ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مشکل جوانان
۱۰ فروردين ۱۳۸۹, ۰۸:۵۳ عصر
ارسال: #1
مشکل جوانان
سلام از شما میخوام کمکم کنیدSad

بعضی وقتا خیلی ایمانم ضعیف میشه نمیدونم چیکار کنم:sleepyHuh


اللهم عجل لولیک الفرج
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱۹ مهر ۱۳۹۰, ۱۱:۳۸ صبح
ارسال: #11
RE: مشکل جوانان
سلام دوستان عزيز من مشكلي دارم كه فقط با توكل و صبر حل ميشه ولي من اصلا صبور نيستم و 52 روز از اين مشكلم مي گذرم و من دارم دسته و پنجه نرم مي كنم دعام كنيد تا صبور باشم تا خدا كمكم كند مشكلم حل شود
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا
۱۹ مهر ۱۳۹۰, ۱۱:۵۴ صبح
ارسال: #12
RE: مشکل جوانان
آمین

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۱۹ مهر ۱۳۹۰, ۰۱:۳۲ عصر
ارسال: #13
RE: مشکل جوانان
(۱۹ مهر ۱۳۹۰ ۱۱:۳۸ صبح)مخلوق نوشته:  سلام دوستان عزيز من مشكلي دارم كه فقط با توكل و صبر حل ميشه ولي من اصلا صبور نيستم و 52 روز از اين مشكلم مي گذرم و من دارم دسته و پنجه نرم مي كنم دعام كنيد تا صبور باشم تا خدا كمكم كند مشكلم حل شود


سلام.
انشاءالله در سایه صبر شما وتوکل هر چه زودتر مشکلتون حل بشه.
جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست
هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا
۲۲ بهمن ۱۳۹۰, ۱۲:۴۳ صبح
ارسال: #14
Lightbulb ایمان
بسم الله.سلام
................................................................
روزها آب و ماه‌ها آب و سال‌ها آب. قرن در قرن آب و هزاره‌ها آب.
هر جوي باريکي، دريا به دريا پيوسته و آب از سرم گذشته و آب از جانم و ز روحم.
و من عصايي ندارم که آب‌ها را بشکافم، من عصايي ندارم که از رود و جوي و نهر و سيل بگذرم، من عصايي ندارم تا ...

آب بر آب و از هر روزنه‌اي آبي مي‌جوشد و از هر تنوري و از هر پنجره‌اي و من کشتي ندارم که بر آن سوار شوم، کشتي ندارم که از هر چيزي، جفتي برگيرم، کشتي ندارم تا ...
آب بر آب و من فروتر و من غرق، موج در موج و من هراس و من ظلمت، و نهنگي ندارم تا مرا ببلعد. نهنگي ندارم تا سرم را برجگرش بگذارد، من نهنگي ندارم ...
روزها باد و ماه‌ها باد و سال‌ها باد. باد در باد و مي وزد. باد در باد و مي‌پيچد. هر نسيمي تند بادي و هر تند بادي، توفان.
من قاليچه‌اي ندارم که بر باد بيندازم. من قاليچه اي ندارم تا بگذرم و بگريزم، من قاليچه‌اي ندارم ...
روزها ديو و ماه‌ها ديو و سال‌ها ديو. قرن در قرن ديو و هزاره‌ها ديو.
از هرغاري ديوي سر درمي آورد و درهر سوراخي ديوي آشيانه کرده است. ديوان مي‌رقصند و ديوان مي‌خوانند و ديوان مي‌خندند. ديو در ديو و من انگشتري ندارم تا در دستم کنم و انگشتري ندارم تا پريان و ديوان را آرام و رام کنم، من انگشتري ندارم ...
سنگ‌ها بت وچوب‌ها بت وعشق‌ها بت و قلب‌ها بت، کوچک بت و بزرگ بت. من تبر ندارم که بت‌ها را بشکنم وتبر ندارم تا آن را برشانه بت بزرگ بگذارم من تبر ندارم ...
روزها آتش. تن بر تن مي‌سوزد و دل بر دل و جان بر جان. تنم هيزم و روحم هيزم و قلبم هيزم و من گلستان ندارم تا آتشم را سرد و سلام کنم. من گلستان ندارم تا سبز باشم و جهان را گل ببارم من گلستان ندارم ...
جهان جذامي ، جهان مجنون، جهان کر و کور و کبود، جهان افليج، جهان پيسي، جهان مرده و من دمي ندارم تا در جهان بدمم. دمي ندارم تا شفا دهم، تا درمان کنم، تا زنده، من دمي ندارم ...
نه عصا و نه کشتي و نه نهنگ و نه قاليچه و نه انگشتر و نه تبر و نه گلستان نه نَفَس. پس من چگونه جهان را تاب بياورم . پس من چگونه ....
* * *
روزها عبور و ماه‌ها عبور و سال‌ها عبور، قرن در قرن عبور و هزاره‌ها عبور.
اما گفتند تنها آن کس که از آب مي‌گذرد، عصا به دستش مي‌دهند و تنها آن که در آتش مي‌رود،
گلستان را مي‌بيند و آنکه قعر اقيانوس را مي‌جويد و نهنگان را مي‌يابد و آن که سوار باد مي‌شود قاليچه را به دست مي آورد و آنکه ديوان را رام مي کند، انگشتر به دستش مي کنند و آن که بت‌ها را مي‌شکند، تبر خواهد يافت و آن که زنده مي‌کند، صاحب نَفَس مي‌شود ... .
پس عصا، ايمان بود و کشتي ايمان و نهنگ ايمان. قاليچه و انگشتر و تبر و گلستان ایمان.پس نَفَس ایمان بود.
نوشته ی عرفاننظرآهاری
التماس دعا
یاعلی


"حسبی الله ونعم الوکیل ولاحول ولا قوة الا بالله ولا اله الا انت سبحـانک انی کُنتُ من الظالمین"
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط بنده منتظر
۲۳ بهمن ۱۳۹۰, ۱۲:۰۶ عصر
ارسال: #15
Exclamation چیکارکنیم تا حسودنباشیم!!!!!
بسم الله.سلام

اولين حسود تاريخ كه قابيل بود كه كارش به قتل برادر كشيد. حال براي فرونشاندن آتش حسادت در خود و جلوگيري از تبديل آن به يك عادت و رذيله اخلاقي چه بايد كرد؟

همه مي‌دانند كه حسادت صفتي ناپسند است. با اين حال همه ما در ميان اطرافيان و آشنايان افرادي را سراغ داريم كه به حسادت شهره‌اند و خودمان هم در برخي امور زندگي از حسادت در امان نمي‌مانيم. البته حساب حسادت را بايد با آنچه در ادبيات، رشك ناميده مي‌شود از هم جدا كرد. رشك به معني حسرت بردن نسبت به ديگري است و در پي آن تلاش و ايجاد انگيزه براي ارتقاي خود و دستيابي به آنچه نداريم و ديگري دارد. در قرآن كريم ذكر مي‌شود كه مومنان در بهشت نسبت به مومنان ديگري كه جايگاهي بالاتر از آنان دارند رشك مي‌برند.
در حقيقت رشك مانند حسادت جنبه تخريبي ندارد و به كسي كه نسبت به او رشك برده مي‌شود آسيبي نمي‌رساند. از اين منظر رشك مي‌تواند براي پيشرفت در زندگي خصوصيتي مفيد و كاربردي باشد. حتما شنيده‌ايد كه برخي مي‌گويند بدون حسادت كردن به جايي نمي‌رسيدند و درجا مي‌زدند. منظور اين افراد رشك بردن است و به اشتباه به جاي آن واژه حسادت را به كار مي‌برند.
بلندنظر باشيد
تنگ‌نظري ريشه حسادت است. اين كه فردي از پيشرفت مادي و معنوي ديگري و برخورداري وي از نعمات زندگي ناراحت و آزرده شود چه معنايي جز تنگ‌نظري مي‌تواند داشته باشد. ديگران ممكن است بنا به قضاوت ما به حق يا ناحق از ثروت و دارايي، ارزش‌هاي اجتماعي و... نظير خوشنامي و شهرت برخوردار باشند. حال بايد انديشيد تغيير وضعيت آنان يا احتمالا تلاش براي خدشه‌دار كردن شرايط آنان يا بدگويي پشت‌سرشان چه سودي به حال ما دارد و چه منفعتي برايمان به ارمغان مي‌آورد. حسودها گمان مي‌كنند اگر ديگران پيشرفت نكنند يا از نعمات برخوردار نباشند آنان زندگي بهتري خواهند داشت!

خوش‌بين باشيد
پيشرفت ديگران بايد بيش از آنكه مايه بي‌اعتنايي يا حسادت ما باشد باعث خوشحالي‌مان شود. براي مثال اگر در ميان افراد فاميل فردي از نظر اقتصادي و شغلي موفق باشد اين امكان را براي ساير آشنايان پديد مي‌آورد كه آنان نيز پيشرفت كنند. يك كارخانه‌دار يا كارآفرين مي‌تواند جوانان فاميل را از بيكاري نجات دهد و يك مدير موفق و خوشنام مي‌تواند به آشنايانش براي پيمودن مسير پيشرفت كمك كند. اگر خانداني موفق داشته باشيد كه دستشان به دهانشان مي‌رسد و مي‌توانند زير بال و پر شما را هم بگيرند باعث خوشحالي‌تان است يا اگر اطرافياني فقير با وضعيت نابسامان داشته باشيد كه از شما پول قرض بخواهند يا زحمت‌تان بدهند كه ضامن فلان وامشان شويد.

مقايسه نكنيد
از قديم گفته‌‌اند دست بالاي دست بسيار است. آن كه به او حسادت مي‌كنيم خود نسبت به ديگران حسادت‌‌هاي رنگارنگي دارد و شرايط امروز ما نيز براي بسياري مايه حسادت و حسرت است. اگر قرار باشد شرايط خود را با ديگري كه از ما بالاتر است، مقايسه كنيم و حسرت خوردن و حسادت ورزيدن در اين‌باره را روا بدانيم بايد كار و زندگي را تعطيل كنيم و بنشينيم صبح تا شب غصه بخوريم و بدگويي كنيم. البته اگر كارمان به جاهاي باريك نكشد.
اعتماد به نفس خود را تقويت كنيد

عزت نفس در مقابل حقارت قرار مي‌گيرد كه ريشه اغلب حسادت‌هاست. افراد ضعيف كه براي شخصيت خود و موجوديتشان ارزشي قائل نيستند تا اين درجه پايين مي‌آيند كه به خاطر چيزي به ديگري حسادت كنند. صاحبان اعتماد به نفس به جاي حسادت بيهوده شرايط خود را مي‌پذيرند، براي ارتقاي خود تلاش مي‌كنند و با صبوري مسير ترقي را مي‌پيمايند.
براي شخصيت خود ارزش قائل باشيد
ديگران حسادت را مي‌شناسند و آن را در ميان رفتار و گفتار شما تشخيص مي‌دهند. همان‌طور كه شما اين توانايي را داريد كه حسادت ديگران را تشخيص بدهيد. درك حسادت شما شخصيت‌تان را نزد ديگران خرد مي‌كند و قضاوت منفي آنان را بر مي‌انگيزد.حسادت مانند هر رذيله اخلاقي ديگري فرصت‌هاي ناشي از اعتماد ديگران نسبت به شما را از بين مي‌برد. حتي ممكن است افرادي كه سوءنيت دارند با شناخت اين صفت يا احتمال بروز آن و در حقيقت شناسايي اين نقطه ضعف شما را براي مقاصد خود به كار گيرند. حسادت همان‌قدر مايه پليدي و فساد است كه دروغ، غيبت و ساير رذايل اخلاقي.

از روح خود محافظت كنيد
از قديم گفته‌اند حسود نياسود! حسودان به بيماري روحي مزمني گرفتارند كه آرامش دروني آنان را ذره ذره مي‌خورد و آنان را مضطرب مي‌كند. استرس دروني ناشي از حسادت بتدريج زمينه ساير انحرافات روحي و رواني را پديد مي‌آورد. كساني كه بر حسادت غلبه نكنند و تسليم آن شوند در بلندمدت با انواع عقده‌هاي رواني مواجه مي‌شوند كه براي فرار از آنها راهي نمي‌يابند. حسودها در معرض لغزش‌ها هستند و چه‌بسا آرامش و سعادت خود را به پاي حسادتشان بريزند.

التماس دعاRose
یاعلیRose

"حسبی الله ونعم الوکیل ولاحول ولا قوة الا بالله ولا اله الا انت سبحـانک انی کُنتُ من الظالمین"
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط بنده منتظر ، Entezar
۱۲ شهريور ۱۳۹۱, ۱۲:۰۷ عصر
ارسال: #16
RE: مشکل جوانان
سلام به همه ی دوستای عزیز
من در مورد این موضوع مطالب زیادی شنیدم خیلیا باور دارن مشکل اصلی جوانان امروز شغل و آینده ی کاری و بعضیا هم می گن مشکل بزرگ جوانان ازدواج و انتخاب همسره . برخی از کارشناسان هم می گن رفتار ها و ارتباطات اجتماعی از اصلی ترین مشکلاتشونه و برخی موارد دیگر مانند آینده ی تحصیلی، خوب اینا رو همه می گن ولی من از بعضی ها شنیدم که برخی از دوستان ما مشکلات عجیبی دارند یا برای خود مشکل در میارن مثل رقابت در خشگلی یا خوشتیپی و مثل اینا....
ولی به نظر من مشکل اصلی جوانان که ریشه ی همه ی این مشکلاته فرهنگه !!!!!!!!!!
شاید بگین بابا تو خیلی پرتی یا بی ربط حرف می زنی یا تو این مملکت زندگی نمی کنی و از این قبیل حرفا ولی با کمی دقت، و فکر کردن به این که دنباله رو کدوم فرهنگیم ، مدل لباسا ، مدل مو ، مدل حرف زدن و خیلی کارای دیگمون رو از کدوم فرهنگ می گیریم یا مشکلاتمون از کجا ناشی میشه میفهمیم که این فرهنگه که به رفتار و حرکاتمو جهت میده

یقین دارم که پروانه خواهم شد!! پس بزار زمونه هر چه قد میتونه پیله کنه Roseبه امید بهار آرزوهاRose
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، فاطمه گل ، Entezar ، amir333
۱۲ شهريور ۱۳۹۱, ۰۱:۰۶ عصر
ارسال: #17
RE: مشکل جوانان
سلام
من ی سوال دارم فقط لطف شود خودتان جواب دهید نه دیگرمدیران تالار
من چه کارکنم که اعتبارم بالا برود و عضو فعال شوم؟
راهماییم کنید لطفا جواب را به ایمیلم بفرستید
باتشکر فراوان

یامهدی منتظریم
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۲۷ شهريور ۱۳۹۱, ۰۷:۰۰ صبح
ارسال: #18
RE: مشکل جوانان
بیکاری
یکی از خطرهایی که نسل جوان را تهدید می کند ، بی کاری است . بدین سبب در روایات به شدت از آن نهی شده است .

حضرت علی (ع) فرمود:

«خداوند شخص سالم و بیکاری را که نه در کار دنیاست و نه در کار اخرت ، دشمن می دارد .»

این به دلیل مفاسدی است که بی کاری به دنبال دارد . در بررسی های به عمل آمده معلوم شده است که ارتکاب جرایم از طرف جوانان ، اغلب در زمان فراغت و بیکاری آنان صورت گرفته است . اشتغال به کار برای تأمین زندگی می تواند از آن مفاسد پیشگیری کند. اصولا وقت انسان محدود است و اگر به صورت مثبت از آن استفاده نشود ، به صورت منفی استفاده خواهد شد.

حضرت علی (ع) فرمود:

«النفس ان لم تشغله شغلک .»
اگر نفس را مشغول نکنی ، تو را مشغول می کند.

کسی که همواره بی کار است چون اشتغال به کار مفید و سازنده ندارد ،در کوچه و خیابان و پارک ها پرسه می زند و چون نماز به جا نمی آورد ، به دنبال شهوات و هوس ها می رود .

قرآن می فرماید :

«اضاعو الصلوة و اتبعوا الشهوات.»
نماز را ضایع و از شهوات پیروی کردند.(مریم/51)

یکی از بزرگان می فرمود :«می خواهید بگویم که چرا موهای بعضی از خانمها از زیر روسری و مقنعه بیرون ا مده ؟ چون نماز ترک شد . چون جلسات مذهبی ترک شد و جلسات گناه مطرح شد . چون مطالعه ی کتابهای علمی و مذهبی کم شد ، خرافات و مطالعه ی رمان و کتب عشقی مطرح شد . چون از فیلمها و نوارهای علمی و مذهبی استفاده نشد ، فیلمها و نوارهای مبتذل جایگزین آن شد ..


[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed
۹ شهريور ۱۳۹۲, ۰۴:۳۴ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۹ شهريور ۱۳۹۲ ۰۴:۳۶ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #19
RE: مشکل جوانان
اينم يه مشكل جوان سرافراز ميهن بود كه به ياري خدا و ايمان جوان ختم به خير شد

نامه‌های تکان‌دهنده شهید 17 ساله به مجله «زن روز»
2 نامه از شهید امیر در سال 1365

* نامه اول شهید امیر به مجله زن روز در 1365/9/3
به نام خداوند بخشنده و مهربان
خدمت خواهران عزیز و گرامیم در مجله مفید و پربار زن روز؛
سلام من را از این فاصله دور پذیرا باشید. آرزو می کنم که در تمام مراحل زندگیتان موفق و موید و سلامت باشید. قبل از هر چیز لازم است از زحمات شما به خاطر فراهم آوردن این مجله مفید و سودمند تشکر کنم. بدون تعارف و تمجیدهای دروغین، مجله زن روز بهترین مجله خانوادگی در سطح کشور و بهترین نشریه از بین نشریات موسسه کیهان است، اما دلیل اینکه امروز در این هوای بارانی، این برادر کوچکتان تصمیم گرفت با شما درد دل کند، مشکل بزرگی است که بر سر راهش قرار گرفته؛ جریان را برایتان بازگو می کنم:
من پسری 17 ساله هستم و در خانواده ای مرفه و ثروتمند زندگی می کنم، اما چه ثروتی که می خواهم سر به تنش نباشد. پدر و مادر من هر دو پزشک هستند و از صبح زود تا پاسی از شب را در خارج از منزل سپری می کنند. تازه وقتی هم به خانه می آیند از بس خسته و کوفته هستند، زود می خوابند؛ اصلاً در طول روز یک بار از خود سوال نمی کنند که پسرمان (یعنی من)کجاست؟ حالا چه کار می کند؟ با چه کسی رفت و آمد می کند؟ اما خوشبختانه به حول و قوه الهی من پسری نیستم که از این موقعیت ها سوءاستفاده کنم و خودم را به منجلاب فساد بکشانم.

البته این مشکل اصلی من نیست؛ چون من دیگر به این بی توجهی ها عادت کرده ام و از اینکه اصلاً به من کاری ندارند که کجا می روم و چه می پوشم و با کی می گردم، تعجب نمی کنم، بلکه مشکل اصلی من از حدود یک سال پیش شروع شد.


پدر و مادرم به دلیل اینکه من تنها بچه خانواده هستم و ضمناً وضع مادیشان هم خوب است، دختر خاله ام را که در خانواده ای متوسط زندگی می کند، به فرزندی که چه عرض کنم، به سرپرستی قبول کردند (البته لازم به تذکر است که دختر خاله ام همسن خود من است) بله از آن تاریخ به بعد مشکل من شروع شد و خانه آرام و ساکت ما که در طول روز کسی جز من در آن زندگی نمی کرد، به زندگی ای تبدیل شد که دائم در آن سعی در دور کردن هوای نفس داشتم، با دختری که به مراتب از شیطان پست تر و گناهکارتر و حرفه ای تر است؛ تنها کارهای دختر خاله ام را در یک جمله خلاصه می کنم: «درخواست از من برای انجام بزرگترین گناه کبیره»؛ می دانم که منظور من را حتماً فهمیده اید و لازم به توضیحات اضافی نیست.

خواهران عزیز! کمکم کنید من چطور می توانم او را سر راه بیاورم؟ هر چه به او می گویم دست از سرم بردار گوشش بدهکار نیست، هر چه به او می گویم شخصیت زن این نیست که تو داری انجام می دهی، اصلاً گوش نمی کند، می ترسم آخر عاقبت کاری دست من بدهد، دوست ندارم که تسلیم او بشوم، باور کنید حتی بعضی وقت ها من را تهدید هم می کند و می گوید ...
البته فکر می کنم همه این بدبختی ها به خاطر این است که من یک مقدار زیبا هستم. فکر می کنم اگر این موهای طلایی و پوست روشن را نداشتم، حتماً این مشکل سرم نمی آمد. روزی هزار بار از خداوند درخواست می کنم که این زیبایی را از من بگیرد. دوست داشتم در خانواده ای فقیر زندگی می کردم و زشت ترین پسر روی زمین بودم، ولی گیر این دختر خاله شیطان صفت نمی افتادم که نمی گذارد تا قبل از ازدواج پاک بمانم. البته تا حالا که من تسلیم خواهش های او نشده ام، ولی می ترسم که بالاخره من را وادار به تسلیم کند.

* نامه دوم شهید امیر به زن روز در 1365/10/1 در آستانه اعزام به جبهه و چهار روز قبل از شهادتش در عملیات کربلای 4


بسم رب الشهدا و الصدیقین

خدمت خواهران عزیز و گرامی ام در مجله زن روز

سلامی به گرمای آفتاب خوزستان و به لطافت نسیم بهاری از این راه دور برای شما می فرستم. مدت هاست که منتظر نامه شما هستم، ولی تا حالا که عازم دانشگاه اصلی هستم، جوابی از شما دریافت نکرده ام. البته مطمئن هستم که شما نامه ام را جواب خواهید داد، ولی وقتی شما جواب بدهید من امیدوارم در این دنیای فانی نباشم.

حدود یک هفته بعد از اینکه برای شما نامه ای نوشتم و گفتم خواهر خوانده ام من را ترغیب به گناه کبیره زنا می کند، شبی در خواب دیدم که مردی با کت و شلوار سبز در خیابان من را دیده است و به من می گوید: امیر برو به دانشگاه اصلی، وقتت را تلف نکن . من این خواب را از روحانی مسجدمان سوال کردم و ایشان گفتند که دانشگاه اصلی یعنی جبهه. من هم از اینکه خدا دست نیاز من را گرفته بود و راهی به روی من گشوده، خوشحال شدم و حال عازم جبهه نور علیه تاریکی هستم. البته این نامه را به کادر دبیرستان می دهم تا اگر خوشبختانه شهید شدم و بعد از شهادت من نامه شما آمد، این نامه را برایتان پست کنند تا از خبر شهادت من آگاه شوید.
البته من نمی دانم حالا که این نامه من را مطالعه می کنید، اصلاً یادتان هست که در نامه قبلی چه نوشته ام یا اینکه کثرت نامه های رسیده به شما موضوع نامه من را از خاطر شما پاک کرده است. به هر شکل همان طور که در نامه قبلی هم نوشته بودم پدر و مادر من آدم های درستی نیستند و رفتار و گفتار و کردارشان غربی است و خواهر خوانده ام هم که این موضوع را بعد از آمدن به منزل ما دید، فکر کرد من هم زود تسلیم می شوم، ولی او کور خوانده است. من مدت ها با شیطان مبارزه کرده و خودم را از آلودگی حفظ کرده ام، ولی فکر می کنید که تا کی می توانستم در مقابل این شیطان دخترنما مقاومت کنم، برای همین و با توجه به خوابی که دیده بودم، تصمیم گرفتم که خودم را به صف عاشقان حقیقی خدا پیوند بزنم و از این دام شیطان که در جلوی پایم قرار دارد، خلاصی پیدا کنم؛ من می روم، اما بگذار این دختر فاسد بماند.
من فقط خوشحالم که حال که عازم جبهه هستم، هیچ گناه کبیره ای ندارم و برای گناهان ریز و درشت دیگرم از خداوند طلب مغفرت می کنم. من می روم، ولی بگذار پدر و مادرم که هر دو دکتر هستند و ادعای تمدن می کنند، بمانند و به افکار غرب زده خود ادامه دهند. امیدوارم که بزودی از خواب غفلت بیدار شوند. من تا حالا به جبهه نرفته ام و نمی دانم حال و هوای آنجا چگونه است، ولی امیدوارم که خداوند ما بندگان سراپا تقصیر را هم مورد لطف خودش قرار دهد و از شربت غرورانگیز و مست کننده شهادت هم به ما بنوشاند؛ این تنها آرزوی من است.
پدر و مادرم هیچ وقت برای من پدر و مادر درست و حسابی نبودند. همیشه بیرون از خانه بودند و از صبح زود تا نیمه های شب در حال کار در بیمارستان یا مطب خصوصی و یا در مجلس های فساد انگیز بودند که من از رفتن به آنها همیشه تنفر داشته ام. هیچ وقت من محبت واقعی پدر و مادرم را احساس نکردم؛ چون اصلاً آنها را درست و حسابی ندیده ام. بعد هم که این دختر را پیش ما آوردند، زندگی آرام و بدون دغدغه من را به طوفان مبارزه با گناه تبدیل کردند، با این همه همان طور که گفتم خوشحالم که به گناهی که خواهر خوانده ام من را به آن تشویق می کرد آلوده نشدم. ضمناً خواهش می کنم به روان شناس مجله بگویید که در نوشته هایشان حتماً این موضوع را به پدر و مادرها تذکر دهند که پدر و مادری فقط این نیست که بچه درست کنید و آن وقت به امید خدا رها کنید، بلکه به آنها بگویید پدر و مادری یعنی محبت و توجه به فرزند.
امیدوارم من آخرین پسری باشم که از این اتفاقات برایش می افتد. البته من نمی دانم که این موضوع را خانم روان شناس باید بگوید یا کس دیگری. به هر صورت خودتان این پیام من را به هر کسی که مناسب می دانید برسانید تا او در مجله چاپ کند.
قلبم با شنیدن کلمه شهادت تندتر می زند و عطش پایان ناپذیری در رسیدن به این کمال در وجودم شعله می کشد. همان طور که گفتم اگر خداوند ما را پذیرفت و شهید شدیم که این نامه را از طرف رئیس دبیرستان برایتان می فرستند و اگر لایق و شایسته رسیدن به این مقام رفیع ندید و برگشتم، اگر نامه ای از شما دریافت کرده بودم، حتماً جوابش را می دهم. البته امیدوارم برنگردم چون آن وقت همان آش و همان کاسه است. بیشتر از این وقت شما را نمی گیرم. برای من دعا کنید. سلامتی و موفقیت همه شما خواهران گرامی را از خداوند متعال خواستارم و در پایان آرزو می کنم که همه انسان های خفته مخصوصاً پدر و مادر و خواهر خوانده ام از خواب غفلت بیدار شوند و رو به سوی اسلام بیاورند. عرض دیگری نیست.

خداحافظ و التماس دعا والسلام علی عبادالله الصالحین


برادرتان امیر 1365/10/1


جنبش دانشجويي حيا http://hayauni.ir/shohada/1391/11/27/index.html:id=24

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ترنم بهاری ، mah19 ، hamed ، Entezar
۲۴ شهريور ۱۳۹۲, ۱۱:۱۳ عصر
ارسال: #20
RE: مشکل جوانان
من خجالت کشیدم
دختران ما قدر خودشون رو نمیدونن همینکه یکی بگه چقدر خوشگله کافیه براشون...
ما که انقدر به رابطه هامون با افراد توجه میکنیم چقدر به رابطه مون با خدا دقت میکنیم؟

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، Entezar ، amir333
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
5 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا