رذایل اخلاقی و درمان آن ها
۱۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۵:۰۰ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۵ خرداد ۱۳۸۹ ۰۹:۰۸ عصر، توسط مشکات.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
رذایل اخلاقی و درمان آن ها
چرا هر رذیله اخلاقی یک بیماری است؟
همه مى دانیم كه در میان تمام موجودات زنده ، انسان یك وضع خاص و استثنایى دارد ، زیرا وجود او مركب از نیروهاى متضادى است ; از سویى یك سلسله هوس هاى سركش و غرایز و امیال حیوانى او را به طغیان ، تعدى نسبت به حقوق دیگران ، هوسبازى و شهوترانى ، دروغ و خیانت دعوت مى كنند ; و از طرف دیگر نیروى عقل و ادراك ، عواطف انسانى و وجدان ، او را به عدالت ، نوع دوستى ، پاكدامنى ، درستكارى و تقوى فرامى خوانند . كشمكش این نیروها در همه انسانها وجود دارد و پیروزى نسبى یكى از این عوامل موجب مى شود كه افراد از نظر ارزشهاى انسانى در سطوح كاملا مختلفى باشند و فاصله « قوس صعودى » و « نزولى » انسان فوق العاده زیاد گردد . گاهى از مقربترین فرشتگان بالاتر و زمانى از خطرناك ترین درندگان پست تر شود ! این حقیقت از احادیث فراوانى نیز استنباط مى گردد ، به عنوان نمونه امیر مؤمنان على (علیه السلام) مى فرماید : « اِنَّ اللهَ خَصَّ الْمَلَكَ بِالْعَقْلِ دُونَ الشَّهْوَةِ وَ الْغَضَبِ ، وَ خَصَّ الْحَیواناتِ بِهِما دُونَهُ وَشَرَّفَ الاِْنسانَ بِاِعْطاءِ الْجَمِیعِ فَاِنِ انْقادَتْ شَهْوَتُهُ وَغَضَبُهُ لِعَقْلِهِ ، صارَ اَفْضَلَ مِنَ الْمَلائِكَةِ لِوُصُولِهِ اِلى هذِهِ الرُّتْبَةِ مَعَ وُجُودِ الْمُنازِعِ » « خداوند فرشته را تنها عقل داد ، نه شهوت و غضب ; و حیوانات را تنها شهوت و غضب داد ، نه عقل ; ولى انسان را به اعطاى همه اینها شرافت بخشید ، لذا اگر شهوت و غضب او تحت فرمان عقلش قرار گیرد بالاتر از فرشتگان خواهد بود ، زیرا به چنین مقامى با وجود نیروى مخالف رسیده است.» همانطور كه بهم خوردن تعادل جسمى همیشه با عوارض ناگوارى همراه است كه نام « بیمارى » به آن مى دهند، بهم خوردن تعادل قواى روحى و غرایز و امیال نیز یك نوع « بیمارى روحى » محسوب مى گردد كه علماى اخلاق به آن « بیمارى قلب » مى گویند . ولى نكته اى كه در اینجا لازم است به آن توجه شود این است كه غرایز و امیال و شهوات بصورت اصلى و طبیعى و متعادل نه تنها زیانبخش نیستند ، بلكه وسایل ضرورى ادامه حیات خواهند بود . به عبارت دیگر ، همانطور كه در ساختمان جسم انسان یك عضو بى مصرف و بیكار آفریده نشده ، در ساختمان روح و جان او نیز هر انگیزه و غریزه و میلى نقش حیاتى دارد، و تنها در صورت انحراف از وضع طبیعى و برهم خوردن تعادل ، بصورتهاى خطرناك و كشنده بیرون مى آیند . مثلا چه كسى مى تواند نقش « غضب » را در حیات انسان انكار كند ؟ آیا هنگامى كه حقوق یك فرد مورد تجاوز قرار مى گیرد اگر تمام قدرتهاى ذخیره وجود او در پرتو غضب برافروخته و بسیج نگردد چگونه ممكن است در حال خونسردى كه شاید یك دهم نیروهاى ذخیره خود را وارد میدان مبارزه نمى كند از حقوق خویش دفاع كند ؟ اما همین خشم و غضب اگر از محور اصلى خود منحرف گردد و از صورت ابزار نیرومندى در دست عقل خارج شود ، انسان را به صورت حیوان درنده اى بیرون مى آورد كه هیچگونه حد و مرزى را به رسمیت نمى شناسد . همچنین نقش میل معتدل انسان به ثروت و مقام و امثال آنها ، در كوشش هرچه بیشتر در راه ترقى و پیشرفت بر همه كس روشن است ; همانطور كه اثر مخرب ثروت پرستى و جاه طلبى یعنى افراط در این امیال بر هیچ كس مخفى نیست . بنابراین همانطور كه بهم خوردن تعادل جسمى همیشه با عوارض ناگوارى همراه است كه نام « بیمارى » به آن مى دهند، بهم خوردن تعادل قواى روحى و غرایز و امیال نیز یك نوع « بیمارى روحى » محسوب مى گردد كه علماى اخلاق به آن « بیمارى قلب » مى گویند . این تعبیر در اصل از قرآن مجید گرفته شده كه نفاق منافق را مرض قلمداد كرده است آنجا كه مى فرماید: فى قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللهُ مَرَضاً (بقره/10) در دلهاى آنها یك نوع بیمارى است ، خداوند ( به خاطر اعمال زشتشان ) بر بیمارى آنان افزوده است. برگرفته از http://www.tebyan.net از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۱۵ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۴۸ عصر
ارسال: #2
|
|||
|
|||
درمان
هم کلام خدا، قران و هم کلام عدل قران، اهل بیت علیهم السلام نسخه های شفابخش جاودانی هستند که در اختیار بشریت قرار گرفته است.
در دو آیه از قرآن به شفابخش بودن این نسخه بی بدیل الهی اشاره شده است: الف) وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلَا یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَسَارًا(الإسراء/82) و از قرآن، آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان، نازل میکنیم؛ و ستمگران را جز خسران (و زیان) نمیافزاید. ب) یا أَیهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَشِفَاءٌ لِمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًى وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ(یونس/57) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده است؛ و درمانی برای آنچه در سینههاست؛ (درمانی برای دلهای شما) و هدایت و رحمتی است برای مؤمنان! امام علی در نهج البلاغه درباره پیامبر اکرم می فرماید: او طبیبى است كه به همه جا مى رود و مرهم مى گذارد, داغ مى نهد و هركجا نیاز باشد سر مى زند. قلبهاى كور, گوشهاى كر, زبانهاى لال را باز مى كند با داروهایش غفلتها را پیدا مى كند و حیرتها را مى زداید.(نهج البلاغه، خطبه 108). در اینجا سعی می شود با تجویز نسخه های شفابخش کلام خدا و اهل بیت علیهم السلام، خود از شر بیماریهای مهلک روحی و اخلاقی برهانیم. پس اگر دردمند هستید و در پی درمان، با این اوراق همراه شوید. برگرفته از http://www.tebyan.net از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۱۷ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۳۰ عصر
ارسال: #3
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
هو الشافی یکی از بیماریهای شایع روحی مرض مهلک و ایمان برانداز "حسادت" است. اکثر اطباء اخلاقی معترفند که حسادت یکی از آزاردهنده ترین بیماری اخلاقی است. دودی که از آتش خرمن حسادت برمی خیزد نخست چشم حسود را می سوزاند بعد به دیگران سرایت می کند. روایت شده كه شیطان، به درگاه فرعون آمد، و در را كوبید، فرعون گفت: كوبنده در كیست؟ شیطان گفت: اگر خدا بودی، میفهمیدی چه كسی در را میكوبد. فرعون گفت: ای ملعون داخل شو. شیطان گفت: ملعونی بر ملعونی وارد میشود، پس داخل شد، فرعون به او گفت: چرا بر آدم سجده نكردی تا رانده درگاه خدا و مورد لعن خدا واقع نشوی؟ در جواب گفت: چون مانند تو در صلب آدم بود. فرعون به او گفت: آیا بدتر از من و خودت بر روی زمین سراغ داری؟ شیطان در جواب گفت: انسان حسود از من و از تو بدتر است. چون حسد عمل نیك انسان را میخورد، همچنان كه آتش هیزم را میخورد و میسوزاند.( ر.ک: گنجینه جواهر (كشكول ممتاز)) خوب، فکر می کنم با خواندن این پیش درآمد، پی به عمق فاجعه برده باشید، اکنون اگر زبانم لال، خدای ناکرده، ویروس این بیماری در جسم و جان شما نیز اثر گذاشته است، چاره ای نیست جز اینکه از همین امروز، آستین همت را بالا بزنی و مردانه برای از پای درآوردن این ویروس ایمان خوار قیام کنی. اگر در تصمیم خود جدی هستی، پس با من همراه شو تا تو را با این بیماری، علایم، عوامل و عواقب وخیمش آشنا کنم. نوع بیماری: حسد تعریف: هر کس از دیدن و یا شنیدن نعمتی مانند مال و فرزند و یا فضیلت و کمالی مانند علم و شجاعت و سخاوت که دیگری دارا شده، ناراحت و ناخشنود شد و نتواند این نعمت و یا فضیلت را ببیند و گرفته شدن آن را آزرو کند و رسیدن آن نعمت به خود را بخواهد ، این حالت درونی را حسادت و صاحبش را حاسد می گویند. ولی اگر از اینکه نعمتی را که دیگری داراست از این وضع کراهتی نداشته باشد و گرفته شدن آن را نخواهد و تنها دارا شدن خود مانند او را آرزو کند ،این حالت غبطه و منافسه است که در نعمتهای دنیوی مباح و در نعمتهای آخرتی مطلوب می باشد. و اگر زوال چیزی را از كسی خواهد، كه صلاح او نباشد آن را غیرت گویند. خلاصه آنکه: حسد، اشدّ امراض نفسانیّه، و دشوارترین همه، و بدترین رذایل، و خبیثترین آنهاست. حسود پیوسته به غصه و ألم گرفتار است و از این جهت است كه سیّد انس و جانّ فرموده: «أقلّ النّاس لذّه، الحسود» یعنی: «كمتـرین مردمـان از حیث لذّت، حسود است». چون كه: مذاق طبعش همیشه از تلخی حسد متغیر است. علایم بیماری: فرد مبتلا به این بیماری(حسود) در دنیا لحظهای از حزن و الم و غصه و غم خالی نیست. چون كه او هر نعمتی كه از كسی دید متألّم میشود. و چون نعمت خدا نسبت به بندگان خود بینهایت است، و هرگز منقطع نمیشود، پس حسود بیچاره، پیوسته محزون و غمناك است. و اصلا به محسود ضرری نمیرسد، بلكه ثواب و حسنات او زیاد میشود. و درجات او بلند میگردد. و به جهت غیبتی كه حسود از او میكند و سخنی كه نباید، در حق او میگوید، گناه محسود را بر دوش خود میگیرد. و اعمال نیك خود را به نامه اعمال او نقل مینماید. در همین زمینه حدیثی بشنوید از امام صادق علیه السلام : قال الصادق علیه السلام: قالَ لُقمانُ لاِبنِهِ: وَلِلحاسِدِ ثَلاثُ عَلاماتٍ: یَغتابُ إِذا غابَ وَیَتَمَلَّقُ إِذا شَهِدَ وَیَشمَتُ بِالمُصیبَةِ؛ امام صادق علیه السلام فرمود: لقمان به فرزندش گفت: حسود را سه نشانه است: پشت سر غیبت مى كند، روبه رو تملّق مى گوید و از گرفتارى دیگران شاد مى شود.( خصال، ص 121) ویروس ایمان خوار حسود هم در این دنیا بدبخت و زبون است و هم در آن دنیا، چون باارزش ترین چیزی که انسان می تواند برای آخرتش ذخیره کند ایمان و عمل صالح است که حسادت آنها را از بین خواهد برد. چنانکه وجود نازنین امام باقر(ع) می فرماید: «همان طوری که آتش، هیزم را می خورد، حسد ایمان را می خورد».( اصول کافی، ج 3، ص 416.) حسود سود نمیبرد و بدان كه صاحب این صفت، همیشه خوار و بیمقدار است. و از این جهت است كه: حضرت امیر المؤمنین - علیه السّلام - فرموده است كه: «الحسود لا یسود» یعنی: «صاحب حسد، باشرافت و بزرگ نمیگردد». و حسود پیوسته به غصه و ألم گرفتار است و از این جهت است كه سیّد انس و جانّ فرموده: «أقلّ النّاس لذّه، الحسود» یعنی: «كمترین مردمان از حیث لذّت، حسود است». چون كه: مذاق طبعش همیشه از تلخی حسد متغیر است. و بر طبق این كلام است آنچه حضرت امیر المؤمنین - علیه السلام - فرمودهاند: «الحسود مغموم» یعنی: «حسد، آدمی را به غم و اندوه مبتلا میسازد» برگرفته از http://www.tebyan.net و کتاب "قلب سلیم "شهید محراب آیت الله دستغیب از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۱۸ خرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۱۲ عصر
ارسال: #4
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
علل بروز بیماری حسادت
1ـ عداوت و دشمنی به این معنی كه انسان وقتی با كسی دشمن شد هیچ خیری را برای او نمیخواهد و لذا متنعم بودنش را دوست ندارد. 2ـ عزت نفس (خود عزیز داشتن) به این معنی كه میداند آن شخص به خاطر نعمتش بر او تكبر میكند و او به خاطر عزت نفسی كه دارد نمیتواند تكبر و تفاخر او را تحمل كند. 3ـ كبر شخص حسود میخواهد بر دیگران تكبر كند و اگر آنها متنعم باشند زمینهای برای كبر او باقی نمیماند. 4ـ تعجب این سبب در مواردی است كه نعمت به قدری بزرگ باشد كه انسان تعجب كند شخصی آن چنان به نعمتی این چنین دست یابد «و به عبارت دیگر آن شخص را مستحق چنین نعمتی نداند.» 5ـ ترس از نرسیدن به مقصود به این معنی كه انسان بترسد محسود با نعمتی كه به دست آورده میتواند مانع منافع او شده و او را از رسیدن به مقصود باز دارد «مثل تاجری كه میترسد همكارش با داشتن فلان مقدار سرمایه در بازار رقیب او شود.» 6ـ حبّ ریاست چون ریاست معمولاً مبتنی بر این است كه رئیس نعمتی داشته باشد كه دیگران از او محروم باشند «لذا شخص ریاست طلب وقتی ببیند دیگران به نعمتی شبیه آنچه او دارد دست یافتهاند حسد میورزد.» 7ـ خباثت درونی و بخل ذاتی نسبت به بندگان خدا «كسانی هستند كه متنعم شدن دیگران هیچ یك از ضررهایی را كه ذكر كردیم برای آنها ندارد ولی به علت خباثت ذاتی و بخلی كه دارند از گرفتاری دیگران شاد و از متنعم بودن آنها در عذابند، لذا از شنیدن وصف گرفتاری دیگران شاد میشوند، مستانه میخندند و شماتت میكنند و از مشاهدهی انتظام امور بندگان خدا رنج میبرند.» گاهی در یك نفر همهی این اسباب و علل یا بیشتر آنها جمع میشوند و او را دچار حسدی جانكاه میكنند. زیان های دنیوی حسد ۱-ناراحتی همیشگی : او همیشه در عذاب روحی است و آرامش ندارد و حسود ثروتمند و زورمند در آتش حسرت و تهیدست ناتوان پاکدل در آسایش. حسود در عـذابی دردناك و غم و غصهای سوزناك كه حسدش برای او فراهم كرده به سر میبرد، زیرا میبیند كه روز به روز نعمت، نصـیـب دشمنـانش میشود و حسد او هـر چند زیاد بـاشد در نعمت دیگران تأثیر ندارد، چه اینكه اگر حسد حاسدان در نعمتها مؤثر بود با حسد كفّار هیچ نعمتی برای مؤمنین باقی نمیماند. ۲-ناکامی همیشگی: چون حسود گرفته شدن نعمت از بندگان را می خواهد و درمدت زندگی در این دنیا هر بنده از طرف پروردگارش روزی مقدر داراستو هیچ کس نمی تواند جلوی آن را بگیرد ،پس شخص حسود همیشه در ناکامی است. ۳-بیماری: ناراحتی و پریشانی درونی باعث بیماری و مشکلات گوارشی می شود و درنتیجه مقاومت بدن کم و باعث ضعیف شدن بدن می شود. امام علی (ع):تندرستی بدن از کمی حسادت. ۴-کوتاهی عمر: رنج فراوان حسود او را به کارهایی مانند قطع رحم و آزار رساندن به مردم و اینها کوتاه کننده عمر است و گاه باعث هلاکت. امام علی (ع):کینه (از لوازم حسد است) می برد و فانی می سازد عمر را. ۵-حسود پیشرفت نمی کند: به این جهت که می کوشد نعمت ازبندگان گرفته شود و برای رسیدن به بزرگی فسادها می کند در این جا خداوند از بزرگ شدن او جلوگیری می کند . ۶-زوال ایمان: اگر نعمتی به بندای برسد حسود زوال آن را می خواهد پس به خدا کفر ورزیده وخود را بالاتر از خدا می داند و صلاح خدا را نادیده گرفته اگر بمیرد بی دین مرده. ۷-زوال حسنات قلبی: آدم حسود از هر خوی انسانی باز می ماند به جای دوستی ،دشمنی و به جای خیر خواهی ،بد خواهی وبه جای صدق و صفا دروغگویی و دو رنگی گرفتار است. به جای فداکاری و از خودگذشتگی به خورده گیری و شررسانی و انتقام جویی مبتلاست تا به هر نوع خیانتی و جنایتی آلوده می شود. برگرفته از http://www.tebyan.net و کتاب قلب سلیم، نوشته شهید آیت الله دستغیب از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۱۹ خرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۳۷ عصر
ارسال: #5
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
سلام.
حسد عبارت است از آرزوی زوال نعمتی از برادر مسلم خود، از نعمتهائی كه صلاح او باشد. و اگر تمنّای زوال نعمت از او نكند، بلكه مثل آن را از برای خود خواهد، آن را «غبطه» و «منافسه» خوانند. و اگر زوال چیزی را از كسی خواهد، كه صلاح او نباشد آن را غیرت گویند. ضد حسد، نصیحت است. و آن عبارت است از: خواستن نعمتی برای برادر مسلم كه صلاح او باشد، و چون هر كسی نمیتواند بفهمد كه این نعمت صلاح است یا فساد، و بسا چیزهائی كه در نظر ظاهر، كسی آن را صلاح پندارد و در حقیقت فساد بر صاحب خود باشد، پس شرط نصیحت و دوستی آن را صلاح پندارد و در حقیقت فساد بر صاحب خود باشد. پس شرط نصیحت و دوستی آن است كه در اموری كه صلاح و فساد آن مشتبه است، خواستن و نخواستن آن از برای برادر دینی مشروط به صلاح و فساد باشد، یعنی چنان خواهد كه: اگر در واقع صلاح اوست باقی باشد. و اگر باعث فساد است، زایل شود. معیار در نصیحت، آن است كه: آنچه را از برای خود خواهی از برای برادر خود نیز بخواهی. و آنچه را كه از برای خود مكروه داشته باشی، از برای او نیز مكروه داشته باشی. معیار در حسد، آن است كه: آنچه را از برای خود نخواهی از برای او خواهی. و آنچه را از برای خود خواهی، از برای او هم نخواهی. مخفی نماند كه: حسد، اشدّ امراض نفسانیّه، و دشوارترین همه، و بدترین رذایل، و خبیثترین آنهاست. ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۲۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۳:۰۲ عصر
ارسال: #6
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
سلام.
ممنون بابت مطلب شفاف و تکمیل کننده تون.
هو الشافی
درمان حسد برای علاج حسد دو راه وجود دارد: راه علمی و راه عملی نسخه اول: درمان علمی درمان علمی این مرض این است كه حسود بداند این رذیله اخلاقی، خسران دنیا و عقبی را برایش به ارمغان میآورد، زیرا حسد در واقع عبارت است از خشم بر قضای الهی و ناخوش داشتن نعمت او كه بین بندگان خود تقسیم نموده و بیزار از عدل او كه با حكمت خفیّه خود در ملكش اقامه نموده است و این جنایتی بس بزرگ است كه در مقابل پروردگار عادل و حكیم مرتكب شده است. از طرف دیگر بداند كه با حسد از زیّ اولیاء خدا خارج شده و با شیطان و كفار هم مسلك گشته است، چه اینكه اولیاءخدا بندگان او را دوست دارند و ابلیس و كفار پیوسته برای مؤمنین آرزوی بلاء میكنند و زوال نعمت آنها را خواستارند. خدای تعالی میفرماید: «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَهٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَیِّئَهٌ یَفْرَحُوا بِها» یعنی: اگر نیکی به شما برسد آنها را ناراحت می کند و اگر حادثه ناگواری برای شما رخ دهد خوشحال میشوند. و باز میفرماید: «وَدَّ كَثِیرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ یَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِیمانِكُمْ كُفَّاراً حَسَداً مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ» یعنی: بسیاری از اهل كتاب از روی حسد _ که در وجود آنها ریشه دوانده _ آرزو می کردند شما را بعد از اسلام و ایمان، به حال كفر برگردانند. اینها ضررهایی است كه حسد برای دین و آخرت انسان به بار میآورد. و اما ضرر دنیایی حسد، آن است كه حسود در عذابی دردناك و غم و غصهای سوزناك كه حسدش برای او فراهم كرده به سر میبرد، زیرا میبیند كه روز به روز نعمت، نصیب دشمنانش میشود و حسد او هر چند زیاد باشد در نعمت دیگران تأثیر ندارد، چه اینكه اگر حسد حاسدان در نعمتها مؤثر بود با حسد كفّار هیچ نعمتی برای مؤمنین باقی نمیماند. آری حسد هیچ ضرری به محسود نمیرساند چون نعمتی را كه خدا برای بندگانش مقرر كرده است را با هیچ وسیلهای نمیتوان سلب كرد، بلكه همان طور كه گفتیم زیان حسد متوجه حسود است و به حال محسود نافع و برای دنیا و آخرت او مفید است. سود دنیوی، این كه دشمنش پیوسته مغموم و بدحال و در عذاب است زیرا هیچ عذابی از عذاب حسود بالاتر نیست، این درد و عذاب را حسود با دست خود فراهم كرده و خواستهی درونی دشمنانش را محقق نموده است و این یكی از مهمترین اغراض دنیوی خلق است. اما سود اخروی، این كه محسود به سبب حسد مظلوم واقع شده است مخصوصاً اگر حسد، شخص حسود را به غیبت یا حمله بر عرض محسود و هتك ستر و ذكر معایب او وادار كند. اینها هدایایی هستند كه حسود به وسیلهی انتقال حسناتش به دیوان عمل محسود به او هدیه میکند تا زمانی كه فردای قیامت غرق در افلاس و محرومیت از حسنات با او ملاقات كند و همچنان كه از راحت دنیا محروم بود «در آخرت دچار عذاب الیم شود» نتیجه اینكه نعمتی بر نعمت محسود و شقاوتی بر شقاوت خود افزوده است. نسخه دوم: درمان عملی علاج عملی حسد آن است كه حسد و تمام اقوال و افعالی را كه حسد اقتضاء میكند محكوم كند و خود را به انجام نقیض آنها مكلف نماید. مثلاً اگر حسد اقتضاء میكند كه متعرض عرض و آبروی محسود شود زبانش را به مدح و ثنای او مكلف كند و اگر موجب قطع بخشش به او میشود خود را به بخشش بیشتری وادار نماید در نتیجهی چنین رفتاری محسود به او محبت پیدا میكند و در اثر محبت او شخص حسود محبت پیدا میكند و بین آنها دوستی و موافقت ایجاد میشود ، و همین دوستی مادهی حسد را خشك میكند و این تكلفات اولیه برای حسود به صورت خُلق و خوی در میآید. با این وجود راه اصلی علاج حسد قطع ریشههای آن از قبیل كبر و خود عزیز داشتن و شدت حرص است. برگرفته از http://www.tebyan.net از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۲۲ خرداد ۱۳۸۹, ۰۲:۳۸ عصر
ارسال: #7
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
سلام.
فرق حسد و غبطه : هنگامی که خداوند به برادر یا خواهر دینی انسان نعمتی عطا می فرماید ، چه نعمت مادی باشد و چه نعمت معنوی از قبیل تقوا و علم ، دو حالت برای انسان مؤمن پیش می آید : 1 – انسان آن نعمت داده شده به دیگری را دوست نمی دارد و خواهان نابودی آن است ، به این حالت حسد یا رشک گفته می شود ، که این مذموم است ، مصداق آیه قرآن کریم : قال الله تعالی : وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ...( بقره آیه 109 ) گروهی از اهل کتاب بر شما حسد می ورزند و با آنکه حقيقت بر آنها آشکارشده ، دوست دارند شما را از راه خود به کفر بازگردانند . 2 – انسان مؤمن از وجود و دوام آن نعمت برای برادر و خواهر دینی خود نفرت ندارد ، امّا مثل آن نعمت را از خداوند برای خود می خواهد ، به این حالت غبطه و یا اشتیاق گفته می شود ، که این ممدوح است ، مصداق آیه قرآن کریم : قال الله تعالی : و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون.( مطففین آیه 26 ) . و غافلان برای این نعمت و شادمانی ابدی باید به شوق و رغبت بکوشند . عوامل ایجاد حسد : عوامل گوناگونی در ایجاد این رذیله اخلاقی دخالت دارند از جمله : 1 – دشمنی . 2 – بزرگی طلبی . 3 – تکبر و خود بزرگ بینی . 4 – ترس . 5 – حب جاه و مقام . ممکن است برخی یا تمام این عوامل در ایجاد حسد در فردی دخیل باشند ما جز محبت مادری ز زهرا ندیده ایم ***** ما ها لباس عیدمان را محرم خریده ایم تاخواست قلم ،نقطه ضعفش بنگارد*****بیچاره ندانست علی نقطه ندارد
|
|||
|
۳۰ تير ۱۳۸۹, ۱۰:۱۵ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۳۰ تير ۱۳۸۹ ۱۰:۱۷ عصر، توسط مشکات.)
ارسال: #8
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
نوع بیماری: بداخلاقی و کج خلقی
بداخلاقی نزدیك به غلظت و بدخوئى است و ظاهر آن است كه: غلظت و درشتى از ثمرات كج خلقى باشد. همچنان كه انقباض روح و دلتنگى و بد كلامى نیز از آثار آن است. و این صفت از نتایج قوه غضبیه است. و این از جمله صفاتى است كه آدمى را از خالق و خلق دور مىكند، و از نظر مردم مىافكند، و طبع ها را از او متنفر مىكند. و هر كج خلقى اغلب مسخره مردمان و مضحكه ایشان مىشود، و لحظهاى از حزن و الم و اندوه و غم خالى نیست. و از این جهت حضرت امام جعفر صادق - علیه السّلام - فرمودند كه: «هر كس بدخلق است خود را معذب دارد». و بسیار مىشود كه به واسطه كج خلقى ضررهاى عظیم به آدمى مىرسد، و از نفع هاى بزرگ محروم مىشود، و عاقبت هم آدمى را به عذاب اخروى مىافكند. روایت است كه: روزى به حضرت رسول اکرم - صلّى اللّه علیه و آله - عرض كردند كه: «فلان زن روزها روزه مىگیرد و شبها را به عبادت به پاى مىدارد ولیكن بدخلق است و از كج خلقى به همسایگان خود آزار مىرساند. آن حضرت فرمودند: هیچ خیرى در او نیست، و او از اهل جهنم است.» و آن حضرت فرمودند كه: «بدخلقى بنده را مىرساند تا اسفل درك جهنم». و باز آن حضرت فرمودند كه: «خدا منع كرده است قبول توبه بدخلق را.» عرض كردند كه: چرا یا رسول اللّه؟ فرمودند: به علت اینكه هر وقت از گناهى توبه كرد در گناهى بدتر مىافتد». و فرمودند كه: «بدخلقى گناهى است كه آمرزیده نمىشود». و بعضى از بزرگان گفتهاند كه: «اگر مصاحبت و همنشینى كنم با فاسق فاجر خوش خلقى، دوستتر دارم كه با عابد كج خلقى بنشینم». برخی روایات درباره بداخلاقی و کج خلقی قال الصادق -علیه السلام-: اِنَّ سوءَ الخُلقِ لَیُفسِدٌ العملَ كما یُفسِدُ الخلُّ العسلَ همانا بد اخلاقی فاسد میكند عمل را همچنان كه سركه عسل را فاسد میكند. قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: خصلتان لایَجتمعان فی مؤمنٍ البُخلُ و سوءُ الخلق دو خصلت است كه در مؤمن جمع نمیشود (یافت نمیشوند) بُخل و بد اخلاقی. قال رسول الله -صلی الله علیه و آله -: اِنّ العبدَ لَیَبلُغُ مِن سوءِ خُلقه اسفَلَ دركِ جهنّمَ همانا بنده به خاطر بد اخلاقی به پایینترین طبقه جهنم راه پیدا میكند. قال علیٌّ -علیه السلام-: مَن ساءَ خُلقُه ضاقَ رزقُه كسی كه بد اخلاق باشد روزیاش كم میشود. قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخُلقِ یوحِشُ النفسَ و یَرفعُ الاُنسَ سوء خلق باعث وحشت نفس و از بین بردن انس و الفت با دیگران است. قال علیٌّ -علیه السلام-: سوءُ الخلقِ نَكدُ العیشِ و عذابُ النفسِ سوء خلق باعث سختی در معیشت و زندگی انسان بوده و سبب عذاب همیشگی اوست. ميزان الحكمه، ج 3، ص 152 (معراج السعاده - مرحوم نراقي، ص 176) برگرفته از http://www.tebyan.net از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۶ مرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۱۳ عصر
ارسال: #9
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
درمان بداخلاقی
و معالجه این صفت ذمیمه نیز مانند سایر صفات آن است كه: انسان مفاسد دنیایی و آخرتی آن را به یاد آورد و ملاحظه كند كه این صفت، خالق و خلایق را با او دشمن مىكند، پس مهیاى این گردد كه این را از خود دفع نماید. بعد از آن در وقت هر سخنى و حركتى در فكر باشد كه كج خلقى از او سر نزند و خود را محافظت كند و به حسن خلق بدارد تا حسن خلق ملكه او گردد و از براى او معتاد شود. ضد این صفت مهلكه حسن خلق است كه از شریفترین صفات و فضائل ملكات است و عقل و نقل دلالت بر مدح و خوبى آن مىكنند. پیغمبر خدا - صلّى اللّه علیه و آله - فرمودند كه: «در كفه میزان اعمال در روز قیامت، چیزى بهتر از حسن خلق نیست». و روزى به عموزاده های خود فرمودند كه: «اى فرزندان عبدالمطلب اگر وسعت آن را ندارید كه مردم را به اموال خود توانایی دهید پس با ایشان به گشاده رویى ملاقات كنید». و نیز آن حضرت فرمودند كه: «خدا دین اسلام را خالص از براى خود گردانید و صلاحیت ندارد از براى این دین مگر سخاوت و حسن خلق. پس دین خود را به این دو زینت دهید». و به آن جناب عرض كردند كه: «ایمان كدام یك از مؤمنین افضل است؟ فرمودند: هر كدام كه خوش خلقترند». و باز آن حضرت فرمودند كه: «خدا منع كرده است قبول توبه بد خلق را.» عرض كردند كه: چرا یا رسول اللّه؟ فرمودند: به علت اینكه هر وقت از گناهى توبه كرد در گناهى بدتر مىافتد» و فرمودند كه: «بد خلقى گناهى است كه آمرزیده نمىشود» و باز فرمودند كه: «دوستترین شما در نزد من و نزدیكترین شما در روز قیامت به من، خوش خلقترین شماست» و نیز فرمودند كه: «حسن خلق، گناه را مىگدازد هم چنانكه خورشید یخ را مىگدازد» و از آن بزرگوار روایت است كه: «بندهاى مىشود كم عبادت باشد، ولى به واسطه حسن خلق در آخرت به درجات عظیم و اشرف منازل برسد» و به ام حبیبه - كه زوجه آن حضرت بود - فرمودند كه: «آدم خوش خلق، خوبى دنیا و آخرت را گرفت». و روایت است از آن حضرت كه فرمودند: «حسن خلق، صاحبش را مىرساند به درجه كسى كه روزها روزه و شبها به عبادت مشغول باشد». و نیز آن حضرت فرمودند كه: «نیكان شما خوش خلقاناند، كه مردم به دور و كنار آنها جمع مىشوند، و به آنها نزدیك مىشوند، و با ایشان الفت و انس مىگیرند، و ایشان نیز با مردم انس مىگیرند». ادامه دارد... از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
۱۳ مرداد ۱۳۸۹, ۱۰:۰۹ عصر
ارسال: #10
|
|||
|
|||
RE: رذایل اخلاقی و درمان آن ها
و از حضرت امام محمد باقر - علیه السّلام - مروى است كه:
«مردى به خدمت حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - آمد و عرض كرد كه: یا رسول اللّه مرا وصیتى كن. حضرت او را به چند چیز توصیه فرمودند و از جمله آنها این بود كه: با برادر مؤمن با گشاده رویى ملاقات كن». و حضرت امام همام جعفر بن محمد الصادق - علیه السّلام - فرمودند كه: «نیكى و خوش خلقى، ولایات را آباد مىگرداند و عمرها را زیاد مىكند». و فرمودند كه: «به درستى كه خداى - تعالى - بنده را به حسن خلق ثواب كسى مىدهد كه صبح و شام مشغول جهاد در راه خدا بوده باشد». و نیز از آن حضرت مروى است كه: «نیكى و احسان كردن با مردم و خوشروئى با ایشان، باعث دوستى مردم مىشوند، و آدمى را از این جهت داخل بهشت مىنمایند. و بخل و عبوس، صاحب خود را از خدا دور مىكنند و داخل آتش مىكنند». و كسى كه در این اخبار، و سایر اخبارى كه در این خصوص وارد شده است تأمّل كند و به وجدان خود و تجربیات رجوع كند، و احوال كج خلقان و خوش خلقان را تتبّع كند مىیابد كه: هر بدخلقى از خدا و رحمت او دور، و مردم از او متنفر مىگردند، و با او دشمناند: و به این سبب از بذل و عطاى دیگران هم محروم است. و هر خوش خلقى را خدا و خلق دوست دارند و همیشه محل فیض و رحمت خدا، و مرجع بندگان خداست. مؤمنان از او استفاده می کنند و خیر او به ایشان مىرسد. و مقاصد و خواسته های بندگان خدا بوسیله او بر آورده مىشود. و از این جهت خدا هیچ پیغمبرى را بر نیانگیخت مگر اینكه این صفت در او كامل و تام بود. بلكه صفت خوش خلقى افضل صفات پیغمبران، و اشرف اخلاق برگزیدگان است. و از این جهت خداوند عالم به جهت اظهار نعمت خود از براى حبیب خودش در مقام ثنا و مدح او فرمود: «وَ انَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ» و از كثرت شرافت این صفت فاضله، سرور پیغمبران و سید انس و جان در این صفت به غایت رسیده بودند، و در نهایت آن جا گرفته بودند. حتى این كه وارد شده است كه: «روزى آن سرور در مسجد با جماعتى از اصحاب نشسته بودند و مشغول تكلّم بودند، كنیزكى از شخصى از انصار داخل شد و خود را به آن حضرت رسانید، پنهانى گوشه جامه آن كوه حلم و وقار را گرفت. چون آن حضرت مطّلع شد برخاست و گمان كرد كه او با حضرت کاری دارد. چون آن حضرت برخاست كنیزك هیچ سخنى نگفت و حضرت نیز با او سخنى نفرمودند و در جاى مبارك خود نشستند. باز كنیزك آمده گوشه جامه حضرت را برداشت و آن بزرگوار برخاست. تا سه دفعه آن كنیزك چنین عملى را انجام داد و آن حضرت برخاست. و در دفعه چهارم كه حضرت پیغمبر - صلّى اللّه علیه و آله - برخاستند آن كنیزك از عقب آن حضرت قدرى از جامه آن حضرت را جدا كرده، برداشت و روانه شد. مردمان گفتند: اى کنیز این چه عملى بود كه كردى؟ حضرت را سه دفعه از جایش بلند کردی و سخن نگفتى مطلب تو چه بود؟ كنیزك گفت: در خانه ما شخص مریضى بود، اهل خانه مرا فرستادند كه پارهاى از جامه حضرت را ببرم كه آن را به مریض بندند تا شفا یابد، پس هر مرتبه كه خواستم قدرى از جامه حضرت را بگیرم چنین تصور فرمودند كه مرا با ایشان کاری است، من حیا كردم و بر من گران بود كه از آن حضرت خواهش كنم قدرى جامه خود را به من دهند از خود به خدا هیچ نگوییم و نپرسیم .:. ما هم به خدا گر به خود آییم ، خداییم
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا