ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 4 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان ...
۹ خرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۵۹ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۸ مرداد ۱۳۹۱ ۰۲:۴۸ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان ...
راستش داشتم پیش خودم فکر میکردم گفتم این سایت طرفدارای جوون زیادی داره.به همین خاطر گفتم علاوه بر اینکه در مورد احکام مطلب یاد میگیرن یه ذره هم در مورد مسائل پیش روشون بدونن.
شاید بعضیا مسخره کنن که این چیه گذاشتی اونم تو این سایت.ولی واقعا چون روی خودم اثر گذاشت و متحول شدم منم گذاشتم که شما بخونین.(البته با نیت قربت الی الله گذاشتم تا اگه رو شما هم تاثیر گذاشت دعام کنین)
آنهايي که در پي کسب موفقيت هستند بخوانند
براي درس خواندن خود يک هدف کلي را در نظر بگيريد و هميشه نگاهتان به آن هدف باشد .اين هدف به شما نيرو و انگيزه مي بخشد و جهت کلي درس خواندن شما را معين مي کند. زندگي شما را چگونگي آرزوهايتان تعيين ميکند . آرزوهاي قبول شدن در رشته هاي خوب را در سر بپرورانيد و مهم تر اينکه خود را لايق قبول شدن در اين رشته ها بدانيد.

تلقين مثبت نقش مهمي را در موفقيت شما ايفا مي کند ، قبل از ورود به کلاس درس و جلسه امتحان چند بار به خود بگوييد ْمن "آماده ام"‏. طوري درس بخوانيد که هر روز يک گام به مهمترين هدف تحصيلي خود نزديکتر شويد. بخش عمده اي از موفقيت و عدم موفقيت شما در تحصيل، توسط کساني تعيين مي شود که با آنها رفت و آمد مي کنيد دوستان خود را از بين شاگردان خوب کلاس انتخاب کنيد، "اگر مي خواهيد با عقاب پرواز کنيد نميتوانيد با بوقلمون راه برويد". براي اين که به موفقيت هاي بزرگ دست پيدا کنيد بايد در آزمون پشتکار قبول شويد خود را براي ناملايمات وسر خوردگي هاي احتمالي که ممکن است در مسير موفقيت هاي تحصيلي براي شما پيش آيد آماده کنيد و ديگر هراسي به خود راه ندهيد. اگر تا کنون در درستان موفق نبوده ايد به خود بگوييد که تواز اين پس ميتواني خوب درس بخواني و نگذاري عدم موفقيت براي شما تبديل به يک باور ذهني شود. همانگونه که مايک تاد، تاجر فرانسوي مي گفت : من هرگز فقير نبوده ام اما ور شکسته ام ، زيرا فقر يک قالب فکري و ورشکستگي حالتي گذرا است .

هر چه ذهنتان آزادتر باشد بهتر مي توانيد درس بخوانيد ، پس ذهن خود را از مطالب بي فايده انباشته نکنيد .

آنچه را بايد در طول روز انجام شود در يک دفتر يادداشت کوچک بنويسيد.
تمام لوازم التحريري را که نياز داريد در يک جعبه بگذاريد تا وقتي خواستيد شروع به درس خواندن کنيد در دسترستان باشد.
براي درس خواندن حتي المکان جايي را انتخاب کنيد که در آن کارهاي ديگر صورت نمي گيرد.
وضعيت ظاهري محلي که در آن درس مي خوانيد نقش تعيين کننده اي در نظم فکري شما دارد،قبل از درس خواندن وقت کوچکي را به منظم کردن محل مطالعه اختصاص دهيد.
وضعيت نور و تهويه مناسب اتاق مطالعه تان را، کنترل کنيد.
به محض اين که نشستيد مطالعه را آغاز کنيد، اگر براي مدت طولاني پشت ميز بنشينيد ولي مطالعه اي صورت نگيرد خود به خود موضوعات ديگري به فکر شما خطور مي کند.
هر بار که مي خواهيد مطالعه را شروع کنيد قسمت هاي از قبل خوانده شده را مرور مختصري کنيد و اگر قسمت هايي برايتان نا آشنا بود آن را دوباره بخوانيد.
قبل از شروع هر فصل نگاهي اجمالي به آن بيندازيد و با موضوع کلي مطالب و سر فصل هاي
آن آشنا شويد.
هنگام مطالعه اگر فکري خارج از درس به ذهنتان آمد آن را پس نزنيد،خيلي آرام به خود بگوييد «الان وقت درس خواندن است» سپس آن فکر را در دفتر يادداشت کوچکي بنويسيد تا در فرصت مناسب به آن بپردازيد.
اگر فکري به شدت ذهنتان را در گير کرد و تشخيص داديد که ديگر درس خواندن در اين شرايط موثر نيست، مطالعه را رها کرده و سعي کنيد که آن مساله را براي خود حل کنيد.
قبل از ورود به کلاس درس حتما مطالعه اي سريع و اجمالي به موضوعي که قرار است در آن جلسه تدريس شود داشته باشيد، اين مطالعه ي اوليه مي تواند به شما اطلاعات کلي بدهد و اشتياقتان را در مورد موضوع تدريسر بر انگيزاند و در نتيجه بازده شما را در کلاس درس افزايش دهد.
پس از اين که مطالب دشوار کتاب فهميديد، خلاصه ي آن را به زباني ساده در حاشيه کتاب و يا در دفتري جداگانه بنويسيد.
تصاوير مجازي از مطالب و ايده هايي که مخوانيد بسازيدو اگر مي توانيد آن را با زبان طنز در آميزيد.
سعي کنيد مطالبي را که مي آموزيد با دانسته هاي قبلي خود پيوند بزنيد يا مورد مقايسه قرار دهيد.

موفق باشید دوستان...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط seyedebrahim ، hamed ، zeinab ، هُدهُد صبا
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱۶ مرداد ۱۳۹۱, ۱۲:۱۹ صبح
ارسال: #11
RE: مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان...
خوب معلوم دیجه دو سه رقمی آوردن تحویل نمی گیرن.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعداء هم اجمعین
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Entezar
۱۶ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۰۲ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ مرداد ۱۳۹۱ ۰۲:۱۰ صبح، توسط Entezar.)
ارسال: #12
RE: مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان...
سلام دوست عزیز...
بازم به شما که به یاد ما هستی!!!!!!
راستش خودم که راضی نبودم ولی بقیه راضی بودن...
رتبم 1718 شد.(تا اینجاش که با خدا بوده از اینجا به بعد هم میسپارم به خودش)
البته شما هم دعام کنیداااااااااااااااااااااااااااااااااا...

سید ابراهیم عزیز شما که نور چشم مایی ولی من کی تحویل نگرفتم؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!؟!
ای کاش رتبم همین که گفتین میشد...
خلاصه که برام دعا کنید.مخصوصا تو این شبهای عزیز...

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مریم گلی ، هُدهُد صبا
۱۶ مرداد ۱۳۹۱, ۰۷:۰۱ صبح
ارسال: #13
RE: مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان...
سلام.
رتبه خوبیه البته به رشته شما هم بستگی داره.
انشاءالله بتونید با انتخاب درست رشته مورد علاقه و مفید بحال جامعه رو قبول بشید.
موفق باشید.

[تصویر:  89291638003782700535.jpg]
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Entezar ، هُدهُد صبا
۹ شهريور ۱۳۹۱, ۰۹:۰۷ صبح
ارسال: #14
مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان ...
هنگامی که مشکلات یکی پس از دیگری قد علم کنند چنان دستپاچه می شوی که همه کائنات را زیر سوال می بری و یک «چرای» بزرگ در ذهنت حک می شود. لازم است که در حد امکان خونسردی ات را حفظ کنی تا با حمایت الهی از پس مشکلات برآیی. راهکارهای زیر تا حد زیادی به تو کمک می کند.

[تصویر:  104759_798.jpg]

1) شادی دایمی نیست و قرار هم نیست که اینچنین باشد

تو مجبور هستی با ایام دشوار در زندگی ات مبارزه کنی تا بتوانی بهترین ایام را نصیب خود کنی. باور اینکه تو می توانی به مرحله شادی و خوشی برسی و تا ابد در همان حالت بمانی، مثل این است که جزر و مد دریا بر این باور باشد که به ساحل نمی رسد و تا ابد، در همانجا می ماند. یا درخت میوه ای بر این باور باشد که اگر میوه اش را محکم نگه دارد، می تواند از افتادن آن بر زمین جلوگیری کند. شادی یعنی مجموعه ای از لحظات که در حال رفت و آمد هستند و به دلخوشی زندگی تو می افزایند. هنگامی که این را قبول کردی، لحظات شادتری خواهی داشت.

2) ناکامی، وضعیت موقتی است که درس های لازم را به تو می دهد


بهترین درس عبرت زندگی را می توان از بدترین ایام زندگی و از بدترین اشتباهاتت یاد بگیری. درست است، که گاهی اوقات در زندگی شکست می خوری. هر چه سریع تر این مورد را بپذیری، سریع تر هم روی پاهای خودت می ایستی. اقدام و ناکامی به مراتب بهتر از دست روی دست گذاشتن و اقدام نکردن است. تا دیر نشده بجنب و دست به کاری بزن. یا موفق می شوی یا از ناکامی درس می گیری.

3) هر لحظه در حال پیشرفت هستی هر چند که اکنون متوجه نشوی


شاید هنوز به مرحله دلخواهت نرسیده ای اما اگر با دقت فکر کنی، می فهمی که دیگر در همان موضع اولیه هم قرار نداری. تو باید بر این باور قوی باشی که در هر شرایطی به جلو حرکت می کنی، البته فقط نه به این دلیل که انتخابت درست و مناسب بوده است، بلکه به خاطر اینکه از انتخاب های بد و ناجور خودت، جان سالم به در برده ای و با گام های کوتاه به سوی مسیر مناسب حرکت می کنی. بنابراین اگر لازم شد و دلت گرفت، گاهی اوقات گریه کن، گریه کردن دلیل ضعف نیست.

از همان بدو تولد، گریه همیشه علامت زنده بودن و سرشار از انرژی بالقوه است. وقتی که عقده دلت را خالی کردی و سبک شدی، باز هم به راهت ادامه بده؛ بدون شک یک گام به مسیر دلخواهت نزدیکتر شده ای.


[تصویر:  104760_634.jpg]

4) ناکامی هایت را انکار نکن

هنگامی که ناکامی ها و اشتباهاتت را انکار نکنی، می توانی خیلی نکات عالی از آنها یاد بگیری. اگر مدت های مدیدی سوال های مشابه تو را درگیر کرده است به این مفهوم است که تو در مرحله ای قرار گرفته ای که از ته دل جواب های دریافتی خودت را دوست نداری.

در این صورت، اقرار به اینکه لازم است مواردی تغییر کند و مسوولیت تغییرات را هم بپذیری به دل و جرأت نیاز دارد. مهمترین گام، برداشتن گام اول است. همان عمل ساده دست به کار شدن و اقدام کردن، نیروی لازم را به تو می دهد. به زودی خودت را در وضعیتی مثبت می بینی که یکی پس از دیگری موجب موفقیت می شود.

5) حال و هوای تو، در هنگام فشار نسبی، معیار واقعی نیست

ترس تو به این مفهوم نیست که در خطر هستی، تنهایی تو به این خاطر نیست که کسی دوستت ندارد. تفکر تو ودر مورد ناکامی به این مفهوم نیست که تو شکست خورده هستی. فراتر از شک و تردیدهایت پیش برو، و به دنبال حقیقت بگرد. حواست به گفتگوی ذهنی ات باشد. گفتگوی ذهنی منفی، تاثیری مخرب روی تو دارد. به محض اینکه چنین حال و هوایی در تو ایجاد شد، ذهن خود را به سمت افکار مثبت و قدرتمند ببر.

افکار مثبت را جایگزین افکار منفی کن. خورشید همیشه بر زندگی ات می درخشد. گاهی اوقات لازم است حال و هوای خودت را فراموش کنی، و به خاطر بیاوری که تو لیاقت همه موارد خوب را داری. پس همین حالا رو به پیش حرکت کن.

6) گذشته را رها کن

مهم نیست که چه گذشته سخت و ناجوری داشتی، آینده ات تر و تازه و پربار است. تو، عادات و ناکامی های گذشته ات نیستی. تو آدم سابقی نیستی که دیگران با تو رفتار می کردند. در این لحظه، تو همانی هستی که فکر می کنی در این لحظه هستی.

7) از فیض و رحمت الهی است که گاهی اوقات به خواسته هایت نمی رسی


گاهی اوقات چقدر خدا به تو رحم می کند که دعاهایت مستجاب نمی شود و تو به خواسته هایت نمی رسی. چون تو مجبو رمی شوی که در این موارد، دوباره ارزیابی کنی و درهای فرصت هایی جدید به سوی تو باز می شود و اطلاعاتی را کسب می کنی که در غیر این صورت آنها را نادیده گرفته بودی. همیشه به خاطر داشته باش باید چیزی در زندگی ات متلاشی شود تا چیزی بهتر، برایت سر هم شود.

8) زندگی راحت و بی دردسر نیست اما ارزشمند است


اگر از زندگی انتظار داشته باشی که بی دردسر باشد، در واقع خودت را مأیوس می کنی. برای رسیدن به هر هدفی، باید تلاش کنی. هر روز نسبت به روز قبل، کارهایت را سریع تر و با تلاش و کوشش بیشتری دنبال کن. حواست باشد که تلاش هایت را با اهدافت تنظیم کنی. هر چند کار آسانی نیست اما سرانجام ارزشمندی را برای تو رقم می زند.

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۹ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۱۴ صبح
ارسال: #15
Lightbulb RE: مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان ...
با هم استـرس را نـاك اوت كنيـم

[تصویر:  01.jpg]

بخونيم و حتما عمل کنیم تا به همین سادگی تغییری بزرگ رو تجربه کنیم و در اوقات زندگیمون جایی برای رشد استرس نداشته باشیم.

اول > از استرسهایتان حرف بزنید :

یک آدم صبور و دهن‌قرص، گیر بیاورید و کل بدبختی‌ها و جفتکهایی که از "الاغ زندگی" خورده‌اید را با او تقسیم کنید.

[تصویر:  02.jpg]

بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند. علاوه بر آن معمولا وقتی سفره دلتان را جلو کسی باز می‌کنید، او هم سفره خودش را برایتان باز میکند و یحتمل می فهمید که شما در این دنیا، تنها آدم کتک خورده نیستید و این یعنی آرامش ...

دوم > فقط به زمان حال فکر کنید :

گذشته‌تان و آینده‌تان را خیلی جدی نگیرید. اصلا پاپیچ خرابکاریها و کوتاهی‌هایی که در گذشته در حق خودتان کرده‌اید، نشوید.




همه همینطور بوده‌اند و انگشت فرو کردن در زخمهای قدیمی، هیچ فایده‌ای جز چرکی شدن آنها ندارد. آینده را هم که رسما باید به هیچ کجایتان حساب نیاورید. ترس از حوادث و رخدادهای احتمالی، حماقت محض است , فکر هر چیزی، از خود آن چیز معمولا سخت‌تر و دردناک‌تر است …

سوم > به خودتان استراحت بدهید :

حالا می‌گویم استراحت، یکهو فکرتان نرود به سمت یک ماه عشق و حال وسط سواحل هاوایی؛ وسط همه گرفتاریها و استرسها و بدبختی‌هاتون...!!!


[تصویر:  04.jpg]

آدم میتواند خیلی شیک به خود، مرخصی چند ساعته بدهد. کمی تنهایی، کمی بچگی کردن یا هر چیز نامتعارفی که شاید دوست داشته باشید… که کمی از دنیای واقعی دورتان کند و خستگی را بگیرد. مثل نهنگ‌ها که هر از چندگاهی به بالای آب می‌آیند و نفسی تازه می‌کنند و دوباره به زیر آب برمی‌گردند …

چهارم > تن‌‌تان را بجنبانید چون ورزش قاتل استرس است :

لزومی هم ندارد که وقتی می‌گوییم ورزش، خودتان را موظف کنید روزی هزار بار وزنه یک تنی بزنید و به اندازه گوریل بازو دربیاورید.




همچین که یک جفتک چارکش منظم و خفیف در روز داشته باشید، کلی موثر است… از من به شما نصیحت.

پنجم > واقع‌بین باشید :

ما ملت شریف، بیشتر استرسمان بابت چیزهایی است که کنترلی روی آنها نداریم.




داستان، مثل آمپول زدن میماند! وقتی اصغر آمپول‌زن، قرار است ماتحت مریض را نوازش کند، حتما این کار را می‌کند و حالا اگر عضله آنجایت را بخواهی سفت کنی، هیچ خاصیتی ندارد الا اینکه درد آمپول بیشتر می‌شود. گاهی مواقع باید واقع‌بین بود و عضله‌ها را شل کرد که دردش کمتر شود …

ششم > زندگی‌تان، میدان و مسابقه اسب‌دوانی نیست :

خودتان را دائم با دیگران مقایسه نکنید… مقایسه کردن و"رقابت‌پیشگی"، استرس‌زا است.


[تصویر:  07.jpg]

اینکه جاسم فوق‌لیسانس دارد و من ندارم و قاسم لامبورگینی دارد و من ندارم و عبود فلان دارد و من ندارم، شما را دقیقا می‌کند همان اسب مسابقه که همه عمرش را بابت هویج ِ سر چوب، دویده و به هیچ کجا هم نرسیده.

زندگی مسخره‌تر از چیزی است که شما فکرش را می‌کنید … هیچ دونفری لزوما نباید مثل هم باشند بلکه خودتان باشید …

هفتم > از مواجهه با عوامل "ترس‌زا" هراس نداشته باشید :

مثال ساده آن، دندان‌پزشک است… وقتی دندان خراب دارید، یک کله پیش دکتر بروید و درستش کنید… نه اینکه مثل بز بترسید و یک عمر را از ترس دندان‌پزشک، با درد آن بسازید و همه لقمه‌هایتان را با یکطرف دهانتان بجوید …




نیم ساعت جنگیدن با درد، بهتر از یک عمر زندگی با ترس ِ درد است… ترس، استرس می زاید.

هشتم > خوب بخورید و بخوابید و شعارتان "گور بابای دنیا" باشد :

آدمی که درست نخوابد و نخورد، مغزش درست کارنمی‌کند. مغز علیل هم، عادت دارد همه چیز را سخت و مهلک نشان دهد…




آدم وقتی گرسنه و خسته است، یک وزنه یک کیلویی را هم نمی‌تواند بلند کند، چه برسد به یک فکر چند کیلویی…! بازگو کردن مشکلات، وزن آنها را کم میکند…

نهم > بخندید :

همه مشکل دارند … من دارم، شما هم دارید … همه بدبختی داریم، گرفتاری داریم و این موضوع تابع محل جغرافیایی آدمها هم نیست. یاد بگیرید بطور معمول بخندید. به ریش دنیا و مشکلات بخندید … به بدبختی‌ها بخندید … به من که دو ساعت صرف نوشتن این موضوع کردم، بخندید … و اگر هم فرصت کردید به خودتان بخندید …


[تصویر:  10.jpg]

دو بار اولش سخت است، اما کم کم عادت میکنید و می‌بینید که رابطه خنده و گرفتاری، مثل رابطه خیار است و سوختگی پوست … درمانش نمی‌کند اما دردش را کم میکند.

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، آشنای غریب ، Entezar
۲۸ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۲۱ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ آبان ۱۳۹۲ ۰۹:۱۲ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #16
با نوشتن، حالتان را خوب کنید!
mall"> داشتن یک دفترچه خاطرات ترجیحا قفل دار، بخشی از کودکی و نوجوانی خیلی از ما نسل سومی ها بود. ما حرف های دلمان را تبدیل می کردیم به کلمه های جوهری و آنها را می نشاندیم روی ردیف ردیف خط های غرق شده در ابر و بادهای دم دستی و چهره های اغلب زنانه «مکش مرگ ما» و قایقی ضد نور که داشت نمی دانم به طرف کجای آخر پرسپکتیو می رفت. گمان کنم اصلا همین نقاشی های دم دستی و کارخانه ای (!) بود که ما را وامی داشت بیشتر حرف های دلمان را آنجا بنویسیم تا یک گزارش بی مزه از زندگی روزمره که اسمش می شد خاطره. بعدش راه های جدیدتری پیدا شد. قفل دفترچه ها را باز کردیم و یک دفعه از مخاطب های جان جانی که تعدادشان فوق فوقش یک رقم بود، پریدیم به دنیای دیجیتال وبلاگ ها و مخاطب های چند هزار نفری اش و حرف دلمان را با نام های مستعار آنجا زدیم. حالا هم که دیگر همه چیز شده «استاتوس» و تو می توانی بی واسطه حرف هایت را در لحظه به همه دوست های مجازیت در شبکه های اجتماعی برسانی. احتمالا شما نسل چهارمی ها از همان اول آمده اید سراغ همین آخری. اما هنوز آن قلم و کاغذ و آن خلوت پنهانی کلمه ها کاربرد خودشان را دارند. این را روانشناس هایی می گویند که به مراجعانشان گفته اند «بنویس! حس هایت را و دردهایت را بنویس!» و مراجعانشان بهتر شده اند.

[تصویر:  110141_561.jpg]


قصه «نوشتن درمانی»

بیشتر از 100 سال قبل روانکاوها پته نویسنده ها و هنرمندها را ریختند روی آب و گفتند همه این آفرینش های ادبی و هنری چیزی نیستند جز «والایش». حالا این والایش چی بود؟ روانکاوها می گفتند والایش یک مکانیسم روانی است برای اینکه آدم غریزه های غیرقابل جامعه را از راه قابل قبول جامعه برآورده کند؛ مثلا آنها می گفتند پشت شغل قصابی غریزه پرخاشگری نهفته است اما قصابی و مجسمه سازی و داستان نویسی برخلاف پرخاشگری و بی بند و باری، همه در جامعه پذیرفته شده اند. به هر حال نگاه روانکاوها اولش به نوشته ها چه شعر و چه داستان همین بود که اینها محصولات ناخودآگاه ذهن آفریننده هایش هستند و با آنکه احتمالا حال آنها را خوب کرده اند اما چندان آگاهانه تولید نشده اند.

اما روانکاوهای نخستین هیچ وقت از نوشتن در روان درمانی استفاده نمی کردند. آنها حتی قبول نداشتند که مراجعانشان خواب هایشان را دم صبح یادداشت کنند و بعد بیاورند به جلسه تا در موردش حرف بزنند. آنها می خواستند همه چیز بکر و دست نخورده باقی بماند. آنها ناخودآگاه را می خواستند اما می گفتند نوشتن یک کار ناخودآگاهانه است و می تواند آنچه در ناخودآگاه ماست از جمله رویاهایمان را تحریف کند.

سال های سال طول کشید تا روان درمانگرها به ارزش نوشتن پی ببرند. حالا دیگ رخیلی از روانکاوها برای تخلیه هیجان های بیمار بین دو جلسه به آنها پیشنهاد می کنند که حس هایشان را بنویسند. غیر از این، آنها حالا دیگر به اصرار می خواهند مراجعانشان قلم و کاغذ را بگذارند کنار بالششان و تا از خواب بیدار شدند، هر چه از رویا به یادشان مانده را بنویسند.

غیر از روانکاوها، روان درمانگرهای دیگر هم از نوشتن به عنوان یک تکنیک درمانی استفاده می کنند؛ مثلا شناخت، درمانگرها از مراجعانشان می خواهند باورهایشان را بنویسند، یا رفتار درمانگرها از مراجع هایشان برنامه ریزی روزانه وهفتگی می خواهند. روایت درمانگرها هم از مراجعانشان می خواهند به پدر و مادرشان نامه بنویسند. ما در این مطلب بیشتر می خواهیم به جنبه های هیجانی نوشتن بپردازیم؛ یعنی آن چیزی که روانکاوها و روایت درمانگرها می گویند.



نوشتن به چه دردی می خورد؟

قبل از اینکه برویم سراغ فایده های نوشتن، فعلا خیلی مختصر داشته باشید که منظورما از نوشتن، نوشتن حس ها وهیجان ها، آنهم بدون نظم و ترتیب خاصی است. نوشتن داستان، شعر یا هر قالب ادبی دیگری خودش یکی، دو صفحه جدا می خواهد. این شما و این سودهای نوشتن:

1- در نوشتن «شرم حضور» نداریم


نوشتن در تنهایی اتفاق می افتد. خودمانیم و قلم و کاغذ. هیچ کس دیگری نیست. برای همین هر چیزی که به ذهنمان برسد می توانیم بنویسیم. دقیقا هر چیزی. بدون سانسورهایی که هنجارهای جامعه، حضور دیگران یا شرم و ترس خودمان معمولا روی ما اعمال می کنند. این اتفاق به ندرت می تواند در زندگی ما بیفتد که هر چیزی در ذهنمان است، بدون واسطه سانسورهای روانی و اجتماعی از ذهن ما بیرون بیاید و در قالب کلمات روی کاغذ بنشیند.

2- «خودبیانگری» را تقویت می کند


بعضی ها نمی توانند خودشان را بریزند در قالب کلمات. برای همین وقتی با آنها حرف می زنید مرتب کلماتی مثل «نمی دونم چمه»، یا «نمی تونم توضیح بدم» را می شنوید. به خاطر اینکه ماده اولیه هر نوشته ای کلمات هستند، نوشتن یک تمرین است برای خودبیانگری. آدم هر چه بیشتر بنویسد، بیشتر می تواند خودش را بیان کند و کم کم ناتوانی توضیح دادن حس ها از بین می رود.

3- نوشتن در دسترس است


حتی اگر همیشه قلم و کاغذ دم دستتان نباشد، گوشیتان همیشه در دسترس است. از باستانی ترین گوشی ها تا گوشی های هوشمند هم حتما جایی برای نوشتن دارند. برای همین شما میتوانید هر وقت حسی شدید، یا خاطره ای بغض آور به ذهنتان آمد، همان لحظه آن را بنویسید. چیزی که در مکالمه با دیگران ممکننیست. کو تا بتوانید یک نفر پیدا کنید که برایش حرف بزنید، آن هم آدمی که حرفتان را بفهمد و همان موقع هم وقت داشته باشدو حوصله شنیدن اما نوشتن همیشه در دسترس است.

4- نوشتن بالغانه است


حتما شما هم اصطلاح کودک درون را شنیده اید. کنار این کودک درون، دو نفر دیگر هم در ما زندگی می کنند. بالغ درون ووالد درون. همینطور که از نام این سه تا بر می آید، کودک بازیگوش است و دلش می خواهد همه کارها را براس اس هیجان هایش انجام دهد. والد هم که یا کارش بکن نکن است یا گاهی دستی به سر و روی کودک می کشد. بالغ این وسط عاقل است و می تواند همه چیز را بدون هیجان زدگی یا رییس بازی، درست مدیریت کند. حالا اینها چه ربطی دارد به نوشتن؟ مساله اینجاست که تا وقتی والد یا کودک در وجود ما حکومت می کنند، ما حالمان خوش نیست.

نه حال خودمان و نه حال ارتباط هایی که برقرار می کنیم اما وقتی بالغ مدیر وجود ما باشد، ما حالمان خوب است و کارهایمان درست پیش می رود. ما با بالغمان می نویسیم. کسی که دارد مثلا حس ترس کودکانه اش از یک مادر سختگیر را بعد از 20 سال حالا می آورد روی کاغذ، دارد با بالغش این کار را می کند. برای همین حالا می تواند بدون آن حس ترس کودکانه، یک بار دیگر آن واقعه را در قالب کلمات تجربه کند. در واقع وقتی ما می نویسیم حسابمان را از والد و کودک جدا می کنیم وهمین حالمان را خوب می کند. به زبان دیگر، نوشتن، خود مدیریتی ما را تقویت می کند.

5- نوشتن مسوولیت می آورد


خیلی از ما شاید باور نداشته باشیم که «حرف باد هواست» اما به آن عمل می کنیم. یعنی در مقابل گفته هایمان هیچ مسوولیتی نمی پذیریم. مخصوصا آنهایی که آنقدر عصبی اند که وقتی از کوره در می روند، هیچ خدایی را بنده نیستند اماهمین گروه آخر وقتی عصبانیتشان و حرف های موقع عصبانیت را می نویسند، انگار که بخواهند فیلم زندگیشان را یک بار دیگر ببینند، می توانند حرف های خودشان را دوباره ارزیابی کنند. نوشتن هم ما را در مقابل کلمه هایمان مسوول می کند و هم ابزاری است برای اینکه یک ارزیابی منصفانه از قضاوت های هیجانی مان داشته باشیم و تضادهای درونی خودمان را بشناسیم.

6- نوشتن به ذهن ما نظم می دهد


«به هم ریخته ام». این جمله را این روزها هم سن و سال های ما و شما مثل نقل و نبات می گویند. نوشتن یک راه نجات برای این به هم ریختگی است. وقتی اضطراب و گیجی ما را به هم می ریزند، قالب جوهری کلمات می توانند فکر ما را منظم کنند.

7- نوشتن ما را خالی می کند


از همه آن سودهای جزیی گذشته، نوشتن یک سود کلان دارد؛ اینکه یک روش تخلیه هیجانی همیشه در دسترس است. اصلا بعضی از روانشناس ها به این نوشتن می گویند «تخلیه هیجانی نوشتاری». خیلی از رفتارهای «یکهویی» ما به خاطر این است که هیجان های منفی مان ذره ذره روی هم جمع شده اند وحالا ما را یکدفعه مثل دیگ منفجر کرده اند. اگر این هیجان ها وقتی که ذره ذره بودند نوشته می شدند، هیچ وقت دیگ روان ما منجفر نمی شد. می توانید از نوشتن این جور تصویری داشته باشید: یک آدم گرافیکی که داخل سرش پر از رنگ قرمز ملتهب است، بعد این رنگ از راه گردن و دست دارد منتقل می شود به انگشت ها و از آنجا به قلم و بعد می آید روی کاغذ.

هر چه نوشته های روی کاغذ بیشتر می شود، آن قرمزی ملتهب توی سر کمتر و کمتر می شود. آقایان و خانم های تین ایجر رمانتیک می توانند به جای سر از قلب استفاده کنند!





دو راه برای یک تخلیه هیجانی

حالا چی بنویسیم؟


همانطورکه اول مطلب هم گفتیم، منظور ما از نوشتن بیشتر نوشتن از نوع هیجانی است اما واقعا نوشتن چه چیزهایی حال ما را بهتر می کند؟ آیا لازم است همه حس های مثبت و منفی مان را بنویسیم؟ این دوتا تکنیک جواب پس داده نوشتن را بخوانید تا بعد:

1- در لحظه بنویس!


راستش هیجانی نوشتن، خیلی نیازی به آداب و ترتیب ندارد. همین که آدم خودش را در یک قالب ادبی بگنجاند یا حتی بیش از حد به مخاطب و فهمیده شدن متنش بیندیشد، آن خود به خودی بودن یا انگیخته بودن متن از بین می رود. به قول جناب مولوی «قافیه اندیشیم و دل دار من، گویدم مندیش جز دیدار من». ممکن است هیجان شما آنقدر سریع باشد که شما حتی قید گرامر را بزنید. مشکلی نیست بزنید. ممکن است چند بار یک کلمه یا جمله که بار هیجانی بیشتری دارد را تکرار کنید. مشکلی نیست. تکرار کنید. فقط یادتان باشد که اولا هر چه هیجان ها تازه تر باشند یعنی در لحظه نوشته شوند، اثرشان بیشتر است. دوم اینکه بنویسید چه حسی دارید: حسرت، دلتنگی، حسادت، اندوه، عشق، ترس، عصبانیت یا چی؟ بعدش بنویسید که در همین لحظه دلتان می خواست چه کار کنید یا در چه موقعیتی قرار بگیرید. نترسید! قرار نیست آن اتفاق بیفتد. اتفاقا قرار است با نوشتنش از وقوعش جلوگیری کنید! اینها مسلما یک روایت هم دارد. اینکه توی چه موقعیتی هستید و چه اتفاقی افتاده که آن حس آمده و اینها. لطفا کمال گرا هم نباشید. اگر در همان لحظه وسیله یا موقعیت نوشتن فراهم نبود، در اولین لحظه ای که فراهم است یا آخر شب آنها را بنویسید. لازم هم نیست کسی این نوشته ها را بخواند. می توانید پاره اش کنید.

2- به بابا و مامان «نامه بدون آدرس گیرنده» بنویس!


شما چقدر گلایه های ناگفته به پدر یا مادرتان دارید؟ چقدر حس می کنید آنها مقصر اتفاق های منفی زندگی شما هستند؟ چقدر حس میکنید قصه زندگی شما را آنها نوشته اند. قصه ای که دوستش نداشته اید. خب. همه اینها را بنویسید. همه خاطره ها و زخم های قدیمی را رو کنید وخطاب به بابا و مامان یا هر آدم مهم زندگی – از معلم عصبانی کلاس دوم راهنمایی گرفته تا خواهر بزرگتر سختگیر غرغرو – یک نامه بلندبالا بنویسید. در این نامه هم هر چه دل تنگتان می خواهد بنویسیدو چندان آداب و ترتیبی نداشته باشید. فقط یادتان باشد موقع نوشتن این نامه احساس قربانی بودن شما خیلی تقویت می شود اما این گام اول است. وقتی که شما حس هایتان نسبت به یک نفر خالی شد، تازه می توانید خودتان را جای او بگذارید و او را ببخشید. نوشتن فقط گام اول این ماجرای بخشیدن است.

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۲۱ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۰۹ صبح
ارسال: #17
مخصوص کنکوری های گل تالار گفتمان ...
در کنار همه ویژگی های انسانی یکی از آنها با بقیه فرق دارد و آن «چشم انداز کلی آینده» است؛ که در زندگی بسیار اهمیت دارد و با مسایل کوچک، کم اهمیت و نامربوط از بین نمی رود؛ نوعی هوشمندی انسانی که نشانه ها را از زمزمه های کم ارزش تفکیک می کند.

«چشم انداز کلی آینده» در مورد اهداف بزرگ است؛ در مورد رویاها و آرمان هایی که هر انسانی در زندگی خود دارد. اما چگونه می توان برای زندگی برنامه ریزی طولانی مدت و تصویر سازی درست داشت.



1. اولویت بندی اهداف

اولویت بندی حق و حقوق شخصی این است که انتخاب های هوشمندانه داشته باشیم، برای خود هدف تعیین کنیم و بر اساس آن پیش برویم که در واقع نوعی آینده نگری و چشم انداز است. انسان های باهوش از دره ها و تپه ها بالا می روند و با نگاه ژرف به دور دست ها به دنبال آینده نامعلوم و چالش هایی که باید با آنها دست و پنجه نرم می کنند، خیره می شوند. کارآفرینان مشهوری همچون موسس مایکروسافت – بیل گیتس -، موسس اپل – استیو جابز – و موسس فیس بوک – مارک زاکربرگ نیز آینده نگری و چشم انداز موفقی داشته اند و می دانستند چگونه می توان به کمک فناوری زندگی روزمره انسان ها را تغییر داد. آنها با این چشم انداز، خدمات و محصولاتی با بازار جهانی ارائه داده اند که واقعا زندگی همه را متحول کرد.

اولویت بندی اهداف این است که آیا مثلا باید به دانشگاه بروید، کسب و کار شخصی خود را راه اندازی یا برای دیگران کار کنید؛ آیا باید ازدواج کنید یا مجرد بمانید؛ آیا بچه داشته باشید یا خیر؛ آیا در ازدواج خود بمانید یا خیر؛ و اینکه آیا چگونه باید پول های خود را خرج یا پس انداز کرد.

2. استفاده منطقی از دارایی

استفاده منطقی از دارایی یعنی اینکه انتخاب های هوشمندانه ای داشته باشید. یعنی بتوانید با سرمایه محدود، خریدهای ارزشمندی داشته باشید؛ اینکه با طرح سه پرسش از خود بهترین و مناسب ترین خرید را داشته باشید: آیا من به این کالا نیاز دارم؟ آیا قیمت آن مناسب است؟ آیا با این پول نمی توان خرید بهتری داشت؟

در برخی موارد، استفاده درست از دارایی فقط به مفهوم خرید و یافتن بهترین گزینه ها نیست. بلکه به مفهوم پرداخت کمترین هزینه های مالی نیز کمترین هزینه های برای پرداخت وام نیز هست. باید بتوانید هزینه های اضافه و ناخواسته را تا حد امکان کاهش دهید و با چشمانی باز و حواسی کاملا جمع بهترین خرید را با کمترین هزینه انجام دهید.

3. تمرکز داشتن

تمرکز داشتن یعنی اینکه به اهداف و چشم اندازهای خود بچسبید و لحظه ای از آنها غافل نشوید. باید همیشه دنبال نشانه ها باشید و روی آنها تمرکز کنید نه روی صداها و زمزمه های بیهوده اطرافیان که نتیجه خوبی ندارند. با تمرکز بر اهداف، درست قدم بردارید و اشتباهات را به کمترین حد ممکن برسانید.

این نوع تمرکز صبر و حوصله بسیاری می طلبد. بعلاوه باید نظم و ثبات قدم هم داشته باشید. صبر برای عبور از موانع سر راه بسیار ضروری است. ثبات قدم برای درس گرفتن از اشتباهات و شکست ها و نظم نیز برای اینکه در مسیر درست قدم بردارید و درست بازی کنید؛ برای اینکه همه قوانین را رعایت کنید و بدانید چه کاری انجام می دهید؛ برای اینکه وقت شناس باشید و برای همه جزئیات راه حل پیدا کنید.

4. داشتن روابط درست

برای رسیدن به هدف، استقامت روانی و عاطفی نیاز است. این مهم، مهارت و ثروت را از هم جدا نمی داند. یعنی انسان ها برای دنبال کردن موفقیت های شخصی خود به دوستان و والدین خود نیاز دارند تا بتوانند راحت تر از موانع عبور کنند و راحت تر به اهداف خود برسند. در مدرسه یا دانشگاه، دوستان می توانند پشتیبانی روحی و عاطفی به انسان بدهند و او را از زیر فشار کنفرانس، تکالیف خانه، امتحانات یا سررسید پروژه های تحصیلی خارج کنند. والدین نیز اطلاعات لازم برای انجام پروژه ها را در اختیار فرزندان قرار می دهند.

در محیط کار نیز دوستان می توانند در انجام کارها، به پایان رساندن پروژه ها، برطرف کردن استرس ها و ... به یکدیگر کمک کنند.

داشتن روابط دوستی و روابط خانوادگی درست و مناسب باعث موفقیت انسان های بزرگی همچون موسسان شرکت اچ‌پی، بیل هولت و دیو پاکارد، موسسان گوگل، سرگئی برین و لری پیج و همچنین موسسان مایکروسافت یعنی بیل گیتس و پاول آلن شده است.

5. طمعکار نباشید

آزمندی نوعی خواسته افراطی و بی رحمانه است که اجازه می دهد افراد به واسطه پول، قدرت، موقعیت و ... خودشان را از دیگران جدا فرض کنند؛ با این طرز فکر آنها از هیچ چیز راضی نیستند و هیچ چیز نمی تواند مانع از پول جمع کردن و طمعکاریشان شود.

طمعکاری نیز همچون الکل باعث بی حسی احساسات انسان، تار شدن چشم انداز آنها می شود و جلوی موفقیت و چشم انداز آینده را می گیرد. انسان ها با طمع داشتن های افرطی، نامتعادل و خارج از عرف و تناسب زندگی می کنند. زندگی آنها مملو از رفتارهای بی ملاحظه و خطرناک است. افرادی که از زندگی همه چیز می خواهند در گفت‌وگوی خود با دیگران و کمپانی ها شکست می خورند و همه چیز را از دست می دهند. افرادی که در روابط شخصی و کاری خود به منافع خود فکر می کنند و به دنبال یافتن منفعت شخصی هستند اصولا خودخواه و متکبر هستند. این خصلت ها بیش از هرکس به خود همین افراد صدمه می زنند.

6. از خود راضی نباشد

رضایت مندی درست در نقطه مقابل طمعکاری و نارضایتی قرار دارد. این نوعی ستایش بیش از حد از آن کاری است که فرد انجام می دهد یا احساسی که هنگام رسیدن به هدف دارند.

البه شاید تصور کنید این با موردی که در بالا در مورد تمرکز داشتن ذکر کردیم کمی تناقض دارد. اما باید بدانید موفقیت «حقِ» کسی نیست. این چیزی نیست که مورد تقدیر قرار بگیرد. مردم موفق نمی توانند از خود راضی باشند زیرا در این دنیایی که همه چیز همیشه در حال تغییر است، لحظه های خوب برای همیشه پایدار نیستند. این دلیلی برای بد و خطرناک بودن خودخواهی است.

افرادی که همیشه غرق در غرور و خودپسندی هستند از دنیا و اطراف خود غافلند و نمی توانند به پای دیگران برسند. در مدرسه، دانش آموزی که در ابتدای ترم به دانش خود می بالد و تصور می کند از همه بالاتر است هیچ تلاشی نمی کند و در انتهای ترم از دیگران عقب می ماند. در محیط کار و خانواده نیز غرور و خودپسندی عواقب بدی در پی دارد و در انتها به ضرر خود فرد تمام می شود. مثلا در محیط کار طرف دانش خود را به روزرسانی نمی کند و در خیال باطل خوب کار کردن، از دیگران جا می ماند.

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
۲۱ آبان ۱۳۹۲, ۰۹:۰۸ عصر
ارسال: #18
بهترین دانشگاه های دنیا در سال 2013 ...
وب سایت فوربس هر سال فهرستی از دانشگاه های برتر دنیا را منتشر می کند. در این فهرست رتبه سال گذشته این دانشگاه ها نیز ذکر می شود. برای آشنایی با آنها با من همراه باشید.

1. دانشکده فناوری کالیفرنیا

• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 1


2. دانشگاه هاروارد

• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 4


3. دانشگاه آکسفورد

• انگلستان
• رتبه سال 2012 میلادی: 2


4. دانشگاه استنفورد

• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 2


5. دانشکده فناوری ماساچوست

• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 5


6. دانشگاه پرینکتون


• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 6

7. دانشگاه کمبریج

• انگلستان
• رتبه سال 2012 میلادی: 7

8. دانشگاه کالیفرنیا، برکلی

• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 9

9. دانشگاه شیکاگو

• ایالت متحده آمریکا
• رتبه سال 2012 میلادی: 10

10. کالج سلطنتی، لندن

• انگلستان
• رتبه سال 2012 میلادی: 8
[url=http://bartarinha.ir/]

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا