مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
۱۳ مهر ۱۳۸۹, ۰۷:۱۳ صبح
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۹ اسفند ۱۳۸۹ ۱۲:۵۶ عصر، توسط zeinab.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
((به نام خدا))
سلام با من سخن بگو دوكوهه اگر بپرسی دو كوهه كجاست ، چه جوابی بدهیم ؟ بگوییم دوكوهه پادگانی است در نزدیكی اندیمشك كه بسیجی ها را در خود جای می داد و بعد سكوت كنیم ؟ پس ای كاش نمی پرسیدی كه دو كوهه كجاست ، چرا كه جواب گفتن به این سوال بدین سادگی ها ممكن نیست. كاش تو خود در دو كوهه زیسته بودی كه دیگر نیازی به این سوال نبود. گفته اند شرف المكان بالمكین – اعتبار مكان ها به انسان هایی است كه در آنها زیسته اند – و چه خوب گفته اند . دوكوهه پادگانی است در نزدیكی اندیمشك كه سال های سال با شهدا زیسته است ، با بسیجی ها، و همه سرّ مطلب همین جاست. اگر شهدا نبودند و بسیجی ها ، آنچه می ماند پادگانی بود درندشت ، با زمین هایی آسفالته ، خشك و كم دار و درخت ، ساختمان هایی ، كوتاه و بلند و تیرك هایی كه بر آن پرچم نصب كرده اند. اما دوكوهه سال ها با شهدا زیسته است، با بسیجی ها، و از آنها روح گرفته است ؛ روحی جاودانه. دوكوهه مغموم است، اما اشتباه نكنید! او جنگ را دوست ندارد ، جمع با صفای بسیجی ها را دوست دارد ، جمع شهدا را ؛ آرزومند آن عرصه ای است كه در آن كرامات باطنی انسان ها بروز می یابند. یك بار دیگر، سلام دوكوهه. قطارها دیگر در كنار دوكوهه نمی ایستند و بسیجی ها را از آن بیرون نمی ریزند. قطارها دوكوهه را فراموش كرده اند و حتی برای سلامی هم نمی ایستند . بی رحمانه می گذرند . اما شهدا انسی دارند با دوكوهه كه مپرس. باذره ذره خاكش، با زمینش، با دیوارهایش، با ساختمان هایش، با همه آنچه در چشم ما هیچ نمی آید . می گویی نه ؟ از حوض روبه روی حسینیه حاج همت باز پرس كه همه شهدای دوكوهه با آب آن وضو ساخته اند. در حاشیه اطراف حوض تابلوهایی هست كه به یاد شهدا روییده اند. اما الفت شهدا با این حوض نه فكر كنی كه به سبب تابلوهاست ! من چه بگویم؟ اینها سخنانی نیست كه بتوان گفت. تو خودت باید دریابی . واگر نه، دیگر چه جای سخن؟ زمین صبحگاه نیز هنوز در جست وجوی رازداران خویش است . اگر زبان خاك را بدانی ، نوحه اش را در فراق آنها خواهی شنید، هرچند او همه لحظات آنچه را كه دیده است و شنیده، به خاطر دارد؛ صدای آسمانی شهید گلستانی را گاهِ خواندن دعای صبحگاه – اللهم اجعل صباحنا صباح الصالحین...- نهر های رحمات خاص حق جاری می شد و باغ هایی از اشجار بهشتی لا اله الا الله می رویید و زمین صبحگاه بقعه ای می شد از بقاع رضوان. آنان كه در دوكوهه زیسته اند طراوت این جنات را در جان خویش آزموده اند و هنوز از سكر آن چهار نهر آب و عسل و شیر و شراب سرمستند. جا دارد كه دوكوهه مزار عشاق باشد، زیارتگاه عشاقی كه ازقافله شهدا جا مانده اند. ای قدمگاه بسیجی ها، ای قدمگاه عاشق ترین عاشقان ، تو خوب می دانی كه چه سایه بلندی را از كف داده ای . بوسه های تو بر قدم هایی می نشسته است كه استوارتر از عزم آنان را زمین به یاد ندارد . یادهایت را در خود تجدید كن تا آنجا كه اگر هزارها سال از این روزها بگذرد، تو را با این نام بشناسد كه قدمگاه بسیجیان بوده ای. شب را به یاد بیاور كه انیس عشاق است؛ آن شب را ، بعد از عملیات والفجر یك . ای دوكوهه ، تو را با خدا چه عهدی بود كه از كرامت برخوردار شدی و خاك زمین تو سجده گاه یاران خمینی شد ؟ و حال چه می كنی ، در فراق پیشانی هایشان كه سبب متصل ارض و سما بود؟ و آن نجواهای عاشقانه؟ دو كوهه، می دانم كه چقدر دلتنگی. می دانم كه دلت می خواهد باز هم خود را به حبل دعای شهدا بیاویزی و با نمازشان تا عرش اعلی بالا بروی. می دانم كه چه می كشی دوكوهه! عمر تو هزار ها سال است و شاید هم میلیون ها سال. اما از آن روز كه انسان بر این خاك زیسته است، آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا كسی را می شناسی كه بهتر از شهدای ما خدا را عبادت كرده باشد؟ تو چه كرده ای كه سزاوار كرامتی این همه گشته ای كه سجده گاه یاران خمینی باشی؟ چه پیوندی بوده است میان تو و كربلا؟ كدام رسول بر خاك تو زیسته است؟ تو كهف اعتكاف كدام عارف بوده ای؟ اشك كدام عزادار حسین بر تو چكیده است؟ چه كرده ای دوكوهه؟با من سخن بگو... حسینیه ات نیز سكوت كرده است و دم بر نمی آورد. ما كه می دانیم: زمان، بستر جاری عشق است تا انسان ها را در خود به خدا برساند و حقیقت تمام آنچه در زمان حدوث می یابد باقی است. پس، از حسینیه حاج همت بخواه كه مهر سكوت از لب برگیرد و با ما سخن بگوید. اینجا حرم راز است و پاسداران حریم آن، شهدایند؛ شهدایی كه در آن نماز شب اقامه كرده اند و با خدا راز گفته اند؛ شهدایی كه در حسینیه ، چشم مكاشفه بر جهان غیب گشوده اند؛ شهدایی كه همسفران عرشی امام بوده اند و اكنون میزبان او هستند. عمق وجود من با این سكوت راز آمیز آشناست؛ سكوتی كه در باطن ، هزارها فریاد دارد. من هرگز اجازه نمی دهم كه صدای حاج همت در درونم گم شود. این سردار خیبر، قلعه قلب مرا نیز فتح كرده است. گوش بسپار تا ناله های حاج عباس كریمی را نیز در سوگ شهادت او بشنوی . حسینیه حاج همت قلب دوكوهه بوده است. حیات دو كوهه از اینجا آغاز می شد و به همین جا باز می گشت . وقتی انسان عزادار است، قلب بیش از همه در رنج است و اصلا رنج بردن را همه وجود از قلب می آموزند. دو كوهه قطعه ای از خاك كربلاست، اما در این میان، حسینیه را قدری دیگر است. كسی می گفت كاش حسینیه را زبانی بود تا با ما بگوید از آن سرّی كه میان او و كربلاست . گفتم : حسینیه را زبان هست، كو محرم اسرار؟ هر كه می خواهد ما را بشناسد داستان كربلا را بخواند، اگر چه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل كربلایی نباشد. چه بگویم در جواب این كه حسین كیست و كربلا كدام است؟ چه بگویم در جواب این كه چرا داستان كربلا كهنه نمی شود؟ از باب استعاره نیست اگر عاشورا را قلب تاریخ گفته اند . زمان هر سال در محرم تجدید می شود و حیات انسان هر بار در سید الشهداء . نه این حیات دنیایی، كه جانواران نیز از آن برخودارند؛ حیاتی كه درخور انسان است، حیات طیبه، حیاتی آن سان كه امام داشت، زیستنی آن سان كه امام زیست . حسینیه شهدا نیز اكنون در جست وجوی گم كرده خویش است. او امام را ندید ، اما یاران امام را دید و از آنان بوی خمینی را شنید، از آنان كه در حقیقت خمینی فانی شدند و از این طریق، بقایشان نیز به بقای او پیوند خورد. دوكوهه، خاك و آب و در و دیوارهایش، همه وجودش با این حضور آن همه انس داشته است كه اكنون ، در این روزهای تنهایی ، جایی مغموم تر از آن نمی یابی . دوكوهه مغموم است و در انتظار قیامت . دلش برای شهدا تنگ شده است ، برای بسیجی ها . همین جا بود، در همین میدان روبه روی ساختمان گردان مالك. از همین جا بود كه خون حیات یك بار دیگردر رگ های زمین و زمان می دوید، همین جا بود كه عاشورا تكرار می شد. اما این بار امام حسین غریب و تنها نبود؛ خمینی بود، یاران خمینی هم بودند. همین جا بود كه عاشورا تكرار می شد، اما این بار امام حسین به شهادت نمی رسید؛ بسیجی ها بودند، فداییان امام، گردان گردان، لشكر لشكر. جواد صراف و اسماعیل زاده هم بودند. باقی شهدا را من نمی شناسم، تو بگو. هر جا كه هستی، هر شهیدی كه می بینی نام ببر و به فرزندانت بگو كه چهره او را به خاطر بسپارند تا عَلم خمینی بر زمین نماند. عَلم خمینی بر زمین نمی ماند؛ مگر ما مرده ایم؟ دوكوهه، خاك و آب و در و دیوارهایش با این حضور آن همه انس داشته است كه اكنون، در این روزهای تنهایی، جایی مغموم تر از آن نمی یابی. دوكوهه مغموم است و درانتظار قیامت. دلش برای شهدا تنگ شده است، برای بسیجی ها. امسال عید هم عده ای از بچه ها آمده اند تا دوكوهه از غصه دق نكند. از جانب آن ها مصطفی مامور شده است كه با دوكوهه سخن بگوید. مصطفی زبان دوكوهه را خوب می داند. می گوید:« ...تو را دوست دارم ای دوكوهه، تو را دوست دارم كه بوی بهشت می دهی. تو را دوست دارم كه دامنت برای یك بار هم آلوده نشد. تو را دوست دارم كه به بودنم هستی دادی. تو را دوست دارم كه زندگی را تو برایم تفسیر كردی.» این همه مغموم نباش دوكوهه. امام رفت، اما راه او باقی است. دیر نیست آن روز كه روح تو عالم را تسخیر كند و نام تو و خاك تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شوند. دوكوهه، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی؟ پس منتظر باش. یك بار دیگر ، سلام دوكوهه . دوكوهه ، تویك پادگان نیستی ، توقطعه ای از خاك كربلایی ، چرا كه یاران عاشورایی سیدالشهدا را به قافله او رسانده ای . دوكوهه در باطن تو هنوز راز این روزهای سپری شده باقی است ، می دانم؛ اما دیگر خاك توقدمگاه این كربلاییان آخرالزمان نیست . بعضی ها ما را سرزنش می كنند كه چرا دم از كربلا می زنید و از عاشورا. آنها نمی دانند كه برای ما كربلا بیش از آن كه یك شهر باشد ، یك افق است ،یك منظر معنوی است كه آن را به تعداد شهدایمان فتح كرده ایم ؛ نه یك با ر و نه دو بار ، به تعداد شهدایمان . دوكوهه توخوب می فهمی كه من چه می گویم . تو با حاج همت ، با حاج عباس كریمی ، با چراغی ، با دستواره ، با اسكندری، علیرضا نوری ، وزوایی، ورامینی ، رستگار ، موحد ، حاج مجید رمضان ، صالحی ، حاجی پور و صدها شهید دیگر انس داشته ای . تو كه بوسه بر پای بسیجی ها زده ای ، تو كه با زمزمه شبانه آنها آشنا بوده ای ، تو كه نجواهای عاشقانه آنها را شنیده ای تو كه معنای انسان را دریافته ای ، توخوب می دانی كه ما چه می گوییم . آری تو دیگر در جست وجوی انسان نیستی ؛ تو یافتی آنچه را كه یافت نمی شود . روز اول سال 68 ، پادگان دوكوهه كمی تسكین یافته است . عده ای از دوستانش آمده اند تا گمشده خویش را در آنجا بجویند . در و دیوار ، ساختمان ها و راهروها بر سرجای خویش باقی است واگر كسی نداند ، می پندارد كه دوكوهه همه چیز را از یاد برده است . درها قفل است وآنها می كوشند تا از هر راه كه هست ، یك با ر دیگرخود را به فضای مالوف خویش برسانند . اما گم گشته در آنجا هم نیست . عالم محضر شهداست ، اما كو محرمی كه این حضور را دریابد و در برابر این خلا ظاهری خود را نبازد ؟ زمان می گذرد و مكان ها فرو می شكند ، اما حقایق باقی هستند . شهید حاجی پور زنده است ، من و تو مرده ایم . شهدا صدق و استقامت خویش را در آن عهد ازلی كه با خدا بسته بودند اثبات كردند . كاش ما در خیل منتظران شهادت باشیم . یادآوران در جست وجوی گمگشته خویش به اردوگاه كرخه می روند . شعرشان اگر چه بس مغموم می نماید ، اما شعر مستی است . آنان را كه می خواهند با نظر روانكاوانه در این سرمستان میكده عشق بنگرند هشدار باد كه مبادا نشانی از یأس در آنان بجویند . یأس از جنود شیطان است واینان وارسته اند از آن جهانی كه در سیطره شیاطین است . كرخه خرابات است واینان خراباتیانند و گریه ، آبی است بر دل های سوخته شان . گریه اوج سرمستی است و اگر امروز روزگار فاش گفتن اسرار است ، بگذار اینان نیز فاش بگریند . امام كو كه به تماشای رهروان خویش بنشیند ؟ آری ، ما از این موهبت برخوردار بودیم كه انسان دیدیم . ما یافتیم آنچه را كه دیگران نیافتند . ما همه افق های معنوی انسانیت را در شهدا تجربه كردیم . ما ایثار را دیدیم كه چگونه تمثل می یابد. عشق را هم، امید را هم، زهد را هم، شجاعت را هم، كرامت را هم، عزت را هم، شوق را هم و همه آنچه را كه دیگران جز در مقام لفظ نشنیده اند، ما به چشم دیده ایم. ما دیدیم كه چگونه كرامات انسانی در عرصه مبارزه به فعلیت می رسند . ما معنای جهاد اصغر و اكبر را درك كردیم . آنچه را كه عرفای دلسوخته حتی بر سردار نیافتند ، ما در شب های عملیات آزمودیم . ما فرشتگان را دیدیم كه چه سان عروج و نزول دارند . ما عرش را دیدیم . ما زمزمه جویبارهای بهشت را شنیدیم . از مائده های بهشتی تناول كردیم و بر سرسفره حضرت ابراهیم نشستیم . ما در ركاب امام حسین ( ع ) جنگیدیم . ما بی وفایی كوفیان را جبران كردیم ... و پادگان دوكوهه بر این همه شهادت خواهد داد . پادگان دوكوهه آخرین بار در عملیات مرصاد بود كه به پیمان خویش وفا كرد . یك بار دیگر دوكوهه همه چهره های آشنا را دید و همه عطرهای آشنا را شنید و با همه آنچه دوست می داشت وداع كرد . دوكوهه ، با تو هستم : آیا می دانستی كه این آخرین وداع است ؟ منافقین می پنداشتند كه آن عهد را كه تو بر آن شاهد بوده ای فراموش كرده ایم ، اما تو می دانی كه این چنین نبود . همه دانستند . دوكوهه ، آیا بر قدم همه عزیزانت بوسه زدی ؟ آیا سعی كردی كه همه آن لحظات را به یاد بسپاری ؟ سعید را به خاطر داری كه چه می خواند ؟ برای امام می خواند ، برای آن كه عاشقانه زیستن را به ما آموخت ، برای آن كه به ما آموخت حقیقت عرفان را كه مبارزه است ، برای آن كسی كه ما همه تاریخ انبیا را در وجود او تجربه كردیم . خداحافظ دوكوهه . ما می دانیم كه تو از گواهان روز حشری و بر آنچه ما بوده ایم شهادت خواهی داد . تو ما را می شناخته ای و رازدار خلوت ما بوده ای ؛ روزها و شب ها ، در حسینه ، در اتاق ها ، در راهروها و در زمین صبحگاهت . این همه مغموم نباش دوكوهه. امام رفت، اما راه او باقی است . دیر نیست آن روز كه روح تو عالم را تسخیر كند ونام تو و خاك تو و پرچم هایت مظهر عدالت خواهی شوند. دوكوهه، آیا دوست داری كه پادگان یاران امام مهدی نیز باشی ؟ پس منتظر باش . ببخشید اگر مطلب زیاد شد،ببخشید.ولی به نظرم خیلی زیبا بود. برگرفته از:AVINY.COM [attachment=194]
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
صفحه 3 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۲۹ خرداد ۱۳۹۱, ۱۰:۲۱ صبح
ارسال: #21
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه: آنها آن پيوند تاريخي را دريافتهاند و همين است كه آنان را به گريه مياندازد و شبهاي حمله را به شب عاشورا ميپيوندد. داخل سنگر، خطشكنها از يكديگر حلاليت ميطلبند. و اگر تو شب عاشورا در كربلا نبودهاي، اكنون در سنگر خط شكنها، ساعتي پيش از آغاز عمليات حضور داري و اگر توفيق حضور نصيبت شود، از گذشته و آينده درخواهي گذشت و بر آغاز و انجام تاريخ شهادت خواهي داد و افتخار سربازي امام زمان را خواهي يافت. آن گريهها و اين نماز است كه تو را به عهد نخستين رجوع ميدهد و اينچنين، از جاذبههاي دنيايي فراتر ميروي و آنچنان شجاعتي مييابي كه در پناه حق از هيچ چيز نميترسي و مصداق «و ما رميت اذ رميت»(5) ميگردي. يزيديان ميپنداشتند كه نداي «هل من ناصر» سيدالشهدا (ع) در صحراي كربلا مدفون خواهد شد، غافل كه حيات تاريخي انسان از خون شهيد است و خداوند خميرهي وجود مؤمنين را از خاك كربلا و خون شهدايش سرشته است و تا شب و روز باقي است، اين پيوند تاريخي كه مؤمنين را به عاشورا پيوند ميدهد در عمق فطرتها بيدار خواهد ماند. برخيز برادر، برخيز. قافلهي كربلا روانه است و آواز جرس كه از باطن ملكوتي انسان بر ميآيد، عشاق حرم را فرا ميخواند. اما برادر، ميداني؟ حُب حسين در دلي بيدار ميشود كه از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا گذشته باشد. بسيجي عاشق كربلاست، و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و هيچكس را جز ياران امام حسين (ع) راهي به سوي حقيقت نيست. كربلا، ما را نيز در خيل كربلاييان بپذير. ما ميآييم تا بر خاك تو بوسه زنيم و آنگاه روانهي ديار قدس شويم. پایان این مقاله پ ن:5_. انفال / 17
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۳۰ خرداد ۱۳۹۱, ۰۸:۵۳ صبح
ارسال: #22
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
9_عروج ساعتي چند به غروب آفتاب، ما بار ديگر حاج علياكبر رحمانيان را ملاقات كرديم، آنجا كه بچههاي جهاد مازندران جمع شده بودند تا جوانب مختلف طرح را يك بار ديگر بررسي كنند. باطن مصفاي حاج علياكبر در چهرهي مردانهاش تجلي داشت و ما را اگر چشم باطن بخشيده بودند، تقدير شهادت را در عمق چشمانش، در شكوفههاي خنده و در وسعت ناصيهاش ميخوانديم. همه يك يك او را در آغوش گرفتند و نشان خاك را بر پيشانياش بوسيدند و او را به امان خدا سپردند، اما هيچ يك از ما آن تقدير نزديك را در نيافت. صبح روز عمليات، در سنگرهاي تازه تسخيرشدهي دشمن، بار ديگر حاج علياكبر رحمانيان را ملاقات كرديم. آنها قصد داشتند كه از همين محور رأس البيشه، حاشيهي اروند را تا خور به تصرف در بياورند. امروز كه بار ديگر به اين صحنهها مينگرم، گفتههاي مادرش را به خاطر ميآورم كه آرام و مطمئن ميگفت: كاش كه من بيشتر [از يك] پسر داشتم كه در راه خدا، صدقهي سر علياكبر امام حسين، ميدادم. روزي كه براي رفتن به سپاه خداحافظي كرد، گفتم اول صدقهي سر علياكبر امام حسين تو را دادم، دوم هرچه خدا قابِلمان دانست... خدا اين قرباني را قبول كند. هديهي ناقابلي كه دادم امانت خودش بود، ولي الحمد كه آن را صحيح و سالم تحويل خدا دادم. منزل شهيد رحمانيان شب تحويل سال نو، هنگامي كه اين فيلم در آستانهي سال تحويل از تلويزيون پخش ميشد، ما در خانهي حاج علياكبر رحمانيان بوديم و همراه خانوادهاش بار ديگر صحنههاي پُرحماسهي آن روز را تماشا ميكرديم. پسر دو سالهي حاج علياكبر نيز در بغل مادرش نشسته بود. او يكي از سربازان كوچك امام زمان است كه از هم امروز براي فرداي پرحماسهي خويش آماده ميگردد. اكنون كه بار ديگر به اين صحنهها مينگريستم، با خود ميگفتم كه اي كاش از چهرهي حميد نيز تصويرهاي درشتي بر ميداشتم و تجلي نور شهادت را در آرامش عميق چهرهاش، در شكوفايي لبخندهاي صبورانهاش و يا در عمق كهكشاني چشمانش باز مييافتم. حميد از صبح آرامش عجيبي داشت و از سخن گفتن سخت امساك ميكرد. وقتي از آن خاكريز كه با دشت فاصلهاي نزديك داشت سرازير شديم، دشمن رگبار كاليبر تانك را روي بچهها گرفته بود و از اين ميان، اين حميد بود كه خداوند او را براي لقاي خويش برگزيده بود. آري، شهادت تنها مزد خوبان است. حميد قفس تنگ تنش را رها كرد و در معيت ملائكهي خدا، عرصهي آسمان اول را كه با نور كهكشانها احاطه شده بود طي كرد و به ملأ اعلي پيوست و ما مانديم. او رفت، اما اسلحهاش بر خاك نماند. كمكش آرپيجي را برداشت و سينهخيز به سراغ دشمن رفت. در خانهي حاج علياكبر رحمانيان شب سال تحويل همه چشم به تلويزيون دوخته بودند، اما من مدتي طول كشيد تا از ياد حميد و آن سفر كهكشاني به زمين باز گشتم و خود را در خانهي حاج علياكبر يافتم. حاشيهي اروند، منطقهي عملياتي والفجر هشت ساعتي بعد صداي تكبير بچهها كه حكايت از پيروزي نهايي داشت به آسمان برخاست و با صداي تكبير ملائكه درهم آميخت. حاج علياكبر رحمانيان در پشت بيسيم به خط شكنهايي كه مشغول پاكسازي سنگرها بودند ميگفت: «بگو تكبير بگويند، بگو تكبير بگويند؛ رمز پيروزي ما: ا اكبر، ا اكبر.» و بهراستي هم اينچنين بود. اسيرها بعد از آن محاصرهي چندساعته، شگفتزده و با ناباوري با بچهها حرف ميزدند. بسيار عجيب است! بچههايي كه چند ساعتي پيش شهادت عزيز خود را به چشم ديدهاند، باز هم با قاتلين او اينچنين از سرِ صبر و ملاطفت برخورد ميكنند. منزل شهيد رحمانيان در خانهي حاج علياكبر رحمانيان صداي مارش پيروزي لشكريان اسلام همه جا را پر كرده بود و اگر چشمان دوربين فيلمبرداري مواظب آنها نبود، به اشكهاي شوق اجازه ميدادند كه ببارد و بر چهرههايشان روان شود؛ اما حضور دوربين همه چيز را به هم ريخته بود. ادامه دارد
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۳۱ خرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۴۲ صبح
ارسال: #23
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه: منطقهي عملياتي والفجر هشت بچهها در آن محور، فاصلهي اروند تا خور را آزاد كرده بودند. پشت اين خاكريز خور بود و آخرين نيروهاي مضمحل دشمن كه فرار ميكردند. يك نفر ميان رزمندگان آب قسمت ميكند. ديگري ميگويد: «مغرور نشويد، فاطمهي زهرا كمكمان كرد.» جان فداي لب تشنهي امام حسين (ع). اينها اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا هستند و بعد از سيزده قرن به خونخواهي او آمدهاند. «برادران، مغرور نشويد؛ فاطمهي زهرا كمكمان كرد.» يادم آمد كه رمز پيروزي عمليات «يا زهرا(س)» بوده است. تانكهاي مدرن دشمن در آتش قهر خدا كه به دست جنود او افروخته شده است ميسوزند و اين تمثيل عصر ظلمتي است كه سپري ميشود، عصر حاكميت كفر. اين قرن كه قرن پانزدهم هجري است با پيروزي انقلاب اسلامي ايران آغاز شده و خداوند اراده كرده است كه نور خويش را به دست اين جوانان كه اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا و سربازان امام زمان هستند كامل كند و باطل را يكسره به نابودي بكشاند. درست به چهرههاي اين عزيزان نگاه كنيد. چقدر دشمن كوردل است كه پايان حاكميت خويش را در چهرههاي مصمم اين بندهترين بندگان خدا نميبيند. ظهر شده است و صداي ملكوتي اذان برخاسته. كِي باشد كه اين صداي ملكوتي از مأذنههاي مساجد در سراسر سيارهي زمين بلند شود و جامعهي عدل جهاني برقرار گردد. حميد و حاج علياكبر و بقيهي شهداي عزيزمان همگي فداي اين آرمان مقدس شدند و چه باك اگر همهي ما هم فدا شويم. مگر همهي كربلاييان جان خود را فداي اين آرمان نكردند؟ و بالاخره اين پرچمِ اذان است كه همچون تمثيلي از اين آرمان نهايي بر سنگرهاي تسخيرشدهي دشمن برافراشته ميگردد. O بسيجي عاشق كربلاست، و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و هيچكس را جز ياران امام حسين (ع) راهي به سوي حقيقت نيست. كربلا، ما را نيز در خيل كربلاييان بپذير. ما ميآييم تا بر خاك تو بوسه زنيم و آنگاه روانهي ديار قدس شويم. پایان این مقاله
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۱ تير ۱۳۹۱, ۰۵:۵۷ عصر
ارسال: #24
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
10_سربازان امام زمان شب عمليات والفجر هشت اينان جنود خدا و مجاري تحقق ارادهي حق در سيارهي زمين هستند و بار ديگر، زمان در انتظار واقعهاي عظيم است. آنها خود را به پناه حق ميسپارند و پاي در عرصهاي ميگذارند كه عرصهي تحقق بزرگترين واقعهي تاريخ است. شب حمله، شب داخل شدن در سفينة النجاة سيدالشهداست كه هر كه در آن داخل شود نجات مييابد و هر كه باز ماند، در طوفان سهمگين هلاكت غرق ميشود. صبح روز بعد شب حادثه سپري شده است و دعاي شبانهي امام چتر نصرتي است كه جبهههاي حق و جنود خدا را پناه داده است. موشك بسيجي جواني به بال يك هواپيما اصابت ميكند. ميگويد: «اين ما نبوديم كه زديم، اين خدا بود كه موشك مارو رسوند به هواپيما. ما فقط يه وسيلهايم.» سخن او تفسير عيني اين آيهي مباركه است كه «ما رميت اذ رميت و لكن ارمي»، و چگونه است كه يك بسيجي جوان اينچنين بر معرجي پا مينهد كه عرفاي سينهسوختهي هفتاد ساله را بدان راهي نيست؟ «اين من نيستم كه هواپيما را زدم؛ خدا بود كه موشك را بر تن هواپيما نشاند.» عمليات در چند محور ادامه دارد و ما قصد داريم كه همراه يكي از قايقهاي تداركات به خطوط مقدم درگيري برويم. اينها سربازان امام زمان عجل ا تعالي فرجه هستند و موعود خويش را باز يافتهاند. اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا به خونخواهي او آمدهاند و همين پيمان است كه آنان را در زير علم صاحبالزمان گرد ميآورد، چرا كه علم امام زمان نيز علم خونخواهي سيدالشهداست. يا لثارات الحسين _ اي خونخواهان حسين(ع) _ گرد آييد. آن كشاورز مهربان سِميرمي كه چهار پسر و سه دختر داشت، خود را سرباز امام زمان ميدانست و ميگفت: «يا زيارت يا شهادت.» يا زيارت يا شهادت، به گفتهي او، تفسير اين آيهي مباركه بود كه «قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين؟» سربازان امام زمان اهل ولايت و اطاعت هستند و سر به فرمان سپردهاند. پيام مهم فرمانده كل قوا به غيورمردان جبههي اسلام: «به تمام رزمندگان و آقاي صياد و آقاي محسن رضايي بگوييد كه امروز واقعاً جنگ بين اسلام و كفر است. با تمام قوا بايستيد و به هيچ عنوان سستي به خود راه ندهيد. ما تا آخرين قطرهي خون خود ميايستيم؛ شما هم با تمام توان بايستيد.» سرباز امام زمان اهل ولايت و اطاعت است و سر به فرمان دارد و ميداند كه اگر از مرگ نترسد، ديگر شيطان و جنود او را تسلطي نيست و هيچ قدرتي نميتواند او را از صراط حق باز دارد. دشمن با اينكه بارها تجربه كرده است كه با آهن نميتواند بر ايمان ما غلبه كند، اما چارهاي ندارد جز اينكه از همين طريق عمل كند. او ميخواهد ما را بترساند. خوب اين معنا را دريافته است كه اگر ما بترسيم، ديگر از ايمانمان كاري ساخته نيست. اما سربازان امام زمان از هيچ چيز جز گناهان خويش نميترسند. راست ميگفت آن برادرِ عزيزي كه ديدهباني ميكرد: «اگر انسان از مرگ نترسد ديگر دشمن را بر او تسلطي نيست.» غروب آفتاب سررسيده و دروازهي اذان راه آسمان را بر زمينيان گشوده است. اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا، سربازان امام زمان (عجل ا تعالي فرجه) به نماز ايستادهاند؛ سر بر سجده ميسايند و دست به دعا بر ميدارند و اينچنين، با فطرت تسبيحيِ عالم وجود وحدت مييابند. اما من هنوز گفتههاي زيبا و حيرتانگيز آن روستايي سميرمي را از ياد نبردهام كه ميگفت: «يا زيارت يا شهادت، يا زيارت يا شهادت. فهميدي؟ به ياري خدا و امام زمان، ما كي هستيم؟ خدا، امام زمان. من كه هيشكي نيستم.» - پدر جان، دوست داري امام زمان رو ببيني؟ - بله. دوست ندارم؟ ميخوام جمالشو ببينم. ما همه سرباز امام زمانيم اگر لياقت داشته باشيم و قبولمان بكند... بسيجي عاشق كربلاست، و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و هيچكس را جز ياران امام حسين ع راهي به سوي حقيقت نيست. كربلا، ما را نيز در خيل كربلاييان بپذير. ما ميآييم تا بر خاك تو بوسه زنيم و آنگاه روانهي ديار قدس شويم. پایان
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۲ تير ۱۳۹۱, ۰۲:۵۹ عصر
ارسال: #25
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
11-ضيافت(1) اصفهان، اعزام رزمندگان به جبهه امروز امت بزرگ ما اهل ولايتند. آنان گوش اطاعت به فرمان «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولِي الامر منكم»(2) سپردهاند و اينچنين، خداوند وظيفهي تحقق اهداف الهي همهي انبيا را بر گردهي صبور و پُرقدرت آنان نهاده است، و چه شرفي از اين بالاتر؟ راهيان كربلا را بنگر. آنان بال در بال فرشتگان و در فضايي آكنده از تسبيح و سلام و صلوات و بوي گلاب و دود اسفند و در زير باراني از نقل و نبات و در پناه سورهي توحيد و دعاي خير امام و امت و فرشتگان به سوي جبههها روانند تا دنبالهي باطل را قطع كنند و ريشهي شجرهي خبيثهي فتنه را بر كنند و جهان را آمادهي ظهور مولايمان سازند. و اينچنين چه عجب، اگر پيشانيبندهاي آنان را وسيلهي تبرك و تقرب سازند و از آن شفا بجويند. مگر نه اين است كه اينان راهيان كربلا، اصحاب آخرالزماني سيدالشهدا هستند و از همين است كه نام خود را راهيان كربلا نهادهاند؟ راهيان كربلا را بنگر. آنان بال در بال فرشتگان و در فضايي آكنده از تسبيح و سلام و صلوات و بوي گلاب و دود اسفند و در پناه سورهي توحيد و دعاي خير امام و امت و فرشتگان به سوي جبههها روانند تا دنبالهي باطل را قطع كنند و جهان را آمادهي ظهور مولايمان سازند. سه نسل در كنار يكديگر: پدران، پسران، و كودكاني كه عهدهدار بار اين نهضت عظيم تا فرداهاي روشن ما هستند؛ و در اين ميان، وظيفهي مادران از همه سنگينتر است. دامن پاك آنان حريم قدسي است كه فرزندان امروز و آيندهي اين امت ابراهيمي از آن به معراج عشق ميروند. وجود پربركت آنان قلب تپندهاي است كه خون صبر و استقامت و وفاداري را در تن اين امت بزرگ ميدواند و اينچنين، حيات ما دم به دم با نفخات جانبخش روح القدس تجديد ميگردد. سراسر كشور ايران امروز تجليگاه اين واقعهي بزرگ تاريخ است، واقعهاي كه همچون انفجاري از نور در ظلمات وحشتزاي جهان امروز تولد يافته است و شعاع روشنايي آن، تا دورترين نقاط تاريخ آيندهي كرهي زمين را روشن خواهد ساخت و تا تحقق كامل وعدهي تخلفناپذير حاكميت حق پيش خواهد رفت. راهيان كربلا امروز همانگونه كه از بطن مردم برخاستهاند، در دل آنان جاي دارند. اينجا اصفهان است، اصفهاني كه در كردستان و غرب و جنوب، در جبهههاي نبرد، هر جا كه ميروي، بيشتر از همه لهجهي شيرين مردم آنجا را ميشنوي. ما شاء الله امروز اصفهان شاهد راهپيمايي ٢٥ لشكر از لشكرهاي احتياط قدس است. بياييد همراه با اين راهيان قدس، امشب در ضيافتي كه مردم خوب اصفهان براي رزمندگان، فرزندان دلاور خويش، در مسجد شهيد بهشتي ترتيب دادهاند شركت كنيم. كاش شما هم در سر تا سر خيابان چهارباغ، كاميونهاي هداياي مردم را ميديديد. حياط مسجد را هم ببينيد كه ديگر هيچ جاي خالي ندارد. بفرماييد، هم در شبستان بالا روي پشتبام جا هست و هم در شبستان پايين. شرط شركت در اين ضيافت رزمنده بودن و اصفهاني بودن است و اگر شرط دوم را نداريد عيبي ندارد؛ آنها ميهماننواز هستند و از سراسر ايران ميهمان ميپذيرند. پی نوشتها 1. اين برنامه شامل دو قسمت است: «ضيافت» و «رمز پيروزي» 2. نسا / ٥٩
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۵ تير ۱۳۹۱, ۰۶:۵۱ عصر
ارسال: #26
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
12-رمزپيروزي برخيز اي چاووش شهر عشق برخيز غسل زيارت كن ز نهر عشق برخيز بربند محمل را و برپا كن علم را آواز ده، آواز عشاق حرم را هر سر كه پيمان بلا دارد بيايد هر كس هواي كربلا دارد بيايد شقايقهاي سرخ خوزستان بار ديگر بر يكي از بزرگترين وقايع تاريخ جهان شهادت ميدهند. اينان بر زميني روييدهاند كه بيوضو نميتوان در حريم مقدس آن قدم گذاشت. شقايقهاي سرخ خوزستان بار ديگر پذيراي قدوم مجاهداني هستند كه همهي تاريخ منتظر آمدن آنان بوده است، و اكنون آنان آمدهاند تا غايات الهي تاريخ را تحقق بخشند و نور خدا را در كرهي ظلماني زمين كامل گردانند. حزب الله اهل اطاعت و ولايت است و قدر نعمت ميشناسد، فداكار است و از مرگ نميترسد و گوش به فرمان «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» سپرده است و اينچنين، تو گويي خداوند وظيفهي تحقق اهداف الهي همهي انبيا را بر گردهي صبور و پرقدرت آنان نهاده است، و چه شرفي از اين بالاتر؟ حزب الله از جانب خدا مأمور است كه انسان را و جهان را تغيير دهد؛ انساني كه امروز بيش از هر زمان ديگر گرفتار ظلمت شرك و بتپرستي است. در اينچنين دنيايي كه بشر امروز بت خويشتن را ميپرستد، ظهور حزب الله معجزهاي است كه از نفخات قدسي دم مسيحايي امام امت بر ميآيد. حزب الله پيروز است و پيروزي خويشتن را مديون فقري است كه در پيشگاه غني مطلق دارد، و معراج تكامل او اين است كه وسيلهاي در خدمت تحقق ارادهي حق باشد و از همين است كه حزب الله اهل اطاعت است و سر به فرمان اولي الامر دارد. تو گويي هنوز فرياد اميرالمؤمنين علي (ع) در پهنهي جاودان تاريخ طنينانداز است كه: «كجايند آن قومي كه به اسلام فرا خوانده شدند و پذيرفتند، قرآن را خواندند و بر احكام آن استقامت ورزيدند، به سوي پيكار با دشمن برانگيخته شدند و از سر وله و شيدايي و اشتياق، همچون شيفتگي ناقهاي به فرزندش، اجابت كردند؛ شمشيرها از غلاف بر كشيدند و گرداگرد كرهي زمين را گروه گروه و صف اندر صف فرا گرفتند؟»(١) «آن كه با نشاط و اشتياق در صحنهي جهاد به سوي خدا بشتابد همانند تشنهكامي است كه به سوي آب ميرود. بهشت در زير سايهي نيزهها قرار گرفته است و امروز اخبار پنهان به آزمايش در صحنهي نبرد آشكار ميگردد، و سوگند به خدا كه اشتياق من براي رو به رو شدن با دشمن از اشتياق دشمن به فرار بيشتر است.»(٢) اشتياق حزب الله براي رو به رو شدن با دشمن از اشتياق دشمن به فرار بيشتر است و تو گويي حضرت علي(ع) اين خطبه را در شأن حزب الله فرموده است و اگر اينچنين هم باشد عجيب نيست. ادامه دارد پ ن:1. نهجالبلاغه، خطبهي ١٢١ ٢. نهجالبلاغه، خطبهي ١٢٤
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۹ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۴۵ عصر
ارسال: #27
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه: صبح پيروزي، در صحنهي عظيمترين وقايع تاريخ، حزب الله مرحلهاي را به پايان برده و مرحلهاي ديگر را آغاز كرده است. او خسته نميشود و ملالت را بر قلب استوارش راهي نيست. اينان همان قومي هستند كه دربارهشان امام كاظم (ع) فرمودهاند: «مردي از قم قيام ميكند و مردم را به سوي حق فرا ميخواند. بر گرد او قومي همچون پارههاي آهن اجتماع ميكنند. تندباد حوادث آنان را متزلزل نميسازد، از جنگ خسته نميشوند و نميترسند، بر خداست كه توكل ميكنند، و عاقبت از آن متقين است.» آري آن مرد قيام كرده است و آن قوم دلاور نيز بر گرد او اجتماع كردهاند و قيام هنوز ادامه دارد، و عاقبت نيز از آن متقين است. رمز پيروزي اين است: يا فاطمة الزهرا. رزمندگان در فضاي پرنشاطي كه با سلام و صلوات و رايحهي نصرت خدا و پيروزي معناي ديگري يافته است، با قايق خود را به آن سوي رود ميرسانند. دشمن حيرتزده است كه چگونه دژهاي به ظاهر استوار مكر او در برابر تكبير بسيجيهايي كه بهيكباره و بدون واهمه با آرپيجي و كلاشينكف سر ميرسند، فرو ميريزد. دشمن رمز پيروزي ما را نميداند و از همين است كه هنوز شكست كامل خويش را باور ندارد. حزب الله هر چند وطن خويش را دوست ميدارد، اما از تعلقات جغرافيايي آزاد است و براي آب و خاك نيست كه ميجنگد. ميهن او اسلام است و ايران را از آن دوست ميدارد كه درخت ايمان او در خاك مباركش ريشه گرفته است. ايران امروز مركز آن نور مقدسي است كه در ظلمات اين عصر درخشيدن گرفته است و فرداي تاريخ را تا عصر عدالت جهاني روشن خواهد ساخت. يكي از اسرا همقطارهاي خويش را كه به اين سو و آن سوي دهكده گريختهاند فرا ميخواند: «بياييد! اينها لشكريان اسلام هستند، به شما كاري ندارند و هر چه دربارهشان گفتهاند دروغ است.» اينان مجاهداني هستند كه خداوند مأموريت تغيير دادن انسان و جهان را بر گردهي صبورشان نهاده است. آنها حزب الله هستند، همانان كه قرنها كرهي زمين قدوم مباركشان را انتظار ميكشيد كه بيايند و گره از كار فروبستهي انسان بگشايند، و اكنون اينان آمدهاند و نصرت خدا را نيز به همراه دارند. رمز پيروزي چيست؟ آنها حزب الله هستند، همانها كه قرنها كرهي زمين قدوم مباركشان را انتظار ميكشيد كه بيايند و گره از كار فروبستهي انسان بگشايند. دشمن رمز پيروزي ما را نميداند و از همين است كه هنوز شكست كامل خويش را باور ندارد و ميپندارد كه توان ايستادن در برابر رزمندگان اسلام را داراست. صلات ظهر بچههايي كه ديشب عمل كردهاند، در پناه ديوارها منتظر فرمان هستند. بعضي نماز ميخوانند، بعضي غذا ميخورند و بعضي در روي همان هرهي كمعرض كنار ديوار خوابيدهاند. بچهها در نماز از آنچنان خشوعي برخوردارند كه تو گويي حضور خود را در پيشگاه حضرت حق ميبينند و با همان تكبير نخستين، به ملكوت پر رمز و راز عالم اتصال يافتهاند. بگذار دشمن هرگز رمز پيروزي ما را در نيابد. چيزي نميگذرد كه بار ديگر فرماندهان لشكر اسلام رزمندهها را براي ادامهي عمليات فرا ميخوانند و آنها نيز اجابت ميكنند. حزب الله اهل ولايت و اطاعت است و سر به فرمان «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم» سپرده است و اگر كسي اينچنين باشد، ديگر شيطان را بر او تسلطي نيست و در برابر همهي قدرتهاي استكباري، بدون واهمه «نه» خواهد گفت. درود بر حزب الله. O بسيجي عاشق كربلاست، و كربلا را تو مپندار كه شهري است در ميان شهرها و نامي است در ميان نامها. نه، كربلا حرم حق است و هيچكس را جز ياران امام حسين راهي به سوي حقيقت نيست. كربلا، ما را نيز در خيل كربلاييان بپذير. ما ميآييم تا بر خاك تو بوسه زنيم و آنگاه روانهي ديار قدس شويم.
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۱۰ تير ۱۳۹۱, ۰۱:۱۵ عصر
ارسال: #28
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام 13_راه قدس از كربلا جبهههاي نبرد ما امروز جايگاه تحقق تاريخ آيندهي كرهي زمين است و آنچه اين عهد را بر گردهي ما استوار ميدارد، پيماني ازلي است كه پروردگار متعال از انسان گرفته است و الحق رزمندگان ما، اين راهيان تاريخ، چه خوب از عهدهي اداي پيمان بر آمدهاند. دوربين فيلمبرداري بسيار ضعيفتر از آن است كه بتواند حقيقت اين نبرد را ثبت كند. آن حقيقت شگرفِ تحقق نهايي ارادهي حضرت حق كجا ميتواند در تصاويري محدود بگنجد؟ بين عكس و صاحب عكس چه رابطهاي است؟ اگر اين فيلمها بتواند سخني از حقيقت تاريخ بگويد، در همين حد است و نه بيشتر. رزمندهاي داخل سنگر نشسته و براي پدر و مادرش نامه مينويسد: مادر جان، شيرت را بر من حلال كن؛ همان شيري كه دههي اول محرم با اشكهاي شوري كه براي تنهايي حضرت زينب ميريختي، درهم ميآميخت و در كام من مينشست و جانم را با مهر حسين (ع) پيوند ميزد. پدر جان، دستهاي پينهبستهات را از دور ميبوسم. كاش اينجا در كنار هور كه تا افق گسترده است و اكنون رنگ آسمان ابري را به خود گرفته است بودي و اين تلاش عظيم را ميديدي؛ اين بچههاي جهادي را كه «يا علي»گويان پلها را جا به جا ميكنند و عكس امام را به نشانهي اينكه در قلبشان جاي دارد بر سينه آويختهاند. و آن ديگران را كه لاينقطع با هليكوپتر از راه ميرسند و قدم در آن جادهاي ميگذارند كه به سوي نور، به سوي مطلع عشق گسترده است. و پدر جان، من يقين دارم كه اين همان طريق وسطايي است كه نه به چپ گرايش دارد و نه به راست. بهراستي آن اشتياقي كه اين بچهها را به تلاش وا ميدارد از كجا آمده است؟ تو هميشه به من ميآموختي كه تنبلي كليد همهي بديهاست و من نميفهميدم كه چه چيزي باعث ميشود تا يكي تنبل باشد و ديگري نباشد. اين بچهها با تنبلي ميانهاي ندارند. تو گويي جان آنان رودي است كه به درياي عظيمي از شور و اشتياق و اراده و عزم و تصميم و صبر وصل است كه تمامي ندارد، و تو ميداني كه اين تلاش عظيم براي چيست. غروب شده است. بعضي از بچهها دارند براي يك تك شبانه آماده ميشوند، و هنوز آن تلاش عظيم ادامه دارد. يكي از بچهها اذان ميگويد و آواي ملكوتي اذان در آن غروب زيبايي كه صبح عدالت جهاني و طلوع حق را در پي دارد، با چه احساس شگفتآوري همراه است. آدم حس ميكند كه با همهي تاريخ پيوند خورده است. ادامه دارد..
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۱۵ تير ۱۳۹۱, ۰۹:۵۰ عصر
ارسال: #29
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه: صبح، بعد از زيارت عاشورا و خواندن دعاي فرج، پاي سفرهي حضرت زهرا (س) نشستيم. بچهها سفرههاي جبهه را سفرهي حضرت زهرا ميخوانند و من، نميدانم چرا، اما با تمام جانم اين حقيقت را احساس ميكنم. نان خشك و پنير و خرما. اين سفرهها شبيه همان سفرهاي است كه شما با خود به سر زراعت ميبرديد و من هنوز ياد آن را در خاطر دارم. سفرهي قناعت. و من درس قناعت را براي نخستين بار از شما آموختم. پدر جان، سفرهي اين بچهها هم با سفرههاي ديگر خيلي تفاوت دارد. تفاوتش در اينجاست كه اين سفرهها سفرهي قناعت است، سفرهي حضرت زهراست و ما ميهمان او هستيم. نانش طعم و بوي همان ناني را دارد كه از تنور خانهمان بيرون ميآيد، تا آنجا كه فكر كردم شايد از همان نانهايي است كه شما براي جبهه فرستادهايد. كاش اينجا بودي و آرزوهايت را فرا رويت ميديدي. پدر جان، مگر تو همواره آرزوي حضور در صحراي كربلا را نداشتي؟ مگر نبود كه وقتي نام حبيب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه را ميشنيدي، انگار كه اسم خودت را ميشنوي، اشك از چشمانت سرازير ميشد؟ دشمن ما وابسته به سلاحهاي جور واجوري است كه به قيمت نوكرياش به او دادهاند، اما مؤمن وابسته نيست. هر نوع وابستگي مؤمن را از وصول به حق باز ميدارد و همچون غل و زنجيري كه بر دست و پاي زندانيان ميبستند، او را به زمين ميچسباند و قدرت قيام را از او ميگيرد. مؤمن اگر وابستگي داشته باشد نميتواند قيام كند و عصر ما عصر قيام است. دشمن مرتباً با هواپيما حملهور ميشود و از سلاحهاي شيميايي هم استفاده ميكند. و پدر جان، من به ياد سگهاي آبادي ميافتم كه وقتي حملهور ميشدند، اگر نميترسيدي، هرگز جرأت جلو آمدن را نداشتند و به كوچكترين تكان دست تو پا به فرار ميگذاشتند؛ واگرنه، اگر از آنها ميترسيدي، جرأت مييافتند و حمله ميكردند. اسرائيل سرزمينهاي ما را همينگونه اشغال كرده و روشهاي صدام نيز همانگونه است. پدر جان، من انگيزهي اين تلاش عظيم را هميشه در مييافتم، اما امروز، امروز كه فيلمبردارهاي جهاد تلويزيون آمده بودند و ما ماسكهايمان را امتحان ميكرديم، بيشتر از پيش دريافتم كه اين رود عظيم شور و اشتياق و اراده و عزم و تصميم به چه دريايي اتصال دارد و ريشهي اين تلاش در كدام خاك بارور نشسته است. آنها فيلم ميگرفتند و از ما ميپرسيدند كه چه آرزويي داريد. من به دلم رجوع كردم و ديدم... شما خود ميدانيد، نياز به گفتن نيست. (نه برادر، اين آرزوي تو تنها نيست، آرزويي است كه ريشه در جان همهي مسلمين دارد.) پدر جان، من اين رسالت را به سنگيني بر گردهي خويش احساس ميكنم كه خداوند ما را براي تحقق همين اهداف به صحنهي حيات كشانده است. امروز من در جبههها و پشت جبههها طليعهي آزادي قدس و تحقق اين وعدهي تخلفناپذير قرآن را بهروشني ميبينم. همه بهحق ميگويند «راه قدس از كربلاست.» معناي اين سخن چيست؟ وقتي پاي صحبت پدران و مادران شهدا بنشينيم در مييابيم. قدس مظهر جراحتي است كه بر قلب امت اسلام وارد شده است و اين جراحت را جز به خون نميتوان شست. امروز وعدههاي قرآن بيش از پيش به تحقق نهايي خويش نزديك شده است و امت اسلام دريافته است كه چگونه بايد براي آزادي قدس اقدام كند. اكنون صدام و حزب بعث عراق بزرگترين سدي است كه در برابر وحدت منطقهي اسلامي و قيام همگاني براي آزادي قدس قرار دارد. «راه قدس از كربلا ميگذرد» بدين معناست كه تا ما اين سد را از سر راه برنداشتهايم، هرگز نميتوانيم به نجات قدس بشتابيم. بله پدر جان، براي آزادي قدس راهي جز اين وجود ندارد. صدام دشمن خداست و براي وصول به توحيد بايد او را از ميان برداشت. ادامه دارد...
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
۱۶ تير ۱۳۹۱, ۰۷:۴۳ عصر
ارسال: #30
|
|||
|
|||
RE: مجموعه مقالات شهید سید مرتضی آوینی
بسم الله الرحمن الرحیم
ادامه دارد: خط مقدم منطقهي عملياتي والفجر هشت در خط، رزمندگان اسلام، اين راهيان كربلايي سيدالشهدا در قرن پانزدهم هجري قمري، با تمام وجود معناي اين سخن را دريافتهاند و ميدانند كه بايد براي قيام در برابر دشمن از وابستگيها گذشت و از سختيها نهراسيد. قدس جلوهي بركت خدا و پلهي نخستين معراج انسان است و مسلمين براي دستيابي به اهداف نهايي اسلام چارهاي ندارند جز اينكه بر قدس شريف دست يابند، و راه قدس نيز از كربلاست كه ميگذرد. حضرت امام امت، ادام الله ظله الشريف، همواره بر همين معناست كه تأكيد ميورزد. وظيفهي ما عمل به تكليف است، هر چند كه اين به از بين رفتن همهي ما بينجامد _ كه البته اينچنين نخواهد شد. اين فرياد درست در زمانهاي بلند شده است كه شيطان حاكميت خويش را بر كرهي زمين كامل ميانگاشت و بشر غربي به پايينترين مراتب هبوط خويش در لجن حيوانيت رسيده است. اكنون خداوند بار ديگر توبهي بشريت را پذيرفته است و اين انسانهاي از خود گذشته، اين بهترين بندگان خدا، هر يك به مثابه دژ مستحكمي هستند كه راه بر شيطان و جنود او بستهاند. معناي باطني «راه قدس از كربلا ميگذرد» نيز همين است. راه ما به سوي قدس كه معرج نخستين معراج تكامل انسان است، راهي كربلايي است و راه كربلايي راهي است كه با تحمل مشقات و از خود گذشتگي همراه است. اين جوانان هر يك جلوهاي از ابوالفضل عباس (ع) و قاسم و علياكبر و عون و جعفر هستند و تحقق آرزوهاي خويش را در كربلا ميبينند و خدا دعاي آنان را مستجاب كرده است. اينها با آن غفلتزدههاي خسته و كسلي كه در شهرها و اين سوي و آن سوي پراكندهاند و هيچ چيز آنان را به صحنههاي عظيم تحقق تاريخ فردا پيوند نميزند خيلي تفاوت دارند. اين تفاوت از كجا آمده است؟ تو گويي جان آنان رودي است كه به درياي عظيمي از شور و اشتياق، اراده و عزم و تصميم و صبر وصل است كه تمامي ندارد. آنان از مرز خواستههاي حيواني وجود خويش گذشتهاند و با مرگ خو گرفتهاند و به حيات جاوداني عشق در جوار رحمت حق رسيدهاند. در عصري اينچنين، در روزگاري كه بشر بندهي اهواي خويش است و بت خويشتن را ميپرستد، ظهور اين جوانان چه معنايي دارد؟ اينان طليعهدار عصر توبهي بشريت و نمونهاي از انسانهاي آينده هستند و آيندهي انسان آيندهاي الهي است. آنان ابراهيموار هجرت كردهاند و اسماعيلگونه سر به قربانگاه سپردهاند تا انسان به خليفهي اللهي و امامت رسد و اين است معناي باطني اين سخن كه راه قدس از كربلا ميگذرد. راه قدس با كاهلي و تنآسايي و دل به جيفهي بيمقدار دنيا بستن ميانهاي ندارد. راه قدس مرد جنگ ميخواهد و مرد جنگ نيز كربلايي است و كربلايي، مرد ميدان عشق است و از سختيها و مشقات و سرباختنها و جان دادنها نميهراسد. براي دريافت حقيقت آنچه در جبهههاي نبرد ميگذرد بايد اينهمه را در مجموعهي تاريخ جهان نگريست، و بايد اين نكتهي بسيار شگفت را دريافت كه چگونه اين وقايع تاريخ آيندهي كرهي زمين را به جانب تحقق وعدههاي قرآن ميكشاند. سورهي «اسرا» را بخوان و خصال ياوران مهدي را بنگر، و حال بدين راهيان امروزي كربلا كه به مقتضاي انتظار عمل كردهاند و به جبههها شتافتهاند نگاه كن. چه ميبيني؟ آري برادر، وقت آن رسيده است كه يك بار ديگر نشانهي تحقق وعدههاي الهي را در آنچه ميگذرد ببينيم و با يقينِ بيشتر پاي در راهي نهيم كه از كربلا به سوي قدس ميرود.
یاد شهدایمان بخیر!
من اگر بنشینم، تو اگر بنشینی، چه کسی برخیزد؟ |
|||
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا