چهل داستان از سلطان خراسان
۲۶ مرداد ۱۳۹۱, ۰۵:۴۷ عصر
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: چهل داستان از سلطان خراسان
روش برخورد با مردم
مرحوم شيخ طوسى رضوان اللّه تعالى عليه در كتاب رجال خود آورده است : در يكى از روزها، عدّه اى از دوستان امام رضا عليه السلام در منزل آن حضرت گرد يكديگر جمع شده بودند و يونس بن عبدالرّحمن نيز كه از افراد مورد اعتماد حضرت و از شخصيّت هاى ارزنده بود، در جمع ايشان حضور داشت . هنگامى كه آنان مشغول صحبت و مذاكره بودند، ناگهان گروهى از اهالى بصره اجازه ورود خواستند. امام عليه السلام ، به يونس فرمود: داخل فلان اتاق برو و مواظب باش هيچ گونه عكس العملى از خود نشان ندهى ؛ مگر آن كه به تو اجازه داده شود. آن گاه اجازه فرمود و اهالى بصره وارد شدند و بر عليه يونس ، به سخن چينى و ناسزاگوئى آغاز كردند. و در اين بين حضرت رضا عليه السلام سر مبارك خود را پائين انداخته بود و هيچ سخنى نمى فرمود؛ و نيز عكس العملى ننمود تا آن كه بلند شدند و ضمن خداحافظى از نزد حضرت خارج گشتند. بعد از آن ، حضرت اجازه فرمود تا يونس از اتاق بيرون آيد. يونس با حالتى غمگين و چشمى گريان وارد شد و حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! من فدايت گردم ، با چنين افرادى من معاشرت دارم ، در حالى كه نمى دانستم درباره من چنين خواهند گفت ؛ و چنين نسبت هائى را به من مى دهند. امام رضا عليه السلام با ملاطفت ، يونس بن عبدالرّحمان را مورد خطاب قرار داد و فرمود: اى يونس ! غمگين مباش ، مردم هر چه مى خواهند بگويند، اين گونه مسائل و صحبت ها اهميّتى ندارد، زمانى كه امام تو، از تو راضى و خوشنود باشد هيچ جاى نگرانى و ناراحتى وچود ندارد. اى يونس ! سعى كن ، هميشه با مردم به مقدار كمال و معرفت آن ها سخن بگوئى و معارف الهى را براى آن ها بيان نمائى . و از طرح و بيان آن مطالب و مسائلى كه نمى فهمند و درك نمى كنند، خوددارى كن . اى يونس ! هنگامى كه تو دُرّ گرانبهائى را در دست خويش دارى و مردم بگويند كه سنگ يا كلوخى در دست تو است ؛ و يا آن كه سنگى در دست تو باشد و مردم بگويند كه درّ گرانبهائى در دست دارى ، چنين گفتارى چه تاءثيرى در اعتقادات و افكار تو خواهد داشت ؟ و آيا از چنين افكار و گفتار مردم ، سود و يا زيانى بر تو وارد مى شود؟! يونس با فرمايشات حضرت آرامش يافت و اظهار داشت : خير، سخنان ايشان هيچ اهميّتى برايم ندارد. امام رضا عليه السلام مجدّدا او را مخاطب قرار داد و فرمود: اى يونس ، بنابر اين چنانچه راه صحيح را شناخته ، همچنين حقيقت را درك كرده باشى ؛ و نيز امامت از تو راضى باشد، نبايد افكار و گفتار مردم در روحيّه ، اعتقادات و افكار تو كمترين تاثيرى داشته باشد؛ مردم هر چه مى خواهند، بگويند |
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
چهل داستان از سلطان خراسان - کبوتر حرم - ۲۱ شهريور ۱۳۸۹, ۰۷:۲۹ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - کبوتر حرم - ۲۹ شهريور ۱۳۸۹, ۰۸:۴۸ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - کبوتر حرم - ۱ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۴۸ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - کبوتر حرم - ۲ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۰۳ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - boshra - ۳۰ آذر ۱۳۸۹, ۰۴:۳۷ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - کبوتر حرم - ۲۵ دي ۱۳۸۹, ۰۷:۴۱ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - مریم گلی - ۲۶ مرداد ۱۳۹۱ ۰۵:۴۷ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - مریم گلی - ۲۹ مرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۰۹ عصر
RE: چهل داستان از سلطان خراسان - مریم گلی - ۱۳ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۰۲ صبح
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا