ذوالقرنین
۲۷ شهريور ۱۳۸۹, ۱۱:۱۱ صبح
ارسال: #2
|
|||
|
|||
RE: ذوالقرنین
در چهارمين آيه مورد بحث، در ادامه سرگذشت او مىافزايد: حَتّى اِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فى عَيْنٍ حَمِئَةٍ او در اين سير علمى و اكتشافىاش به جايى رسيد كه پايان آبادىها و آبادانىها بود، و پس از آن جاى آبادى به چشم نمىخورد.
با اين بيان منظور از غروبگاه خورشيد، پايان آبادى و آبادانىهاى روى زمين است، و نه جايگاه غروب خورشيد؛ چرا كه كسى به آنجا نمىرسد. هنگامى كه به آنجا رسيد، چنين احساس كرد كه گويى خورشيد در چشمهاى گلآلود و تيرهرنگ فرو مىرود؛ و اين در حالى بود كه خورشيد در حقيقت در پشت آن چيزى كه احساس مىكرد نهان مىشد و نه در چشمهاى فرو مىرفت؛ چرا كه خورشيد در آب غروب نمىكند و در آن فرو نمىرود، بلكه آن مشعل فروزان در آسمان است، و انسان هنگامى كه در كنار دريا و يا در روى امواج آبها باشد چنين مىپندارد كه خورشيد در درون آبها غروب مىكند، و زمانى كه در خشكى باشد اين احساس به او دست مىدهد كه خورشيد در خاك غروب مىنمايد، درحالى كه هيچ يك از اين دو احساس حقيقت ندارد. قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ اِمّا اَنْ تُعَذِّبَ وَ اَمّا اَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً. به او گفتيم: هان اى «ذوالقرنين» تو در مورد آنان آزاد هستى، مىخواهى آنان را كيفر كن و يا راه و روشى نيكو در ميانشان قرار ده و آنان را تربيت نما. از اين فراز اين نكته دريافت مىگردد كه آن مردم، كفرگرا و بيدادپيشه بودند، چرا كه خدا به او فرمان داد كه آنان را به كيفر كارشان كيفر كند و نابود سازد، و يا به بند اسارت كشد و آنان را بر اساس ادب و اخلاق انسانى تربيت نمايد . آيا او پيامبر بود؟ و در اين مورد پاسخها يكسان نيست. كسانى كه «ذوالقرنين» را پيامبر مىدانند، به همين آيه استدلال مىكنند و بر آنند كه خدا به او اختيار داد كه آنان را به كيفر كفر و بيدادشان بكشد و يا ببخشايد و تربيت كند؛ و روشن است كه دريافت خواست خدا و فرمان ا و از راه وحى و رسالت ممكن است و آن هم ويژه پيامبران خداست. «كعبى» بر آن است كه خدا به او الهام فرمود. «ابن انبارى» مىگويد: ممكن است او پيامبر خدا باشد و خدا به او وحى نمايد، و يا انسان شايستهكردارى باشد و به او الهام گردد؛ درست همانگونه كه به مادر پرفضيلت موسى الهام گرديد: و اوحينا الى ام موسى... و ما به مادر موسى الهام نموديم كه... وَ امّا مَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى آرى، براى چنين مردمى، شايستهترين پاداشها خواهد بود. وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ اَمْرِنا يُسْراً. و با او به نيكى و نرمى سخن خواهيم گفت، و دستورهاى آسانى به او خواهيم داد، و او را به خاطر گذشته مورد بازخواست قرار نخواهيم داد. در ادامه سخن در اين مورد مىفرمايد: ثُمَّ اَتْبَعَ سَبَباً. ذوالقرنين سفر خود به غرب را پايان داد و آنگاه در راه ديگرى گام سپرد تا به مشرق بازگردد. و بدينسان راهى جديد در پيش گرفت و از اسباب و وسايل ديگرى كه در اختيار داشت در راهى ديگر بهره گرفت. حَتّى اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً. و همچنان به راه خويش ادامه داد تا در خاور زمين به آخرين نقطه آبادى و آبادانى رسيد؛ به جايى كه ديگر كوه و درخت و ساختمانى برروى زمين نبود. در آنجا به مردمى برخورد نمود كه جز نور خورشيد براى آنان پوششى قرار نداده بوديم. هنگامى كه خورشيد طلوع مىكرد، به درون آبها و پناهگاهها پناه مىبردند تا از گرماى سوزان آن اندكى بياسايند و از آب و سايه آرامشبخش بهرهگيرند، و زمانى كه خورشيد غروب مىكرد از آبها و پناهگاهها بيرون مىآمدند و به كار و تلاش مىپرداختند. از حضرت باقر عليه السلام در اين مورد آوردهاند كه فرمود: آنان به صنعت خانهسازى و ساختمانسازى آشنا نبودند؛ از اينرو در برابر گرماى سوزان خورشيد به آبها و پناهگاههاى طبيعى پناه مىبردند. در ترسيم ادامه داستان در اين آيه شريفه مىافزايد: كَذلِكَ آرى، اينان نيز بسان مردمى بودند كه در مغرب زمين زندگى مىكردند. به باور پارهاى منظور اين است كه، آرى، «ذوالقرنين» همچنان كه راه ديار غرب را پيش گرفت و به آنجا رفت، پس از آن راهى ديار شرق گرديد و تا خاستگاه خورشيد پيش رفت. وَ قَدْ اَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً. و ما به خوبى مىدانيم كه چه نيرو و سلاح و سپاهى در اختيار ذوالقرنين بود. و ما به همه اين كارها و امكانات او آگاهى كامل داشتيم. به باور پارهاى منظور اين است كه: ما از كارهاى او آگاه بوديم و پيش از آنكه او بهجاى برسد و دست يابد به سرنوشت او دانا بوديم؛ درست همانگونه كه او را در كارهايش آموزش مىداديم و هماره راهنمايىاش مىنموديم. و بدينسان آفريدگار هستى كارهاى او را مىستايد و خشنودى خودش را از او و انديشه و عقيده و عملكردش اعلان مىكند. و در آخرين آيه مورد بحث مىفرمايد: ثُمَّ اَتْبَعَ سَبَباً و آنگاه از راه ديگرى به حركت درآمد و راه جديدى را در پيش گرفت تا بر منطقهاى تازه دست يابد. از اين آيه شريفه چنين دريافت مىگردد كه زمين كروى شكل است، چرا كه مىفرمايد: او از همان راهى كه آمده بود باز نگشت، بلكه از همانجا راهىِ سمت و سوى ديگرى گرديد . |
|||
|
|
پیامهای داخل این موضوع |
RE: ذوالقرنین - ذوالقرنین - ۲۷ شهريور ۱۳۸۹ ۱۱:۱۱ صبح
RE: ذوالقرنین - safirashgh - ۲۸ شهريور ۱۳۸۹, ۱۱:۰۹ صبح
|
کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع:
1 مهمان
1 مهمان
بازگشت به بالابازگشت به محتوا