ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 69 رأی - میانگین امیتازات: 4.59
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
درس های زندگى/کوتاه
۵ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۱:۵۱ عصر
ارسال: #113
RE: "داستانهای عبرت آمیز"
شیخ ابوسعید ابوالخیر امشب چه شورى برپا کرد..........





[font=][font=arial,helvetica,sans-serif]از منبر پایین آمد و مردم ، مجلس را ترک مى گفتند . شیخ ابوسعید ابوالخیر امشب چه شورى برپا کرد!همه حاضران ، محو سخنان او بودند و او با هر جمله که مى گفت : نهال شوق در دل ها مى کاشت . اما من هنوز نگران قرضى بودم که باید مى پرداختم . وام سنگینى برعهده داشتم و نمى دانستم که چه باید کرد . پیش خود گفتم که تنها امیدى که مى توانم به آن دل ببندم ، ابوسعید است . او حتما به من کمک خواهد کرد . شیخ ، گوشه اى ایستاده بود و مردم گرد او حلقه زده بودند .ناگهان پیرزنى پیش آمد. شیخ به من اشاره کرد . دانستم که باید نزد پیرزن روم و حاجتش را بپرسم . پیرزن گفت : کیسه اى زر که صد دینار در آن است ، آورده ام که به شیخ دهم تا میان نیازمندان تقسیم کند . او را بگو که در حق من دعایى کند . کیسه را گرفتم و به شیخ ابوسعید سپردم . پیش خود گفتم که حتما شیخ حاجت من را دانسته و این کیسه زر را به من خواهد داد . اما ابوسعید گفت : این کیسه را بردار و به گورستان شهر ببر. آن جا پیرى افتاده است ؛ سلام ما را به او برسان و کیسه زر را به او ده و بگوى : اگر خواستى ، نزد ما آى تا باز تو را زر دهیم .
شبانه به گورستان رفتم . بین راه با خود مى اندیشیدم که این مرد کیست که ابوسعید از حال او خبر دارد، اما نیاز من را نمى داند و بر نمى آورد . وقتى به گورستان رسیدم ، به همان نشانى که شیخ داده بود، پیرى را دیدم که طنبورى زیر سر نهاده و خفته است .به او سلام کردم و سلام شیخ را نیز رسانیدم . اما ترس و وحشت ، پیر را حیران کرده بود . سخت هراسید . خواست که بگوید تو کیستى که من کیسه زر را به او دادم و پیغام ابوسعید را نیز گفتم . پیر همچنان متحیر و ترسان بود . کیسه را گشود و دینارهاى سرخ را دید . نخست مى پنداشت که خواب است ، اما وقتى به سکه هاى طلا دست کشید و آن ها را حس کرد، دانست که خواب نمى بیند . لختى به دینارها نگریست ، سپس سر برداشت و خیره خیره به من نگاه کرد . ناگهان به حرف آمد و گفت : مرا نزد شیخ خود ببر. گفتم برخیز که برویم .
بین راه همچنان متحیر و مضطرب بود . گفتم : اگر از تو سؤ الى کنم ، پاسخ مى دهى ؟ سر خود را به پایین انداخت . دانستم که آماده پاسخگویى است . گفتم : تو کیستى و در گورستان چه مى کردى و ابوسعید، این کیسه زر، به تو چرا داد؟ آهى کشید و غمگینانه گفت : مردى هستم فقیر و وامانده از همه جا. پیشه ام مطربى است و وقتى جوان بودم ، مردم مرا به مجالس خود مى خواندند تا طنبور زنم و آواز بخوانم و مجلس آنان را گرم کنم . در همه جاى شهر، هرگاه دو تن با هم مى نشستند، نفر سوم آنان من بودم . اکنون پیر شده ام و صدایم مى لرزد و دستم آن هنر و توان را ندارد که از طنبور، آواز خوش برآرد . کسى مرا به مجلس خود دعوت نمى کند و به هیچ کار نمى آیم . زن و فرزندم نیز مرا از خود رانده اند .
امشب در کوچه هاى شهر مى گشتم . هر چه اندیشیدم ، ندانستم که کجا مى توانم خوابید و امشب را سر کنم . ناچار به گورستان آمدم و از سردرد و شکسته دلى ، گریستم و با خداى خود مناجات کردم و گفتم : خدایا!جوانى و توش و توانم رفته است . جایى ندارم . هیچ کس مرا نمى پذیرد . عمرى براى مردم طنبور زدم و خواندم و محفل آنان را آراستم و اکنون به این جا رسیدم . امشب را مى خواهم براى تو بنوازم و مطرب تو باشم . تا دیرگاه مى نواختم و مجلسى را که در آن خود و خدایم بود، گرم مى کردم . مى خواندم و مى گریستم تا این که خوابم برد.
دیگر تا خانه شیخ راهى نمانده بود . پیر همچنان در فکر بود و خود نمى دانست که چه شده است .به خانه شیخ رسیدیم . وارد شدیم .ابوسعید، گوشه اى نشسته بود . پیر طنبور زن ، بى درنگ به دست و پاى شیخ افتاد و همان دم توبه کرد. ابوسعید گفت : اى جوانمرد!یک امشب را براى خدا زدى و خواندى ، خداوند رحمت تو را ضایع نکرد و بندگانش را فرمان داد که تو را دریابند و پناه دهند . طنبور زن ، آرام گرفت . ابوسعید، روى به من کرد و گفت : بدان که هیچ کس در راه خدا، زیان نمى کند. حاجت تو نیز برآورده خواهد شد .
یک روز گذشت ، شیخ از منبر و مجلس فارغ شده بود. در همان مجلس ، کسى آمد و دویست دینار به من داد و گفت : این را نزد ابوسعید ببر. وقتى به خدمت شیخ رسیدم ، گفت : این دینارها را بردار و طلبکارانت را دریاب
[/font]
[/font]

خداوند می بیند می داند می تواند
یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط گمنام ، hamed ، laila556 ، مهدی عبادی
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
درس های زندگى/کوتاه - faezeh - ۲ مرداد ۱۳۸۸, ۰۷:۵۹ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۷ ارديبهشت ۱۳۹۴, ۰۵:۰۵ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۱۹ شهريور ۱۳۹۴, ۰۸:۰۰ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۹ بهمن ۱۳۹۴, ۰۹:۱۹ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۹ اسفند ۱۳۹۴, ۰۷:۲۱ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۲۶ اسفند ۱۳۹۴, ۰۸:۴۷ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۴ مرداد ۱۳۹۵, ۰۹:۱۹ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۲۲ آذر ۱۳۹۵, ۱۰:۳۵ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۲۴ آذر ۱۳۹۵, ۰۶:۲۷ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۲ دي ۱۳۹۵, ۰۲:۰۶ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۲۲ بهمن ۱۳۹۵, ۰۹:۱۷ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۶ اسفند ۱۳۹۵, ۱۰:۴۱ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۱۴ فروردين ۱۳۹۶, ۰۸:۴۶ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۲۸ فروردين ۱۳۹۶, ۰۸:۳۸ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۲۰ خرداد ۱۳۹۶, ۰۱:۴۰ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - hamed - ۳ تير ۱۳۹۶, ۱۱:۵۶ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۱۸ تير ۱۳۹۶, ۱۰:۵۲ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۲۲ دي ۱۴۰۰, ۱۰:۲۸ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۲۶ دي ۱۴۰۰, ۱۰:۰۲ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۲۸ دي ۱۴۰۰, ۰۹:۳۳ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۷ بهمن ۱۴۰۰, ۱۰:۴۴ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۱۹ بهمن ۱۴۰۰, ۱۲:۱۸ صبح
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۲ فروردين ۱۴۰۱, ۰۲:۱۰ عصر
RE: درس های زندگى/کوتاه - آشنای غریب - ۱۱ فروردين ۱۴۰۱, ۰۸:۳۲ عصر
یک مکالمه ی یک طرفه ... - faezeh - ۲۰ مهر ۱۳۸۸, ۰۹:۳۹ عصر
آتش امید - مشکات - ۲۶ مهر ۱۳۸۸, ۱۲:۵۸ عصر
RE: آتش امید - shahlahojati@yahoo.com - ۲۶ مهر ۱۳۸۸, ۰۱:۴۲ عصر
تلاش آخر - LeMa.86 - ۱۸ آذر ۱۳۸۸, ۱۲:۳۳ عصر
RE: تلاش آخر - LeMa.86 - ۱۹ آذر ۱۳۸۸, ۰۴:۲۶ عصر
جاده وجود - مشکات - ۲۲ آذر ۱۳۸۸, ۰۱:۴۵ عصر
دعا برای همه - مشکات - ۷ دي ۱۳۸۸, ۰۶:۳۹ عصر
شير در كربلا - ذوالقرنین - ۸ دي ۱۳۸۸, ۱۰:۰۸ عصر
RE: سه صافی - Afkhami - ۹ دي ۱۳۸۸, ۰۲:۳۹ عصر
توبه - مشکات - ۱۱ دي ۱۳۸۸, ۰۳:۰۴ عصر
دانه ای که سپیدار بود - مشکات - ۱۵ دي ۱۳۸۸, ۱۰:۴۵ صبح
آن كه شنيد و آن كه نشنيد - مشکات - ۱۶ دي ۱۳۸۸, ۱۲:۳۲ عصر
فرشته ای در انتظار من - bala sokhte - ۲۹ دي ۱۳۸۸, ۰۱:۵۰ عصر
RE: دعا برای همه - مشکات - ۲۹ دي ۱۳۸۸, ۰۴:۲۹ عصر
حکایت فالوده عارفان!!! - safirashgh - ۳۰ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۰۳ صبح
رنجش - مشکات - ۴ بهمن ۱۳۸۸, ۱۰:۵۸ عصر
مانعى در مسير - مشکات - ۷ بهمن ۱۳۸۸, ۰۶:۵۳ عصر
درس زندگى - مشکات - ۱۰ بهمن ۱۳۸۸, ۱۰:۵۶ عصر
نگذار زنجیره عشق به تو ختم شود - مشکات - ۱۱ بهمن ۱۳۸۸, ۰۴:۲۹ عصر
من که هستم...!؟ - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۱۲:۵۹ صبح
صیاد و گنجشک - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۰۳ صبح
شانس - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۰۵ صبح
پدر, پسر و کلاغ - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۲۹ صبح
پنج صفت مداد - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۳۰ صبح
خدايا چرا من؟ - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۳۳ صبح
پدر , پسر و سیب زمینی - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۳۵ صبح
دگرگونی برای بقا (عقاب) - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۳۸ صبح
پوست رنگین - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۴۲ صبح
نصیحت های خدا - mort_andi - ۲۰ بهمن ۱۳۸۸, ۱۰:۵۰ عصر
چند سر گذشت - پدر ژپتو - ۹ اسفند ۱۳۸۸, ۱۰:۰۴ عصر
پادشاه و سه وزيرش - مشکات - ۲۵ اسفند ۱۳۸۸, ۰۸:۰۷ عصر
لاکپشت - مشکات - ۲۷ فروردين ۱۳۸۹, ۱۰:۳۳ صبح
کامیون حمل زباله - مشکات - ۲۹ فروردين ۱۳۸۹, ۰۹:۳۵ عصر
تصویر آرامش - مشکات - ۱۳ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۳۹ عصر
راز موفقیت - ذوالقرنین - ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۲:۲۷ عصر
RE: راز موفقیت - montazere zohur - ۱۴ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۲۹ عصر
RE: راز موفقیت - ذوالقرنین - ۱۵ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۱۱:۳۷ عصر
کمال انسان - مشکات - ۱۸ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۲۲ عصر
داستان بخشش - مشکات - ۱۱ خرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۵۲ عصر
ما هم رفتنی هستیم ... - ذوالقرنین - ۲۲ خرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۴۸ صبح
نان نیکویی - مشکات - ۱۹ تير ۱۳۸۹, ۰۵:۴۷ عصر
عجب خوش شانسی! - Afkhami - ۲۳ تير ۱۳۸۹, ۰۴:۴۱ عصر
وصیت الکساندر !!! - ضحی - ۲۶ تير ۱۳۸۹, ۰۲:۲۵ عصر
انسانها برای دوست داشتن هستند. - ضحی - ۱۳ مرداد ۱۳۸۹, ۱۱:۴۳ صبح
جزيره - کارآگاه گجت - ۱۳ مرداد ۱۳۸۹, ۰۸:۴۹ عصر
جوان مرد - کارآگاه گجت - ۱۶ مرداد ۱۳۸۹, ۱۲:۴۹ صبح
فقر - کارآگاه گجت - ۱۹ مرداد ۱۳۸۹, ۰۹:۰۴ عصر
همیشه کسی پشت پنجره است - مشکات - ۲۲ شهريور ۱۳۸۹, ۰۹:۳۱ عصر
چشم های روشن - zeinab - ۲۶ شهريور ۱۳۸۹, ۰۴:۴۳ عصر
در هر چیزی خیری نهفته است - مشکات - ۱۳ آبان ۱۳۸۹, ۰۳:۲۴ عصر
قدر بدان - مصباح - ۱۴ آبان ۱۳۸۹, ۰۴:۵۹ عصر
زیباترین چیز در دنیا : توبه - مصباح - ۲۹ آبان ۱۳۸۹, ۰۱:۲۲ عصر
ایثارو شکر - boshra - ۳ دي ۱۳۸۹, ۱۱:۵۱ عصر
مستحق - مشکات - ۲۵ دي ۱۳۸۹, ۰۹:۲۲ عصر
عاقبت زنى كه همیشه بسم الله می گفت - ROYA - ۱۹ مهر ۱۳۹۰, ۱۲:۴۱ عصر
عاقبت زنى كه همیشه بسم الله می گفت - ROYA - ۲۶ مهر ۱۳۹۰, ۰۲:۵۳ عصر
"داستانهای عبرت آمیز" - ترنم بهاری - ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۰۲:۴۲ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۲ خرداد ۱۳۹۱, ۱۲:۳۶ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۷ خرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۰۳ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - ترنم بهاری - ۷ خرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۳۱ عصر
پیش داوری... - Entezar - ۱۱ خرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۵۲ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۱۷ خرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۵۰ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۲۰ خرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۲۸ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۲۴ خرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۳۳ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۲۴ خرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۲۴ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - ترنم بهاری - ۲۴ خرداد ۱۳۹۱, ۱۰:۳۹ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - گمنام - ۲۶ خرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۲۸ عصر
RE: "فقط برای خدا... - Entezar - ۲۶ خرداد ۱۳۹۱, ۰۸:۴۰ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - ترنم بهاری - ۳ تير ۱۳۹۱, ۰۳:۰۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۴ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۰۹ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۵ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۱۳ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۵ تير ۱۳۹۱, ۰۵:۳۱ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - پسرقرانی - ۵ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۴۴ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۶ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۵۶ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - ترنم بهاری - ۶ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۱۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۶ تير ۱۳۹۱, ۰۳:۳۳ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۸ تير ۱۳۹۱, ۰۳:۴۶ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۱۲ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۲۷ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۱۳ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۳۲ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۱۸ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۳۳ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - مریم گلی - ۲۰ تير ۱۳۹۱, ۰۲:۱۰ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۲۴ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۴۰ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۲۴ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۱۷ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۲۶ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۳۹ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۳۰ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۰۸ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۳۰ تير ۱۳۹۱, ۰۴:۲۴ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۳ مرداد ۱۳۹۱, ۱۱:۴۲ صبح
دارم می میرم یک کاری بکنید! - Entezar - ۵ مرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۳۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۸ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۲۳ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۸ مرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۱۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۱۴ مرداد ۱۳۹۱, ۰۹:۳۶ عصر
"داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۲۳ مرداد ۱۳۹۱, ۱۲:۳۴ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۵ شهريور ۱۳۹۱, ۰۵:۲۶ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - مریم گلی - ۱۰ شهريور ۱۳۹۱, ۰۲:۱۹ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - مریم گلی - ۱۳ شهريور ۱۳۹۱, ۰۱:۴۷ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mass night wolf - ۱۶ شهريور ۱۳۹۱, ۱۲:۲۰ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mah19 - ۱۷ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۳۵ صبح
ثروتمند واقعی کیست؟! - Entezar - ۲۸ شهريور ۱۳۹۱, ۱۱:۰۸ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - گمنام - ۸ مهر ۱۳۹۱, ۰۳:۳۴ عصر
RE: فرشته ای در انتظار من - گمنام - ۱۰ دي ۱۳۹۱, ۰۸:۵۴ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - گمنام - ۵ بهمن ۱۳۹۱, ۰۳:۱۴ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - مریم گلی - ۶ بهمن ۱۳۹۱, ۰۷:۳۲ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۸ فروردين ۱۳۹۲, ۱۱:۰۹ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۱۱ فروردين ۱۳۹۲, ۱۰:۱۳ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - مهدی عبادی - ۱۵ فروردين ۱۳۹۲, ۱۰:۲۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۵ ارديبهشت ۱۳۹۲ ۰۱:۵۱ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - golenarges - ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۱:۰۹ صبح
"داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۶ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۱:۰۸ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - گمنام - ۷ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۷:۳۲ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۲, ۰۹:۰۲ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۲ خرداد ۱۳۹۲, ۰۸:۳۱ صبح
دعا - yasaman - ۶ خرداد ۱۳۹۲, ۱۱:۲۹ صبح
شاه کلید... - helma - ۸ تير ۱۳۹۲, ۱۱:۲۴ عصر
RE: شاه کلید... - nilforoosh - ۹ تير ۱۳۹۲, ۰۶:۵۲ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۳۰ تير ۱۳۹۲, ۱۱:۰۳ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mah19 - ۲۱ مرداد ۱۳۹۲, ۰۵:۱۷ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mah19 - ۲۲ مرداد ۱۳۹۲, ۱۰:۰۲ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Mohammad23 - ۱ شهريور ۱۳۹۲, ۰۵:۵۲ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۱۰ مهر ۱۳۹۲, ۰۱:۴۱ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - nilforoosh - ۱۰ مهر ۱۳۹۲, ۰۴:۰۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - فاطمه گل - ۱۲ مهر ۱۳۹۲, ۰۸:۱۶ عصر
یک داستان پندآموز - Bitanem - ۲۶ آبان ۱۳۹۲, ۰۱:۵۱ عصر
"داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۱۱ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۴۱ عصر
قدر بدان - Entezar - ۱۱ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۵۹ عصر
RE فرشته ای در انتظار من - Entezar - ۱۱ آذر ۱۳۹۲, ۰۴:۰۳ عصر
"داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۱۳ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۳۷ عصر
فرشته ای در انتظار من - Entezar - ۱۳ آذر ۱۳۹۲, ۰۳:۳۹ عصر
داستانی زیبا... - Entezar - ۱۵ آذر ۱۳۹۲, ۱۲:۴۸ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - mashzahra - ۹ دي ۱۳۹۲, ۰۹:۰۱ صبح
"داستانهای عبرت آمیز" - Entezar - ۱۷ دي ۱۳۹۲, ۰۱:۳۷ صبح
آن كه شنيد و آن كه نشنيد - Entezar - ۳۰ بهمن ۱۳۹۲, ۱۲:۲۹ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۴ اسفند ۱۳۹۲, ۱۰:۲۳ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۱ خرداد ۱۳۹۳, ۰۹:۲۴ صبح
RE: آن كه شنيد و آن كه نشنيد - نسرین - ۱۲ خرداد ۱۳۹۳, ۱۰:۰۰ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - نسرین - ۳۰ خرداد ۱۳۹۳, ۱۲:۴۵ صبح
RE: آن كه شنيد و آن كه نشنيد - Bitanem - ۱۱ تير ۱۳۹۳, ۱۰:۵۶ صبح
RE: آن كه شنيد و آن كه نشنيد - نسرین - ۱۶ تير ۱۳۹۳, ۰۹:۱۶ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۲۰ مرداد ۱۳۹۳, ۱۰:۲۸ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - آشنای غریب - ۲۹ شهريور ۱۳۹۳, ۱۰:۲۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Bitanem - ۲۸ مهر ۱۳۹۳, ۱۱:۲۵ عصر
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - hamed - ۱۱ آبان ۱۳۹۳, ۰۹:۳۷ صبح
RE: "داستانهای عبرت آمیز" - Bitanem - ۱۶ آبان ۱۳۹۳, ۱۲:۵۶ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
2 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا