داستان هاي واقعی
۶ تير ۱۳۹۱, ۰۳:۳۷ عصر
ارسال: #41
|
|||
|
|||
RE: یک داستان واقعی
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند. یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت. دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد. فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد. داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت» نوبت به داماد آخرى رسید. زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت. امّا داماد از جایش تکان نخورد. او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم. همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد. فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت» http://www.miadgah.ir یقین دارم که پروانه خواهم شد!! پس بزار زمونه هر چه قد میتونه پیله کنه به امید بهار آرزوها |
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
داستان هاي واقعی - مشکات - ۶ بهمن ۱۳۸۸, ۱۰:۱۱ صبح
RE: یک داستان واقعی - sanazm - ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹, ۰۶:۳۷ عصر
RE: یک داستان واقعی - ذوالقرنین - ۲۱ مرداد ۱۳۸۹, ۰۱:۰۷ عصر
RE: یک داستان واقعی - ضحی - ۲۲ مرداد ۱۳۸۹, ۰۶:۲۲ عصر
RE: یک داستان واقعی - ضحی - ۲۴ مرداد ۱۳۸۹, ۱۲:۰۸ عصر
RE: یک داستان واقعی - ذوالقرنین - ۴ مهر ۱۳۸۹, ۰۳:۴۲ عصر
RE: یک داستان واقعی - Afkhami - ۴ مهر ۱۳۸۹, ۰۸:۰۳ عصر
RE: یک داستان واقعی - ذوالقرنین - ۵ مهر ۱۳۸۹, ۰۴:۰۴ عصر
RE: یک داستان واقعی - faezeh - ۱۱ مهر ۱۳۸۹, ۱۱:۰۷ عصر
RE: یک داستان واقعی - ضحی - ۵ اسفند ۱۳۸۹, ۱۱:۵۷ صبح
RE: یک داستان واقعی - ضحی - ۱۸ اسفند ۱۳۸۹, ۰۵:۲۸ عصر
RE: یک داستان واقعی - هُدهُد صبا - ۱۸ اسفند ۱۳۸۹, ۰۷:۴۶ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۸ اسفند ۱۳۸۹, ۱۱:۴۵ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۲۷ فروردين ۱۳۹۰, ۱۰:۰۳ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۱ آبان ۱۳۹۰, ۰۴:۰۴ عصر
RE: یک داستان واقعی - مریم گلی - ۱۳ آبان ۱۳۹۰, ۰۵:۱۴ عصر
RE: انسان!!! - hamed - ۹ دي ۱۳۹۰, ۰۶:۳۵ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۳ دي ۱۳۹۰, ۰۸:۴۶ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۲۱ دي ۱۳۹۰, ۱۰:۰۴ عصر
RE: یک داستان واقعی - مریم گلی - ۲۲ دي ۱۳۹۰, ۱۰:۳۶ صبح
امر به معروف!!!!!!!! - خادم شهدا - ۲۲ بهمن ۱۳۹۰, ۱۲:۱۰ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۲ اسفند ۱۳۹۰, ۰۹:۴۰ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۰ اسفند ۱۳۹۰, ۰۹:۴۲ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۷ اسفند ۱۳۹۰, ۱۰:۴۸ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۹ اسفند ۱۳۹۰, ۱۰:۴۴ صبح
RE: یک داستان واقعی - ترنم بهاری - ۱۹ اسفند ۱۳۹۰, ۰۱:۱۷ عصر
RE: بدترین پسر منطقه (داستان واقعی) - hamed - ۲۷ اسفند ۱۳۹۰, ۰۲:۰۴ عصر
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۱۲ فروردين ۱۳۹۱, ۰۶:۴۰ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۴ خرداد ۱۳۹۱, ۰۶:۲۷ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۲۴ خرداد ۱۳۹۱, ۱۰:۴۹ صبح
RE: یک داستان واقعی - Entezar - ۶ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۴۷ صبح
RE: یک داستان واقعی - mass night wolf - ۶ تير ۱۳۹۱ ۰۳:۳۷ عصر
RE: یک داستان واقعی - Entezar - ۱۳ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۱۵ عصر
RE: یک داستان واقعی - Entezar - ۲۴ تير ۱۳۹۱, ۱۰:۲۶ عصر
داستان سوتفاهم عاشقانه به نام اگر کمی زودتر - Entezar - ۲۸ تير ۱۳۹۱, ۰۵:۴۴ عصر
RE: یک داستان واقعی - seraj73 - ۲۸ تير ۱۳۹۱, ۰۶:۵۱ عصر
چرا زن ها می گریند !؟ ( زبان خدا) - Entezar - ۳۰ تير ۱۳۹۱, ۱۲:۲۱ صبح
RE: یک داستان واقعی - مریم گلی - ۱ مرداد ۱۳۹۱, ۰۸:۴۸ صبح
وصیت نامه اسکندر... - Entezar - ۷ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۳۶ صبح
داستان کوتاه جالب !!؟ - Entezar - ۱۰ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۲۱ صبح
واقعا خدا عادل است؟؟؟؟؟؟ - Entezar - ۱۴ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۳۷ صبح
داستان 4 برادر و هدیه شان به مادر ... - Entezar - ۲۳ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۰۵ صبح
داستانک؛ قدر خانواده ات را بدان... - Entezar - ۲۸ مرداد ۱۳۹۱, ۰۲:۱۶ صبح
RE: یک داستان واقعی - mass night wolf - ۱۲ شهريور ۱۳۹۱, ۱۲:۲۲ عصر
RE: یک داستان واقعی - گمنام - ۱۱ مهر ۱۳۹۱, ۰۷:۵۳ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۵ دي ۱۳۹۱, ۰۸:۵۴ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۲۴ بهمن ۱۳۹۱, ۱۰:۵۶ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۹ اسفند ۱۳۹۱, ۰۹:۲۵ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۹ مرداد ۱۳۹۲, ۰۷:۳۶ صبح
RE: یک داستان واقعی - hamed - ۷ شهريور ۱۳۹۲, ۱۱:۴۱ صبح
RE: یک داستان واقعی - آشنای غریب - ۱۸ آبان ۱۳۹۲, ۰۴:۲۹ عصر
یک داستان واقعی - Entezar - ۲۷ آبان ۱۳۹۲, ۰۳:۱۸ عصر
RE: یک داستان واقعی - Bitanem - ۲۷ آبان ۱۳۹۲, ۰۳:۲۰ عصر
RE: یک داستان واقعی - Bitanem - ۳ آذر ۱۳۹۲, ۰۱:۵۱ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۳۰ مهر ۱۳۹۳, ۰۹:۱۹ صبح
RE: داستان هاي واقعی - hamed - ۷ آبان ۱۳۹۳, ۱۰:۰۲ صبح
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۲۶ آبان ۱۳۹۳, ۰۹:۰۹ صبح
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۲۶ فروردين ۱۳۹۴, ۱۰:۱۲ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۳۰ فروردين ۱۳۹۴, ۱۰:۳۹ عصر
RE: داستان هاي واقعی - hamed - ۸ مرداد ۱۳۹۵, ۰۳:۵۹ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۲ مهر ۱۳۹۵, ۰۶:۴۹ صبح
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۴ مهر ۱۳۹۵, ۱۰:۳۷ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۴ آبان ۱۳۹۵, ۱۱:۴۰ صبح
RE: داستان هاي واقعی - hamed - ۱۳ آبان ۱۳۹۵, ۰۴:۱۳ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۶ دي ۱۳۹۵, ۱۱:۰۳ صبح
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۱۲ دي ۱۳۹۵, ۱۱:۰۳ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۱۰ اسفند ۱۳۹۵, ۱۱:۲۲ عصر
RE: داستان هاي واقعی - hamed - ۲ فروردين ۱۳۹۶, ۰۷:۱۱ صبح
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۲ ارديبهشت ۱۳۹۶, ۱۰:۱۳ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۲۷ تير ۱۳۹۶, ۱۱:۵۳ صبح
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۳۱ تير ۱۳۹۶, ۱۱:۲۴ صبح
RE: داستان هاي واقعی - mahsa-nita - ۳۱ تير ۱۳۹۶, ۰۲:۴۳ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۱۶ مهر ۱۳۹۶, ۱۱:۲۳ عصر
RE: داستان هاي واقعی - hamed - ۲۰ مهر ۱۳۹۶, ۰۱:۴۰ عصر
RE: داستان هاي واقعی - آشنای غریب - ۱ تير ۱۴۰۱, ۰۴:۴۸ عصر
حکایت پیرمرد و بچه ها - safirashgh - ۱۹ بهمن ۱۳۸۸, ۰۱:۱۱ صبح
RE: حکایت پیرمرد و بچه ها - کبوتر حرم - ۲۰ بهمن ۱۳۸۸, ۱۲:۱۱ عصر
RE: حکایت پیرمرد و بچه ها - hamed - ۶ مهر ۱۳۹۰, ۱۰:۲۷ عصر
هر که بامش بیش برف بیشتر - paramis - ۲۶ آذر ۱۳۹۰, ۱۲:۴۳ عصر
گرز آتشین بر سر مخالف امام علی (علیه السلام) - shahed - ۷ بهمن ۱۳۹۰, ۰۳:۲۱ عصر
دانشجویی به استاد خود گفت: - helma - ۲۷ خرداد ۱۳۹۲, ۱۲:۰۳ صبح
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا