ادامه داستان ...
فرمود: «آن شب خواب ديدم همان منادي كه شب اوّل مي گفت: زيارت عاشورا... شروع كرد با همان آهنگ و صدا اين آيه را براي من خواند:
«يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ؛ خدا آنان را كه ايمان آوردند و كساني را كه از علم بهره اي دارند درجات عظيمي مي بخشد» و ملائكه هم با او تكرار مي كردند،
بعد ديدم آسمان شروع كرد به باريدن و همان منادي شروع كرد به تلاوت سوره نصر : «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ؛ إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ ؛ وَ رَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْواجاً ؛
فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ اسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كانَ تَوَّاباً».
سؤال از تعبير خواب نمي كنند، چون منتظر بودند ببينند جريان آقا نصراللّه و آيت اللّه صافي به كجا مي كشد و آيا آقا نصراللّه از آيت اللّه صافي راضي مي شود يا نه و رضايت آقا نصراللّه
چگونه بوده است.
آيت اللّه صافي مي فرمايد: «از خواب بيدار شدم ديدم درست همان ساعتي است كه هر شب بيدار مي شدم». مشاهده مي كنند كه از آسمان باران مي آيد از خوشحالي در پوست
نمي گنجند. منتظر يك تحول مهم در زندگي خود بودند، زيرا نه تحمل بيرون رفتن از طلبگي را داشته و نه تحمل نارضايتي پدر را، لذا جلب رضايت پدر براي ايشان يك امر حياتي بوده است.
به هر حال مي فرمايند: «رفتم وضو گرفتم، نافله شب را خواندم تا اذان صبح، نماز خواندم و تعقيباتم را تمام كردم. شروع كردم به خواندن
چهلمين زيارت عاشورا؛
امّا ديگر اميدم از همه جا قطع شده بود، فقط تنها اميدم همين يك زيارت عاشوراي باقيمانده بود و با تمام وجودم اين زيارت را مي خواندم. تا طلوع آفتاب زيارتم تمام شد.
طولي نكشيد يك مرتبه صداي مرحوم پدرم را از پشت درب حجره شنيدم كه داشت سوره «اذا جاء نصراللّه» را مي خواند و مي آمد، ديدم پدرم آقا نصراللّه درب حجره را باز كرد و
توي درگاه حجره ايستاد با قيافه اي كاملاً منعطف و خوشحال و مهربان و با يك دنيا خشوع و خضوع.
گويا مريدي پس از مدّت ها فراق و جدايي به محضر مرادش رسيده و اين وصال او را به وجد و نشاط درآورده است.
گفت: حسنم توئي؟ گفتم: بله، پدر جان (اين جا كه رسيد اشكشان جاري شد و دعايي به پدرش آقا نصراللّه كرد و فرمود: خدا او را با اوليايش محشور كند).
بعد پدرم نگاهي به وضع و حال من و حجره من انداخت. ديد توي حجره هيچ چيزي نيست، در حالي كه اشك در چشمانش حلقه زده بود و بغض گلويش را گرفته بود فرمود:
شبها كجا مي خوابي؟ گفتم: همين جا روي حصير. يك لاي عبا را زير مي اندازم و يك لاي آن را رويم مي كشم.
گفت: چي زير سرت مي گذاري؟ گفتم: كفش هايم را با يك بقچه كوچك.
فرمود: با سردي هوا چه مي كني؟ گفتم: مي سازم.
در حالي كه اشكش آهسته آهسته محاسنش را خيس مي كرد، سؤال كرد: چه مي خوري؟ گفتم: نان خشك با آب، گاهي هم مقدار كمي سركه.
الحمدللَّه ربّ العالمين خدا روزي رسان است.
آيت اللّه صافي مي فرمود: يك مرتبه آقا نصراللّه شروع كرد بلند بلند گريه كردن و مرا در بغلش گرفت. سر مرا به سينه چسبانيد و گريه كرد و گفت: مرا ببخش حسنم.
از اين به بعد من هر چه در توان دارم به تو كمك مي كنم.
آيت اللّه صافي به اين جا كه رسيد خيلي منقلب شد و اشك مي ريخت و همه ما را منقلب كرد.
فرمود از آن وقت به بعد وضع حجره و خودم و خوراكم و پوشاكم خوب شد (البته خوب نسبي) و از همه مهمتر وضع روحي و نگراني من از ناراحتي پدرم كه نزديك بود مرا از پاي درآورد
و به كلي رفتار پدر و مادرم نسبت به من 180 درجه عوض شد و از اين رو به آن رو شد.
بعداً فرمودند: اين هم از بركت زيارت عاشورا بود كه چنين شخصي را كه احدي نمي توانست در او اثر داشته باشد و دلش نسبت به من مثل چدن سخت شده بود،
او را نسبت به من نرم و لطيف و مهربان كند و بصورت معجزه آسا يك شبه او را منقلب كند بطوري كه گريان شود و مرا ببوسد و بگويد هر وقت هر چه مي خواهي بگو تا برايت فراهم كنم
و از من عذر خواهي كند و مانند يك شاگرد در مقابل استاد احترام نگه دارد.
وقتي از اين ناراحتي و از اين شكنجه روحي نجات پيدا كردم براي ادامه تحصيل به قم و مدتي بعد به نجف اشرف رفتم و 28 سال آنجا مشرف بودم.
آيت اللّه صافي مي فرمود: من از اين قضاياي حيرت انگيز در زندگيم زياد دارم، خيلي از آنها را صلاح نيست بگويم و نبايد بگويم.
اين ها
آثار و بركات شست و شوي دل است از غير خدا و اوليايش؛
و بستن قلب است از وارد شدن غير او.
از آيت اللّه صافي مي پرسند چطور شد كه در عرض يك شب چنين تحولي در آقا نصرالله به وجود آمد؟ مي فرمايند: من نمي دانم. اگر چيزي هم بوده من يادم نيست. شايد ايشان هم
خوابي ديدند يا توسلي داشتند، بالاخره بي هيچ چيز نبوده زيرا همان آياتي را كه در خواب براي من مي خواندند، ايشان هم وقتي به سمت حجره نزد من مي آمد مي خواند، علاوه بر
اين كه مرحوم آقا نصراللّه از كساني بود كه بر نماز شب و زيارت عاشورا مداومت داشت. خدا ايشان را با امام حسين و اولاد و اصحابش محشور فرمايد.
سوال ؟؟؟؟
وقتي انسان به اين داستان پر از حكمت و اندرز مي نگرد، سؤال مهمي به ذهنش خطور مي كند كه چگونه خانواده محترم و متديني مثل آقا نصراللّه صافي و خويشانش با آن اهتمام
به نماز شب و تهجد و زيارت عاشورا، وقتي مشاهده مي كند فرزندش مثل حسن صافي در اين درياي ژرف و پر از خوف و هراس به ميدان تحصيل علم و دانش قدم گذاشته تا خود و ديگران
را از گرداب مهلكه ها نجات دهد، چرا اينطور سخت گيري و مخالفت كند، و فرزند نوجوان 17 ساله اش را با اين مشكلات روبرو كند.
جواب
مشيت خداوند حكيم تعلق گرفته است در مقابل افراد دور از علم و دانش و انسانيت و در محيط جهل و ناداني، شخصيت هاي برجسته اي را بپروراند كه كوره هاي سوزان حوادث و
ناملايمات را ديده باشند و مورد عنايات خاصه پروردگار عالميان قرار گرفته باشند، تا در مقابل سيل خروشان خرافات و بي عفتي ها و بي ديني ها بتوانند بايستند و مردم را به راه راست
و عنايت خاصه حق دعوت كنند و معارف ديني را از خطر نابودي حفظ كنند.
روزي در مقابل سيل خروشان جهل و ناداني دوران فرعون و فرعونيان، حضرت موسي را در كوره هاي خروشان حوادث و سختيها قرار مي دهد و آماده ديدن آيات پروردگار عالميان مي نمايد
و به دنبال اش توان ايستادن مقابل فرعون را به او عنايت مي فرمايد.
روز ديگر در مقابل سيل بنيان كن بت پرستي و جهل و ناداني دوران جاهليت شبه جزيره عربستان، يتيم قريش را با فقر و ناتواني و... مورد عنايت قرار مي دهد و آيات حق را به او نشان
مي دهد تا ورزيده شود و مقابل آن عرب جاهلي بايستد و آنها را به حق و حقيقت دعوت كند و نور علم و دين و ديانت را در آنها پرتو افكن كند.
قرآن مجيد مي فرمايد: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَ آوي (عليهم السلام) وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ فَهَدي وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْني »
آيا تو را يتيم نيافت پس جايگاهي برايت مهيا ساخت و تو را نا آشنا به اين معارف عاليه حق يافت پس به آيات نوراني حق هدايتت فرمود و تو را عيالمند يافت پس توانگرت نمود.
در دوران پرورش افكار جاهلي زمان رضاشاه قلدر و ترويج باطل و نابود كننده دين و ديانت و امام حسين عليه السلام و... خداوند متعال و حكيم، نوجواناني مثل آيت اللّه صافي را به دين
و معارف اسلامي علاقه مند مي كند و با مشكلات روبرو مي نمايد. پدر و مادر او را طرد مي كنند و در صدد بر مي آيند كه او را عاق نمايند. براي لقمه ناني به دهات مي رود،
كارگري مي كند، مقدار نان خشكي چه بسا كپك زده تهيه مي كند و... و سرانجام توجه به خدا پيدا مي كند، به او راهنمايي مي كنند زيارت عاشورا بخوان و در نتيجه در خواب صداي
ملائكه را مي شنود كه آيه: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» را مي خوانند، از آن طرف دل پدر و مادر را نرم مي كند، پدر را مي فرستد به مدرسه و همين
سوره را بر زبانش جاري مي كند، نزد فرزندش گريه مي كند و عذر خواهي مي نمايد و مقدمات سفر قم و نجف را براي او فراهم مي كند، او را با درجه اجتهاد و معارف حقه به وطن
بر مي گرداند و مصداق: «يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ» قرار مي دهد.
و در نتيجه ورزيده ميدان عمل مي شود، و به زبان حال خطاب به او مي كنند و مي گويند: تو كه مزّه سختي ها را چشيدي و با مشكلات طاقت فرسايي كه داشتي تو را به اين مقامات
رسانديم، مبادا با طلبه زحمت كش پاك سرشت تندي كني؟ و به بي چاره بي نوايي صورت ترش كني و در زندگي من و ما بگويي و...
تفسیر :
سوره مجادله ، آيه 11: تعبير به درجات (به صوت نكره و صيغه جمع) اشاره به درجات عظيم و والايي است كه خداوند به اينگونه افراد مي دهد. از اين آيه استفاده مي شود آنچه مقام
آدمي را بالاتر مي برد دو چيز است: 1 - ايمان ، 2 - علم .
همه مي دانند «شهيد» در اسلام مقام والايي دارد ولي در عين حال از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت است كه
: «فضل العالم علي الشهيد درجة و فضل الشهيد علي العابد درجة... و فضل العالم علي سائر الناس كفضلي علي ادناهم (نورالثقلين، 5/264، قرطبي، 9/647).
برتري عالم بر عابد همچون برتري ماه در شب بدر بر ساير ستارگان است.
و از اميرالمؤمنين عليه السلام رسيده است «من جاءته منيته و هو يطلب العلم بينه و بين الانبياء درجة» مجمع البيان، 9/253.
" كسي كه مرگ او فرا رسد در حالي كه در طلب علم است، ميان او و پيامبر يك درجه فاصله است. "
منبع : مجله سبوی صفا
امیدوارم از این داستان لذت برده باشید و هممون نکات لازم و مفید این داستان رو تو زندگی هامون پیاده کنیم .
ان شاءا...