ثانیه ها
۵ شهريور ۱۳۹۰, ۰۴:۰۰ عصر
ارسال: #1
|
|||
|
|||
ثانیه ها
با تو این ثانیه ها معنی تکرار نبودن باور آئینه ها جرات انکار نبودن بودنت معجزه ی شرقی باران و عطش تو نبودی ، روز و شب ای همه تب دار نبودن تو نه سحری تو نه جادو نه سرابی میدونم تو نه آغاز یه رویا نه یه خوابی میدونم تو همون آیت و نوری توی شبهای سیاه توی آوار تباهی تو امیدی تو پناه گر چه هنوزم فاصله ها خورشید رو از من میگیره اما نذار این شب زده باز تو تن ظلمت بمیره ثانیه ها ثانیه ها وسعت فریاد منه کاری بکن کاری بکن فرصت میلاد منه با تموم خستگی هام با همه دلبستگی هام با تموم خستگی هام با همه دلبستگی هام لب خاموشم تو رو چون شعری واسه فریاد کم میاره تو کویر تشنه روح من بگو بازبارون بباره با تو این ثانیه ها معنی تکرار نبودن باور آئینه ها جرات انکار نبودن بودنت معجزه ی شرقی باران و عطش تو نبودی ، روز و شب ای همه تب دار نبودن تو نه سحری تو نه جادو نه سرابی میدونم تو نه آغاز یه رویا نه خوابی میدونم تو همون آیت و نوری توی شبهای سیاه توی آوار تباهی تو امیدی تو پناه گر چه هنوزم فاصله ها خورشید رو از من میگیره اما نذار این شب زده باز تو تن ظلمت بمیره ثانیه ها ثانیه ها وسعت فریا د منه کاری بکن کاری بکن فرصت میلاد منه با تموم خستگی هام با همه دلبستگی هام با تموم خستگی هام با همه دلبستگی هام لب خاموشم تو رو چون شعری واسه فریاد کم میاره تو کویر تشنه روح من بگو بارون باز بباره باران صدایت می زند
تو به سوی باران می روی و صدای فریادهای مرا زیرپاهایت نمیشنوی! من برگی خشکم... |
|||
|
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۵ آبان ۱۳۹۰, ۰۸:۱۰ صبح
ارسال: #11
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
برتر از پرواز
سهراب سپهری دریچهی باز قفس بر تازگی باغها سرانگیز است اما بال از جنبش رسته است وسوسهی چمنها بیهوده است میان پرنده و پرواز، فراموشی بال و پر است ... برگرفته از كتاب: سپهري، سهراب؛ هشت كتاب (مجموعه شعر)؛ چاپ نخست؛ تهران: روزگار 1389. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۷ آبان ۱۳۹۰, ۱۲:۲۵ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۷ آبان ۱۳۹۰ ۱۲:۲۷ عصر، توسط مریم گلی.)
ارسال: #12
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
یک شبی مجنون نمازش را شکست با وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود گفت:یا رب از چه خوارم کرده ای؟ بر صلیب عشق دارم کرده ای ؟ خسته ام زین عشق دلخونم نکن من که مجنونم تو مجنونم نکن مرد این بازیچه دیگر نیستم این تو و لیلای تو من نیستم گفت:دیوانه لیلایت منم در رگت پنهان وپیدایت منم سالها با جور لیلی ساختی من کنارت بودم ونشناختی.
|
|||
|
۸ آبان ۱۳۹۰, ۰۸:۳۰ صبح
ارسال: #13
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
جنگلِ انسان
سیاوش کسرایی ...زندگی را شعله باید برفروزنده شعلهها را هیمه سوزنده. جنگلی هستی تو، ای انسان! جنگل، ای روییده آزاده، بیدریغ افکنده روی کوهها دامن، آشیانها بر سرانگشتان تو جاوید، چشمهها در سایبانهای تو جوشنده، آفتاب و باد و باران بر سرت افشان، جان تو خدمتگر آتش... سربلند و سبز باش، ای جنگلِ انسان! ... برگرفته از كتاب: كسرايي، سياوش؛ گزينهي اشعار سياوش كسرايي؛ چاپ چهارم؛ تهران: مرواريد 1387. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۸ آبان ۱۳۹۰, ۱۱:۰۷ صبح
ارسال: #14
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
زندگی رسم خوشایندی است.
زندگی بال وپری دارد با وسعت مرگ،پرشی دارد اندازه عشق. زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من وتو برود. زندگی جذبه دستی است که می چیند. زندگی نوبر انجیر سیاه،در دهان گس تابستان است. زندگی بُعد درخت است به چشم حشره. زندگی تجربه شب پره است در تاریکی. زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد. سهراب سپهری |
|||
|
۱۲ آبان ۱۳۹۰, ۰۵:۲۴ عصر
ارسال: #15
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد. زندگی دیدن یک باغچه از شیشه مسدود هواپیماست. زندگی یافتن سکه دهشاهی در جوی خیابان است. زندگی «مجذور»آیینه است. زندگی گل به »توان: ابدیت، زندگی «ضرب» زمین در ضربان دل ما، زندگی«هندسه»ساده ویکسان نفسهاست. سهراب سپهری.
|
|||
|
۱۳ آبان ۱۳۹۰, ۰۷:۰۷ صبح
ارسال: #16
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
چو آمرزش ایزدی بایدت
نظامی گنجوی چو آمرزش ایزدی بایدت نباید که رسم بدی آیدت بدان را بد آید ز چرخ کبود به نیکان همه نیکی آید فرود مکن جز به نیکی گرایندگی که در نیکنامیست پایندگی برگرفته از كتاب: نظامي، الياسبن يوسف؛ اقبالنامه؛ تصحيح و حواشي حسن وحيد دستگردي؛ چاپ نخست؛ تهران: زوّار 1386. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱ آذر ۱۳۹۰, ۰۶:۲۷ عصر
ارسال: #17
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
زانکس که نام خلق به گفتار زشت کُشت
پروین اعتصامی سخنی از این چامه: «از مهر دوستان ریاکار خوشتر است/ دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست» ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ زانکس که نام خلق به گفتار زشت کُشت دوری گُزین که از همه بدنامتر هموست زانکشت آز، دامن تقوی سیه مکن این جامه چون درید، نه شایستهی رفوست از مهر دوستان ریاکار خوشتر است دشنام دشمنی که چو آئینه راستگوست آن کیمیا که میطلبی، یار یکدل است دردا که هیچگونه نتوان یافت، آرزوست برگرفته از كتاب: اعتصامي، پروين؛ ديوان پروين اعتصامي؛ چاپ چهارم؛ تهران: مؤسسه انتشارات نگاه 1387. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۹ آذر ۱۳۹۰, ۰۲:۴۵ عصر
ارسال: #18
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
هنگام که گریه میدهد ساز
نیما یوشیج هنگام که گریه میدهد ساز این دود سرشت ابر بر پشت... هنگام که نیل چشم دریا از خشم به روی میزند مشت... زان دیر سفر که رفت از من غمزهزن و عشوه ساز داده دارم به بهانهها مأنوس تصویری از او به بر گشاده. لیکن چه گریستن، چه طوفان؟ خاموش شبی است، هرچه تنهاست. مردی در راه میزند نی و آواش فسرده برمیآید. تنهای دگر منم که چشمم طوفان سرشک میگشاید. ... برگرفته از كتاب: يوشيج، نيما؛ گزينهي اشعار نيما يوشيج؛ با مقدمه و انتخاب يدالله جلالي پندري؛ چاپ نهم؛ تهران: مرواريد 1388. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۳ آذر ۱۳۹۰, ۰۱:۴۳ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ آذر ۱۳۹۰ ۰۱:۴۸ عصر، توسط hamed.)
ارسال: #19
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
رحیل
ﻫ. ا. سایه فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمعِ پراکنده کسی رفت شادی مکن از زادن و شیون مکن از مرگ زینگونه بسی آمد و زینگونه بسی رفت آن طفل که چون پیر ازین قافله درماند وان پیر که چون طفل به بانگ جرسی رفت از پیش و پس قافلهی عمر میندیش گه پیشروی پی شد و گه بازپسی رفت در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۲۰ آذر ۱۳۹۰, ۰۲:۳۳ عصر
ارسال: #20
|
|||
|
|||
RE: ثانیه ها
بدان صفت که تو هستی دهند پاداشت
پروین اعتصامی بدان صفت که تو هستی دهند پاداشت سزای کار در آخر همان سزاواریست بِهل که عاقبت کار سرنگون کُند بلندئی که سرانجام آن نگونساریست گریختن ز کژّی و رَمیدن از پستی نخست سنگ بنای بلند مقداریست برگرفته از كتاب: اعتصامي، پروين؛ ديوان پروين اعتصامي؛ چاپ چهارم؛ تهران: مؤسسه انتشارات نگاه 1387. در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان
3 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا