ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
من و امام رضا علیه السلام
۲۱ بهمن ۱۳۸۹, ۰۵:۳۰ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ ۰۵:۳۳ عصر، توسط safirashgh.)
ارسال: #3
RE: من و امام رضا ع
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا امام رضا علیه السلام

[size=large]نه ... نه ...

گفتم که من از این تیریپ بچه سوسولا نمی خوام.



خسته شدم از پس اومدن نشستن جلوم به نگاه خریدار، نگاهم کردند.

باباجون و مادرجون من از این افراد، خوشم نمیاد.

دلیلمم برای خودم فوق العاده منطقیه.

دیگه از این جور افراد به عنوان خواستگار، راه ندین.

مادره که ، عروس نمی خواد ، عروس دریایی می خواد

انگار اومده سالن مد

صدبار از من پرسید دماغتونو رو عمل کردین؟

از کدوم فروشگاها خرید می کنید؟

کدوم ورزشگاه میرید ؟

کدوم ...؟

کدوم ... ؟

کدوم ... ؟

.................................................

پسره زن نمی خواد که ،

یه عروسکی می خواهد که هر وقت کارش گرهی می خور ه و حضورش را کسی حس نمی کنه،

به این عروسک بی زبون پناه ببره و با تمام احساساتش بازی کنه،

شخصیتشو با رفتار های بچه گانش خورد کنه ، اه اه ا ه ....

تازه به من می گه :من دوست ندارم همسرم با ماشین مدل بالا تر از ماشین من ،رانندگی کنه

یادش رفته داره کی هست و داره با چه خانواده ای وصلت می کنه!!!!!

.

.

.

دخترم اینطوری هم که تو میگی نیست،از خانواده ی بسیار مذهبی و تایید شده ای بودن

پدر و مادر تحصیل کرده و فهمیده ای دارن .

پسره فوق العاده با ادب و با ایمانی است وهم تحصیل کرده ،هم از نظر مالی در سطح خوبیه.

اگر این سوال ها رو ازت پرسیدن ،بهشون حق بده .

دارن یه شریک زندگی انتخاب می کنن.

من دیگه نمی دونم به تو چی بگم دختر!

.....

سرمو پایین انداختم،زیر لب سوال های ناتمامم رو ذکر می کردم،به اتاقم رفتم

پیام های گوشیم رو مرور کردم،یه پیامی دلم را از جا کند.

فروشگاه هواپیمایی...

برای شما دوستدار این فروشگاه بیلیط سفر به مشهد مقدس رایگان است

12 ساعت بعد از تماس شما ،هماهنگی های لازم انجام می شود

با تشکر

....

حرم حرم حرم.

خانم حرم؟؟

بله حرم ،از درب باب الجواد.

اذن دخول رو با بغضی از ناله و خستگی خواندم

به یاده دوستانم ،به صحن قدس رفتم.

چند ساعتی دعا و نیایش را انجام دادم.

MP3 روشن بود ،صحن خلوته خلوت بود(در واقع هیکس نبود حتی کبوترااا)

سر جایم نشسته بودم که حضور یه روحانی در حجره روبه رویی ،نظرم را جلب کرد،

عبایش به ظاهر خیلی گرم بود،خیلی هم زیبا.

خوابم گرفته بود ، خیلی خیلی خسته بودم ،

سرمو رو زانوهام گذاشتم و دستانم را بر روی سر ،

چفیه ام را باز کردم و به روی صورتم نهادم،چشام بسته بود ولی به خاطر سرما از خواب می پریدم

تا اینکه به خواب عمیقی رفتم، وقتی از خواب پریدم :عبایی زیبا و گرم بر رویم انداخته بودند.

باتعجب از خواب بیدار شدم و به سمت صحن انقلاب رفتم ،

رو به رو پنجره فولاد نشستم ،صبحانه ی ماموران آگاهی رو وقتی می بردند ،بوی نان تازه دلم رو می لرزاند.

در میون زائر ها دوباره همون روحانی در جلوی نگاهم ،نان به دست ،به سمت آگاهی می آمد نان

هایی رو تقسیم می کرد، بین زائر ها،نفهمیدم چه طوری نان داغی به دستم رسید.

ولی با هیجان خوردم و اون مرد جوان روحانی رو دعا می کردم.

یواش یواش داشتم آماده برگشتن می شدم، که ناگهان متوجه نبودن قرآنم ،شدم.

آن قدر دلم شکست که همان جا با یه لحنی گفتم : یا غریب الغربا

اشکام دونه دونه از روی صورتم می ریخت.

بلند شدم و چندبار صحن انقلاب را دور زدم.

تو هنگی ذهنم به دنبال راهی بودم که با صدای خادم که داشت زائرها را راهنمایی می کرد،

نام صحن قدس را چند بار با تاکید شنیدم.

با سرعت زیاد به سمت صحن قدس حرکت کردم،وقتی رسیدم ،کسی را در آنجا نمی دیدم،به سمت

جایی که نشسته بودم رفتم هیج اثری ازش نبود.

همون جا نشستم،گریه گریه .....

زیر لب زمزمه داشتم:یا امام رضا ،این هدیه خودتان بود آقاجون،مگر خودتون ازم نخواستید فقط به

کسی بدهم که از خاندان خودتون باشه ،با صفا و با معرفت ....آقاجون لایق نبودم،آقاجون من که به

حریم تو پناه آوردم،آقاجون ،آقاجون،آقاجون....

همان روحانی با همان عبای زیبا ،به سمتم می آمد،به پهنای صورت می گریست ،قدم قدم می آمد

دلم می لرزید،در مقابلم ایستاد ،قرآنم رو در درون دستانش دیدم،مات و مبهوت این تصویر بودم که سخن گفت:

سلام علیکم ... مهدیه خانم.

زمانی که اذن دخول می خواندی و تمام غم و غصه هایت رو با خودت مرور می کردی و وقتی که به

صحن قدس آمدی تا با امام رضا نجوا کنی ،و وقتی سردت شد و در دلت خواستار عبایم شدی و وقتی

نان داغ خواستی و وقتی از امام رضا طلب تکیه گاه کردی،....

من به دنبال قرآنی بودم که خود آقا قولش را به من داده بود،و فرموده بود اگر آن هدیه ی آسمانی را

دریافت کردی ،درخواست محب مان را اجابت کن.

این دیدار 8 سال پیش رخ داد، من هر سال که به زیارت آمدم ،یک عبا و چندی نان و ... همراه می آوردم

ولی قرآنی را در محل قرار نمی دیدم،تا لحظه ای که شما آمدی.

من به گفته آقا ،جلو آمدم .

امر بفرمایید؟؟؟

.....

زانوهایم نایی نداشت ولی کلامم قوت داشت،رو به صحن گوهرشاد زانو زدم.

حرفهایم را بیان کردم و در آخر گفتم:

من را به همسری بر می گزینید؟؟؟؟

سرش را پایین انداخت، نگذاشت نفس آخر حرفم را بکشم که گفت :

مگر می شود فرشته ای از جانب آقا برایم آمده رو رد کنم،من 8 سال است که منتظرم.


--------------------------------------------------------------------------------

پ.ن :

1

روایتی بود صادقانه

2

تاسف فراوان ،بابت خواسته های ظاهری که الان به اسم عرف ،جا انداخته شده.

3

ملاک ایمان ِ ظاهری،با ادب و تحصیلات عالی و خانواده ی مطرح در جامع و وضعیت مالی ، آنچنانی هم،نیست.

انسانیت و ایمان درونی ملاک اصلی است.

4

خلوص توسل و توکل در تمامی هدف های زندگانی ،اهمیت 100درصدی دارد.

5

عبرت گرفتن،نه فقط خواندن و نچ نچ گفتن حتی شما دوست ِ عزیز!)ا).
[size=x-large]

به روایت کبوتر دلشکسته امام رضا علیه السلام

بسم الله الرحمن الرحیم
حسبنا الله و نعم الوکیل ... آل عمران 173...پشت و پناه ما خداست و چه پشت و پناه خوبی.
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط هُدهُد صبا ، مشکات
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
من و امام رضا علیه السلام - safirashgh - ۲۹ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۴۳ عصر
RE: من و امام رضا ع - کبوتر حرم - ۳۰ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۸:۴۱ عصر
RE: من و امام رضا ع - safirashgh - ۲۱ بهمن ۱۳۸۹ ۰۵:۳۰ عصر
RE: من و امام رضا ع - safirashgh - ۲۱ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۲۶ عصر
RE: من و امام رضا ع - هُدهُد صبا - ۲۱ بهمن ۱۳۸۹, ۱۰:۳۴ عصر
RE: من و امام رضا ع - safirashgh - ۲۲ بهمن ۱۳۸۹, ۰۹:۴۳ صبح
RE: من و امام رضا ع - مشکات - ۲۵ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۰۲ عصر
RE: من و امام رضا ع - هُدهُد صبا - ۲۶ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۱۲ عصر
RE: من و امام رضا ع - کبوتر حرم - ۲۶ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۴۱ عصر
RE: من و امام رضا ع - مریم گلی - ۱۱ شهريور ۱۳۹۱, ۰۸:۴۶ صبح
RE: من و امام رضا ع - mass night wolf - ۱۱ شهريور ۱۳۹۱, ۱۲:۴۳ عصر
RE: من و امام رضا ع - مریم گلی - ۱۳ شهريور ۱۳۹۱, ۱۰:۳۶ صبح
RE: من و امام رضا ع - مریم گلی - ۱۴ شهريور ۱۳۹۱, ۱۰:۵۵ صبح
RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۱۴ شهريور ۱۳۹۱, ۰۹:۱۷ عصر
RE: من و امام رضا علیه السلام - مریم گلی - ۱۵ شهريور ۱۳۹۱, ۰۹:۰۰ صبح
RE: من و امام رضا علیه السلام - مریم گلی - ۱۶ شهريور ۱۳۹۱, ۰۹:۱۷ صبح
RE: من و امام رضا علیه السلام - hamed - ۳۱ مرداد ۱۳۹۲, ۰۷:۳۴ صبح
RE: من و امام رضا علیه السلام - نسرین - ۱۳ مرداد ۱۳۹۳, ۱۲:۳۸ صبح
RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۱۲ شهريور ۱۳۹۳, ۰۹:۳۳ عصر
من و امام رضا علیه السلام - Entezar - ۱۶ شهريور ۱۳۹۳, ۰۸:۱۲ عصر
RE: من و امام رضا علیه السلام - آشنای غریب - ۱۹ شهريور ۱۳۹۳, ۰۲:۵۵ عصر
من و امام رضا علیه السلام - Entezar - ۱۹ شهريور ۱۳۹۳, ۰۸:۳۴ عصر
RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۱۹ شهريور ۱۳۹۳, ۰۸:۵۹ عصر
RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۹ شهريور ۱۳۹۳, ۰۱:۵۰ عصر
RE: من و امام رضا علیه السلام - هُدهُد صبا - ۲۱ مرداد ۱۳۹۵, ۰۵:۰۹ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا