ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 5 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
علا مه حلی
۱۱ دي ۱۳۹۰, ۰۹:۲۱ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۲ دي ۱۳۹۰ ۱۲:۱۳ عصر، توسط hamed.)
ارسال: #1
علامه حلی ره
بسم الله الرحمن الرحیم
شيخ جمال الدين، ابو منصور، حسن بن يوسف بن على بن مطهر حلّى ملقب به علامه حلّى و علامه( على الإطلاق) در 27 رمضان سال 647 ه ق به دنيا آمد و در 21 محرم سال 726 ه ق در حلّه مزيديه وفات نمود و در يكى از صحن‏هاى روضه امير المؤمنين على عليه السلام در نجف اشرف دفن گرديد
نسب‏
پدر او شیخ
سديد الدين يوسف بن على بن مطهر حلّى از علماى برجسته و نامدار و داراى مقام علمى و اجتماعى بوده است

در هنگام حضور خواجه نصير الدين طوسى در حلّه و اجتماع علما براى ديدار او شيخ نجم الدين جعفر بن سعيد، در جواب درخواست خواجه براى معرفى عالم‏ترين افراد در علم كلام و اصول به شيخ سديد الدين و مفيد الدين محمد بن جهم اشاره كرد

پدر علامه حلّى در هنگام فتح بغداد توسط هلاكوخان با شجاعت و درايت خويش شهرهاى حلّه و كوفه را از تعرض مغول دور نگاه داشت در حالى كه اكثر مردم از ترس از آن شهر گريخته بودند و اكثر علما قبل از اطلاع از حال خليفه بغداد جرئت حضور در نزد هلاكوخان را نداشتند او به محضر سلطان رسيد و بدين وسيله به او اطمينان داد كه قلوب مردم اين دو شهر با اوست و با استناد به روايتى از على عليه السلام زوال خلافت بغداد را توسط هلاكو پيش بينى نمود

مادر علامه حلّى، خواهر محقق صاحب شرايع و دختر حسن بن ابى زكريا يحيى بن حسن بن سعيد هذلى حلّى است، و يكى از زنان عفيف و پاكدامن و عالم عصر خويش بوده و در خانه علم و شرف بزرگ شده بود

علامه دوران كودكى خويش را تحت تربيت پدر و مادر دلسوز و عالمش و تحت نظارت دايى بزرگوارش، محقق حلّى كه همچون پدرى مهربان براى او زحمت مى‏كشيد، گذراند
موقعيت شهر حله و اهل آن‏

شهر حلّه يكى از شهرهاى معروف و تاريخى عراق محسوب مى‏شود كه به دست سيف الدولة از قبيله بنى أسد ساخته شده است و در مدت حيات سيف الدولة بهترين و ارجمندترين شهرهاى عراق محسوب مى‏شده است

علامه از طرف پدر به آل مطهر منسوب است كه خانواده‏اى عربى از قبيله بنى اسد است اين قبيله بيشترين افراد را در شهر حله داشته‏اند و حكومت و آقايى متعلق به آنها بوده است و مردان بزرگى كه در حوزه‏هاى علمى و اجتماعى داراى رتبه بوده‏اند از اين قبيله برخاسته‏اند و براى شرف آنها كافى است كه امراى مزيدى بنيان گذاران حلّه واسع بر ويرانه‏هاى شهر بابل كه مهد تمدنى بزرگ در تاريخ انسان بوده است، از آنها بوده‏اند و ابن علقمى وزير شيعه خليفه عباسى المستعصم نيز از آنهاست

وقايع دوران كودكى علامه‏

علامه در دوران كودكى خويش شاهد هول عظيمى بوده است كه بر مردم شهر حلّه بواسطه هجوم مغولان به بغداد مسلط شده بود و بيشتر مردم از شهر فرار كرده به اطراف پناهنده شده بودند ولى اين خطر بواسطه درايت پدر علامه از اين شهر و كوفه برطرف گرديد

ليكن شهر بغداد شاهد فجايع بزرگى بود كه مغولان به بار آوردند و علامه نيز شاهد اين همه رنج و بدبختى مردم بود كه پير و جوان، زن و مرد و حتى بچه‏ها را فرا گرفت و قلب او را محزون و مجروح ساخت
پاسدارى از فرهنگ اصيل تشيع‏

علامه بحق به مجدد آثار شيعه توصيف شده است او در هيچ لحظه‏اى از عمرش از اين امر فارغ نبوده مناظرات بسيار او با علماى اهل سنت، كتاب‏هاى متعددش در توضيح مبانى شيعه و جواب‏هاى مستدل و منطقى به ايرادات مخالفان و تبليغ تشيع در طول زندگى گواه بر اين مسأله است
اساتيد
شخصى به نام« محرم



»
موضوع: خواندن و نوشتن و تعليم قرآن مجيد
شيخ سديد الدين حلّى( پدر علامه



)

موضوع: فقه و اصول، حديث، علم كلام
محقق حلّى( دايى علامه


موضوع: فقه و اصول، حديث، علم كلام( دايى او مانند پدرى مهربان برايش زحمت كشيد و بيشتر علومش مخصوصا فقه و اصول را نزد او فرا گرفت

شمس الدين محمد كيشى‏

موضوع: بعضى تأليفات او در علوم عقلى
شيخ نجم الدين على بن عمر كاتبى قزوينى‏

موضوع: كتاب« شرح كشف الأسرار عن غوامض الأفكار» در منطق از تأليفات خود اوست
خواجه نصير الدين طوسى‏

موضوع: كتاب شفاى ابن سينا در فلسفه و علم هيئت و رياضيات
برهان الدين فسفى‏

موضوع: بعضى تأليفات او در علم جدل و مناظره

ابن ميثم بحرانى شارح نهج البلاغة، موضوع: فقه
على بن طاوس، موضوع: فقه
احمد بن طاوس، موضوع: فقه
شيخ نجيب الدين يحيى بن حسن بن سعيد حلّى، صاحب الجامع( پسر عموى مادر علامه

شيخ حسن بن محمد صنعانى‏
شمس الدين عبد اللّه بخارى‏
شيخ جمال الدين محمد بلخى‏
شيخ مفيد الدين محمد بن على بن محمد بن جهم حلّى اسدى
شاگردان‏

علامه يكى از علمايى است كه شاگردان زيادى تربيت كرده است بنابر نقلى نزديك به 500 مجتهد از درس او فارغ التحصيل شده‏اند ولى نام اكثر آنها در تاريخ نمانده است اينك تعدادى از آنهايى كه نسبت شاگردى علامه به آنها داده شده در اينجا ذكر مى‏شود

فخر المحققين( فرزند علامه

قطب الدين رازى، شارح شمسيه‏
عميد الدين عبد المطلّب حسينى اعرجى حلّى و برادرش ضياء الدين عبد اللّه( پسران خواهر علامه


تاج الدين محمد بن قاسم بن معيه حسنى حلّى‏

احمد بن ابراهيم بن محمد بن حسن بن زهره صادقى حلبى‏

شيخ زين الدين ابو الحسن على بن احمد بن طرّاد مطاربادى‏
محمد بن على جرجانى‏
رضى الدين ابو الحسن علّى بن احمد مزيدى حلّى‏
جمال الدين حسينى مرعشى طبرسى آملى‏
ابو الحسن محمد استرآبادى‏
زين الدين نيشابورى‏
شمس الدين محمد حلّى‏
تاج الدين محمود بن زين الدين محمد بن عبد الواحد رازى‏
تأليفات‏

در ميان گفته‏ها درباره تعداد كتاب‏هاى علامه، سخن‏هاى مختلفى موجود است بعضى 60 و بعضى 95 و بعضى افزون بر 120 كتاب را به او نسبت مى‏دهند

اين كتاب‏ها در موضوعات مختلف نوشته شده‏اند به صورتى كه مى‏توان گفت در علوم رسمى حوزه در آن زمان هيچ علمى نيست مگر اين كه علامه در آن زمينه كتاب نوشته است

محققان از اين كتاب‏ها 101 كتاب را يقينا به او منتسب مى‏دانند و در نسبت 23 كتاب به او شك دارند و 10 كتاب را بطور يقين از او نمى‏دانند در اين جا به توضيح مختصرى از كتاب‏هاى او در موضوعات مختلف مى‏پردازيم
علم فقه‏

تبصرة المتعلمين‏
منتهى المطلب في تحقيق المذهب‏
إرشاد الأذهان في أحكام الإيمان‏
تحرير الأحكام الشرعية
كتابى است كه تمام فروع و جزئيات فقه در آن آمده است بدون استدلال بر آنها و در چهار مجلد نگارش يافته است مسائل اين كتاب بالغ بر چهل هزار مسأله مى‏باشد

جلد اول در دهم ربيع الأول سال 690 ه ق و جلد دوم در اول جمادى الثانية سال 691 ه ق و جلد سوم در صفر المظفّر سال 697 ه ق و آخرين جلد در هشتم شوال 697 ه ق پايان يافته است
قواعد الأحكام في مسائل الحلال و الحرام



مختلف الشيعة في أحكام الشريعة
تذكرة الفقهاء
نهاية الأحكام‏
تسبيل الأذهان إلى أحكام الإيمان‏
تسليك الأفهام في معرفة الأحكام و غيره



تاريخ وفات مؤلف: 726 ق‏

اللهم صلی علی محمد و آل محمد
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، hamed ، مریم گلی ، seyedebrahim
۱۴ آذر ۱۳۹۱, ۰۷:۴۶ عصر
ارسال: #2
علا مه حلی
شیخ حسن بن یوسف حلی (علا مه حلی)

حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، معروف به علا مه حلی یكی از اعجوبه های روزگار است در فقه، اصول و كلام و منطق و فلسفه و رجال و غیره كتاب نوشته است درحدود صد كتاب از آثار خطی یا چاپی او شناخته شده كه بعضی از آنها به تنهایی (مانندتذكره الفقها) كافی است كه نبوغ او را نشان دهد علا مه كتب زیادی دارد كه غالب آنهامانند كتابهای محقق حلی در زمانهای بـعد از او از طرف فقها، شرح و حاشیه شده است كتب معروف فقهی علا مه عبارت است از ارشاد، تبصره المتعلمین، قواعد، تحریر،تذكره الفقها، مختلف الشیعه، المنتهی و.
عـلا مـه اسـاتـیـد زیادی داشته است در فقه شاگرد دائی خود محقق حلی و در فلسفه ومنطق شـاگـرد خـواجه نصیر الدین طوسی بوده است فقه تسنن را نزد علمای اهل تسنن تحصیل كرده است علا مه در سال 648 متولد و در سال 726 درگذشته است.(1)
عـلا مه بزرگوار، آیه اللّه شیخ حسن بن یوسف بن مطهر حلی، (متوفی 726 ه ق) فقیه بزرگوار و مـتـعـهد اسلام، رئیس طائفه و فقیه بزرگوار شیعه، صاحب ابتكارات ونوآوریها، دارای شخصیت معنوی بسیار جلیل القدری می باشد كه ریاست ومرجعیت شیعه در قرن هفتم هجری به او منتهی گردیده است.
موقعیت ممتاز علمی و اجتماعی او، بالاتر از آن است كه در یك مقال یا نوشتاركوتاه بگنجد، یا شان و اعـتـبـار عـلمی و اجتماعی او در یك فصل بازگو گردد، و درمحدوده مختصرنگاری گزیری نـیـسـت جز آنكه خلاصه ای از گفته ها و نوشته های رجال تحقیق و تخصص را كه آشنایی كامل با نـحـوه فـعـالـیت و اندیشه های فقهی وعلمی او دارند بازگو نماییم و سپس به بررسی و تجزیه و تحلیل مطالب آنان در مورداین شخصیت عالیقدر بپردازیم.
ولادت:
ایـن سـتـاره فروزان آسمان علم و فقاهت در روز 29 ماه مبارك رمضان سال 648هجری در شهر حله پا به عرصه وجود نهاد و ماده تاریخ آن لطف رحمت می باشدتولد او در یك خانواده علمی و روحانی بوده است.
از اوان كودكی به تحصیل علم و كسب كمال پرداخت ادبیات عرب و علوم مقدماتی و متداول عصر را در حـلـه نزد پدر دانشمندش و سایر علمای بزرگ آن منطقه، همچون دایی بزرگوارش محقق حـلـی و پسر عم مادرش شیخ نجیب الدین یحیی بن سعید و سید احمد بن طاوس و رضی الدین عـلـی بـن طـاوس و حـكیم مشهورابن میثم بحرانی مؤلف شرح نهج البلاغه آموخت هنوز سنین عـمـرش به حد بلوغ نرسیده بود كه از تحصیل علوم مقدماتی فراغت یافت و به مقام عالی اجتهاد نـائل آمـدو از همان روزها آوازه فضل و نبوغ و هوش سرشار او همه جا طنین افكند و آینده بسیار درخشانی را به او نوید داد.
عصر زندگی او:
عـلا مـه در زادگاه خود رشد كرد و همانجا به ادامه تحصیل مشغول گردید و درآن زمان كشور ایران در آتش بیداد اولاد چنگیزخان مغول می سوخت و شهرهای مركزی ایران، یكی پس از دیگری سـقوط می كرد، و اهالی آن شهرها با اندك بهانه تاآخرین نفر قتل عام می شدند چیزی نگذشت كه هـلاكـو نـواده چنگیزخان آهنگ فتح عراق كرد وبرگ اول كتاب مبادی الاصول با اجازه ای به خط علامه حلی.
در سـال 656 لـشكر به بغداد فرستاد و منطقه عراق را دچار وحشت و اضطراب نموددر این موقع علا مه حلی هشت ساله بود.
اساتید:
او در معقول و منقول، محضر اساتید بزرگواری را درك كرده است كه از اساتیدمعقول او می توان از:
خـواجه نصیر الدین طوسی، كاتبی قزوینی، حكیم منطقی شافعی معروف به دبیران را نام برد و از اسـاتـیـد منقول او می توان از دایی بافضیلت خویش، محقق حلی،و والد ماجد خویش، شیخ سدید الـدیـن یـوسـف و سید احمد بن طاوس و برادرش سید علی بن طاوس و ابن میثم بحرانی و پسر عـمـوی مـادر خویش، شیخ نجیب الدین یحیی و شیخ تقی الدین عبداللّه بن جعفر بن علی صباغ حنفی و شیخ عزالدین فاروقی واسطی نام برد.
مشایخ روایتی:
از مـشایخ روایتی او علاوه بر اساتید مذكور، خود از شیخ مفید الدین بن جهم فقیه اسلامی و شیخ نـجـیب الدین محمد بن نمای حلی و سید عبدالكریم بن طاوس صاحب كتاب فرحه الغری و علی بن عیسی اربلی صاحب كتاب كشف الغمه نام برد.
شاگردان:
او دارای حـوزه وسـیـع و پـربركتی بوده است و شاگردان متعددی از مكتب فقه واصول او فارغ التحصیل گردیده اند و جالب توجه آن است كه خواجه نصیر الدین طوسی را از شاگردان فقهی او به شمار آورده اند، آنچنان كه او استاد معقول وریاضیات علا مه بوده است و این نوع مبادله و تفاهم فرهنگی در جمع دانشمندان مابی سابقه نبوده است.
تالیفات:
علا مه حلی یكی از پركارترین و موفق ترین فقهای نامدار شیعه از نظر تالیف به شمار می آید و طبق احـصـا و شـمارشی كه از تالیفات او به عمل آورده اند، با تقسیم به روزهای عمر او، به هر روز آن تا هـزار سـطـر رسـیـده اسـت و این امر، از كرامتها وتاییدات الهی حكایت دارد، حالا آیا او هم مانند مـرحـوم مـجلسی از دستیاران ومعاونان و شاگردان خویش بهره جسته است یا آنكه اغلب اوقات خـود را بـه تـالـیف وتصنیف اشتغال ورزیده است، چندان مهم نیست، آنچه بالعیان و بالمشاهده مـی بـیـنـیـم،ایـن اسـت كـه كـثـرت و اتـقان و استحكام تالیفات او از یك عمر پربركت و توام با تـوفـیـق،حكایتها دارد و نوع تالیفات او نشانگر این معنی است كه از فكر وقاد و نظر صائب خود او سریان و جریان پیدا كرده است، چون ابتكارات و تراوشهای فكری برجسته را نمی توان بر عهده فرد امین یا فاضل دیگری گذاشت، یا محصول فكری آنان را به حساب خویش گذاشت، و نوع آثار علا مـه از قـسـم اول می باشد و این احتمال هم وجود دارد كه علا مه تكمیل كتابهای ناقص خود را بر عـهده فرزند مجتهدش فخرالمحققین نهاده باشد، كه اصل فكر مربوط به خود او بوده و تنظیم و تـحریر وتنسیق مربوط به دیگران بوده باشد چون فخرالمحققین با عمر پربركت هشتاد و یك ساله خویش در تكمیل كتابهای پدر كوشیده است، و از خود او و به نام او چندان كتاب باقی نمانده است.
گفتار تفرشی:
سـید مصطفی تفرشی، صاحب كتاب نقد الرجال می گوید: علا مه آن قدرفضیلت و شان و اعـتـبـار دارد كـه بهتر آن است كه توصیف نشود، چون توصیفها وتعریفهای من چیزی بر شان او نمی افزاید او بیش از 70 جلد كتاب دارد كه هر كدام نشانگر نوعی از فضیلت و نبوغ و علم و دانش اوست.(2)
صـاحـب روضـات بعد از نقل این سخن می افزاید: او بیش از 90 جلد تالیف دارد(3)ولی به تـعبیر استاد شهید مطهری، او در حدود 100 جلد كتاب شناخته شده وناشناخته دارد، چون خود علا مه در كتاب الخلاصه بیش از این رقم را معرفی نموده است.
عـالـم مـتتبع و دانشمند نامی مرحوم مدرس صاحب كتاب ریحانه الادب درشرح حال او بیش از 120 جـلـد كـتاب را با نام و عنوان تحقیقی آنها نام می برد و ما برخی از آنها را برگزیده و در اینجا می آوریم و طالبان تفصیل را به خود آن كتاب ارجاع می دهیم:
1 ـ الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده (كلام).
2 ـ ابطال الجبر (كلام).
3 ـ الفین بین الصدق و المین (در امامت و ولایت).
4 ـ تبصره المتعلمین فی احكام الدین كه بارها در ایران به چاپ رسیده است.
5 ـ تذكره الفقها (در فقه استدلالی) در دو مجلد محتوی اكثر ابواب فقه.
6 ـ تسلیك الاذهان الی احكام الایمان (در فقه) در یك مجلد.
7 ـ تلخیص الكشاف (در تفسیر قرآن مجید).
8 ـ تلخیص المرام فی معرفه الاحكام (در فقه).
9 ـ شرح تجرید خواجه نصیر الدین طوسی كه به كشف المراد معروف است.
10 ـ منهاج الاستقامه كه ابن تیمیه در رد آن چند مقاله نوشته و پاسخ شنیده است.
11 ـ القواعد كه در آن كتاب بیش از 40 هزار فرع فقهی را عنوان نموده است (در 10 جلد).
12 ـ الارشاد.(4)
و جز اینها یكصد و ده جلد دیگر تالیف دارد كه اسامی آنها در منبع فوق الذكرآمده است.
گفتار صاحب مستدرك:
مـحـدث متتبع و دانشمند نامی، محدث نوری (ره) در كتاب مستدرك وسائل الشیعه در مورد او چنین می نگارد:.
علا مه حلی شیخ بزرگوار و جلیل القدر اقیانوس علوم، و غواص فضائل وحكمتها، حافظ ناموس هدایت و ارشاد و شكننده ناقوس ضلالت، پاسدار حریم دین، زائل كننده آثار فسادگران او در جمع علما و دانشمندان اسلام، همانند بدر (ماه شب چهارده) در میان ستارگان می درخشد و نسبت به دشـمـنـان و بـدخـواهـان سیاه دل،شدیدتر از عذاب زهرناك و برنده تر از شمشیر مسموم است او دارنـده مـقـامـات فـاخـره و كـرامات درخشان و سعادتهای ظاهری است او زبان گویای فقها و متكلمین،محدثین، مفسرین و ترجمان حكما و عرفای سالكین متبحر است او فردی است كه لقب آیه اللّه تام و كامل، شایسته اوست رحمتها و عنایات خاص خدا شامل حال اوباد.(5)
گفتار صاحب ریاض:
رجـالی معروف، صاحب ریاض العلما درباره او گوید: پیشوای وارسته،عالم عامل، فاضل كامل، شـاعـر ماهر، علا مه علما، فهامه فضلا، استاد جهان، معروف در بین ما به علا مه علی الاطلاق مـوصـوف بـا نـهـایت علم، فهم، كمال او فرزند خواهرمحقق می باشد و او آیه اللّه روی زمین مـی بـاشـد او حـقوق بی شماری از نظر زبان، بیان و قلم بر عهده طائفه شیعه امامیه دارد او جامع عـلوم مختلف و مصنف در رشته های گوناگون آن بود او به تنهایی فقیه، حكیم، متكلم، محدث، اصـولی، ادیب و شاعرماهری بود من برخی از اشعار او را در اردبیل دیدم كه به كمال جودت طبع او در نظم و شعر دلالت دارد. (6)
دانشمندان اهل سنت و علا مه:
تـجـلـیل و توصیف از مقام علمی علا مه حلی اختصاص به علما شیعه ندارد،بلكه دانشمندان اهل سـنـت نـیـز او را مـورد تـوصیف و تجلیل قرار داده اند از باب نمونه،ابن حجر عسقلانی در كتاب لسان المیزان درباره او گوید:
ابـن یـوسـف بن المطهر الحلی، عالم شیعه و پیشوا و مؤلف آنان است او آیت حق در ذكاوت بود المختصر ابن حاجب را شرح زیبایی نمود او همان فردی است كه شیخ تقی الدین بن تیمیه در كـتـاب خـود ردی بـر او نوشته است و كتاب او معروف به رد بر رافضی است ابن مطهر بسیار خوش اخلاق و خوش برخورد بود هنگامی كه كتاب ردیه ابن تیمیه به دست او رسید، گفت: اگر او می فهمید كه من چه می گویم، به اوپاسخ می دادم. (7)
از ایـن نوع كلمات و سخنان توصیفی، در مورد آن مجتهد والامقام به كثرت وفراوانی وجود دارد كه به نقل یك نمونه بسنده گردید.
وفات:
او پس از عمری تلاش و كوشش در راه احیای شریعت، در یازدهم یا بیست ویكم محرم الحرام 726 هجرت در حله وفات یافت و جنازه او به نجف اشرف حمل گردید و در جنب رواق مطهر مرتضوی (ع) از ایوان طلا دفن شد و در مقابل آن، مزارشیخ احمد مقدس اردبیلی قرار گرفته است.


(1) آشنایی با علوم اسلامی، ص 301 .
(2) ریحانه الادب، ج 4، صفحات 176 ـ 178 چاپ كتابفروشی خیام .
(3)روضـات الـجـنـات، ج 2، ص 270 ـ افـرادی كه طالب تحقیق بیشتر در این زمینه می باشند، می توانند به:روضات الجنات، ج 1، ص 294 و ج 2، صفحات 269 تا 286 و 356 ـ ریاض العلما، ج 2 ـ ریـحـانه الادب، ج4، ص 167 ـ مجله مكتب اسلام، سال 4، شماره های 6، 7، 8 و 9 به قلم آقای دوانی ـ تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، تالیف سید حسن صدر، صفحات 34 تا 36، و دیگر كتابهای مربوطه مراجعه نمایند.
(4)ریحانه الادب، ج 4، ص 179 .
(5)فایده سوم از خاتمه مستدرك، ص 459، جز سوم چاپ سنگی .
(6) ریاض العلما، ص 357 .
(7)لسان المیزان، ج 2، ص 317، چاپ حیدر آباد دكن .

(عقيقي بخشايشي - تلخيص از كتاب فقهاي نامدار شيعه، ص 130)

[تصویر:  80683182710471481126.gif]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، majidbaba ، hamed
۱۸ آذر ۱۳۹۱, ۰۹:۰۳ صبح
ارسال: #3
RE: علا مه حلی
تشرف علامه حلی خدمت امام زمان(عج)

علامه حلی در شب جمعه‏ای تنها به زیارت امام حسین علیه‏السلام می‏رفت. سواره بود و شلاقی در دستش. اتفاقاً در راه عربی که پیاده به سمت کربلا می‏رفت، با او همراه شد. بین راه مرد عرب مسئله‏ای را مطرح کرد. علامه حلی خیلی زود فهمید مرد عرب بسیار با اطلاع و عالم است. چند سوال کرد تا بفهمد مرد عرب چه عیار علمی‏ای دارد. او هم همه را جواب داد. علامه از علم مرد عرب به وجد آمده بو، جواب تمام مشکلات علمی‏اش را یکی یکی می‏گرفت.

در بین سوال و جواب‏ها نظرشان متفاوت شد. علامه فتوای عرب را قبول نکرد و گفت: این فتوا بر خلاف اصل و قاعده است و روایتی برای استناد ندارد. مرد عرب گفت: دلیل این حکم که من گفتم، حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب نوشته است. علامه گفت: این حدیث را در تهدیب ندیده‏ام. مرد گفت: در آن نسخه‏ای که تو از تهذیب داری از ابتدا بشمارد، در فلان صفحه و فلان سطر پیدا می‏کنی.

علامه از شدت علم و دانستن غیب شک برد که شاید همراهش امام زمان (عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف) است. ناگاه شلاق از دستش افتاد. مرد عرب خم شد تا شلاق را بردارد. علامه گفت: به نظر شما ملاقات با امام زمان (عجل‏الله تعالی فرجه‏الشریف) امکان دارد؟ مرد عرب شلاق علامه را در دستش گذاشت و گفت: چطور نمی‏شود در حالی که دستش در دستان توست. علامه از بالای مرکبش پایین افتاد و پای امام را بوسید و از شوق زیاد بیهوش شد. به هوش که آمد، هیچ کس در آنجا نبود. ناراحت شد و افسرده.

وقتی به خانه برگشت، کتاب تهذیبش را برداشت. به صفحه‏ای که امام گفته بود نگریست و حدیث را دید. کنار حدیث و در حاشیه کتاب نوشت: این حدیثی است که مولای من صاحب‏الامر من را به آن خبر دادند.

[تصویر:  80683182710471481126.gif]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، آشنای غریب
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا