درس های زندگى/کوتاه
۱۱ خرداد ۱۳۹۱, ۰۳:۵۲ عصر
ارسال: #66
|
|||
|
|||
پیش داوری...
ما در سالن غذا خوری دانشگاهی در اروپا هستیم.یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره اش پیداست اروپایی است سینی غذایش را تحویل میگیردو سر میز مینشیند.سپس یادش می افتد که کارد و چنگال برنداشته.و بلند میشود تا آنها را بیاورد.وقتی برمیگردد با شگفتی مشاهده میکندکه یک مرد ساهپوست احتمالا اهل آفریقا آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست!
بلا فاصله پس لز دیدن این صحنه زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجود خودش احساس میکند.اما به سرعت افکارش را تغییر میدهد و فرض را بر این میگیرد که مرد آفریقایی باآداب اروپا در زمینه اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست.او حتی این را هم در نظر میگیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعده غذایی اش را ندارد.در هر حال تصمیم میگیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ میدهد. دختر اروپایی سعی میکند کاری کند.اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. به این ترتیب مرد سالاد را میخورد.زن سوپ را.هر کدام بخشی از تاس کباب را برمیدارندو یکی از آنها ماست را می خورد و دیگری پای میوه را.همه این کارها همراه با لبخندی دوستانه است.مرد با کمرویی و زن راحت دلگرم کننده و با مهربانی لبخند میزند. آنها ناهارشان را تمام کردند.زن اروپایی بلند میشود تا قهوه بیاورد و اینجاست که پشت سر مرد سیاهپوست کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی میبیند و طرف غذایش را که دست نخورده روی میز مانده است... پاسخ پائولو کوئیلو: من این داستان زیبا را به همه کسانی تقدیم میکنم که در برابر دیگران باترس و احتیاط رفتار میکنند و آنها را افرادی پایین مرتبه میدانند. داستان را به همه این آدمها تقدیم میکنم که با وجود نیتهای خوبشان دیگران را از بالا نگاه میکنندو نسبت به آنها احساس سرورس دارند. چقدر خوب است که همه ما خودمان را از پیش داوری ها رها کنیم.وگرنه احتمال دارد... مثل دختر بیچاره اروپایی که فکر میکرد در بالاترین نقطه تمدن است در حالی که آفریقایی دانش آموخته به او اجازه داد از غذایش بخورد... حالا که آمده ای چترت را ببند... در سرای ما جز مهربانی نمیبارد... |
|||
|
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
6 مهمان
6 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا