ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
۱ مهر ۱۳۸۹, ۱۱:۴۲ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱ مهر ۱۳۸۹ ۱۱:۴۶ صبح، توسط ضحی.)
ارسال: #1
آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
در عصر بحراني و وانفساي رضاشاه، داستان پر هيجان آيت اللّه صافي و پدرشان آقا نصراللّه رخ مي دهد.

آيت اللّه صافي مردي بود متدين و با اراده، نسبت به اهل البيت عليهم السلام بسيار دل داده و سالك، پر تلاش و كم صحبت و داراي صَمت و سكوتي كه همه را به شگفتي وامي داشت.

زيرا تنها صحبت ايشان در وقت درس و يا جواب مسئله علمي و ديني بود و كساني كه سِمت استادي و يا شاگردي و يا معاشرت با ايشان داشتند، همه گواه بر اين مطلب مي باشند.

آيت اللّه صافي با اين كه با اساتيد بزرگ علمي و سلوكي و اخلاقي بي شماري برخورد داشت و ناگزير قضايا و مطالب چشمگيري از كرامات و بزرگواري آنها اطلاع داشت و يا قضاياي

مهمي براي خودشان اتفاق افتاده بود، ولي هيچ گاه سخني از اينگونه مطالب بيان نمي كرد، مبادا موجب خودستايي و... شود و در هر حال در فكر اصلاح نفس خويش بود.

آيت اللّه صافي يكي از مردان اهل سرّ بود. كساني كه با ايشان حشر داشتند به آساني اين خصيصه را در ايشان مي يافتند و هميشه از بيان قضايايي كه به نحوي براي ايشان كرامتي

محسوب مي شد ابا داشتند، و اگر براي اصحاب خاص الخاص خود مطلبي را به عنوان آگاهي و تذكر و عبرت و نصيحت بيان مي فرمودند، تعهد مي گرفتند كه براي ديگران بازگو نشود.

زيرا هر كس اهليت اين مطالب را ندارد.

و چه بسا جريانات مهمي كه در دوران حيات ايشان اتفاق افتاده باشد كه در گستره سينه پر خاطره خود، مخفي داشت و با خود زير خاك برد تا رازها و اسرارش، رمزي پنهان بين خود

و خداي خود باشد، هنيئاً له و سقاه اللّه من يد مولاه اميرالمؤمنين علي بن ابيطالب عليه السلام.

و اين همان حيات طيبه اي است كه خداوند سبحان در قرآن مجيد فرموده است:

«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً وَ لَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما كانُوا يَعْمَلُونَ؛

هر مؤمني، كردار شايسته داشته باشد از مرد و زن، پس زندگاني پاكيزه و طيب به او مي دهيم و به ايشان مزدشان را بهتر از آنچه كه انجام مي دادند خواهيم داد.»

منبع : مجله سبوی صفا

ادامه دارد ...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، safirashgh ، هُدهُد صبا
۲ مهر ۱۳۸۹, ۱۲:۱۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲ مهر ۱۳۸۹ ۱۲:۲۳ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #2
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم

یار قرآنی " ضحی " گرامی

وقتی به خواندن متن رجوع کردم موردی که اشتیاق بنده را برای خوانش این مطلب شما جلب کرد


آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا وجود کلمه ی" زیارت عاشورا "بود

و اگر ادامه ی مطلب را از جانب شما نمی دیدیم ناراحتمان می کرد که در این مطلب تنها موردی که ندیدم در مورد "زیارت عاشورا "بود و حال خوشحالیم که جمله ی ادامه دارد را دیدیم اما باز نگران چرا الباقی را قرار نمی دهید برای خوانش

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ضحی ، هُدهُد صبا
۲ مهر ۱۳۸۹, ۰۳:۳۰ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲ مهر ۱۳۸۹ ۰۳:۳۲ عصر، توسط ضحی.)
ارسال: #3
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
سلام :

جناب سفیر عشق بسیار خوشحالم که شما برای خواندن ادامه داستان مشتاق هستید .

و اما ادامه داستان ...

آيـت اللّه صافي اين داستان را با اصرار خانواده به عنوان تنبيه و آموزش و پند و اندرز حدود 8 ماه قبل از فوتشان، براي فرزندانشان بيان كرده اند و فرمودند: مي ترسم حمل بر خود ستايي شود.

بالاخره با اصرار زياد، ايشان مدّت كوتاهي سر را به زير مي اندازند و چيزي نمي گويند. بعد سر را بلند مي كنند، در حالي كه دانه هاي اشك چون مرواريد غلطان در چشمان رنجورشان موج

مي زده و بر گونه هايشان گل بوسه مي گرفته، نگاهي به فرزندانشان مي اندازند؛ به طوري كه دل فرزندان را بسوي وادي هاي جذبه و سلوك خويش مي كشانند و با استعاذه به پروردگار

متعال از شرّ شيطان رجيم، كلام خود را آغاز مي كنند و مي فرمايند:

اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم. بسم اللّه الرحمن الرحيم. من اين قضيه را به خاطر چند نكته آموزنده براي شما بيان مي كنم ؛ اميدوارم كه خداي متعال همه را از شرّ اين نفس طاغي

و بازي گر حفظ كند.

اوّل: اين كه انسان بايد در راه صحيحي كه در زندگي پيدا كرده مقاوم و پايدار باشد و هيچ چيز او را از راه، منحرف نسازد «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ».

دوم: تقوي و پرهيزكاري را پيشه خود قرار دهد و مطيع فرمان خدا باشد و اگر اطاعت يكي از دستورات برايش مشكل شد، با دعا و گريه و زاري

و توسل به ذيل عنايات اهل بيت عليهم السلام از آنها بخواهد كه كمكش كنند و مشكلش را بگشايند.

سوم: اهميت و اثر فوق العاده زيارت عاشورا است، اين زيارت عاشورا بود كه بزرگترين گره كور زندگي مرا كه با دست بشر

عادي باز نمي شد، گشود و حاجات مرا برآورده ساخت
يعني :

1. رضايت پدر و مادر - كه بعد از امر به اطاعت خدا تأكيد به آن شده و فرموده: «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً؛

بپرستيد خدا را و با او چيزي را شريك مسازيد و به پدر و مادر نيكويي كنيد» را به دست آوردم.

2. در مسير خدا و وادي معرفت و لذائذ معنوي و تحصيل علم قرار گرفتم.

3. از آن فقر اقتصادي و فلاكت غير قابل توصيفي كه گريبان گير من شده بود، نجات يافتم.

4. آخرت آبادي بوسيله زيارت عاشورا بدست آوردم، زيرا زيارت عاشورا است كه تخم كينه و عداوت دشمنان اهل بيت رسول خدا را در دل

انسان مي افشاند و در نتيجه با امام حسين عليه السلام و پدر و مادر و فرزندان و اصحابش مأنوس و رفيق مي سازد «وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً؛ چه رفيقان خوبي هستند اين خاندان».

خوشا به حال كسي كه با امام حسين عليه السلام و اين خاندان رفيق شود كه در اين عالم بهره اي از اين بالاتر نيست .

آيت اللّه صافي مي فرمود: بنده كوچك مسكين سراپا تقصير، به شما وصيت مي كنم كه از اين زيارت غفلت نكنيد، اين يك كليد اصلي و طلايي است

كه اگر با اخلاص خوانده شود، هر درب بسته اي را بر روي شما باز مي كند و من در اين راه تجربه هاي فراواني

دارم كه مجال شرحش نيست. شما هم به نسلهاي آينده اين مطالب را برسانيد كه هم دنياي انسان را اصلاح مي كند و هم آخرت را آباد مي سازد، نمونه اش همين جرياني است

كه شرح مي دهم ...

شرح جریان هم باشه برای پست بعدی ...SmileSmile

جناب سفیر عشق ، پست بعدی رو با اشتیاق بیشتری بخونید Big Grin
ادامه دارد...SmileBig GrinBig Grin
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، کبوتر حرم ، safirashgh ، هُدهُد صبا
۳ مهر ۱۳۸۹, ۱۲:۲۵ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۳ مهر ۱۳۸۹ ۱۲:۳۷ عصر، توسط ضحی.)
ارسال: #4
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
ادامه داستان

من در روزگار جواني تصميم گرفتم كه وارد حوزه علميه شوم و به تحصيل علوم ديني بپردازم، با عكس العمل و مخالفت شديد پدر و مادرم و ساير اقوام و خويشان روبرو شدم.

اين مخالفت و جبهه گيري پدر و مادر و... با فرزند نوجوان و طلبه به قدري شديد و عميق بود كه اگر شرح اين ماجراي شورانگيز و دلخراش بازگو شود، دل هر انساني را از هر ملت

و مذهبي كه باشد به درد مي آورد.

نوجوان 15 ، 16 ساله اي كه برق اميد و نور هدايت و چراغ راه، دل و جانش را روشن كرده بود و دلباخته راه انبيا و اوليا و صلحا شده بود و با تمامي وجود پا در عرصه دين و مذهب

گذاشته بود و با همتي بلند به بلندي ابديت و دلي گرم به گرماي نور ولايت، آماده خدمت سربازي عزيز خدا و اولياي دين يعني قلب دايره امكان حضرت بقية اللّه الاعظم

حجت ابن الحسن العسكري - روحي و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء - و اجداد بزرگوارش شده بود و به اين خدمت مقدس دل بسته بود و افتخار مي كرد.

ديگر هيچ وسوسه و دغدغه و حركت ناموزوني نمي توانست چراغ راهش را خاموش كند و در نتيجه با هر فقر و فلاكت و محروميتي در اين راه مدارا مي كند، رفيق مي شود،

انس مي گيرد و همچون گردنبندي كه به گردن هر نو عروسي مي اندازند، او را مي آرايد و به او جلوه و جلا مي دهد.

من هم نوري خاصّ و عشقي پيدا كرده بودم كه به آن فخر و مباهات مي نمودم و با زبان حال مي گفتم:

عاشق حقم و در راه دوست

دست و دل و ديده و سر مي دهم

نيست عجب گر ز دلم خون چكد

باغ گلم، لاله تر مي دهد

بالاخره با اين عشق و علاقه، تمام اقوام و خويشان و اقارب بدون استثنا با من ترك مراوده نمودند و مرا به منزل راه نمي دادند. از منزل پدر رانده شدم، هيچگونه حقوق و مستمري

از هيچكس و هيچ مقام دريافت نمي كردم و در آن دوران ستم شاهي و رضا قلدري كسي نبود به من چيزي دهد، و اگر كسي از خويشان احساس مي كرد كه كسي دلش براي من رحم

آمده، فوراً مي رفتند و با او صحبت مي كردند و دل نرم او را سخت مي كردند و به او سفارش مي كردند كه مبادا كوچكترين كمكي به حسن بكنيد.

مي گفتند: بايد از طلبگي برگردد. مكرر با چنين افراد صحبت مي كردند يا افرادي را واسطه مي نمودند و با تهديد و تطميع و تندي و التماس و جزع شايد بتوانند مرا از اين مسير برگردانند.

ولي هر چه آنها براي هدفشان كوشش مي كردند ذرةالمثقالي در اراده آهنين من خللي وارد نمي كرد . در مقابل همه تندبادهاي حوادث ايستاده بودم و خم به ابرو وارد نمي كردم.

دائماً اقوام دور هم جمع مي شدند و با پدر و مادرم براي برگرداندنم از طلبگي طراحي و نقشه ريزي مي كردند، امّا اين نقشه ها در مقابل تصميم و اراده من نقش بر آب مي شد، و من فكر

بيرون آمدن از طلبگي را به ذهن خود راه نمي دادم.

به هر حال در حجره اي از مدرسه نوريه اصفهان مسكن گرفتم. پنج شنبه و جمعه ها براي بدست آوردن قوت لا يموتي به بيرون شهر مي رفتم كه آشنايي مرا نبيند، آنجا مشغول عملگي و

كارگري مي شدم و پولي را كه بدست مي آوردم از همان محل، خورده نان هايي را كه مردم از آن استفاده نمي كردند مي خريدم و با خود به حجره مي آوردم و تا يك هفته خوراكم را از همين

خورده نان هايي كه گاهي هم كپك زده بود، قرار مي دادم!! وقتي نان ها تمام مي شد دو مرتبه آخر هفته مي رفتم كارگري مي كردم و پولش را خورده نان مي گرفتم و برمي گشتم و با اين

برنامه در يك حجره تنها، با يك حصير و خوراكي اين چنين روزگارم را سپري مي كردم.

گاهي خداوند متعال مقداري سركه براي من مي رساند، همان نان هاي خشك را در سركه تليت مي كردم و مقداري آب به آن اضافه مي كردم و مي خوردم و در آن دوران واغربتا و خفقان

ستم شاهي، اين غذاي شاهانه من بود .

به هر حال از نداشتن مايحتاج ضروري و لوازم اوليه زندگي، مثل غذا و لباس و روانداز و زيرانداز كه مرا از سرماي زمستان نجات دهد هيچ واهمه اي نداشتم و در عين حال به احدي اظهار

تنگدستي نمي كردم. همچون عاشقي دلباخته، دوان دوان با عجله به دنبال معشوق مي رفتم و هيچ خطري نمي توانست مرا تهديد كند و سدّ راه من شود. جاده هاي ظلماني و پر پيچ

و خم زندگي را با اراده اي راسخ به آساني طي مي كردم و با ديو جهل، چون شير غرنده و قوي پيكر دست و پنجه نرم مي كردم.

خلاصه همه ناملايمات زندگي براي من ملايم شده بود. تنها چيزي كه مرا رنج مي داد و بار گناهش را نمي توانستم تحمل كنم، آن هم بخاطر اين كه با دينم ارتباط داشت، نارضايتي پدر و

مادرم بود. از اين كه آنها ناراحت بودند زجر مي كشيدم و قرار نداشتم. قضيه را با عده اي از معتمدين محل و علماي اصفهان در ميان گذاشتم و از آنها خواستم تا با پدر صحبت كنند و رضايت

او را جلب كنند، نتيجه اي نگرفتم.»

مخالفت اين پدر با راه اين فرزند آن چنان شديد و عميق بود كه در تمام رگ و پي و گوشت او اثر گذاشته بود تا آنجا كه مي ديدند حيات و زندگي فرزندشان به خطر افتاده زيرا نه خوراكي دارد

و نه پوشاكي و نه در آن سرماي سخت زمستان اصفهان وسيله گرم كننده اي دارد، ولي با همه اين اوصاف اين پدر در مخالفت خودش اصرار مي ورزيد، گويا اين فرزند به دين يهود پيوسته

است و به كنيسه ها روي آورده!!

خیلی طولانی شد . می دونم . معذرت می خوام .
ادامه دارد...
بزرگان شهر و معتمدين محل بارها از او مي خواستند كه دست از مخالفت بردارد، ولي به هيچ نحو دست بردار نمي داشت
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh ، هُدهُد صبا
۴ مهر ۱۳۸۹, ۱۰:۳۸ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۴ مهر ۱۳۸۹ ۱۰:۵۱ صبح، توسط ضحی.)
ارسال: #5
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
ادامه داستان

گريه ها و راز و نيازهاي مداوم و پيوسته داشتم، با خداي خود چه شب هايي را كه تا به صبح بيدار ماندم و به دعا و ختم و نماز مشغول بودم و از خدا مي خواستم كه پدرم از من راضي

شود و ديگر مخالفت نكند. اين برنامه مدت زيادي (حدود 2 سال) طول كشيد، ديدم خير، هيچ فايده اي ندارد. مثل اين كه يا بايد با وضعيت موجود به راه خود ادامه دهم يا براي كسب

رضايت پدر، دست از طلبگي بردارم و به آغوش پدر و مادر برگردم و در ناز و نعمت و آسايش قرار گيرم.

شبي از شب هاي سرد زمستاني تا نيمه هاي شب بيدار بودم، بعد مقداري خوابيدم، ثلث آخر شب دو مرتبه بيدار شدم، وضو گرفتم نماز شب را خواندم و از خداي بزرگ

رضايت پدرم را مي خواستم. گفتم: خدايا من راه تو را انتخاب كردم و در اين راه از همه چيز گذشتم، امّا از نارضايتي و ناراحتي پدرم نمي توانم بگذرم و خودت فرمودي :

«وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً»،

خدايا راضي نشو كه من به خاطر اين امر از دربار امام زمان عليه السلام دور شوم و يك عمر در راه هاي انحرافي و پر پيچ و خم گمراه كننده سرگردان شوم.

در اين حال ديدم خيلي خسته ام خواب چشمم را گرفته، كفش هايم را زير سر گذاشتم و قسمتي از عباي چهار فصله خود را در زير و قسمتي را روي خود قرار دادم و زير عبا

قوز كردم، فوراً خوابم برد. در عالم رؤيا ديدم آسمان پر از ملائكه است و همه مشغول تسبيح خداي متعال هستند. يك مرتبه ندايي شنيدم، كسي با صداي بلند مي گفت:

زيارت عاشورا، زيارت عاشورا، زيارت عاشورا .

يك وقت ديدم همه ملائكه هر كدام كاغذي از نور بدست گرفتند و همه يك صدا از روي آن زيارت عاشورا مي خوانند، از خوشحالي از خواب پريدم.

سؤال مي كنند خوشحالي شما از چه بود؟ فرموده بودند خوشحال شدم مثل اين كه فرجي براي من حاصل مي شود و خداي متعال براي جلب رضايت پدرم راهي جلوي پايم قرار داده

است.

به هرحال از خواب پريدم. رفتم وضو ساختم، مقداري قرآن خواندم تا اذان صبح شد، نماز صبح را خواندم. تصميم گرفتم كه چهل روز بعد از نماز صبح براي جلب رضايت پدر، زيارت

عاشورا بخوانم .

و از همان روز شروع كردم و تا طلوع آفتاب زيارت من طول مي كشيد. هر روزي كه زيارت را مي خواندم منتظر نتيجه اش بودم، و در پي آن بودم ببينم نظر پدرم نسبت به من فرق كرده

است يا نه.

مدتي گذشت، كوچكترين نرمشي از طرف پدرم احساس نكردم. شب سي و نهم شد باز تحولي پيدا نشد. روز سي و نهم يكي از طلبه ها را فرستادم سراغ پدرم، ديدم علاوه بر اين كه

هيچ فرقي پيدا نكرده و از موضع خودش دست برنداشته، مثل اين كه روزبه روز اوضاع وخيم تر گشته و مخالفتش با من شديدتر شده است. عصر همان روز يك نفر نزد من آمد و پيغام

آورد كه پدرت مي گويد: به حسن بگو اگر دست برنداشتي تو را عاق مي كنم و تو را از فرزندي سلب مي كنم، از خدا بترس و به حرف من گوش كن!!!

آن روز هم گذشت در حالي كه نارضايتي پدر خيلي از نظر روحي مرا زجر مي داد، به خصوص با آن پيغام خطرناكي كه برايم فرستاد، ضعف شديدي عارض من شد بطوري كه بدنم مي لرزيد،

حالت رعشه پيدا كردم. و توان جسمي خود را از دست دادم. آن روز را با دل شكستگي خاصي سپري كردم تا شب چهلم شد. در اين شب به من بشارت دادند و از غصه نجاتم دادند.

غصه اي كه اگر بيش از اين طول مي كشيد شايد مرا از پاي در مي آورد.»

اين جا بود كه مشغول گريه شدند، گريه طولاني و عجيبي و شروع كردند اين اشعار را با گريه خواندن:

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند
بيخود از شعشعه پرتو ذاتم كردند
جرعه اي از جام تجلّي صفاتم دادند
چه مبارك سحري بود و چه فرخنده شبي
آن شب قدر كه اين تازه براتم دادند
بعد از اين روي من و آينه وصف جمال
كه در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده اين دولت داد
كه بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند
همّت «حافظ» و انفاس سحر خيزان بود
كه زبند غم ايّام نجاتم دادند

پرسيدند بشارت چه بود؟

پست بعدی آخرین و زیباترین بخش این داستانه ...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh ، هُدهُد صبا
۵ مهر ۱۳۸۹, ۰۳:۳۵ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ مهر ۱۳۸۹ ۰۳:۴۰ عصر، توسط ضحی.)
ارسال: #6
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
ادامه داستان ...

فرمود: «آن شب خواب ديدم همان منادي كه شب اوّل مي گفت: زيارت عاشورا... شروع كرد با همان آهنگ و صدا اين آيه را براي من خواند:

«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛ خدا آنان را كه ايمان آوردند و كساني را كه از علم بهره اي دارند درجات عظيمي مي بخشد» و ملائكه هم با او تكرار مي كردند،

بعد ديدم آسمان شروع كرد به باريدن و همان منادي شروع كرد به تلاوت سوره نصر : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ؛ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ؛ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً ؛

فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً».

سؤال از تعبير خواب نمي كنند، چون منتظر بودند ببينند جريان آقا نصراللّه و آيت اللّه صافي به كجا مي كشد و آيا آقا نصراللّه از آيت اللّه صافي راضي مي شود يا نه و رضايت آقا نصراللّه

چگونه بوده است.

آيت اللّه صافي مي فرمايد: «از خواب بيدار شدم ديدم درست همان ساعتي است كه هر شب بيدار مي شدم». مشاهده مي كنند كه از آسمان باران مي آيد از خوشحالي در پوست

نمي گنجند. منتظر يك تحول مهم در زندگي خود بودند، زيرا نه تحمل بيرون رفتن از طلبگي را داشته و نه تحمل نارضايتي پدر را، لذا جلب رضايت پدر براي ايشان يك امر حياتي بوده است.

به هر حال مي فرمايند: «رفتم وضو گرفتم، نافله شب را خواندم تا اذان صبح، نماز خواندم و تعقيباتم را تمام كردم. شروع كردم به خواندن چهلمين زيارت عاشورا؛

امّا ديگر اميدم از همه جا قطع شده بود، فقط تنها اميدم همين يك زيارت عاشوراي باقيمانده بود و با تمام وجودم اين زيارت را مي خواندم. تا طلوع آفتاب زيارتم تمام شد.

طولي نكشيد يك مرتبه صداي مرحوم پدرم را از پشت درب حجره شنيدم كه داشت سوره «اذا جاء نصراللّه» را مي خواند و مي آمد، ديدم پدرم آقا نصراللّه درب حجره را باز كرد و

توي درگاه حجره ايستاد با قيافه اي كاملاً منعطف و خوشحال و مهربان و با يك دنيا خشوع و خضوع.

گويا مريدي پس از مدّت ها فراق و جدايي به محضر مرادش رسيده و اين وصال او را به وجد و نشاط درآورده است.

گفت: حسنم توئي؟ گفتم: بله، پدر جان (اين جا كه رسيد اشكشان جاري شد و دعايي به پدرش آقا نصراللّه كرد و فرمود: خدا او را با اوليايش محشور كند).

بعد پدرم نگاهي به وضع و حال من و حجره من انداخت. ديد توي حجره هيچ چيزي نيست، در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود و بغض گلويش را گرفته بود فرمود:

شبها كجا مي خوابي؟ گفتم: همين جا روي حصير. يك لاي عبا را زير مي اندازم و يك لاي آن را رويم مي كشم.

گفت: چي زير سرت مي گذاري؟ گفتم: كفش هايم را با يك بقچه كوچك.

فرمود: با سردي هوا چه مي كني؟ گفتم: مي سازم.

در حالي كه اشكش آهسته آهسته محاسنش را خيس مي كرد، سؤال كرد: چه مي خوري؟ گفتم: نان خشك با آب، گاهي هم مقدار كمي سركه.

الحمدللَّه ربّ العالمين خدا روزي رسان است.

آيت اللّه صافي مي فرمود: يك مرتبه آقا نصراللّه شروع كرد بلند بلند گريه كردن و مرا در بغلش گرفت. سر مرا به سينه چسبانيد و گريه كرد و گفت: مرا ببخش حسنم.

از اين به بعد من هر چه در توان دارم به تو كمك مي كنم.

آيت اللّه صافي به اين جا كه رسيد خيلي منقلب شد و اشك مي ريخت و همه ما را منقلب كرد.

فرمود از آن وقت به بعد وضع حجره و خودم و خوراكم و پوشاكم خوب شد (البته خوب نسبي) و از همه مهمتر وضع روحي و نگراني من از ناراحتي پدرم كه نزديك بود مرا از پاي درآورد

و به كلي رفتار پدر و مادرم نسبت به من 180 درجه عوض شد و از اين رو به آن رو شد.

بعداً فرمودند: اين هم از بركت زيارت عاشورا بود كه چنين شخصي را كه احدي نمي توانست در او اثر داشته باشد و دلش نسبت به من مثل چدن سخت شده بود،

او را نسبت به من نرم و لطيف و مهربان كند و بصورت معجزه آسا يك شبه او را منقلب كند بطوري كه گريان شود و مرا ببوسد و بگويد هر وقت هر چه مي خواهي بگو تا برايت فراهم كنم

و از من عذر خواهي كند و مانند يك شاگرد در مقابل استاد احترام نگه دارد.

وقتي از اين ناراحتي و از اين شكنجه روحي نجات پيدا كردم براي ادامه تحصيل به قم و مدتي بعد به نجف اشرف رفتم و 28 سال آنجا مشرف بودم.

آيت اللّه صافي مي فرمود: من از اين قضاياي حيرت انگيز در زندگيم زياد دارم، خيلي از آنها را صلاح نيست بگويم و نبايد بگويم.

اين ها آثار و بركات شست و شوي دل است از غير خدا و اوليايش؛ و بستن قلب است از وارد شدن غير او.

از آيت اللّه صافي مي پرسند چطور شد كه در عرض يك شب چنين تحولي در آقا نصرالله به وجود آمد؟ مي فرمايند: من نمي دانم. اگر چيزي هم بوده من يادم نيست. شايد ايشان هم

خوابي ديدند يا توسلي داشتند، بالاخره بي هيچ چيز نبوده زيرا همان آياتي را كه در خواب براي من مي خواندند، ايشان هم وقتي به سمت حجره نزد من مي آمد مي خواند، علاوه بر

اين كه مرحوم آقا نصراللّه از كساني بود كه بر نماز شب و زيارت عاشورا مداومت داشت. خدا ايشان را با امام حسين و اولاد و اصحابش محشور فرمايد.

سوال ؟؟؟؟ HuhHuh

وقتي انسان به اين داستان پر از حكمت و اندرز مي نگرد، سؤال مهمي به ذهنش خطور مي كند كه چگونه خانواده محترم و متديني مثل آقا نصراللّه صافي و خويشانش با آن اهتمام

به نماز شب و تهجد و زيارت عاشورا، وقتي مشاهده مي كند فرزندش مثل حسن صافي در اين درياي ژرف و پر از خوف و هراس به ميدان تحصيل علم و دانش قدم گذاشته تا خود و ديگران

را از گرداب مهلكه ها نجات دهد، چرا اينطور سخت گيري و مخالفت كند، و فرزند نوجوان 17 ساله اش را با اين مشكلات روبرو كند.

جواب

مشيت خداوند حكيم تعلق گرفته است در مقابل افراد دور از علم و دانش و انسانيت و در محيط جهل و ناداني، شخصيت هاي برجسته اي را بپروراند كه كوره هاي سوزان حوادث و

ناملايمات را ديده باشند و مورد عنايات خاصه پروردگار عالميان قرار گرفته باشند، تا در مقابل سيل خروشان خرافات و بي عفتي ها و بي ديني ها بتوانند بايستند و مردم را به راه راست

و عنايت خاصه حق دعوت كنند و معارف ديني را از خطر نابودي حفظ كنند.

روزي در مقابل سيل خروشان جهل و ناداني دوران فرعون و فرعونيان، حضرت موسي را در كوره هاي خروشان حوادث و سختيها قرار مي دهد و آماده ديدن آيات پروردگار عالميان مي نمايد

و به دنبال اش توان ايستادن مقابل فرعون را به او عنايت مي فرمايد.

روز ديگر در مقابل سيل بنيان كن بت پرستي و جهل و ناداني دوران جاهليت شبه جزيره عربستان، يتيم قريش را با فقر و ناتواني و... مورد عنايت قرار مي دهد و آيات حق را به او نشان

مي دهد تا ورزيده شود و مقابل آن عرب جاهلي بايستد و آنها را به حق و حقيقت دعوت كند و نور علم و دين و ديانت را در آنها پرتو افكن كند.

قرآن مجيد مي فرمايد: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَ آوي (عليهم السلام) وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدي وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْني »

آيا تو را يتيم نيافت پس جايگاهي برايت مهيا ساخت و تو را نا آشنا به اين معارف عاليه حق يافت پس به آيات نوراني حق هدايتت فرمود و تو را عيالمند يافت پس توانگرت نمود.

در دوران پرورش افكار جاهلي زمان رضاشاه قلدر و ترويج باطل و نابود كننده دين و ديانت و امام حسين عليه السلام و... خداوند متعال و حكيم، نوجواناني مثل آيت اللّه صافي را به دين

و معارف اسلامي علاقه مند مي كند و با مشكلات روبرو مي نمايد. پدر و مادر او را طرد مي كنند و در صدد بر مي آيند كه او را عاق نمايند. براي لقمه ناني به دهات مي رود،

كارگري مي كند، مقدار نان خشكي چه بسا كپك زده تهيه مي كند و... و سرانجام توجه به خدا پيدا مي كند، به او راهنمايي مي كنند زيارت عاشورا بخوان و در نتيجه در خواب صداي

ملائكه را مي شنود كه آيه: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» را مي خوانند، از آن طرف دل پدر و مادر را نرم مي كند، پدر را مي فرستد به مدرسه و همين

سوره را بر زبانش جاري مي كند، نزد فرزندش گريه مي كند و عذر خواهي مي نمايد و مقدمات سفر قم و نجف را براي او فراهم مي كند، او را با درجه اجتهاد و معارف حقه به وطن

بر مي گرداند و مصداق: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» قرار مي دهد.

و در نتيجه ورزيده ميدان عمل مي شود، و به زبان حال خطاب به او مي كنند و مي گويند: تو كه مزّه سختي ها را چشيدي و با مشكلات طاقت فرسايي كه داشتي تو را به اين مقامات

رسانديم، مبادا با طلبه زحمت كش پاك سرشت تندي كني؟ و به بي چاره بي نوايي صورت ترش كني و در زندگي من و ما بگويي و...

تفسیر :

سوره مجادله ، آيه 11: تعبير به درجات (به صوت نكره و صيغه جمع) اشاره به درجات عظيم و والايي است كه خداوند به اينگونه افراد مي دهد. از اين آيه استفاده مي شود آنچه مقام

آدمي را بالاتر مي برد دو چيز است: 1 - ايمان ، 2 - علم .

همه مي دانند «شهيد» در اسلام مقام والايي دارد ولي در عين حال از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت است كه

: «فضل العالم علي الشهيد درجة و فضل الشهيد علي العابد درجة... و فضل العالم علي سائر الناس كفضلي علي ادناهم (نورالثقلين، 5/264، قرطبي، 9/647).

برتري عالم بر عابد همچون برتري ماه در شب بدر بر ساير ستارگان است.

و از اميرالمؤمنين عليه السلام رسيده است «من جاءته منيته و هو يطلب العلم بينه و بين الانبياء درجة» مجمع البيان، 9/253.

" كسي كه مرگ او فرا رسد در حالي كه در طلب علم است، ميان او و پيامبر يك درجه فاصله است. "

منبع : مجله سبوی صفا

امیدوارم از این داستان لذت برده باشید و هممون نکات لازم و مفید این داستان رو تو زندگی هامون پیاده کنیم .

ان شاءا...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh ، هُدهُد صبا
۵ مهر ۱۳۸۹, ۰۷:۵۳ عصر
ارسال: #7
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
بسم الله الرحمن الرحیم


سلام علیکم اجرکم عندالله

و سپاس

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ضحی ، هُدهُد صبا
۲۱ آبان ۱۳۹۲, ۱۰:۵۰ عصر
ارسال: #8
RE: آيت اللّه حاج شيخ حسن صافي اصفهاني قدس سره و زيارت عاشورا
زيارت عاشورا، زيارت عاشورا، زيارت عاشورا.

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا