ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۱ اسفند ۱۳۸۸, ۰۹:۲۸ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲ اسفند ۱۳۸۸ ۱۲:۲۳ صبح، توسط کبوتر حرم.)
ارسال: #1
حکومت
سلام بر تمامی مدیران محترم ویاران قرآنی عزیز
پیشاپیش سالروز آغاز امامت قائم آل محمد، حضرت حجت بن الحسن عسگری (عج) را تبریک می گم.
ان شاءالله روزی در ظهور ایشان این روز رو جشن بگیریم.
عدم ظهور به معنای عدم حضور تهمت ناروایی است که نا آگاهان به تو می زنند عزیز فاطمه...


همیشه برام سوال هست که وقتی آقا بیاد چه کسایی میشن سربازش و چه بدبخت هایی نمی تونن باورش کنن؟؟؟

یه دوستی میگفت سرباز آقا بودن و شدن ویژگی های خاصی داره، بدون شک یکی ار نشانه هاش قبول حکومت اسلامی و ولایت فقیه در زمان حال هست.کسی که نمی تونه الان این ها رو باور داشته باشه بی تردید زیر پرچم ولایت آقا هم نمی تونه بره...
به نظر شما این حرف درسته؟؟؟

تو جامعه ی ما در حال حاضر با حوادث اخیر دسته ای کاملاً اصل ایجاد حکومت اسلامی و ولایت رو منکر می شن...
درستکه تعدادشون کمه ،اما کافیه یه نفر یه حرف بی جا بزنه تا هزارتا شبهه تو ذهن هزاران نفر ایجاد کنه...
بدون شک این ، وظیفه ی ماست که هم اطلاعات خودمونو بالا ببریم و هم شبهات خیلی از افراد رو بی جواب نزاریم.
اگر دوستان مایل باشن یه مقدار در این زمینه بحث کنیم و شبهات پیرامون حکومت اسلامی و ولایت رو بررسی کنیم.
(راستش این تالار فقط اسماً تالار گفتگو هست،درستکه مطالب ارائه شده زیباست و حقیقاً گام بزرگی ست در جهت نهادینه کردن فرهنگ اسلام و علما و شهدای عزیزمون، اما به عقیده ی بنده تا روی یه مبحثی بحث نشه،سوال و جواب و فکر نشه،ماندگاری زیادی توی ذهن و زندگی افراد نداره.)

با اجازه ی دوستان در ابتدا با این سوال شروع کنم:

لزوم تشکیل جامعه اسلامی چیست؟؟؟؟

ممنون میشم اگه تو بحث شرکت کنید، چه در مقام مخالف چه در مقام موافق نظرراتتون ارزشمنده.

.


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط alizamani ، هُدهُد صبا
صفحه 5 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۷ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۲:۳۰ عصر
ارسال: #41
RE: حکومت
فتنه گران از همسر پیامبر برای رهبری شورش استفاده کردند
ما عایشه را ام المومنین می دانیم و نباید به او اهانتی شود ، ولو اینکه او با علی ابن ابیطالب (ع) درگیر شده است . خود حضرت امیر(ع) هم احترام عایشه را نگه داشت ، حتی بعد از جنگ که جناب عایشه اسیر شد ، امیرالمومنین (ع) اجازه نداد کوچکترین اهانتی به وی شود .
طلحه وزبیر نامه ای به عایشه می نویسند و در آن می گویند که به ما ملحق شود تا مقابل علی (ع) بایستیم ، چرا که علی اوضاع را به هم می ریزد . ام سلمه از جریان مطلع می شود و می فهمد که طلحه و زبیر در حال برنامه ریزی توطئه ای علیه علی (ع) و حکومت ایشان هستند . ام سلمه شروع به افشاگری و سخنرانی به نفع امام علی (ع) می کند . خبر که به عایشه می رسد به ملاقات ام سلمه می آید و می گوید تو نخستین زن از زنان مهاجر رسول خدا و از بزرگان اهل بیت پیامبر (ص) هستی . بیشترین آیات الهی در خانه تو بر پیامبر نازل شد و جبرئیل بیش از همه در خانه شما بر رسول خدا نازل می شد .
ام سلمه خطاب به عایشه می گوید شما که جزو مخالفان خلیفه سوم (عثمان) بودید ، چطور حالا به عنوان انتقام او می خواهید در برابر علی (ع) بایستید ؟ بعد شروع می کند به یادآوری برخی مسائل برای عایشه ؛ اینکه آیا یادت می آید یک روزی علی آمد و پیامبر در مورد علی چه گفت و ... هرچه می گوید عایشه تایید می کند و می گوید بله یادم هست . در نهایت عایشه می گوید : مسائلی وجود دارد که باید حل و اصلاح شود . ام سلمه نامه ای خطاب به علی (ع) می نویسد و خبر می دهد که اینها دارند شورش به پا می کنند . حضرت امیر (ع) در جایی سخنرانی می کند و می فرماید : کسانی که در حال حاضر به اسم خون عثمان حرف می زنند همگی می دانند که برخی از خود اینها در خون عثمان دست داشتند و کسی که برای مهار و کنترل شورش تلاش می کرد و می کوشید که خلیفه کشته نشود من بودم .


مقدس مابانی مثل اشعری برای مقابله با فتنه حجت شرعی می خواستند
حضرت امیر (ع) که به خلافت رسید قصد داشت ابوموسی اشعری را که از زمان خلیفه قبل حاکم کوفه بود عزل کند ، اما مالک اشتر و عده ای به ایشان گفتند که ابوموسی اشعری هم عده ای مرید در شهر دارد که او را قبول دارند ، حالا بگذارید باشد تاببینیم چه می شود . حضرت امیر(ع) به ابوموسی اشعری نامه ای نوشت و گفت که طلحه، زبیر و عایشه قصد شورش دارند و حق هم با ماست . بنابر این برای ما نیرو بفرست و مردم کوفه را بسیج و کمک کن تا برویم بصره . ولی ابوموسی اشعری شروع کرد با ادبیات مقدس ماب صحبت کردن ، اینکه جنگ مسلمان با مسلمان است و با کدام حجت شرعی اصحاب در برابر اصحاب بایستند ؟ یعنی چه جنگ مسلمان با مسلمان ، این جنگ شبهه شرعی دارد . مردم ! آرامش داشته باشید و به هیچ کدام از دو طرف ملحق نشوید .
حضرت امیر(ع) گفت : این جنگ را بر ما تحمیل کرده اند ، ما شروع نکردیم که به من می گویید خلاف شرع است . اینها علیه حکومت شورش کردند و می خواهند حکومت را براندازی کنند . حضرت امیر دوبار نامه فرستاد ، ولی ابوموسی اشعری اعتنایی نکرد . بعد از این حضرت امیر (ع) محمد بن ابوبکر را به کوفه فرستاد و ابوموسی اشعری را عزل کرد . اما علی (ع) شهر را به ابن عباس و محمد بن ابوبکر سپردند و با نیروها برای جنگ رفتند ، اما باز هم ابوموسی اشعری با حضرت مخالفت کرد و سخنرانی کرد که ای مردم ، به جنگ نروید . او شروع به سخنرانی و ایجاد تردید و شبهه در دل مردم کرد تا اینکه حضرت امیر (ع) مالک اشتر را به کوفه فرستادند و او نیز ابوموسی اشعری را با حالت ذلت بازداشت و از سمتش عزل کرد .


[تصویر:  4poqk1t.jpg]

وقتی بنای خلقت مـــا را گذاشـــتند *****نـوری به حجــم تیره دنـــیا گذاشـتند
روح مرا به خاطر روح تو خلق کرده اند *****نام مرا به عشق تو فاطمه گذاشتند


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۲۲ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۰:۴۷ عصر
ارسال: #42
RE: حکومت
بنای امام در مواجهه با فتنه گران ، در ابتدا گفتگو و نصیحت بود ، اما آنها بنای دیگری داشتند

حضرت امیر (ع) در نهج البلاغه می فرماید : فقط به یک دلیل حکومت را قبول کردم و به خاطر آن می جنگم و وارد مبارزه شدم ، اینکه احقاق حقی کنم و ابطال باطلی . من به خاطر عدالت و حق آمده ام ، والا حکومت برای من ارزشی ندارد . حضرت امیر(ع) در مورد اصحاب جمل فرمود : من از هیچ چیزی نمی ترسم و الان هم که عده ای به فتنه و آشوب دچار شده اند با اینها می جنگم ؛ من اهل عقب نشینی نیستم ، ولی نصیحت و موعظه می کنم . به یاران خود گفتند با اینها با زبان خوش سخن بگویید و آنها را تحریک نکنید ما نمی خواهیم بجنگیم ، بلکه می خواهیم با هم باشیم .

کردند و خون ریختند ؛ یعنی آمدند و جنگ را شروع کردند . بعد تمام سر و صورت عثمان ابن حنیف ، حاکم کوفه را تراشیدند و با حالت تحقیر کننده ای او را بیرون انداختند و گفتند حالا برو پیش علی .


سران فتنه بر سر رهبری مردم دچار اختلاف شدند

زمانی که سپاه طلحه و زبیر شهر بصره را گرفتند و وقت اقامه نماز رسید ، سر اینکه چه کسی امام جماعت باشد بین شان اختلاف افتاد . سرانجام با میانجی گری جناب عایشه ، قرار شد که یک وعده فرزند طلحه امام جماعت باشد و یک وعده فرزند زبیر که دعوا صورت نگیرد . قبل از جنگ جمل امیرالمومنین (ع)با جناب طلحه وزبیر ، با رفقای سابق و هم رزمان و سابقه داران اسلام احتجاج می کند و می فرماید : ما دنبال خونریزی و خشونت نیستیم . بیایید با هم صحبت کنیم و مسئله را به نحوی حل کنیم . اگر هنوز در ذهن شما سوء تفاهمی هست می خواهم حجت تمام شود ، می خواهم درگیری ایجاد نشود ، خون مسلمان نریزد ، مردم دو دسته نشوند و به جان هم نیفتند .

اما علی (ع) می فرمایند : دوباره به شما می گویم ، خر چند می دانید ، اما کتمان می کنید . من دنبال بیعت شما و مردم نبودم ، من با شما بیعت نکردم ، بلکه شما سوی من آمدید و اولین کسانی بودید که آمدید و به من گفتید که شما شایسته ترین فرد برای رهبری هستید و هیچ کس شایسته تر از شما برای رهبری نیست و این را چند بار تکرار کردید . از شما به حق آن برادری های سابق و به حق آن ایمان سابق می خواهم که از این فتنه بازگردید و مسلمین را به جان هم نیندازید و زودتر توبه کنید . اگر آن موقع تظاهر کردید که مایلید با من بیعت کنید و در دل اینگونه نبودید ؛ خوب پس خود را محکوم کرده اید و من علیه شما باید احتجاج کنم که چرا درون و بیرون شما دو شکل بود . شما ظاهراً اظهار طاعت و بیعت کردید ، اما در باطن از اول هم رهبری مرا قبول نداشتید و مدام سنگ پیش پای من انداختید .

حضرت می فرمایند: شما اگر رهبری را قبول نداشتید ، اگر از اول با من بیعت نمی کردید راحت تر بود . چرا اول بیعت کنید ، بعد بشکنید . حضرت سپس رو به طلحه و زبیر کرده ، می فرمایند : ای پیرمردان ! از این رای نا درست برگردید . فرصت برای بازگشت من و شما زیاد نیست . اگر اکنون برگردید ، بزرگترین ضربه ای که به شما می خورد این است که به شما می گویند ترسیدند و شکست خوردند . عیبی ندارد ؛ بپذیرید پیش از آنکه نار و عار در قیامت سراغ شما بیاید .

[تصویر:  n00014764-b.jpg]

با ولایت زنده ایم ... تا زنده ایم رزمنده ایم...


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۵:۳۱ عصر
ارسال: #43
RE: حکومت
عایشه حاضر به بحث و مناظره با علی (ع) نشد


بعد حضرت امیر افرادی را پیش جناب عایشه می فرستند تا با او صحبت کنند ؛ اینکه مگر پیامبر به شما نگفت از خانه بیرون نیایید و وارد این مسائل و دعواها نشوید . بعد هم این افراد به جناب عایشه گفتند که امیرالمومنین می خواهد بیاید و با شما صحبت کند . جناب عایشه گفت که من حوصله اینکه با علی بنشینم و جرو بحث کنم ندارم . کسی با علی نمی تواند مباحثه و مناظره کند . من پاسخی برای علی ندارم و در احتجاج ، بحث و مناظره حریف علی نیستم .
حضرت امیر (ع) به مردم فرمودند : ای مردم ! من با این گروه مدارا کردم تا شاید متنبه شوند و برگردند . آنها را به پیمان شکنی هایشان توبیخ کردم . ستمی را که کردند و می کنند دوباره به رویشان آوردم . ولی باز به من پیغام رساندند که آماده درگیری با نیزه ها و شمشیرهایشان باشم . کسانی که ما را تهدید می کنند و رعد و برق می کنند ، این رعد و برقی است که بارانی ندارد . ما بدون رعد و برق بر سر آنها نازل خواهیم شد . اینها شعار می دهند ، اما ما بدون اینکه شعار دهیم عمل می کنیم . اینان گذشته مرا دیده اند ؛ صلابت مرا دانشته اند ؛ چگونگی مرا دیده اند . فرمود : همه خواهیم مرد ، منتها به دو شکل . مردم دو دسته اند ؛ یک عده در راه حق کشته می شوند و بقیه هم می میرند .


اطرافیان زبیر اجاره تصمیم گیری درست را از او گرفتند


بالاخره فتنه گران جنگ با امیرالمومنین را راه انداختند . در تاریخ نقل شده است که تعداد نیروهای امیرالمومنین 20 هزار و تعداد نفرات نیروهای جمل 30 هزار نفر بودند . در این جنگ 80 نفر از بدریون و 1500 نفر از اصحاب رسول الله در صف علی بن ابیطالب (ع) قرار داشتند . موقع جنگ حضرت خطاب به یاران خود فرمود که دشنام ندهید و اگر اینها شکست خوردند زنانشان را آزار ندهید ، گرچه زنان به شما دشنام بگویند و به هیچ شخصی هم توهین نکنید . گ
حضرت امیر(ع) قبل از جنگ به زبیر گفتند : بیا می خواهم با شما صحبت کنم . زبیر جلو آمد و حضرت امیر(ع) گفت : زبیر! ما با هم در یک صف و در کنار پیامبر بودیم . آیا یادت می آید که روزی پیامبر از تو پرسید نظرت راجع به علی چیست و تو گفتی علی را دوست دارم و بعد حضرت فرمودند ولی با علی می جنگی ؟ یک مرتبه زبیر یادش آمد . بعد که زبیر برگشت پسرش خطاب به وی گفت : چه شد ؟ ترسیدی ؟ گفت : نه ، علی جمله ای را از پیامبر نقل کرد که من فراموش کرده بودم . آمد برود که پسرش و برخی از اصحاب گفتند فلانی را ببین! رفت و چشمش به شمشیر علی افتاد و ترسید . بعد زبیر شمشیر کشید و به سمت نیروهای امیرالمومنین حمله کرد .
حضرت امیر فهمیدند که زبیر پشیمان شده اما در رودربایستی گیر کرده ، چون خودش این نیروهای را به منطقه آورده است . حضرت فوری پیغام دادند که به رزمنده ها بگویید زبیر به هر سمتی از نیروهای ما آمد مقابل او نایستید ، بلکه وانمود کنید که او خیلی قوی است و ما ترسیدیم و عقب رفتیم . زبیر چند دور زد تا شجاعت خود را نشان دهد و معلوم شود نترسیده است . بعد برگشت و گفت : دیدید من نترسیدم و بحث مرگ نیست ؟ گفتند : بله ، شما خیلی شجاع هستی . گفت : ولی من نمی جنگم ، چون جنگ با علی درست نیست . آنجا زبیر جبهه را ترک کرد . در پشت جبهه یکی از نیروهایش به او گفت : شما کجا می روید ؟ گفت : من پشیمان شدم ، چون جنگ با علی درست نبود . گفت بچه های مردم را آوردی خط مقدم و حالا که جنگ در حال آغاز است ، سر بزنگاه یک مرتبه شما تشریف می برید ؟ این گونه نمی شود ، بعد از پشت زبیر را زد و او را کشت . خبر که به حضرت امیر (ع) رسید برای زبیر اشک ریخت .



[تصویر:  n00014764-b.jpg]

با ولایت زنده ایم ... تا زنده ایم رزمنده ایم...


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط LeMa.89 ، یوسف زهرا
۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۷:۰۴ عصر
ارسال: #44
RE: حکومت
سلام.

کربلا یعنی تولا داشتن


مهر حیدر عشق زهرا داشتن


کربلا یعنی اطاعت از امام


گه به حکم او نشستن گه قیام


کربلا یعنی که یار رهبری


از حسین عصر خود فرمانبری

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط LeMa.89 ، کبوتر حرم
۸ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۰۲ عصر
ارسال: #45
RE: حکومت
ماجرای شهادت جوانی که جنگ با فتنه گران را ناگزیر کرد


بعد حضرت امیر(ع) یک قرآن برداشت و آمد طرف نیروهای خود و فرمود : یک شهید می خواهم . چه کسی حاضر است این قرآن را در دستش بگیرد و به سمت سپاه دشمن برود و آنها را برای آخرین بار به قرآن دعوت کند که بین مسلمین جنگ را نیفتد و البته بداند که قطعاً کشته خواهد شد جوانی بلند شد و گفت من حاضرم بروم . حضرت امیر(ع) فرمود : می خواهم زمانی که قرآن را در دست گرفتی ، اگر دست تو را قطع کردند برنگردی و با دست دیگرت قرآن را برداری و به آنها عرضه کنی . گفت : باشد . بعد حضرت فرمود : می خواهم زمانی که دست دیگرت را هم قطع کردند باز هم برنگردی . این جوان رفت و دو دستش را قطع کردند و بعد قرآن را به دندان گرفت که به حق این قرآن بین مسلمانان درگیری و جنگ راه نیندازید و برای براندازی حکومت مشروع ، مردم با تحریک نکنید که او را شهید کردند . به این شکل بود که حضرت امیر(ع) فرمود : الان دیگر نبرد واجب شد و از این پس ما برای جنگیدن با اینها حجت شرعی داریم .
د
ر صدر اسلام ، بزرگان اسلام گرفتار شدند ؛ کسانی که باید بارها شهید می شدند، از نزدیک ترین خویشان ، اصحاب و دوستان پیامبر(ص) و امیرالمومنین (ع) بودند که گرفتار شدند .



[تصویر:  n00014764-b.jpg]

با ولایت زنده ایم ... تا زنده ایم رزمنده ایم...


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط یوسف زهرا ، safirashgh
۱۰ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۱۴ عصر
ارسال: #46
RE: حکومت
حق را نباید با اشخاص سنجید


حضرت امیر (ع) فرمود : حق را با آدم ها نسنجید ، بلکه آدم ها را با حق مقایسه کنید . ملاک حق و باطل را بشناسید تا بفمهمید چه کسی حق است و چه کسی باطل. قرآن ، سنت ، عقل ،ظوابط و اصول را بشناسید و از روی اصول بفهمید که چه کسانی تابع اصول هستند و چه کسانی تابع آن نیستند ، نه اینکه از روی افراد متوجه شوید اصول چیست . اگر معرفت و خلوص داشته باشید و به امام حق نگاه کنید ، حضرت می فرماید که اشتباه نمی کنید . حضرت امیر(ع) فرمود : در فتنه هر کجا دچار شبهه شدید و نتوانستید حق و باطل را تشخیص دهید ، بر اساس تعصب ، احساسات و دنیا خواهی موضع نگیرید و عمل نکنید و از رهبری صالح تبعیت کنید .

حضرت امیر(ع) تا جایی که می توانستند مدارا کردند . حضرت امیر (ع) خیلی مدارا کردند و فقط در جایی که دیگر واقعاً امکان مدارا نبود و اگر بیشتر از آن مدارا می شد به سقوط حکومت منجر می شد و دیگر همه چیز از دست می رفت ، وارد جنگ می شدند و مدارا را کنار می گذاشتند . حضرت امیر (ع) طرفدار اصالت جنگ و اصالت درگیری نبودند ؛ بنا و اساس بر حداکثر مدارا، حداکثر استدلال و حداکثر رحمت بود و اگر به این شکل کار پیش نمی رفت ، وارد جنگ می شدند . حضرت امیر(ع) خطبه ای دارند که در آن 40 ،50 مورد را می شمارند و می گویند که همه اینها خلاف و باطل است ، اما من نمی توانم آنها را درست و اصلاح کنم ؛ چون جامعه ظرفیت آن را ندارد و پس می زند و خود جامعه و افکار عمومی به گونه ای تربیت شده که مقابل اصلاح اینها مقاونت می کنند ؛ بنابراین مجبورم با اینها مدارا کنم . به خاطر وحدت مسلمین حضرت امیر(ع) فرمود که استخوان در گلو و خار در چشم ، تحمل کردم .



[تصویر:  n00014764-b.jpg]

با ولایت زنده ایم ... تا زنده ایم رزمنده ایم...


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط یوسف زهرا ، مشکات ، safirashgh
۱۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۲۳ عصر
ارسال: #47
RE: حکومت
سلام.

اگر دقت کنیم می بینیم انگار دوباره داره تاریخ تکرار می شه.
الان بعضی ها خورده می گیرند که چرا مثلا مقام معظم رهبری این کار را زودتر نکرد،در صورتی مه این فکر ما هست ولی ایشون مصلحت یک مملکت اسلامی را می سنجن.

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، safirashgh
۱۲ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۴۰ عصر
ارسال: #48
RE: حکومت
سلام

احسنت، بله واقعاً همین طوره، خیلی خوشحالم که کسی غیر از خود من این نتیجه گیری رو انجام داد.
در جواب شبهه ای که جناب مشکات عزیز مطرح کردند، من فکر می کنم قبل از مصداقی کردن بحث، نگاهی به تاریخ تاثیر بسزایی می تونست داشته باشه.





این همه انحراف ؛چرا سکوت؟

آیا سکوت رهبری و برخی مراجع تقلید در برابر پاره ای از انحراف ها که گاه و بی گاه از بعضی مسئولین سر می زند ،از مصادیق تسامح و تساهل است ؟

مشکلی که پیوسته رهبران دینی با آن مواجه بودند ،نحوه برخورد با کسانی است که از نظر دینی کاستی هایی دارند و عملکرد آنها با بینش اسلامی وفق نمی دهد ؛اما از آنجا که مهمترین چیز برای رهبر ،حفظ اساس اسلام و نظام اسلامی است ،ناچار می بایست در برابر برخی انحراف ها به تذکر و نصیحت بسنده کند ؛زیرا موضع گیری صریح گاه ممکن است بیش از آنکه در تقویت نظام موثر باشد ،اساس آن را تضعیف کند. اینجاست که وجود مصلحت اهم که همان حفظ اساس اسلام و نظام است بر مصالح دیگر مقدم می شود و رهبران دین را وا می دارد تا برای صیانت از آن گاهی سکوت اختیار کنند .

البته این نوع سکوت هرگز به معنای تساهل و تسامح نیست ،بلکه حاکی از خون دل خوردن و حفظ اساس نظام و اسلام است . می توان شکل حاد موقعیت رهبران دینی در مقابل کجروی های مسئوولان حکومتی را در این سخن امیرمومنان حضرت علی علیه السلام دید که فرمودند :
« فصبرت و فی العین قذی و فی الحلق شجی (خطبه شقشقیه-نهج البلاغه)؛به صبر گراییدم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو مانده بود .
آری رهبران الهی می سوزند و چون شمع آب می شوند تا مبادا سردمداران و یا افراد امت از صراط مستقیم هدایت و کمال دور افتند . »



بر گرفته از کتاب مشکات هدایت ،آیت الله مصباح یزدی(حفظه الله)

[تصویر:  n00014764-b.jpg]

با ولایت زنده ایم ... تا زنده ایم رزمنده ایم...


[تصویر:  images?q=tbn:ANd9GcQ-ZD_iIZqFSfZpRm-xxLT...xDLhNJO-cY]

آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط یوسف زهرا ، مشکات
۱۳ خرداد ۱۳۸۹, ۰۲:۵۲ عصر
ارسال: #49
RE: حکومت
سلام.

بله درسته.
بچه ها یکم این بحث زیبای حکومت را بیشتر بها بدید ان شاالله به نتایج خوبی برسیم،با اجازه کبوتر حرم بحث بیشتر طرف ولایت فقیه ببریم.یه شبه ای که دربین بعضی ازجوانهای ما هست اینه که چرا آقا خامنه ای،ولی فقیه هست؟؟

من برای اول بحث چندتا جمله بنویسم تا بچه ها ادامشو برن.

انسان برای هرکاری باید یک متر و اندازه داشته باشه تا با اون بسنجه ، مثلا دوست را از دشمن ، دوست را از رفیق(رفیق خیلی صمیمی تر از دوست هست)،خلاصه برای هر کاری باید از متر خودش استفاده کرد به قول آقا تهرانی که می فرمود :می شه گفت سلمان ارج وقربش بیشتر هست یا مقداد یا عمار ،می گفت متر ما در اینجا امیرالمومنین (علیه السلام) هست،ما که در حدی نیستیم که بگیم آقا خامنه ای اون کمالاتی که یک ولی فقیه داشته باشه را دارن یا نه،برای همین الان یک متر براتون معرفی می کنم ، آقای بهاالدینی که فکر می کنم از کمالاتشون کم نشنیده باشید ایشون می فرمود: همان زمان رهبری را در آقای خامنه ای می دیدم چرا که ایشان ذخیره الهی بعد از امام (ره ) بوده است ،باید او را در اهدافش یاری کنیم.

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط کبوتر حرم ، مشکات ، safirashgh
۱۶ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۳۷ عصر
ارسال: #50
RE: حکومت
سلام.

چرا هیچ کس در بحث شرکت نکرده؟؟

آیت الله سعیدی(امام جمعه قم) در کلاس درسش می گفت:
<در زمان امام صادق(علیه السلام) مردم می گفتن چقدر حضرت علی (علیه السلام) انسان خوبی بود،انسان عابدی بودو با امام صادق (علیه السلام) مقایسه می کردن،امام صادق(علیه السلام) می فرمود:من الان امام شما هستم ،من ولی شما هستم.الان هم مثل اون موقع شده ،بعضی ها می گن امام خمینی (ره)خیلی انسان خوبی بود،در صورتی که الان آقای خامنه ای ولی فقیه زمان هستن،مثل اون زمان که امام خمینی(ره) ولی فقیه بودن.>

ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم



تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا