برامون دعا کنید .......
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7
لینک مرجع