دل گفته هایمان با معبود
۵ خرداد ۱۳۸۹, ۱۲:۱۱ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
خدای من
خدای من
گفتم: خدای من، دقایقی بود در زندگانیم که هوس می کردم سر سنگینم را که پر از دغدغه ی دیروز بود و هراس فردا، بر شانه های صبورت بگذارم، آرام برایت بگویم و بگریم، در آن لحظات شانه های تو کجا بود؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگی، که در تمام لحظات بودنت برمن تکیه کرده بودی، من آنی خود را از تو دریغ نکرده ام که تو اینگونه هستی، من همچون عاشقی که به معشوق خویش می نگرد، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم. گفتم: پس چرا راضی شدی من برای آن همه دلتنگی، اینگونه زار بگریم؟ گفت: عزیزتر از هر چه هست، اشک تنها قطره ای است که قبل از آنکه فرود آید عروج می کند، اشکهایت به من رسید و من یکی یکی بر زنگارهای روحت ریختم تا باز هم از جنس نور باشی و از حوالی آسمان، چرا که تنها اینگونه می شود تا همیشه شاد بود. گفتم: آخر آن چه سنگ بزرگی بود که بر سر راهم گذاشته بودی؟ گفت: بارها صدایت کردم، آرام گفتم از این راه نرو که به جایی نمی رسی، تو هرگز گوش نکردی و آن سنگ بزرگ فریاد بلند من بود که عزیزتر از هر چه هست از این راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهی رسید. گفتم: پس چرا آن همه درد در دلم انباشتی؟ گفت: روزیت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، پناهت دادم تا صدایم کنی، چیزی نگفتی، بارها گل برایت فرستادم، کلامی نگفتی، می خواستم برایم بگویی و حرف بزنی. آخر تو بنده ی من بودی چاره ای نبود جز نزول درد که تنها اینگونه شد تو صدایم کردی. گفتم: پس چرا همان بار اول که صدایت کردم درد را از دلم نراندی؟ گفت: اول بار که گفتی خدا آن چنان به شوق آمدم که حیفم آمد بار دگر خدای تو را نشنوم، تو باز گفتی خدا و من مشتاق تر برای شنیدن خدایی دیگر، من می دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمی کنی وگرنه همان بار اول شفایت می دادم. گفتم: مهربانترین خدا، دوست دارمت ... گفت: عزیزتر از هر چه هست من دوست تر دارمت ... |
|||
|
صفحه 14 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۱۰ مرداد ۱۳۹۳, ۰۶:۰۲ عصر
ارسال: #131
|
|||
|
|||
دل گفته هایمان با معبود
خدایا کمکم کن دیرتر برنجم....
زودترببخشم.... کمتر قضاوت کنم... و بیشتر فرصت دهم... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۴ مرداد ۱۳۹۳, ۰۶:۵۸ عصر
ارسال: #132
|
|||
|
|||
دل گفته هایمان با معبود
خدا را دوست دارم چون دریافتم کسی هست که
اگر بخواهد می شود و اگر نخواهد نمی شود!! به همین سادگی....ِ حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۵ مرداد ۱۳۹۳, ۱۱:۱۹ عصر
ارسال: #133
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
سرم را از شرم اين همه بي تو بودن و بيراهههايي که رفتم پايين مياندازم،به دیروزم نگاه نکن که سراپا شرمساری است، حالم را، قلبم را، اين کم شدن فاصلهها بين من و خودت را درياب. میخواهم خلوت کنم در آغوش رحمتت، پناهم ده . تنها توکل به تو؛ سرافرازم می کند در میان ِ دشت؛ کهکشانی من، رهایم نکن ... خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۰ مرداد ۱۳۹۳, ۰۶:۴۳ عصر
ارسال: #134
|
|||
|
|||
دل گفته هایمان با معبود
ﯾﻪ ﻧﻔﺲ ﻋﻤﯿﻖ ﻣﯿﮑﺸﻢ ..... ﻭ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﮐـﻪ :ﺧﺪﺍ ﺩﺭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﮐﺴﯿﮋﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻠﻌﯿﺪﻡ ..... ﻭﭼﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﺪﻫﺪ ؛
ﻭﻗﺘﯽ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺧــــﺪﺍ ﺑﺎﻣﻦ ﺍﺳﺖ .... ﺧــــﺪﺍ ﺑﺎ ﺗﻮﺳﺖ ... ﺧــﺪﺍ ﺑﺎ ﻣﺎ ﺳﺖ .... ﻭ ﺍﯾﻦ ﯾﻌﻨﯽ : ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﺳﺖ* حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۵ شهريور ۱۳۹۳, ۰۸:۴۲ عصر
ارسال: #135
|
|||
|
|||
دل گفته هایمان با معبود
ﺍﻟﻬﯽ
ﺳﮑﻮﺗﻢ ﺭﺍ ﻧﺒﯿﻦ ﺩﺳﺘﺎﻧﯽ ﺧﺎﻟﯽ ﻭ ﺩﻟﯽ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﻥ ﺭﺍ ﭘﺮ ﮐﻦ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ . . . حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۲ شهريور ۱۳۹۳, ۰۷:۵۱ عصر
ارسال: #136
|
|||
|
|||
دل گفته هایمان با معبود
گاهی زندگی سخت میشود!!
دخیل بسته ام لحظه هایم را به: ان.مع.العسر.یسرا...❂↻❂ هرچند سختی و آسانی فقط با تو! سخت.میشود✘ آسان.میشود✓ اما ↶↶↶↶ ↶ الهی لا تکلنی الا نفسی!! حتی طرفه العین الی ابد... خدایا.مرا.آنی.به.خودم.وامگذار حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۱ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۵۰ عصر
ارسال: #137
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
خدایا!
تو اگر نباشی ، به که می توان گفت حرفهایی را که به هیچ کس نمی توان گفت ؟ مدعیان رفاقت ، هر کدام تا نقطه ای همراهند . عده ای تا مرز مال ، عده ای تا مرز آبرو ، عده ای تا مرز جان و همگان تا مرز این جهان ! تنها تویی که هماره می مانی . بمان ! خدایا! سبک آمده ام با دست تهی . سنگین ، بازم گردان ! سنگین آمده ام ، با کوله باری از گناه . سبک ، بازم گردان ! نرگس خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۶ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۳۲ عصر
ارسال: #138
|
|||
|
|||
دل گفته هایمان با معبود
تو چون بو در گل یاسی...
تو آغاز هر احساسی... خداوندا منم عاصی... تویی چون باد آزاده، منم چون خار درمانده، تو بارانی و سیرآبی، منم در حسرت آبی... در این شنزار طوفانی، بساز از نو تو انسانی، زاین تندیس جسمانی، ازاین جسم پریشانی، که میسوزد زنادانی... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱ آبان ۱۳۹۳, ۰۹:۳۱ صبح
ارسال: #139
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
پـــــروردگـــــارا !!! مــــن به نگــــاه آرام تــــو دل بستـــــــه ام ، تــــو با نــــورت ساحــل قلبـــم را روشـــن میکنـــی بعضـــی اوقـــات که روحـــم خیـــس از بـــاران تنهایــی میشــــود ... وقتــــــی پشت درهـــــای بستــه دلــــم می نشینـــم و دستـم را به ســـوی تــــــو دراز می کنم در دلــــــم تو را جستجـــــو می کنم ... آوای نالانــــم با حضـــورت کم رنگ می شــــود ... دوســــت دارم به نگـــــاهت خیره شـــــــوم و تا ابـــــد بر بنیــــــاد وصـــــــف ناشــــدنیت تکیــــه کنــــم... تـــــو را با چـــــه زبانـــی بخوانـــــم و چگونــــه توصیــــف کنــــم... ایـــــــــــــ معبـــــودم !!!!!!!!!! نیازمنـــــــدی به درگـــاه تــــــو روی آورده است !!!!!! خـــــدایــــا ! اگــــر مـــن شایستـــــه رحمـــــت و بخــــشش تو نیستــــم ... امــــا تـــو شایستـــه انـــی که بــــه لطـــف توانایــــت بـــر مــن ببخشـــــی ... پروردگـــارا از ســــوی خــود رحتمــــی بر دوستانـــــم ارزانــــی دار که تنهـــــا تــــــو بخشنــــده ای ... پــــروردگــــــاراهمانطـــــور که آفرینـــــش با رحمـــــتت و محبـــت ات آغــــــاز شــــد و رحمتــــت هـــــر چیـــزی را فــــرا گرفتــــــه است ... پـــس ای رحمــــان !!! رحمــــت و بخشندگیـــت را نثـــــار دوستانــــــــم کـــن هــر چنـــد اگــــر برخــــــی مواقــــع محبــــت و رحمتـــت را از یـــــاد بــــرده ام !!! خداونــــــدا پنجــره ی امیـــد و روشنایــــی را به رویشـــــان بگشــــا و شور و نشــــاط و انگیـــزه ی قوی تــــر از قبـــــل نثارشـــان کـــــن تــا در زنــــدگی با انــــــرژی فوق العـــاده و همـــــت ! خستگـــــی ناپـــذیرتر باشنـــد و از زنــــدگی لـــــذت ببرنــــــد... ای سرچشمــــه زلال بخشـــــش جرعـــــه ای از عشــــــق و رحمتـــــت را نثارشـــــــان کـــن !!!! به جسمشــان سلامتـــــی به روحشـــان لطافـــت !!!!!!!!! و آرامــــش را همــــــوراه برقلبشــــان ارزانــــی دار ... ای معبـــــــــود مــــــن !!! پس قدمهایشــــان را بـه ســــوی سجـــاده دلـــت پذیـــرا بــــاش ... با نگـــــاهت و رحمــــت بیکــــــران بـــــر زندگیشــــان ببـــار ... و بیابــــان وجـــــــودشان را سیـــــراب کــــــن تا همیشــــه سبـــز سبـــــز بمــــانند ... angel خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱ آبان ۱۳۹۳, ۱۰:۴۲ عصر
ارسال: #140
|
|||
|
|||
RE: دل گفته هایمان با معبود
خدایا زمین مالامال از افراد حقیر است
بار الیها آیا این افراد را برای رنجش خوبان آفریدی؟ یا کفاره گناهانند اینان؟ خدایا یا اینان را اصلاح کن یا ما را توان تحمل ایشان سالها دل طلب جام حم از ما میکرد ...... وانچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است ..... طلب از گمشدگان لب دریا میکرد |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا