طناب های شیطان
۱۹ دي ۱۳۸۸, ۰۹:۰۳ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
طناب های شیطان
مردي کنار بيراهه اي ايستاده بود، ابليس را ديد که با انواع طناب ها به دوش درگذر است.
کنجکاو شد و پرسيد: اي ابليس ، اين طناب ها براي چيست؟ جواب داد: براي اسارت آدميزاد.طناب هاي نازک براي افراد ضعيف النفس و سست ايمان ، طناب هاي کلفت و محکم هم براي آناني که دير وسوسه مي شوند. سپس از کيسه اي طناب هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت:اينها را هم انسان هاي باايمان که راضي به رضاي خدايند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را نپذيرفتند. مرد گفت طناب من کدام است ؟ ابليس گفت : اگر کمکم کني که اين ريسمان هاي پاره را گره زنم، خطاي تو را به حساب ديگران مي گذارم . مرد قبول کرد . ابليس خنده کنان گفت : عجب با اين ريسمان هاي پاره هم مي شود انسان هايي چون تو را به بندگي گرفت! از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۲۱ آبان ۱۳۹۰, ۱۲:۳۷ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۴۵ صبح، توسط فاطمه گل.)
ارسال: #11
|
|||
|
|||
RE: ماجرای شیطان در شکست و پیروزی بر عابد خشمگین
[font=]مردی کنار[/font]
[font=]بیراهه ای ایستاده بود[/font] . [font=]ابلیس را دید که با انواع[/font] [font=]طنابها به دوش درگذر است[/font] . [font=]کنجکاو شد و پرسید: ای[/font] [font=]ابلیس ، این طنابها برای چیست؟[/font] [font=]جواب داد: برای اسارت[/font] [font=]آدمیزاد[/font] . [font=]طنابهای نازک برای افراد[/font] [font=]ضعیف النفس و سست ایمان ،[/font] [font=]طناب های کلفت هم برای[/font] [font=]آنانی که دیر وسوسه می شوند[/font] . [font=]سپس از کیسه ای طناب های[/font] [font=]پاره شده را بیرون ریخت و گفت[/font] : [font=]اینها را هم انسان های[/font] [font=]باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کرده اند و اسارت را[/font] [font=]نپذیرفتند[/font] . [font=]مرد گفت طناب من کدام است[/font] [font=] ؟[/font] [font=]ابلیس گفت : اگر کمکم کنی[/font] [font=] که این ریسمان های پاره را گره زنم،[/font] [font=]خطای تو را به حساب دیگران می گذارم[/font] ... [font=]مرد قبول کرد[/font] . [font=]ابلیس خنده کنان گفت[/font] : [font=]عجب ، با این ریسمان های[/font] [font=]پاره هم می شود انسان هایی چون تو را به بندگی گرفت[/font] ! [font=][/font][font=]طناب ما از کدوم نوعشه؟؟؟؟؟[/font][font=][/font] روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله از راهى عبور مى کرد. در راه شیطان را دید که خیلى ضعیف و لاغر شده است. از او پرسید: چرا به این روز افتاده اى؟ گفت: یا رسول الله از دست امت تو رنج مى برم و در زحمت بسیار هستم . پیامبر فرمودند: مگر امت من با تو چه کرده اند ؟ گفت: یا رسول الله، امت شما شش خصلت دارند که من طاقت دیدن و تحمل این خصایص را ندارم .اول این که هر وقت به هم مى رسند سلام مى کنند. دوم این که با هم مصافحه - دست دادن- مى کنند. سوم آن که ، هر کارى را که مى خواهند انجام دهند «ان شاء الله» مى گویند ، چهارم از این خصلت ها آن است که استغفار از گناهان مى کنند ، پنجم این که تا نام شما را مى شنوند صلوات مى فرستند و ششم آن که ابتداى هر کارى « بسم الله الرحمن الرحیم» مى گویند. خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن |
|||
|
۳ تير ۱۳۹۱, ۰۳:۴۳ عصر
ارسال: #12
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
فرشته از شیطان پرسید:قویترین سلاح تو براى فریفتن انسانها چیست؟
شیطان گفت: به آنها میگویم “هنوز فرصت هست” شیطان پرسید: قدرتمندترین سلاح تو براى امید بخشیدن به انسانها چیست؟ فرشته گفت به آنها میگویم : “هنوز فرصت هست” در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۹ مهر ۱۳۹۱, ۰۸:۲۲ صبح
ارسال: #13
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
شیطان از فضایل حضرت علی علیه السلام میگوید
از سلمان فارسى نقل شده كه گفت : روزى گذر شيطان به جمعيتى افتاد كه از على عليه السلام بدگويى مى كردند! در مقابل آنها ايستاد. جمعيت گفتند: كى هستى كه مقابل ما ايستادى ؟ جواب داد: (ابومره ) هستم (لقب شيطان است ) گفتند: آيا سخنان ما را شنيدى ؟ گفت : اى بر شما! آيا على بن ابى طالب عليه السلام را كه مولاى شما است ، ناسزا مى گوييد؟ آنها گفتند: از كجا دانستيد كه ايشان مولاى ما است ؟ گفت : از قول پيامبر خود شما كه (در غدير) فرمود: (هر كس من مولاى او هستم ، على مولاى او است . خدايا! دوست بدار كسى كه على را دوست بدارد و دشمن بدار كسى كه على را دشمن بدارد.) (يكى از فقرات دعاى ندبه ) آنها گفتند: آيا تو درباره او چنين مى گويى ؟ شيطان گفت : اى جمعيت ! كلام مرا بشنويد. من در ميان طايفه جن دوازده هزار سال خدا را عبادت كردم . وقتى خداوند جنيان را هلاك كرد. من از تنهايى به خدا شكايت كردم . مرا به سوى آسمان دنيا بالا بردند. من در ميان ملائكه دوازده هزار سال ديگر خدا را عبادت كردم ؛ در حالى كه خدا را تسبيح و تقديس مى نمودم . ناگهان نورى كه همه جا را روشن كرده بود بر ما تابيد. در اثر اين نور همه ملائكه به سجده افتادند و گفتند: پاك و منزه است خدا. اين ، يا نور ملك مقرب است يا نور نبى مرسل . ناگهان ندايى از جانب خداوند آمد كه : اين نور نه از ملك مقرب است نه از پيامبر مرسل ؛ بلكه اين نور پاك از على ابن ابى طالب عليه السلام است .(بحار، ج 63، ص 237.) درباره علاقه شيطان به حضرت على عليه السلام رواياتى وارد شده : روزى آن حضرت به شيطان گفت : اى ابو الحارث ! آيا براى قيامت خود چيزى ذخيره كرده اى ؟ گفت : يا على محبت و دوستى تو را.(جامع التمثيل ، ص 273.) بلى شيطان هم ، حضرت على عليه السلام را مى شناسد و پى به مقام و مرتبه او برده است . در قيامت هم چشم اميد به شفاعت او دارد. |
|||
|
۱۸ دي ۱۳۹۱, ۰۸:۳۹ صبح
ارسال: #14
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
وقتی موضوع رو فهمیدم خیلی تعجب کردم ...
بهش گفتم : آخه فلانی چرا ! سری به تاسف تکون داد و گفت : دوست من چرا تعجب میکنی ؟! شیطان به دنبال آدم کج و کوله که سرتاپاش گناه و تقصیره که راه نمیوفته ! اتفاقاً دنبال آدمهای راست و درسته ! وقتی مغرورت کرد که آدم خیلی مومنی هستی و بهتر از تو دیگه وجود نداره ، وقتی چند تا تعریف از اینور و اونور شنیدی و خودتو باد کردی ، وقتی فقط عیب دیگران رو دیدی و از خودت غافل شدی ، وقتی دو تا التماس دعا شنیدی و فکر کردی خبریه ، در واقع خودت خبر نداری که سر سفره ی شیطان نشستی و سرنوشتی مثل برصیصای عابد و بلعم باعورا رو داری برای خودت مینویسی ... بهش گفتم : راست گفتی ؛ دزد به آدمی میزنه که ثروت هنگفتی داره و چه ثروتی بالاتر از ایمان ... در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۹ دي ۱۳۹۱, ۰۲:۴۴ عصر
ارسال: #15
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
با سلام خدمت شما بزرگوار.من ماجرای برصیصای عابد رو تا حالا نشنیده بودم اگر لطف کنید در موردش توضیح بدید ممنون میشوم.
خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۹ دي ۱۳۹۱, ۰۳:۴۰ عصر
ارسال: #16
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
حکایت ایمان آدمی، حکایت غریبی است، از آن غریبتر، سنجه رسواکننده الهی است که سرشت بد نهاد را از گوهر پاکذات جدا میکند.
آدمی اگر عابدترین خلق روزگارهم باشد، پیوسته باید کشیک نفس کشد چه آنکه نفس انسان سرکش است و بدلگام. بوده اند در تاریخ کسانی که در ردیف بندگان خاص خدا جای داشتهاند اما سرنوشتشان با کفر و شرک در هم آمیخته شد. نمونه مسجّل و روشن آن، ابلیس سیه روی است که بنا به روایتی از امیر اهل ایمان، علی علیه السلام، شش هزار سال خدای را پرستش نمود اما عاقبت با حسد بردن بر آدمی، گرفتار نخوت و کبر گردید و کارنامه سفید گذشتهاش را سیاه و سرنوشت تاریک آیندهاش را تباه ساخت. بلعم باعورا، نمونه دیگری است که بنا به نقلی، به پایه و رتبتی دست یازیده بود که اسم اعظم خدا را میدانست و با این اسم، کرامتها از وی سر میزد. اما عاقبت در بند شیطان گرفتار آمد و از راه راست بیرون شد. برصیصای عابد-که در نوشتار حاضر بیشتر از آن سخن خواهد رفت، نمونه سومی است که داستان آن، به گونهای خاص در قرآن کریم مورد اشاره واقع شده است. در زیر حکایت وی به اختصار از منظر قرآن روایت شده است. حکایت برصیصای عابد ياد كرد قرآن از برصيصا: نام و سرگذشت برصيصا بطور مستقیم در قرآن نيامده است؛ ولی آيات اول تا هجدهم سورۀ شريفۀ حشر به این مطلب اشاره دارد، به این صورت که این آیات سرگذشت طايفه يهود بني نضير را بازگو میكند كه در اثر پيمان شكني، (بدون جنگك و خونريزي) از مدينه رانده شدندو سخن از منافقاني است كه به بني نضير قول مساعدت ميدهند و آنها را عليه پيامبر اسلام (ص) تحريك ميكنند، اما هرگز به اين قولهاي دروغين عمل نميكنند،در ادامه قرآن كريم دربارۀ منافقان تشبيهي به كار ميبرد و ميفرمايد: «كَمَثَلِ الشَّيطانِ اِذْ قالَ لِلاِنسانِ اكْفُرْ فَلمّا كَفَرَ قالَ اِنّي بَريءٌ مِنكَ اِنّي اَخافُ اللهَ رَبّ الْعالمينَ»
«كار آنها همچون شيطاني است كه به انسان گفت: كافر شود تا مشكلات تو را حل كنم. اما هنگامي كه كافر شد، گفت: من از تو بيزارم، من از خداوندي كه پروردگار عالميان است، بيم دارم»
در اينكه منظور از "انسان" در اين آيه كيست در ميان مفسران اختلاف است، اكثر آنها، آن را جنس انسان ميدانند كه شيطان انساني را به سوي كفر دعوت ميكند، زيباييهاي دنيا را در نظرش زينت ميدهد و او را گرفتار كفر میسازد و سرانجام او را با همان رها ميسازد. برخي قائلند، آيه در مورد كفار جنگ بدر نازل شده است، اما اغلب مفسران برصيصاي عابد را مصداق بارز انسان در اين آيه ميدانند. داستان حيرت انگيز برصيصاي عابد: راهب بني اسرائيل در اثر عبادات طولاني به نقلي مستجاب الدعوه بود اما شيطان سالها در پي فريب او بود، روزي ختر پادشاه كه به بیماری سل مبتلا شده بود را به نزد وي ميآورند تا او را شفا دهد از برصيصا ميخواهند زن را نزد خود نگاه دارد، ابتدا امتناع میكند ولي با اصرار برادران آن زن، ميپذيرد تا نزد او بماند. شيطان راهب را وسوسه کرده و جمال زن را در نظرش زيبا جلوه ميدهد و به وسیله ی جریان باد جامه از تن زن بر می دارد و برصيصا پس از وسوسه های شیطان و دیدن بدن برهنه زن تصمیم به کار ناشایستی می کند به امید اینکه بعدا توبه خواهد کرد و سپس به او تجاوز ميكند، اما در میان زنا زن به هوش می آید بار ديگر شيطان به او القا ميكند براي فرار از رسوايي، زن را بكشد و او را مدفون سازد، راهب در پي آن خيانت، چنين جنايتي هم مرتكب ميشود. وقتی برادران آمدند و سراغ خواهر را گرفتند برصیصا در جواب گفت من او را دعا کردم و بعد از جایش برخاست و رفت.برادران به دنبال خواهر رفتند.در همان حال شیطان به شکل یک کشاورز درآمد و جلوی برادران ظاهر شد.3برادر گفتند آیا دختری را ندیده ای که از اینجا بگذرد؟ کشاورز گفت همان دختر پادشاه که برای شفایش به این جا آوردند؟برادران خوشحال شدند و گفتند بله خودش است!کشاورز(شیطان)گفت وای برما که شفای خود را از چه کسی می خواهیم و سپس ادامه داد و تمام ماجرا را از دید یک کشاورز بازگو کرد برصيصا را به دار ميكشند در بالاي چوبۀ دار شيطان بار ديگر دست به گمراهي او ميزند و از نقش اصلي خود در رقم خوردن اين سرنوشت خبر ميدهد و از او ميخواهد اگر در برابرش سجده كند، او را رهايي بخشد، گويند راهب در همان حال با اشاره بر او سجده ميكند و كافر ميشود شيطان نيز از وي بيزاري جسته و او را رها ميكند و برصيصاي راهب در حالت كفر از دنيا ميرود. نام برصيصا در كنار نام ابليس و بلعم باعورا ياد ميشود كه هر سه به رغم پيشينۀ درخشان در عبادت و بندگي، سرانجامشان تباه ميشود. |
|||
|
۱۹ دي ۱۳۹۱, ۱۰:۳۰ عصر
ارسال: #17
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
با تشکر از شما و پاسخ کاملتون .موفق وپیروز باشید
خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۲۷ فروردين ۱۳۹۲, ۰۷:۳۰ صبح
ارسال: #18
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
زن به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت : آری و این کار بسیار آسان است پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد سپس زن گفت : اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت : اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :بفرمایید،خوش آمدید و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم و آن زن گفت :کمی صبر کن نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟؟ آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش. و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!! در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۲ مهر ۱۳۹۲, ۱۲:۲۴ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۲ مهر ۱۳۹۲ ۱۲:۲۵ عصر، توسط mah19.)
ارسال: #19
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
مردی که زندگیاش را با نیکی و محبت پشت سر گذاشته بود؟ خواب دید که مُرده و همه می گویند به بهشت رفته است. آدم مهربان و نیکوکاری مثل او حتما به بهشت می رود.
او به دروازه بهشت رفت. استقبال از اوو با تشریفات مناسب انجام نشد. فرشته ای که باید او را به بهشت راه میداد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت او را به دوزخ فرستاد برخلاف بهشت که برای وارد شدن باید نامت در لیست بهشتیان باشد، در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه نمیخواهد. هرکس به آنجا برسد میتواند وارد شود. مرد وارد شد و آنجا ماند. چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازهی بهشت رفت و با ناراحتی به فرشته دربان بهشت گفت: آخر این چه وضعیتی است؟ فرشته که نمی دانست ماجرا از چه قرار است؟ پرسید چه شد؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت: آن مرد را که به دوزخ فرستاده اید آمده و کار و زندگی ما را به هم زده!! از وقتی که رسیده نشسته و به حرفهای دیگران گوش میدهد... درچشمهایشان نگاه میکند... به درد و دلشان میرسد و از مهربانی خدا بر آنها میگوید. حال همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو میکنند همدیگر را در آغوش میکشند و میبوسند. دوزخ جای این کارها نیست!! لطفاً این مرد را پس بگیرید!! با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر به اشتباه به دوزخ افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند. مشکلات انسانها در دنیا به فرمایش حضرت علی (ع) 1- پیش می خواهند 2- بیش می خواهند 3- از آن خویش می خواهند |
|||
|
۱۸ تير ۱۳۹۳, ۱۱:۳۷ صبح
ارسال: #20
|
|||
|
|||
RE: طناب های شیطان
|
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا