ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 4
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
۲۱ اسفند ۱۳۹۰, ۰۱:۳۳ عصر (آخرین ویرایش در این ارسال: ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۶ عصر، توسط ترنم بهاری.)
ارسال: #14
RE: نا امیدی
[highlight=#212121]
هنگامی که خدا زن را آفرید به من گفت: این زن است. وقتی با او روبرو شدی، مراقب باش که ... اما هنوز خدا جمله اش را تمام نکرده بود که شیخ سخن او را قطع کرد و چنین گفت: بله وقتی با زن روبرو شدی مراقب باش که به او نگاه نکنی. سرت را به زیر افکن تا افسون افسانه گیسوانش نگردی و مفتون فتنة چشمانش نشوی که از آنها شیاطین می بارند. گوشهایت را ببند تا طنین صدای سحرانگیزش را نشنوی که مسحور شیطان می شوی. از او حذر کن که یار و همدم ابلیس است. مبادا فریب او را بخوری که خدا در آتش قهرت میسوزاند و به چاه ویل سرنگونت میکند مراقب باش.... و من بی آنکه بپرسم پس چرا خداوند زن را آفرید، گفتم: به چشم. شیخ اندیشه ام را خواند و نهیبم زد که: خلقت زن به قصد امتحان توبوده است و این از لطف خداست در حق تو. پس شکر کن و هیچ مگو.... گفتم: به چشم.

در چشم بر هم زدنی هزاران سال گذشت و من هرگز زن را ندیدم، به چشمانش ننگریستم، و آوایش را نشنیدم. چقدر دوست می داشتم بر موجی که مرا به سوی او میخواند بنشینم، اما از خوف آتش قهر و چاه ویل باز می گریختم. هزاران سال گذشت و من خسته و فرسوده از احساس ناشی از نیاز به چیزی یا کسی که نمی شناختم اما حضورش را و نیاز به وجودش را حس می کردم . دیگر تحمل نداشتم. پاهایم سست شد بر زمین زانو زدم، و گریستم. نمیدانستم چرا؟ قطره اشکی از چشمانم جاری شد و در پیش پایم به زمین نشست... به خدا نگاهی کردم مثل همیشه لبخندی با شکوه بر لب داشت و مثل همیشه بی آنکه حرفی بزنم و دردم را بگویم، می دانست.

با لبخند گفت: این زن است . وقتی با او روبرو شدی مراقب باش که او داروی درد توست. بدون او توغیرکاملی. مبادا قدرش را ندانی و حرمتش را بشکنی که او بسیار شکننده است . من او را آیت پروردگاریم برای تو قرار دادم. نمی بینی که در بطن وجودش موجودی را می پرورد؟ من آیات جمالم را در وجود او به نمایش درآورده ام. پس اگر تو تحمل و ظرفیت دیدار زیبایی مطلق را نداری به چشمانش نگاه نکن، گیسوانش را نظر میانداز، و حرمت حریم صوتش را حفظ کن تا خودم تو را مهیای این دیدار کنم... من اشک ریزان و حیران خدا را نگریستم. پرسیدم: پس چرا مرا به آتش قهر و چاه طویل تهدید کردی ؟! خدا گفت: من؟!! فریاد زدم: شیخ آن حرفها را زد و تو سکوت کردی. اگر راضی به گفته هایش نبودی چرا حرفی نزدی؟!!


خدا بازهم صبورانه و با لبخند همیشگی گفت: من سکوت نکردم، اما تو ترجیح دادی صدای شیخ را بشنوی و نه آوای مرا ... و من در گوشه ای دیدم شیخ دارد همچنان حرف های پیشینش را برای دیگری تکرار می کنید!
[/highlight]

  • Rose بودیم کسی پاس نمیداشت که هستیم باشد که نباشیم و بدانند که بودیمBrokenhead
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط hamed ، هُدهُد صبا ، mah19 ، فاطمه گل
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
نا امیدی - fatima_hs - ۱۷ فروردين ۱۳۸۹, ۰۲:۳۸ عصر
RE: نا امیدی - masomi - ۱۷ فروردين ۱۳۸۹, ۰۳:۰۱ عصر
RE: نا امیدی - faezeh - ۲۳ فروردين ۱۳۸۹, ۰۷:۳۹ عصر
RE: نا امیدی - کبوتر حرم - ۲۳ فروردين ۱۳۸۹, ۰۹:۱۱ عصر
RE: نا امیدی - faezeh - ۲۵ فروردين ۱۳۸۹, ۰۶:۲۲ عصر
RE: نا امیدی - masomi - ۲۴ فروردين ۱۳۸۹, ۱۰:۴۶ صبح
RE: نا امیدی - کبوتر حرم - ۲۵ فروردين ۱۳۸۹, ۱۱:۵۷ عصر
RE: نا امیدی - fatima_hs - ۲۶ فروردين ۱۳۸۹, ۱۰:۰۰ صبح
RE: نا امیدی - Hamid.R.E - ۹ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۲۶ عصر
RE: نا امیدی - ثنا - ۱۵ مرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۴۲ عصر
RE: نا امیدی - هُدهُد صبا - ۷ بهمن ۱۳۸۹, ۱۲:۱۰ عصر
RE: نا امیدی - فاطمه گل - ۹ مهر ۱۳۹۰, ۱۲:۰۸ عصر
RE: نا امیدی - hamed - ۹ مهر ۱۳۹۰, ۰۷:۴۷ عصر
RE: نا امیدی - ترنم بهاری - ۲۱ اسفند ۱۳۹۰ ۰۱:۳۳ عصر
RE: نا امیدی - هُدهُد صبا - ۲۳ اسفند ۱۳۹۰, ۱۰:۴۴ عصر
RE: نا امیدی - خادم شهدا - ۲۴ اسفند ۱۳۹۰, ۱۲:۵۰ صبح
RE: نا امیدی - Entezar - ۶ خرداد ۱۳۹۱, ۰۶:۴۱ عصر
RE: نا امیدی - هُدهُد صبا - ۱۱ مهر ۱۳۹۲, ۰۴:۰۶ عصر
RE: نا امیدی - فاطمه گل - ۱۶ مهر ۱۳۹۲, ۰۳:۲۸ عصر
RE: نا امیدی - هُدهُد صبا - ۳۱ مرداد ۱۳۹۴, ۱۱:۰۷ عصر
RE: نا امیدی - modir - ۱۸ بهمن ۱۳۹۵, ۰۹:۵۴ صبح

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا