ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
شعر انتظار
۲ آبان ۱۳۸۸, ۱۲:۵۶ صبح
ارسال: #1
شعر انتظار
شعر های زیبای شما در رابطه با موضوع انتظار
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، Montazer Almahdi
صفحه 2 (پست بالا اولین پست این موضوع است.)
۱۷ بهمن ۱۳۸۹, ۰۵:۱۶ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۷ بهمن ۱۳۸۹ ۰۵:۲۱ عصر، توسط boshra.)
ارسال: #11
RE: شعر انتظار
بار دیگر یاد دلبر می کنم

نغمه ی یابن الحسن سر میکنم

بار دیگر میرود از کف قرار

قلب من پر می کشد سوی نگار

می کنم یاد از امام منتظر

آن یگانه منجی کّل بشر

گرچه از وصفش زبانم الکن است

نام او آرامش قلب من است

نام مهدی یاد مهدی دلگشاست

بر خلایق جملگی مشکل گشاست

یاد مهدی دل منوّر می کند

شادمان قلب پیمبر می کند

یاد مهدی، یاد حق، ذکر خداست

از خدا مهدیّ قرآن کی جداست؟

یاد مهدی یاد جمله اولیاست

چون که صد آمد نود هم پیش ماست

یاد مهدی چون نشان زندگیست

کی مسیر بی ولایش بندگی است؟

خلوت اهل ولا با مهدی است

ذکر اهل معرفت یا مهدی است

گوییا این نام اسم اعظم است

هر چه یا مهدی بگویی هم کم است!

ذکر یا مهدی توانم می دهد

حق و باطل را نشانم می دهد

حق هم اکنون نزد مهدی است و بس

دم مزن ای اهل حق از هیچ کس

نزد او نور خدایی را بجو

ظلمت محض است هر کس غیر او

حضرت مهدی تمام دین ماست

دین ما ایمان ما آیین ماست

دین حق را او هم اکنون صاحب است

دم زدن از انتظارش واجب است

حضرت صاحب بود عین الحیات

هر که با مهدیست می یابد نجات

هر که شد بیگانه با صاحب زمان

او بود کافر مسلمانش مخوان!

هر که یاد مهدی قرآن نبود

از عبادت های او، او را چه سود

هر که نشناسد امام خویش را

داده بر شیطان زمام خویش را

شیعه بر این اعتقاد و باور است

هر کسی مهدی ندارد کافر است

شیعیان رسم تشیّع این نبود

باید این زنگار غفلت را زدود

شیعه ای؟ سنگین چرا گوشّت شده؟

عهد و پیمانت فراموشت شده

در ازل با او تو پیمان بسته ای

پس چرا پیمان خود بشکسته ای

شیعه مولای خودت را یاد کن

از غم هجران او فریاد کن

هیچ دانی حال مولا چون بّود

دیده اش گریان و قلبش خون بوّد

هیچ می دانی که قلبش خسته است

پشت او از بار غم بشکسته است

از پس پرده نمی آید برون

دوستانش اندک و دشمن فزون

او که ارباب تمام عالم است

من بمیرم سر به زانوی غم است

او که از سوی خدا حجت بوّد

رهسپار وادی غربت بوّد

گرچه موعود تمام انبیاست،

افتخار انبیا و اولیاست،

لیک اکنون ساکن صحرا شده

بی کس و بی یاور و تنها شده

داغدار زینب کبرا بود

اشکبار غصه ی زهرا بود

مانده خون جدّ او بی انتقام

ذوالفقارش هم کماکان در نیام

هیچ معصومی چنین مضطر نگشت

همچو مهدی دیدگانش تر نگشت

این بلا را هیچ پیغمبر ندید

این مصیبت را فقط مهدی خرید

شیعیان! مهدی غریب و بی کس است

جان مولا معصیت دیگر بس است

شیعیان! بس نیست غفلت هایمان!؟

غربت و تنهایی مولایمان

ما زخود مولای خود رانده ایم

از امام خویش غافل مانده ایم

گرچه از یُمن وجودش زنده ایم

قلب او را بارها سوزانده ایم

دست مهدی بسته از رفتار ماست

قفل زندانش همین کردار ماست

ما عبید و عبد دنیا گشته ایم

غافل از مهدی زهرا گشته ایم....

بی خبر از غصه مولا شدیم

جملگی سرگرم این دنیا شدیم

از دعا بهر فرج غافل شدیم

سخت مشغول ره باطل شدیم!

ای که داری ادعای بندگی

پاسخی داری به جز شرمندگی

غافلی از غربت مهدی اگر

گشته ای کوفی نداری خود خبر

غفلت از مولای خوبان تا به کی؟

این چنین مبهوت و حیران تا به کی؟

ای که از آل عبا دم می زنی

دم زمهدی پس چرا کم می زنی

مهدی زهرا حسینی دیگرست

آخرین معصوم نسل حیدر است

غیبت او کربلایی دیگر است

بهر شیعه ابتلایی دیگر است

کلّ عرض کربلا یعنی همین

خالی از حجت نمی ماند زمین!

شیعان « هل من معین » آید به گوش

بشنوید ای حق پرستان این سروش

کیست مهدی را کنون یاری کند

از امام خود طرفداری کند

کو بُریر و کو زهیر و کو حبیب

تا نماند مهدی زهرا غریب

کو ابوفاضل علمدار شهید

سیصد و اندی صحابی رشید

عون و جعفر، اهل ولا و درد، کیست؟

اندر این وادی غربت، مرد کیست؟

صبح عاشوراست، دین باور شوید

بر امام عصر خود، یاور شوید

اسب های رزمتان را زین کنید

کوچه های شهر را آذین کنید

می رسد از ره ولیّ کردگار

وارث حیدر، به دستش ذوالفقار

پس از مطالعه مطلب ارسالی ما را از نظر خویش بهره مند بفرمایید.
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، گمنام ، نسرین
۱۳ اسفند ۱۳۸۹, ۱۰:۴۵ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۳ اسفند ۱۳۸۹ ۱۰:۴۷ صبح، توسط پویا رهجو.)
ارسال: #12
RE: شعر انتظار
mall">تو غبار از این کویر بروب
mall">تو این ردّ عبور غیر را ببَر
mall">تو پای غریبه از این خاک ببُر:
mall">کف دستی باران بس است حجم تشنگی کویر را
mall">نه نمی دانم، نمی شاید بس باشد.
mall">بگذار فقط عطش فوران کند
mall">از ژرفای تنهاییش
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، shahed
۱۳ اسفند ۱۳۸۹, ۱۱:۲۴ صبح
ارسال: #13
RE: شعر انتظار
سلام
سوالي ساده دارم از حضورت
من آيا زنده ام وقت ظهورت
اگر كه آمدي من رفته بودم
اسير سال و ماه و هفته بودم
دعايي كن دوباره جان بگيرم
بيايم در ركاب تو بميرم.

اللهم نور قلوبنا بالقرآن
حضرت استاد سلام علیک.
http://hedayatnoor.org/persian/aboutus
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، پویا رهجو ، غریب ومنتظر(غریبه منتظر) ، ترنم بهاری
۱۳ اسفند ۱۳۸۹, ۰۱:۰۷ عصر
ارسال: #14
تو نزديكي..
تو نزدیکی

[تصویر:  Www.Pix98.CoM_Montakhab_003.jpg]
تو نزدیکی که ماهی ها به سمت خونه برگشتن
به عشقت راه دریا رو بازم وارونه برگشتن
تو این دنیا یه آدم هست که دنیاشو تو می بینه
کسی که پای هفت سینت یه عمر سیب می چینه
کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه
هوای خونه برگشته تموم جاده بارونه
یه حسی تو دلم میگه تو نزدیکی به این خونه
کنار سبزه و سکه کنار آب و آیینه
تموم لحظه های شب سکوتت هفتمین سینه
تو هم درگیر تشویشی مثه حالی که من دارم
برای دیدنت امشب تموم سال بیدارم

آيا به آيات قرآن نمى‏ انديشند يا [مگر] بر دل هايشان قفلهايى نهاده شده است؟
سوره محمد(ص)/ آیه 24
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط پویا رهجو
۱۶ فروردين ۱۳۹۰, ۰۹:۴۱ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ فروردين ۱۳۹۰ ۰۹:۴۳ عصر، توسط shahed.)
ارسال: #15
RE: شعر انتظار
سلام
[تصویر:  aixysoghc7ia5fqwdrtu.jpg]
براي آمدنت انتظار كافي نيست
دعا و اشك و دل بي قرار كافي نيست
چنين كه يخ زده ايمان من ، اگر هر روز
هزار بار ببارد بهار كافي نيست
به جرم عشق تو بگذار آتشم بزنند
براي كشتن حلاج ، دار كافي نيست
خودت دعا بكن اي نازنين كه برگردي
دعاي اين همه شب زنده دار كافي نيست

اللهم نور قلوبنا بالقرآن
حضرت استاد سلام علیک.
http://hedayatnoor.org/persian/aboutus
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط مشکات ، کبوتر حرم ، غریب ومنتظر(غریبه منتظر) ، هُدهُد صبا
۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۹:۵۷ صبح
ارسال: #16
Heart RE: شعر انتظار
[font=Georgia, Times New Roman, Times, Serif]مرا جز درد كس با خود، نگاري را نمي بينم

كه دردم را فراتر از بهاران در كنار دل نمي‌چينم

چقدر شب‌هاي جمعه با رخ محزون دو چشمانم

به ره دوزد نگاه و جز غبار بيكران چيزي نمي‌بينم
[/font]

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط ترنم بهاری ، هُدهُد صبا ، Entezar
۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۹:۱۴ صبح
ارسال: #17
Rainbow جانم فدای دیده ی بارانی ات......................
جانم فدای دیده ی بارانی شما
آقاچه شد تبسم رحمانی شما
آیاحقیقت است که اصلا شبیه نیست
رفتارما به رسم مسلمانی شما؟
یاصاحب الزمان(عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط منتظر ، hamed ، seyedebrahim
۸ خرداد ۱۳۹۱, ۰۷:۴۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۸ خرداد ۱۳۹۱ ۰۷:۴۸ عصر، توسط hamed.)
ارسال: #18
Heart RE: شعر انتظار
ناگهان یک صبح زیبا آسمان گل کرده بود

خاک تا هفت آسمان، بغض تغزل کرده بود

حتم دارم در شب میلادت، ای غوغاترین!

حضرت حق نیز در کارش تأمل کرده بود

هر فرشته، تا بیایی، ای معمایی ترین!

بال های خویش را دست توسل کرده بود .

[تصویر:  fpbchkfr3ye9j4ylatc4.jpg]

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط elham_j ، zeinab ، Entezar
۲۶ خرداد ۱۳۹۱, ۰۷:۲۵ عصر
ارسال: #19
Sad RE: شعر انتظار
خورشید من برآی که وقت دمیدن است
[تصویر:  Imam-zaman-2-small.jpg]
دل را ز بی خودی سر از خود رمیدن است
جان را هوای از قفس تن پریدن است

از بیم مرگ نیست که سرداده ام فغان
بانگ جرس زشوق به منزل رسیدن است

دستم نمی رسد که دل از سینه برکنم
باری علاج شکر گریبان دریدن است

شامم سیه تر است ز گیسوی سرکشت
خورشید من برآی که وقت دمیدن است

سوی تو این خلاصه گلزار زندگی
مرغ نگه در آرزوی پرکشیدن است
بگرفت آب و رنگ زفیض حضور تو
هرگل دراین چمن که سزاوار دیدن است

با اهل درد شرح غم خود نمی کنم
تقدیر قصه دل من ناشنیدن است

آن را که لب به دام هوس گشت آشنا
روزی (امین) سزا لب حسرت گزیدن است

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط Entezar
۲۶ خرداد ۱۳۹۱, ۰۸:۱۸ عصر
ارسال: #20
RE: شعر انتظار
زمستان خسته شد از بی بهاری

جهان میلرزد از این بی قراری

گمانم جمعه ای باقی نمانده

خدایا تا به کی چشم انتظاری

[تصویر:  2Q==]

Rose حالا که آمده ای چترت را ببند...
در سرای ما جز مهربانی نمیبارد...
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط zeinab ، hamed
ارسال پاسخ 


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا