درس های زندگى/کوتاه
۲۰ بهمن ۱۳۸۸, ۱۰:۵۰ عصر
ارسال: #34
|
|||
|
|||
نصیحت های خدا
در رویاهایم دیدم که با خدا گفتگو خواهم کرد. ماه در آسمان صاف و پرستاره حرکت می کرد. نسیمی بس مهربان چهره گل های باغچه خانه خدا را نوازش می کرد و می بوسید.
خداوند به من نزدیک شد و با صدای رسا من را به حضور خود خواند. می خواهی با من گفتگو کنی بنده جان؟ پاسخ دادم: بله، اگر وقت داشته باشید، دوست دارم که با شما گفتگوی داشته باشم. خدا خندید و گفت: وقت من بی نهایت است. پرسیدم: کدام کار بشر تو را سخت متعجب ساخته است؟ خدا پاسخ داد: عزیزم، اینکه آنان از دوران کودکیشان زود خسته می شوند و عجولانه می خواهند تا بزرگ شوند و وقتی هم که بزرگ شدند، با خود می گویند: ای کاش می شد که دوباره به دوران کودکی برگردند و کودک باقی می ماندند. و اینکه آنان سلامتی خود را فدا می کنند تا پولی به دست بیاورند و باز برای برگرداندن سلامتی، پولشان را از دست می دهند. و غافل اند از اینکه سلامتی خود بزرگترین ثروت است. اینکه با اظطراب و ترس به آینده می نگرند، در حالی که زمان حال را به دست فراموشی می سپارند. و معلوم نیست در چه زمانی زندگی می کنند. و اینکه آنان براحتی دروغ می گویند و برای توجیحه دروغ هایشان، متوسل به دروغ های بزرگتر می شوند. و اینکه برای بازیابی خود، در نقش دیگری زندگی می کنند و خود واقعی شان را از یاد می برند. و دیگر اینکه آنان به گونه ای زندگی می کنند که هرگز نمی میرند و وقتی هم مردند گویی هرگز نزیسته اند. خداوند دستانم را گرفت. مدتی هر دو سکوت کردیم. من دوباره پرسیدم : می خواهی بندگانت کدامین درس های زندگی را بیاموزند؟ خداوند پاسخ داد: بیاموزند که هرگز نمی توانند کسی را وادار کنند که عاشق شان باشد ولی می توانند به خودشان اجازه بدهند که آن کس را دوست بدارند. بیاموزند که برای دوستی با کسی مهم نیست که اهل کدام قبیله و نژاد ویا دین خاصی باشند، و بدانند که تنها شرط دوستی و محبت این است که صاحب قلب بزرگی باشند. بیاموزند که تنها چند ثانیه طول می کشد تا زخم های عمیق و جانکاهی را در قلب آنان که دوستشان دارند، ایجاد کنند. اما سالها به طول خواهد انجامید تا آن زخم ها التیام یابند. بیاموزند که ثروتمند کسی نیست که بیشترین ها را دارد بلکه کسی است که به کمترین ها خرسند و قانع است. بیاموزند که درست نیست که خودشان را با دیگران مقایسه کنند. ای بسا که همه آنان از یک زاویه و به یک نقطه مشترک بنگرند ولی ان را از زمین تا آسمان متفاوت ببینند. بیاموزند که فقط کافی نیست دیگران را ببخشند بلکه لازم است گاهی نیز خودشان را ببخشند. من در کمال فروتنی گفتم: از شما به خاطر این گفتگو سپاسگزارم. آیا چیز دیگری هست که باید به بندگانت بگوئید؟ خداوند لبخندی زد و گفت: فقط بدانند که من همیشه هستم. اللهم عجل الولیک الفرج |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
3 مهمان
3 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا