عصرگاه با طعم مشاعره
۶ آبان ۱۳۹۰, ۰۹:۰۶ عصر
(آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۴ آبان ۱۳۹۱ ۱۲:۴۴ عصر، توسط هُدهُد صبا.)
ارسال: #1
|
|||
|
|||
عصرگاه با طعم مشاعره
به نام خداوند جان و خرد سلامي چو بوي خوش آشنايي به همه شما اهالي شعر و ادب با مشاعره موافقيد؟ سه شنبه ها بعد از نماز مغرب چه طوره؟ خودتون شعر مي سراييد يا از هر بزرگوار ديگري لطفا نام را ذكر كنيد كه ياد رو هم گرامي بداريم. لطفا حداقل يه بيت باشه و ترجيحا در يه جمله مفهوم زيباي شعر رو هم بيان كنيد. آيا به آيات قرآن نمى انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟ سوره محمد(ص)/ آیه 24
|
|||
|
صفحه 15 (پست بالا اولین پست این موضوع است.) |
۹ بهمن ۱۳۹۱, ۰۷:۱۷ صبح
ارسال: #141
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
و اندران ظلمت شب آب حیاتم دادند |
|||
|
۱۰ بهمن ۱۳۹۱, ۰۸:۱۳ صبح
ارسال: #142
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
دلا غافل زسبحانی چه حاصل ، مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملا ئک ، تو قدر خود نمیدانی چه حاصل بابا طاهر خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۱ بهمن ۱۳۹۱, ۱۲:۵۳ عصر
ارسال: #143
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
لب بسته ای ز گفتن راز نهان رهی
غافل که از زبان تو گویاتر است اشک در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۲ بهمن ۱۳۹۱, ۰۶:۴۴ صبح
ارسال: #144
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
کاش در دهکده عشق فراوانی بود
زیر بازار صداقت کمی ارزانی بود |
|||
|
۱۲ بهمن ۱۳۹۱, ۰۹:۳۹ صبح
ارسال: #145
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
دلگیرم از ستاره و آزرده ام ز ماه
امشب دگر ز هر که و هر کار خسته ام دل خسته سوی خانه تن خسته می کشم آوخ ... کزین حصار دل آزار خسته ام (۸ بهمن ۱۳۹۱ ۰۳:۰۹ عصر)پرستو نوشته: منم هستم دوستان بسم الله در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۳ بهمن ۱۳۹۱, ۰۷:۲۴ صبح
ارسال: #146
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
من مست و تو دیوانه،ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه |
|||
|
۱۳ بهمن ۱۳۹۱, ۱۰:۳۸ صبح
ارسال: #147
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور مریم جان چه خوب که سری به این قسمت میزنی چند وقتیه از شورو حال افتاده همیشه پر از شور و نشاط باشی خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
۱۴ بهمن ۱۳۹۱, ۱۱:۳۴ صبح
ارسال: #148
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آنست که آهسته و پیوسته رود در انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشید من یک اخراجی هستم
|
|||
|
۱۶ بهمن ۱۳۹۱, ۰۷:۵۷ صبح
ارسال: #149
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد بجانان یا جان ز تن در آید |
|||
|
۱۶ بهمن ۱۳۹۱, ۱۲:۳۱ عصر
ارسال: #150
|
|||
|
|||
RE: عصرگاه با طعم مشاعره
دل گر چه درین بادیه بسیار شتافت
یک موی ندانست و بسی موی شکافت گرچه ز دلم هزار خورشید بتافت آخر به کمال ذرهای راه نیافت خداوند می بیند می داند می تواند
|
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان
2 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا