سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
۳۱ شهريور ۱۳۹۳, ۱۰:۵۳ صبح
ارسال: #28
|
|||
|
|||
RE: سخنان حکیمانه، اخلاقی و عرفانی، استاد ارجمند: حاج آقا پور شبانان
یاهو
ابراهیم خلیل اللهسالگرد تولد فرزانه موحد و پیامبر با صلابت و مخلص و مطیع محض حضرت دوست، ابراهیم خلیل الله (ع) و همچنین عید قربان، که نمایشی از ارائه زیبای بندگی و دلباختگی است که کارگزاران مکتبهای الهی از جمله حضرت ابراهیم و قربانیهای این راه چون هابیل تا حضرت امامحسین (ع) و یاران ایشان میباشند را به محضر خوانندگان گرامی تبریک عرض میکنیم. اگر به حرکت پیامبران هر کدام در جایگاه خود و به شکل خاص، بر اساس آزمایشهایی که شدهاند و بر سختیها و مصائب پیروز گشتهاند توجه کرده و آنها را به خوبی فرا بگیریم، بالی برای پرواز به ملکوت اعلی و کلیدی برای حل مشکلاتمان خواهد بود. حضرت ابراهیم خلیل در قرآن با صفتهایی چون: مخلص، پاک، باصلابت، مهربان، بصیر، مهماننواز، امام و نهایتاً دوست خداوند معرفی شدهاند. 66 بار نام بزرگوارشان در قرآن، کتاب آسمانی مسلمانان آمده است و تقریباً 2000 سال قبل از حضرت عیسی میزیستند. پیامبران الهی جمیعآ دانشپژوهان و دانشآموزان مکتب حضرت حقتعالی بودهاند که با آموزشهای خداوند و امتحانات مکرر به درجه رسالت برگزیده شدهاند. لذا پیروان هر دین و سرگذشت پیام آوران الهی در قرآنکریم وسیله ترقی، تعالی و رشد معنوی انسانها میباشند. زندگی حضرت ابراهیم(ع) را میتوان به سه مرحله تقسیم کرد. مرحله اول زندگی حضرت ابراهیم ( ع )
از زمانی است که ایشان به رسالت مبعوث شدند و خداوند وی را به پیامبری برگزیدند. حضرت ابراهیم وقتی به رسالت میرسد ابتدا سراغ پدر خود ، آزر بتتراش و بُتپرست میرود و او را به آیین یکتاپرستی دعوت میکند و آزر هرگز نمیپذیرد و بر عقیده خود پافشاری مینماید. سپس ابراهیم(ع) آزر را با عقایدش به حال خود واگذاشته رو بسوی مردم کرده و شب هنگامی مردم را بسوی خود فرا میخواند و رو به آسمان نموده به ستارگان اشاره میکند و خطاب به آنها چنین می فرمایند [ نظرتان درباره خالق این ستارگان و این همه شگفتی چیست و او کیست؟!!] آیا خداوند یگانه مقتدر خالق این ستارگان است یا بتهایی که شما می پرستید؟ و بت پرستان همچنان بر عقاید خود پافشاری و ابراهیم را تکذیب نمودند. روزی افراد آن شهر بنا به سنتی که داشتند برای سرور و شادمانی به بیرون شهر رفتند، حضرت ابراهیم را نیز دعوت کردند ایشان فرمودند: (انی سقیم) من بیمارم و نمیتوانم بیایم. و شهر خالی از افراد و سکنه شد، ابراهیم قصد بتان کرد، تبَر برداشت و وارد بتخانه شد، در مقابل بتان ایستاد و گفت: (علی تأکلون) آیا چیز نمیخورید؟ جوابی نشنید بار دیگر آنها را مخاطب قرار داد و گفت چرا سخن نمیگوئید و خاموشید!! و با تبر بر سر و روی بُتان کوبید (فَراقُ علیهم ضربا بالیمین). و بُتان را بر زمین فروریخت و به سوی منزل خود بازگشت. مردم پس از برگزاری جشن به شهر بازگشتند و بسوی بتخانه برای تعبد مراجعه نمودند. آنگاه بتخانه را درهم ریخته و بتها را در هم کوبیده یافتند. مردم جز بر ابراهیم(ع) بر هیچ کسی شک و تردید نکردند، شتابان بسوی ابراهیم رفته و او را دستگیر نمودند پس نزد نَمرود و نمرودیان آوردند و به آزار و اذیتش پرداختند. ابراهیم(ع) با صلابت و بیمهابا فرمود: «اَتعبدون ما تَنهتون» (والله خلقکم ولا تعبدون) چگونه با دست خود بتی را میسازید و سپس آنرا میپرستید؟ درحالیکه جملگی مخلوق خداوند میباشند. گوشهایی که به روی سخن حق بسته بود و جز موهومات نمیشنید کلام ابراهیم را نپذیرفتند و او را همچنان تکذیب کردند. پس نمرود دستور داد که آتش خانهای بسازید تا ابراهیم را در آتش بسوزانیم. تلی از آتش آماده کردند و ابراهیم را درون منجنیقی که نزدیک آن خرمن آتش بود قرار دادند. همزمان دو ملک به نزد ابراهیم(ع) آمدند و اظهار کردند آیا دوستداری تو را یاری کنیم؟ ابراهیم(ع) فرمود: سعی و جهد من معرفی و شناساندن خداوند یکتا و آفریننده بیهمتا به مردم جاهل و بتپرست بوده است. من برای خدایی که جهان را آفریده است و بر هر کاری تواناست و در هر مکانی حضور دارد، خدایی که میبیند، میداند و میتواند، اقدام کردهام. پس او بر احوال من ناظر و از نیتم آگاه است بنابراین نیازی به یاری شما نمیباشد. کلام ابراهیم به پایان رسیده بود که نمرودیان طناب منجنیق را کشیدند و او میان شعلههای آتش فرود آمد. ربجلیل، خدای عظیمالشأن، پروردگار یکتا و توانا خطاب به آتش فرمودند : (برداً و سلاما) ، سرد باش و سلامت ابراهیم را تأمین کن و نه آنچنان سرد باش تا آزار ببیند و نه آنچنان که از حرارتت بسوزد. منکران خداوند چون با چنین صحنهای مواجه شدند دگرگون شده و به سویش شتافتند، او را تایید و به وی ایمان آوردند. ابراهیم(ع) پس از این ماجرا قدرت بیشتری یافته بود. کلام و زبانش همه جا اثر گذار بود و مردم دیارهای دیگر که خبر این معجزه بزرگ را شنیده بودند، فوج فوج به سوی ایشان آمده، به وی ایمان می آوردند. مرحله دوم زندگی حضرت ابراهیم (ع)
حضرت ابراهیم(ع) که بخاطر نازایی ساره، سالها از داشتن فرزند محروم بود جای خالی فرزندی را در زندگیش احساس میکرد دست به سوی خداوند بر داشته عرضه میدارد «رب هب لی منالصالحین» خداوندا فرزندی صالح به من عطا کن. و خداوند رحمان که قادر به رفع نقص از ساره میبود، تدبیر حضرتشان به گونهای دیگر تقریر یافت و ابراهیم(ع) با توافق ساره، هاجر کنیز را برای برخورداری از فرزند به همسری برگزید. خداوند او را فرزندی عطا نمود که اسماعیلش نامیدند. در چنین شرایطی ساره احساس میکند که محبت ابراهیم(ع) نسبت به او کمرنگ گشته لذا نسبت به هاجر رشک می ورزد و ابراهیم(ع) را وادار به انتقال هاجر به محلی دیگر مینماید. در آن حال خداوند ابراهیم را ندا میدهد که هاجر و اسماعیل را به سرزمین حجاز کوچ دهد. ابراهیم(ع) که تسلیم محض حضرت رب العالمین بود موضوع را با هاجر در میان گذاشت و هاجر گفت: هر آنچه را که خداوند امر بفرمایند تسلیم امر او هستم. پس ابراهیم(ع) هاجر را به بیابانهای حجاز برد، سرزمینی سوزان با ریگهای داغ که حتی پرندگان هم در آنجا پر نمیزدند و هیچ نشانی از آبادانی نبود. در اینجا از جانب پروردگار ندا می رسد ابراهیم، هاجر و اسماعیل را در این مکان واگذار و بدون آنکه به پشت سر نگاه کنی نزد ساره برگرد. لحظهها، لحظههای بسیار دردناکی برای ابراهیم است. و برای هاجر دردناکتر و غیرقابل تحملتر. چرا که تنها و بیپناه در آن بیابان لم یزرع با فرزندی شیرخواره، بدون هیچگونه امکانات، توشه، مونس و سرپناه. آری، با کمی تآمل به عظمت این حرکت پی خواهیم برد که بسیار سخت و غیر ممکن مینماید برای مردی که همسر و طفل شیر خوارهاش را در چنین شرایطی رها کند!! آیا کدام مردی حاضر است حداکثر برای یک شب همسر خود را در بیابانی ظلمانی و ترسناک رها کند و یا کدام زنی چنین شرایطی را می پذیرد؟ در حالی که ابراهیم(ع) نمیدانست تا چه زمانی باید دور از همسر و فرزند خود باشد. 15 و اندی سال گذشت .از سوی خداوند به ابراهیم چنین ندا می رسد که بسوی هاجر و اسماعیل برگردد و بیت عتیق را تعمیر کند. و هاجر، کنیزهای که در اعلی مرتبه انسانیت قرار داشت، هرگز زبان به گلّه نگشود و به همسر خود نسبت بی وفایی نداد. او همواره به فرزندش اسماعیل میگفت پدر تو ابراهیم است که او برگزیده و رسول خداوند میباشد. یکی از روزها که ابراهیم بفرمان خداوند برای تعمیر بیت عتیق و دیدار هاجر و اسماعیل راهی آن دیار میگردد وقتی به نزدیکی چادر هاجر و اسماعیل میرسد اسماعیل او را مشاهده و مادر را خطاب میکند آیا این پیرمرد سالخورده غریبه را می شناسی؟ هاجر پس از کمی تامل و دقت در مییابد که او ابراهیم است و به وجد آمده خطاب به اسماعیل می گوید فرزندم : او رسول خدا ابراهیم پدر توست!! اسماعیل و هاجر با شوق و ذوق زایدالوصفی به استقبال ابراهیم می شتابند. اسماعیل پدر را در آغوش میگیرد، سر بر شانة او گذاشته، اشک از دیدگان پدر، فرزند و هاجر جاری میشود. هاجر با احترام و مهربانی وصفناپذیری خطاب به ابراهیم چنین می گوید: سلام بر رسول و پیامبر خداوند. و مقدم همسر را به شایستگی گرامی داشته و ابراهیم را بسیار تکریم مینماید و هرگز در مقابل او زبان به گله نمیگشاید و از او برای آنچه که در فراق و هجران گذشت توضیحی نمیخواهد. ابراهیم خطاب به اسماعیل میگوید: فرزندم ؛ مأموریت یافتهام به کمک تو بیت عتیق را تعمیر کنم. اسماعیل از این خبر به وجد آمده با خوشحالی از پیشنهاد پدر استقبال نمود. بدین ترتیب همراه با پدر کمر همت بربست و بیت را تعمیر نمودند. صبحگاهی ابراهیم خطاب به اسماعیل چنین میگوید : دوش در خواب دیدم که به امر خداوند تو را قربانی میکنم. اسماعیل در جواب پدر چنین میگوید : ای پدر به آنچه ماموریت یافتهای عمل کن که (انشاء الله) مرا از صابران خواهی یافت. پاسخ اسماعیل به پدر یادآور فرموده خداوند به ابراهیم(ع) بود، هنگامی که ابراهیم از خداوند تقاضای فرزند نمود خداوند رحمان او را اجابت و چنین فرمودند: (فبشّرناه به غلام حلیم). (ما ابراهیم را به فرزندی بردبار بشارت دادیم.) ابراهیم با صلابت، ابراهیمی که مهر فرزند سینهاش را مالامال فرا گرفته است. این مهر را با شرح صدر پیوند میزند و گردن به امر خداوند نهاده بر قربانی فرزند آستین بالا زده، چاقو بر گلوی اسماعیل گذاشته و چه زیبا هر دو از این آزمایش بزرگ الهی به در میآیند در حالی که ملائکی که نظارگر این صحنه بودند، تسبیح کنان ندای فتبارک الله احسن الخالقین سر میدادند. سرانجام خداوند قوچی را از بهشت برای قربانی بجای اسماعیل نزد ابراهیم میفرستد و پایان ماموریت ابراهیم فرا میرسد و بفرمان خداوند دستور مییابد که به نزد ساره برگردد و اسماعیل و هاجر همچنان در مکه بمانند. و مرحله دوم زندگی حضرت ابراهیم(ع) به پایان میرسد و مرحله سوم آغاز می گردد که برای هر مرحله سزاوار است کتابی قطور انگاشته شود. نکته قابل ذکر در مرحله دوم زندگی حضرت ابراهیم ، توجه به این امر است که ؛ کنیزی همانند هاجر نیز میتواند پیامبری چون اسماعیل(ع) را در دامان خود بپروراند، پس ای مادر گرامی هاجر را الگو قرار داده و بار تربیت فرزندان را در دامن پر مهر خود بر دوش کشیده، در فضای معنوی و ملکوتی خداشناسی آنان را تربیت کرده، افتخاری برای خود در نزد خداوند کسب نمایید. گزیدهای از سخنان استاد حاج حسن پورشبانان نویسنده: خادمین حضرت خدیجه - یکشنبه ۳٠ شهریور ۱۳٩۳ [font=tahoma][/font] خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا