کوتاه اما عمیق
۳ آذر ۱۳۹۰, ۱۰:۲۴ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
حسن ، جان خود را در یک جهاد خاموش و آرام فدا کرد و چون وقت شکستن سکوت رسید شهادت کربلا واقع شد شهادتی که پیش از آنکه حسینی باشد ، حسنی بود! آقاجان بدانید و بدانند که لبخند رضایت شما را با هیچ چیز عوض نخواهیم کرد |
|||
|
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۹ مهر ۱۳۹۳, ۰۸:۴۸ عصر
ارسال: #21
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
بسم.الله
ﮔﻔﺘﻨﺪ ﮐﺎﺭﺗﺎﻥ؟ ﻫﻤﻪ ﮔﻔﺘﯿﻢ "ﻧـﻮﮐـﺮﯾﻢ" ﭼﻮﻥ ﺑﺎﺭ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻣﯽﺑﺮیم ☜ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﮔﺮ ﭼﻪ ﺑﺎﺯﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ.ﻟﻄﻒ.ﺭﻭﺿﮥ.ﺍﺭﺑﺎﺏ.ﺑﻬﺘﺮﯾﻢ *صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)* حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۵ مهر ۱۳۹۳, ۰۸:۴۹ عصر
ارسال: #22
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
حسین جان؛
روزی که شود"اذاالسما انفطرت" وانگه که شود"اذاالنجوم انکدرت" من دامن تو بگیرم اندر "سئلت" گویم صنما "بای ذنب قتلت " عشق تومرا "الست منکم ببعید " هجرتو مرا"ان عذابی لشدید" برکنج لبت نوشته"یحیی ویمیت" من مات من العشق فقد مات شهید حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۹ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۰۹ عصر
ارسال: #23
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
دیدم مادرم داره آش درست میکنه
سوال کردم : مادر...آش چی می پزی؟ گفت: آش پشت پا گفتم : ازما کسی مسافرت نمی ره.گفت: حسین (ع )امشب از مدینه به سمت کربلا راه می افته گفتم: چرا تو؟ گفت: آخه حسین(ع) مادر نداره... السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین(ع) حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۶ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۰۴ عصر
ارسال: #24
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
دستمال خیس آرزوهایم را فشردم همین ۴ قطره چکید :
اربعین پای پیاده کربلا با همسرم حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۲۸ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۳۲ عصر
ارسال: #25
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
پیچیده شمیمت همه جا
ای تن بی سر چون شیشه ی عطری که سرش گم شده باشد.... ح س ی نِ شرحه شرحه ی من... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
۱۷ آبان ۱۳۹۳, ۰۱:۰۲ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ آبان ۱۳۹۳ ۰۸:۲۵ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #26
|
|||
|
|||
کوتاه اما عمیق
"زهرا" ، داغ علی را ندید !
"علی" ، داغ حسن را ندید ! "حسن" ، داغ حسین را ندید ! "حسین" ، داغ رقیه را ندید ! "عباس" ، داغ علی اصغر را ندید ! چه کشید ""زینب"" که داغ تک تکشان را به عینه دید،،،، امانازدلزینب... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا