ارسال پاسخ 
 
امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امیتازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
ام البنین ...
۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱, ۱۱:۳۹ صبح (آخرین ویرایش در این ارسال: ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۴۲ صبح، توسط hamed.)
ارسال: #3
Rainbow RE:وفات حضرت فاطمه ام البنین(س)
وفات حضرت فاطمه ام البنین(س)
شب عاشوراست. عباس در خدمت ابا عبد الله عليه السلام نشسته است. در همان وقت‏يكى از سران دشمن مى‏آيد،فرياد مى‏زند:عباس بن على و برادرانش را بگوييد بيايند. عباس مى‏شنود ولى مثل اينكه ابدا نشنيده است،اعتنا نمى‏كند.آنچنان در حضور حسين بن على مؤدب است كه آقا به او فرمود: جوابش را بده هر چند فاسق است.مى‏آيد مى‏بيند شمر بن ذى الجوشن است.شمر روى يك علاقه خويشاوندى دور كه از طرف مادر عباس دارد و هر دو از يك قبيله‏اند،وقتى كه از كوفه آمده است‏ به خيال خودش امان نامه‏اى براى ابا الفضل و برادران مادرى او آورده است.به خيال خودش خدمتى كرده است.تا حرف خودش را گفت،عباس عليه السلام پرخاش مردانه‏اى به او كرد،فرمود:خدا تو را و آن كسى كه اين امان نامه را به دست تو داده است لعنت كند.تو مرا چه شناخته‏اى؟ درباره من چه فكر كرده‏اى؟تو خيال كرده‏اى من آدمى هستم كه براى حفظ جان خودم، امامم،برادرم حسين بن على عليه السلام را اينجا بگذارم و بيايم دنبال تو؟آن دامنى كه ما در آن بزرگ شده‏ايم و آن پستانى كه از آن شير خورده‏ايم،اين طور ما را تربيت نكرده است.
جناب ام البنين،همسر على عليه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخين نوشته‏اند على عليه السلام مخصوصا به برادرش عقيل توصيه مى‏كند كه زنى براى من انتخاب كن كه‏«ولدتها الفحولة‏» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مى‏خواهم از او فرزند شجاع به دنيا بيايد.(البته در متن تاريخ ندارد كه على عليه السلام گفته باشد هدف و منظور من چيست،اما آنها كه به روشن بينى على معترف و مؤمن‏اند مى‏گويند على آن آخر كار را پيش بينى مى‏كرد.) عقيل،ام البنين را انتخاب مى‏كند.به آقا عرض مى‏كند كه اين زن از نوع همان زنى است كه تو مى‏خواهى.چهار پسر كه ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از اين زن به دنيا مى‏آيند،هر چهار پسر در كربلا در ركاب ابا عبد الله حركت مى‏كنند و شهيد مى‏شوند.وقتى كه نوبت‏ بنى هاشم رسيد،ابا الفضل كه برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مى‏خواهد شما قبل از من به ميدان برويد،چون مى‏خواهم اجر شهادت برادر را ادراك كرده باشم.گفتند:هر چه تو امر كنى.هر سه نفر شهيد شدند،بعد ابا الفضل قيام كرد.اين زن بزرگوار(ام البنين)كه تا آن وقت زنده بود ولى در كربلا نبود،شهادت چهار پسر رشيد خود را درك كرد و در سوگ آنها نشست.در مدينه برايش خبر آمد كه چهار پسر تو در خدمت ‏حسين بن على عليه السلام شهيد شدند.براى اين پسرها ندبه و گريه مى‏كرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقيع مى‏نشست و ندبه‏هاى جانسوزى مى‏كرد.زنها هم دور او جمع مى‏شدند.مروان حكم كه حاكم مدينه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى‏آمد و مى‏ايستاد و مى‏گريست.از جمله ندبه‏هايش اين است[font=Times New Roman,serif]: [/font]
لا تدعونى ويك ام البنين
تذكرينى بليوث العرين
كانت‏بنون لى ادعى بهم
و اليوم اصبحت و لا من بنين
اى زنان!من از شما يك تقاضا دارم و آن اين است كه بعد از اين مرا با لقب ام البنين نخوانيد(چون ام البنين يعنى مادر پسران،مادر شير پسران)،ديگر مرا به اين اسم نخوانيد.وقتى شما مرا به اين اسم مى‏خوانيد،به ياد فرزندان شجاعم مى‏افتم و دلم آتش مى‏گيرد.زمانى من ام البنين بودم ولى اكنون ام البنين و مادر پسران نيستم[font=Times New Roman,serif].
[/font]
مرثيه‏اى دارد راجع به ابا الفضل العباس[font=Times New Roman,serif]: [/font]
يا من راى العباس كر على جماهير النقد
و وراه من ابناء حيدر كل ليث ذى لبد
انبئت ان ابنى اصيب براسه مقطوع يد
ويلى على شبلى امال براسه ضرب العمد
لو كان سيفك فى يديك لما دنى منه احد
مى‏گويد:اى چشمى كه در كربلا بودى و آن منظره‏اى كه عباس من،شير بچه من،حمله مى‏كرد مى‏ديدى و ديده‏اى!اى مردمى كه آنجا حاضر بوده‏ايد!براى من داستانى نقل كرده‏اند، نمى‏دانم اين داستان راست است‏يا نه.يك خبر خيلى جانگداز به من داده‏اند، نمى‏دانم راست است‏يا نه.به من گفته‏اند كه اولا دستهاى پسرت بريده شد،بعد در حالى كه فرزند تو دست در بدن نداشت‏يك مرد لعين ناكس آمد و عمودى آهنين بر فرق او زد. واى بر من كه مى‏گويند بر سر شير بچه‏ام عمود آهنين فرود آمد.بعد مى‏گويد:عباس جانم!فرزند عزيزم!من خودم مى‏دانم كه اگر دست در بدن داشتى هيچ كس جرات نزديك شدن به تو را نمى‏كرد[font=Times New Roman,serif]. [/font]
لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم و صلى الله على محمد و آله الطاهرين[font=Times New Roman,serif].
[/font]
[font=Times New Roman,serif][تصویر:  hazrat-eomol-banin-01.gif]
[/font]
ناله های ام البنین
دوبـاره بـوی بقیــــع و مـدینــه می آيــــد دوباره زمزمه غم ز ســــــــینه می آیـد
دوبـاره مـرغ دلـم ســــــر به زیـر پر بـرده که سوز ناله به سودای چشم تر برده
نشـسته گوشــه اندوه و ناله ســـر داده ز ســـــــوز ناله ام البنین خبـــــر داده:
« منـم که سـایه نشین و جـود مـولایم کنیز خانه غم ، خـــــــاک پای زهرایم
منم که خانه به دوش غم علی هستم منم که همقدم محنت ولی هســتم
منم که شـاهد زخـم شکسـته ابـرویـم انیس گریه به یاس شکستـه پهلویم
منم که در همه جا در تب حسـن بودم منم که شاهد خون لب حسـن بودم
منم که جلوه حق را به عین می دیدم خـدای را به جمال حسیـن می دیدم
منم که بوده دلم صبـح و شـام با زینب منم میان همـه ، هم کـلام بـا زینـب
منم که سوگ گلستـان و باغبـان دارم به سینـه زخــم غــم کربلائیـان دارم
منم که ظـهر عطـش را نمی برم از یـاد چهار لاله بی سر ز من به خاک افتاد
«منم که مادر عشق و امید و احساسم
فــدای یک سـر موی حســین عباسـم»

Roseدر انتشار آنچه خوبیست و اثری از عشق در آن هست آخرین نفر نباشیدArrow
من یک اخراجی هستم
مشاهده وب‌سایت کاربر یافتن تمامی ارسال‌های این کاربر
نقل قول این ارسال در یک پاسخ
 سپاس شده توسط safirashgh ، هُدهُد صبا
ارسال پاسخ 


پیام‌های داخل این موضوع
ام البنین ... - ذوالقرنین - ۴ دي ۱۳۸۸, ۱۱:۳۳ عصر
RE: ام البنین ... - هُدهُد صبا - ۱۱ بهمن ۱۳۸۹, ۰۸:۵۴ عصر
RE:وفات حضرت فاطمه ام البنین(س) - hamed - ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۱:۳۹ صبح
RE: ام البنین ... - هُدهُد صبا - ۲۴ فروردين ۱۳۹۳, ۰۸:۱۶ صبح
RE: ام البنین ... - مریم گلی - ۲۴ فروردين ۱۳۹۳, ۰۲:۲۶ عصر
RE: ام البنین ... - هُدهُد صبا - ۲۱ اسفند ۱۳۹۵, ۰۵:۲۲ عصر

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان

بازگشت به بالابازگشت به محتوا