ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مسابقه با جوایز معنوی
۱۸ مرداد ۱۳۹۱, ۰۱:۴۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۸ دي ۱۳۹۳ ۰۶:۳۸ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
مسابقه با جوایز معنوی
دوستان سلام
هر روز یک سؤال برای این مسابقه طرح خواهد شد و به کسانی که پاسخ صحیح بدهند جوایزی از طرف بنده اهداء خواهد شد.
اگر اجازه بدهید اولین سؤال را طرح کنم.
اجازه هست؟؟؟!!
جوایز مسابقه:برای تعجیل در فرج امام زمان و سلامتی برنده مسابقه:
1-دعای فرج 2-صلوات 3-... .
اگر با این برنامه موافق هستید تا سؤال را طرح کنم.
اجازه هست؟؟؟!!

Rose
اللهم عجل لولیک الفرج
Rose
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، مریم گلی ، sarsepordeh ، yagobian ، فاطمه گل
صفحه 17 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱ آذر ۱۳۹۲, ۰۸:۱۷ عصر
ارسال: #161
RE: مسابقه
نرجس خاتون كه نام ديگر او مليكا بود، نوه قيصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسيح است.



اما ماجرا از اين قرار است كه:

بشر بن سليمان برده فروش، از فرزندان ابو ايوب انصارى و از شيعيان با اخلاص حضرت امام هادى وامام حسن عسكرى بود و در سامره افتخار همسايگرى حضرت عسكرى را داشت. او گفت كه روزى كافور - يكى از خدمتگزاران امام هادى(ع) - به خانه ام آمد وگفت: امام با شما كار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسيدم، چنين فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى كه در زمان ورود حضرت رسول اكرم(ص) به يارى آن جناب به پا خاستند، ودوستى شما نسبت به ما اهل بيت مسلم است، بنابراين به شما اطمينان زيادى دارم ومى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در ميان مى گذارم كه نزدت محفوظ بماند.

سپس نامه پاكيزه اى به خط وزبان رومى مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مباركش مهر كرد، وكيسه زردى كه در آن ۲۲۵ اشرفى بود بيرون آورد وفرمود: اين كيسه را بگير وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در اين حال كشتى مى آيد، در آن اسيران زيادى خواهى ديد كه بيشتر آنان مشتريان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود وكمى از جوانان عرب هستند.

در چنين وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زيد برده فروش باش كه كنيزى با چنين وصفى خواهى ديد كه خود را از دسترس مشتريان حفظ مى كند. در اين حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقيق ونازكى خواهى شنيد كه بر هتك احترام خود مى نالد.

بشر بن سليمان گويد: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل كردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من ديدم ونامه را به آن كنيزك دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گريه كرد ونگاه (به عمر بن زيد) كرد وگفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش، وقسم ياد نمود كه در غير اين صورت خودم را هلاك خواهم كرد.



من در تعيين قيمت با فروشنده گفتگوى زيادى كردم تا به همان مبلغى كه امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسليم كردم وبا كنيزك كه خندان وشادان بود به محلى كه قبلا در بغداد تهيه كرده بودم، در آمديم. پس از ورود، ديدم نامه را با كمال بى قرارى از جيب خود درآورد وبوسيد وروى ديدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود ماليد.

گفتم: خيلى شگفت است كه شما نامه اى را مى بوسى كه نويسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گويم بشنو، تا علت آن را دريابى: من ملكه دختر يشوعا، پسر قيصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواريين است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عيسى دارم، بگذار داستان عجيب خودم را برايت نقل كنم.

جد من قيصر ميخواست مرا در سن سيزده سالگى براى برادرزاده اش تزويج كند. سيصد نفر از رهبانان وقسيسين نصارى از دودمان حواريين عيسى بن مريم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملكت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پايه نصب كرد، وقتى كه پسر برادرش را روى آن نشانيد صليبها را بيرون آورد واسقفها پيش روى او قرار گرفتند وانجيلها را گشودند، ناگهان صليبها از بلندى روى زمين ريخت وپايه هاى تخت درهم شكست.



پسرعمويم با حالت بيهوشى از بالاى تخت بر روى زمين درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزيد.

بزرگ اسقفها چون چنين ديد، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى اين اوضاع منحوس، كه علامت بزرگى مربوط به زوال دين مسيح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.

جدم در حالى كه اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پايه هاى تخت را استوار كنند ودوباره صليبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بياوريد تا هر طور هست اين دختر را به وى تزويج نمايم تا شايد كه اين وصلت مبارك، نحوست آن از بين برود.



وقتى كه دستور ثانوى او را عمل كردند، هر چه كه در دفعه اول ديده بودند تجديد شد، مردم پراكنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده‌ها بيفتاد.

همان شب در عالم خواب ديدم مثل اينكه حضرت عيسى وشمعون وصى او وگروهى از حواريين در قصر جدم قيصر اجتماع كرده اند ودر جاى تخت منبرى كه نور از آن مى درخشيد قرار داد. طولى نكشيد كه (محمد)(ص) پيغمبر خاتم وداماد وجانشين او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عيسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه كرد وحضرت فرمود: يا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر اين هنگام اشاره به امام حسن عسكرى(ع) نمود، حضرت عيسى نگاهى به شمعون كرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با اين وصلت با ميمنت موافقت كن، او هم گفت: موافقم.



آنگاه ديد كه حضرت محمد(ص) بالاى منبر رفت وخطبه اى بيان فرمود ومرا براى فرزندش تزويج كرد، سپس حضرت عيسى وحواريون را گواه گرفت، وقتى كه از خواب بيدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نكردم وپيوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشيده مى داشتم.



از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسكرى(ع) موج مى زند تا به جايى كه از خوراك بازماندم، وكم كم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بيمار گرديدم. جدم تمام پزشكان را احضار كرد وهمه از مداواى من عاجز گرديدند، وقتى از مداوا مايوس شدند جدم گفت: اى نور ديده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسيران مسلمين بگشايى وقيد وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى اميد است كه عيسى ومادرش مرا شفا دهند.



پدرم درخواست مرا پذيرفت ومن نيز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى كردم وكمى غذا خوردم، پدرم خيلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسيران مسلمين احترام شديد انجام مى داد.



در حدود چهارده شب از اين ماجرا گذشت. باز در خواب ديدم كه دختر پيغمبر اسلام، حضرت فاطمه(س) به همراهى حضرت مريم وحوريان بهشتى به عيادت من آمدند، حضرت مريم به من توجه كرد وفرمود: اين بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است.

من فورى دامن مبارك حضرت زهرا را گرفتم وبسيار گريستم واز اين كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) به ديدن من نيامده خدمت حضرت زهرا(س) شكايت كردم، فرمود: او به عيادت تو نخواهد آمد، زيرا تو به خداوند متعال مشركى ودر مذهب نصارا زندگى مى كنى، اگر مى خواهى خداوند وعيسى ومريم از تو خشنود باشند وميل دارى فرزندم به ديدنت بيايد، شهادت به يگانگى خداوند ونبوت پدرم كه خاتم الانبيا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه(س) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واين باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اكنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسكرى(ع) باش كه او را به نزدت خواهم فرستاد.

وقتى از خواب بيدار شدم، شوق زيادى در تمام اعماق وجودم راه يافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اينكه شب بعد امام را در خواب ديدم، در حالى كه از گذشته شكوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من كه خود را در راه محبت تو تلف كردم، فرمود: نيامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا كه اسلام آورده اى، هر شب به ديدنت مى آيم تا آنكه كم كم وصال واقعى پيش آيد، از آن شب تا حال پيوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.

(بشر بن سليمان) پرسيد چگونه در ميان اسيران افتادى؟ گفت: در يكى از شبها در عالم خواب حضرت عسكرى را ديدم فرمود: فلان روز جدت قيصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از كنيزان كه از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.

من به فرموده حضرت عمل كردم، وپيش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسير گرفتند وكار من به اينجا كشيد كه ديدى، ولى تا به حال به كسى نگفتم كه نوه پادشاه روم هستم. تا اينكه پيرمردى كه در تقسيم غنايم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسيد، من اظهار نكردم وگفتم: نرجس. گفت: نام كنيزان؟



(بشر) گفت چه بسيار جاى تعجب است كه تو رومى هستى وزبانت عربى است؟

گفتم: جدم در تربيت من جهدى بليغ وسعى بسيارى داشت، وزنى را كه چندين زبان مى دانست، براى من تهيه كرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همين اصل است كه مى توانم عربى حرف بزنم.

(بشر) مى گويد: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى(ع) بردم، حضرت از وى پرسيد: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پيغمبر(ص) را چگونه ديدى؟

گفت: در موردى كه شما از من داناتريد چه بگويم. فرمود: مى خواهم ده هزار دينار ويا مژده مسرت انگيزى به تو بدهم، كدام يك را انتخاب مى كنى؟ عرض كرد: فرزندى به من بدهيد، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم كه شرق وغرب عالم را مالك مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد كرد پس از آنكه پر از ظلم وجور شده باشد.

عرض كرد: اين فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن كس كه پيغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عيسى بن مريم و وصى او تو را به چه كسى تزويج كردند؟



گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض كرد: از شبى كه به دست حضرت فاطمه(س) اسلام آوردم، ديگر شبى نبود كه او به ديدن من نيامده باشد.

آنگاه حضرت امام على النقى(ع) به (كافور) خادم فرمود: خواهرم حكيمه را بگو نزد من بيايد، وقتى كه آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم اين همان زنى است كه گفته بودم، حكيمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز ديدارش شادمان گرديد، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرايض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى ياد بده كه او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد(ع) است/.

-دوستان من این مطلب و ماجرا رو چد جا خوندم.Blush

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، Entezar ، هُدهُد صبا
۱ آذر ۱۳۹۲, ۱۰:۵۵ عصر
ارسال: #162
مسابقه
واقعا از دوستان ممنونم که واسه سوالات ارزش قائل میشن و واسه پیدا کردن جواب تلاش میکنن...
و خدا رو شکر که توفیق داریم تو افزایش آگاهی دوستان نقش داشته باشیم...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، هُدهُد صبا ، فاطمه گل ، mah19
۴ آذر ۱۳۹۲, ۱۱:۳۷ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۴ آذر ۱۳۹۲ ۱۱:۳۸ عصر، توسط Bitanem.)
ارسال: #163
RE: مسابقه
دوستان چرا قسمت مسابقه انقد راکد موندهههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟
واسه اینکه این قسمت هم از کسلی در بیاد چند تا سوال آسون مطرح میکنم امیدوارم دوستان باز هم استقبال کنن...
.
.
.
.
1-سوره هایی که پیامبر (ص)فرمودند:آن سوره ها مرا پیر کردند چه سوره هایی ست؟
2-سوره هایی که به حامدات معروف اند چه سوره هایی هستند؟
3-در کدام سوره نام مبارک (الله) 40 بار آمده شده؟

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، mah19 ، Entezar
۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۲:۵۴ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ آذر ۱۳۹۲ ۰۸:۳۱ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #164
مسابقه

جواب سوال 1-در حدیث معروفى مى‏خوانیم که پیغمبر اکرم(صلی الله علیه و آله) فرمود: «شیبتنى سوره هود»؛ " سوره هود مرا پیر کرد "! (نور الثقلین، ج 2، ص 334) و یا
این که هنگامى که یارانش عرضه داشتند آثار پیرى زودرس در چهره شما اى رسول خدا نمایان شده، فرمود: «شیبتنى هود و الواقعة»؛" سوره هود و واقعه م را پیرکرد "! (مجمع البیان، ذیل آیه 118 همین سوره) و در بعضى از روایات سوره "مرسلات" و "عم یتساءلون" و "تکویر" و غیر آن نیز اضافه شده است. (روح المعانى،ج 11، ص 179)

و از ابن عباس در تفسیر این حدیث چنین نقل شده که : هیچ آیه‏اى بر پیغمبر(صلی الله علیه و آله) شدیدتر و دشوارتر از آیه"
فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَکَ" ...
(استقامت کن آن چنان که دستور یافته‏اى و همچنین کسانى که
با تو هستند) نبود. (مجمع البیان ذیل آیه 118 همین سوره) از اینجا کاملا می توان احساس کرد که بی صبری یاران پیامبر
(صلی الله علیه و آله) تا چه اندازه باعث زجر آن حضرت بوده است.
بعضى از مفسران نقل کرد ه‏اند که یکى از دانشمندان پیامبر (صلی الله علیه و آله) را در خواب دید، و از حضرتش سؤال کرد، اینکه از شما نقل شده " سوره هود مرا پیر کرد " آیا علتش بیان سرگذشت امتهاى پیشین و هلاک آنها است، فرمود: نه، علتش آیه" فَاسْتَقِمْ کَما أُمِرْتَ ..." بود. (روح المعانى، ج 11، ص 179)



جواب سوال 2-سوره های انعام، حمد، کهف، سبا، فاطر كه با الحمدلله شروع مي شوند.
ممنون ممنون ممنون bitanem عزییییییز.واقعا همچین چیزایی رو نمیدونستم.
همینا باعث شد که برم بفهمم جوابشو
اون یه دونه سوالم واسه بقیه دوستای گل.ولی جوابشو بلدماااااااااااااا...
یعنی الان یاد گرفتم....

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، فاطمه گل ، هُدهُد صبا
۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۵:۳۸ عصر
ارسال: #165
RE: مسابقه
بله....
جواب سوال سوم:
سوره مجادله که نام مبارک الله در ان 40 بار امده است.

خدایا دستانم خالی اند و دلم غرق در آرزوها ، یا دستانم را توانا کن یا دلم را از آرزوهای دست نیافتنی خالی کن
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، هُدهُد صبا ، Entezar
۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۷:۲۵ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۵ آذر ۱۳۹۲ ۰۷:۲۶ عصر، توسط Bitanem.)
ارسال: #166
RE: مسابقه
آفرییییییییییین دوستان خوبم هم انتظار گرامی و هم فاطمه گل جان درست جواب دادن.RoseRoseRoseRoseRose
واسه سلامتیو خوشبختیه خودشونو خانواده های محترمشون صلوااااااااااااات

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، Entezar ، فاطمه گل
۵ آذر ۱۳۹۲, ۰۸:۳۰ عصر
ارسال: #167
RE: مسابقه
اللهم صل علي محمد و آل محمد و عجل فرجهم
احسنت بر همه. Smile

حالا بفرماييد طبق نكات تدبري، سوره قمر چه نكاتي دارد؟
تقلب نوشت! Smile
چون فقط اين سايت نكات تدبري را اينگونه گفته Smile لطفا زير سوره قمر كامنت بزاريد در سايت تا بفهمم خوانده ايد چند خطه كوتاهه.

http://ekashef.ir/?p=399#more-399

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem
۵ آذر ۱۳۹۲, ۱۱:۱۲ عصر
ارسال: #168
RE: مسابقه
به بیان سوره مبارکه قمر، حضرت نوح‌ (ع) مامور است از الواح و دُسُر (تخته‌ها و میخ‌ها) نجات‌دهنده بسازد. نبی إنباء می‌کند به اینکه سوار شدن بر کشتی یعنی «پذیرفتن حقیقت و توحید» و «نجات پیداکردن». درواقع ایمان آوردن و همراهی با ایشان تبدیل به سیستمی شده است که عملاً همان سوارشدن است. این سه واژه را باید شناساند.

نوح‌ (ع) کسی است که با الواح و دُسُر حقیقت را نشان می‌دهد و ثابت می‌کند که اگر توحید نباشد، خفه می‌شوی! او کسی است که شرایطی ایجاد می‌کند که معلوم می‌شود توحید داشتن، یعنی نجات پیدا کردن؛ و هرکس زنده بماند، موحد است. پس فقط هرکس موحد است زنده می‌ماند.

بعضی حرف گوش‌نکردن‌ها مرگ‌آور است؛ مثل گوش نکردن به حرف حضرت نوح‌ (ع). کسانی که غرق شدند قبلاً با نُذُر غرق شده بودند نوح‌ (ع) با آیه خود نشان داد که غرق شده‌ها و نجات یافته‌ها چه کسانی هستند.

نشانه قوت رسول خدا (ص) این است که با دعایش آیه را جاری می‌کند. گناه قوم ثمود هم این بود که آیه خدا را سر بریدند. صالح‌ (ع) نیز می‌خواهد بگوید که چگونه است که توحید همان حیات و غیر توحید هلاکت است. به این کار نبی «انذار» می‌گویند. در موقعیت رسول‌خدا‌(ص)نیز قرآن همان کشتی و ناقه است. الواح و دُسُر رسول خدا (ص) کلمات و حرف‌هایی است که تکذیبش موجب هلاکت می‌شود.

حضرت قمر بنی‌هاشم بهترین الگو و کسی است که با توسل به ایشان می‌توان سوار بر کشتی نجات حسین‌ (ع) شد، زیرا او کسی است که درک کرد سوره قمر را ، قرآن را و حسین را، و چه خوب می‌دانست که «إنَّ الحسین مصباحُ الهُدی و سفینةُ النَّجاة».

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، Entezar ، آشنای غریب ، فاطمه گل
۱۱ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۱۷ عصر
ارسال: #169
مسابقه
سوال :به چه دلیل روز قیامت «روز شهود» و «کشف أسرار» است؟

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Bitanem ، هُدهُد صبا
۱۱ آذر ۱۳۹۲, ۱۱:۳۱ عصر
ارسال: #170
RE: مسابقه
در سوره «ق» آیه 22 مى خوانیم: (لَقَدْ کُنْتَ فى غَفْلَة مِنْ هذَا فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدیدٌ): «به انسان گفته مى شود: تو در غفلت از چنین روزى بودى، ولى ما پرده را از برابر دیدگانت برداشتیم و امروز بسیار تیزبین هستى»! و در آیه 9 سوره «طارق» مى خوانیم: (یَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ):«رستاخیز روزى است که اسرار درون آشکار مى گردد».

و در آیه 48 سوره «ابراهیم» مى خوانیم: (وَ بَرَزُوا للهِِ الْوَاحِدِ الْقَهّارِ)«در آن روز همگى در پیشگاه خداوند واحد قهار ظاهر مى شوند».

بالأخره آن روز، روز شهود و کشف اسرار، و آشکار شدن پنهانیها، و ظهور و بروز است، و در چنین شرائط و محیطى اختلاف در عقیده معنى ندارد، هر چند ممکن است، بعضى از منکران لجوج براى تبرئه خویش به دروغ در بعضى از مواقف قیامت متوسّل شوند، ولى آن یک امر استثنائى و زودگذر است! این درست به آن مى ماند که مجرمى را در پاى میز دادگاه حاضر کنند، او همه چیز را منکر شود، ولى بلافاصله نوار ضبط صوت و دست خط او و سایر مدارک زنده و حسى را به او ارائه دهند، و به اتفاق او تمام آثار جرم را از درون خانه و اتاقش بیرون بیاورند، اینجا است که دیگر جائى براى گفتگو باقى نمى ماند، و تسلیم مى شود ظهور حقایق در عالم قیامت حتى از این هم واضحتر و آشکارتر است!(1)

همین که تو می دانی
“دوستت دارم”
کافیست …
بگذار
خفه کند خودش را دنیـا................
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط آشنای غریب ، Entezar ، هُدهُد صبا ، فاطمه گل
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا