تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: ذوالقرنین
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
تفسیر مجمع البيان

ترجمه آیات 83 -92 سوره کهف

83- و از تو [اى پيامبر] درباره «ذوالقرنين» مى‏پرسند؛ [در پاسخ آنان ]بگو: به زودى خبرى از او براى شما خواهم خواند [و شما را در مورد او آگاه خواهم ساخت‏].

84 - ما در زمين به او توانايى [و امكانات‏] ارزانى داشتيم، و از همه چيزى وسيله‏اى به او بخشيديم.

85 - و [او در پرتو آن قدرت و امكانات‏] وسيله‏اى را پى گرفت [و راهى را دنبال كرد].

86 - تا آنگاه كه به جايگاه فرو شدن خورشيد رسيد، آن را به گونه‏اى يافت كه [گويى ]در چشمه‏اى گل‏آلود و تيره غروب مى‏كند، و گروهى را نزديك آن يافت [كه كفرگرايى پيشه ساخته‏اند، به او] گفتيم: اى «ذوالقرنين»! [تو آزاد هستى، از اين رو] يا آنان را كيفر خواهى كرد [و] يا در ميانشان [شيوه شايسته و] نيكويى [در ]پيش خواهى گرفت.

87 - [ذوالقرنين‏] گفت: امّا هر كس ستم كند او را عذاب خواهم كرد، آنگاه به سوى پروردگارش بازگردانيده مى‏شود و [خدا] او را به عذابى ناشناخته عذاب خواهد نمود.

88 - و امّا هر كس ايمان بياورد و كارى شايسته انجام دهد، نيكوترين [و پرشكوه‏ترين پاداش‏] را به عنوان سزا خواهد داشت، و ما در فرمان خود [بر او سخت نمى‏گيريم و سخن‏] آسانى به او خواهيم گفت.

89 - آنگاه وسيله‏اى [ديگر] را پى‏گرفت [و راهى جديد را دنبال نمود].

90 - تا آنگاه كه به جايگاه برآمدنِ خورشيد رسيد، آن را [به گونه‏اى ]يافت كه بر گروهى طلوع مى‏كند كه پوششى جز آن برايشان قرار نداده بوديم.

91 - [آرى داستان ذوالقرنين‏] اين گونه [پيش مى‏] رفت، و براستى ما به آگاهى از آنچه نزد او بود، دانشى فراگير داشتيم.

92 - پس وسيله‏اى [ديگر] را پى‏گرفت [و راهى جديد را دنبال كرد...]


تفسير سرگذشت شگفت‏انگيز «ذوالقرنين» در اين آيات، قرآن شريف به داستان درس‏آموز و شگفت‏انگيز ديگرى پرداخته و در نخستين آيه مورد بحث مى‏فرمايد: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنْ ذِى الْقَرْنَيْنِ‏ و از تو اى پيامبر، در باره «ذوالقرنين» مى‏پرسند.

در مورد «ذوالقرنين» ديدگاه‏ها متفاوت است. 1 - به باور گروهى، از جمله «مجاهد» و «عبدالله بن عمر»، نامبرده پيامبرى از پيامبران خدا بود كه جهان به دست او فتح شد و او همه كشورها را زير پا نهاد. 2

- امّا به باور برخى او پادشاهى دادگر و شايسته كردار بود.

3 - از امير مؤمنان عليه السلام آورده‏اند كه در مورد «ذوالقرنين» فرمود: او بنده شايسته‏كردارى بود كه محبوب خدا و دوستدار خدا بود و مردم را به پرواپيشگى و درستكارى راه مى‏نمود. مردم بدانديش شمشيرى بر بخشى از سر او فرود آوردند و او براى مدتى از ميان مردم ناپديد گرديد. پس از مدّتى بازگشت دگرباره دعوت خويش را به سوى توحيد و تقوا آغاز كرد. تبهكاران شمشير ديگرى به قسمت ديگر سرش زدند؛ و به همين جهت «ذوالقرنين» ناميده شد. و آنگاه افزود: در ميان شما نيز همانند او هست.

در ادامه آيه شريفه مى‏فرمايد: قُلْ سَأَتْلُوا عَلَيْكُمْ مِنْهُ ذِكْراً.
هان اى پيامبر! بگو: به زودى فشرده‏اى از داستان او را براى شما بازخواهم گفت. آنگاه به ترسيم سرگذشت او پرداخته و مى‏فرمايد: اِنّا مَكَّنّا لَهُ فىِ‏الْاَرْضِ‏ ما در روى زمين به او قدرت و امكانات و حكومت و توانمندى بخشيديم، و او نيز با بهره‏ورى شايسته از نعمت خدا، به سازندگى و آبادانى زمين و زمان و به سامان درآوردن نا به سامانى‏ها پرداخت.

از امير مؤمنان عليه السلام آورده‏اند كه در اين مورد فرمود: آفريدگار هستى «ابر» را براى او رام ساخت و او بر آن سوار گرديد؛ و افزون بر آن، همه وسايل و اسباب قدرت را به او ارزانى داشت؛ و همه‏جا را براى او روشن ساخت، به گونه‏اى كه شب و روز براى او يكسان گرديد. و اين مفهوم اقتدار و امكاناتى بود كه خدا در روى زمين به او ارزانى داشت. وَ اتَيْناهُ مِنْ كُلِّ شَىْ‏ءٍ سَبَباً. و به او دانشى ارزانى داشتيم كه در پرتو آن بتواند هر چيزى را از راه سبب آن بخواهد، و اسباب هر چيزى را در اختيارش نهاديم تا به هدف خود دست يابد.

ادامه دارد ...

منبع : قرآن / سایت http://www.tebyan.net / ...
در چهارمين آيه مورد بحث، در ادامه سرگذشت او مى‏افزايد: حَتّى‏ اِذا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَغْرُبُ فى‏ عَيْنٍ حَمِئَةٍ او در اين سير علمى و اكتشافى‏اش به جايى رسيد كه پايان آبادى‏ها و آبادانى‏ها بود، و پس از آن جاى آبادى به چشم نمى‏خورد.

با اين بيان منظور از غروبگاه خورشيد، پايان آبادى و آبادانى‏هاى روى زمين است، و نه جايگاه غروب خورشيد؛ چرا كه كسى به آنجا نمى‏رسد.

هنگامى كه به آنجا رسيد، چنين احساس كرد كه گويى خورشيد در چشمه‏اى گل‏آلود و تيره‏رنگ فرو مى‏رود؛ و اين در حالى بود كه خورشيد در حقيقت در پشت آن چيزى كه احساس مى‏كرد نهان مى‏شد و نه در چشمه‏اى فرو مى‏رفت؛

چرا كه خورشيد در آب غروب نمى‏كند و در آن فرو نمى‏رود، بلكه آن مشعل فروزان در آسمان است، و انسان هنگامى كه در كنار دريا و يا در روى امواج آبها باشد چنين مى‏پندارد كه خورشيد در درون آبها غروب مى‏كند،

و زمانى كه در خشكى باشد اين احساس به او دست مى‏دهد كه خورشيد در خاك غروب مى‏نمايد، درحالى كه هيچ يك از اين دو احساس حقيقت ندارد.

قُلْنا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ اِمّا اَنْ تُعَذِّبَ وَ اَمّا اَنْ تَتَّخِذَ فيهِمْ حُسْناً. به او گفتيم: هان اى «ذوالقرنين» تو در مورد آنان آزاد هستى، مى‏خواهى آنان را كيفر كن و يا راه و روشى نيكو در ميانشان قرار ده و آنان را تربيت نما.

از اين فراز اين نكته دريافت مى‏گردد كه آن مردم، كفرگرا و بيدادپيشه بودند، چرا كه خدا به او فرمان داد كه آنان را به كيفر كارشان كيفر كند و نابود سازد، و يا به بند اسارت كشد و آنان را بر اساس ادب و اخلاق انسانى تربيت نمايد . آيا او پيامبر بود؟

و در اين مورد پاسخ‏ها يكسان نيست. كسانى كه «ذوالقرنين» را پيامبر مى‏دانند، به همين آيه استدلال مى‏كنند و بر آنند كه خدا به او اختيار داد كه آنان را به كيفر كفر و بيدادشان بكشد و يا ببخشايد و تربيت كند؛ و روشن است كه دريافت خواست خدا و فرمان ا و از راه وحى و رسالت ممكن است و آن هم ويژه پيامبران خداست.

«كعبى» بر آن است كه خدا به او الهام فرمود. «ابن انبارى» مى‏گويد: ممكن است او پيامبر خدا باشد و خدا به او وحى نمايد، و يا انسان شايسته‏كردارى باشد و به او الهام گردد؛ درست همان‏گونه كه به مادر پرفضيلت موسى الهام گرديد: و اوحينا الى ام موسى... و ما به مادر موسى الهام نموديم كه...


وَ امّا مَنْ امَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُ جَزاءً الْحُسْنى ‏ آرى، براى چنين مردمى، شايسته‏ترين پاداش‏ها خواهد بود. وَ سَنَقُولُ لَهُ مِنْ اَمْرِنا يُسْراً. و با او به نيكى و نرمى سخن خواهيم گفت، و دستورهاى آسانى به او خواهيم داد، و او را به خاطر گذشته مورد بازخواست قرار نخواهيم داد.
در ادامه سخن در اين مورد مى‏فرمايد: ثُمَّ اَتْبَعَ سَبَباً. ذوالقرنين سفر خود به غرب را پايان داد و آنگاه در راه ديگرى گام سپرد تا به مشرق بازگردد. و بدين‏سان راهى جديد در پيش گرفت و از اسباب و وسايل ديگرى كه در اختيار داشت در راهى ديگر بهره گرفت.

حَتّى‏ اِذا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَها تَطْلُعُ عَلى‏ قَوْمٍ لَمْ نَجْعَلْ لَهُمْ مِنْ دُونِها سِتْراً. و همچنان به راه خويش ادامه داد تا در خاور زمين به آخرين نقطه آبادى و آبادانى رسيد؛ به جايى كه ديگر كوه و درخت و ساختمانى برروى زمين نبود.

در آنجا به مردمى برخورد نمود كه جز نور خورشيد براى آنان پوششى قرار نداده بوديم. هنگامى كه خورشيد طلوع مى‏كرد، به درون آبها و پناهگاه‏ها پناه مى‏بردند تا از گرماى سوزان آن اندكى بياسايند و از آب و سايه آرامش‏بخش بهره‏گيرند، و زمانى كه خورشيد غروب مى‏كرد از آبها و پناهگاه‏ها بيرون مى‏آمدند و به كار و تلاش مى‏پرداختند.

از حضرت باقر عليه السلام در اين مورد آورده‏اند كه فرمود: آنان به صنعت خانه‏سازى و ساختمان‏سازى آشنا نبودند؛ از اين‏رو در برابر گرماى سوزان خورشيد به آبها و پناهگاه‏هاى طبيعى پناه مى‏بردند.

در ترسيم ادامه داستان در اين آيه شريفه مى‏افزايد: كَذلِكَ‏ آرى، اينان نيز بسان مردمى بودند كه در مغرب زمين زندگى مى‏كردند.

به باور پاره‏اى منظور اين است كه، آرى، «ذوالقرنين» همچنان كه راه ديار غرب را پيش گرفت و به آنجا رفت، پس از آن راهى ديار شرق گرديد و تا خاستگاه خورشيد پيش رفت.

وَ قَدْ اَحَطْنا بِما لَدَيْهِ خُبْراً. و ما به خوبى مى‏دانيم كه چه نيرو و سلاح و سپاهى در اختيار ذوالقرنين بود. و ما به همه اين كارها و امكانات او آگاهى كامل داشتيم. به باور پاره‏اى منظور اين است كه: ما از كارهاى او آگاه بوديم و پيش از آنكه او به‏جاى برسد و دست يابد به سرنوشت او دانا بوديم؛ درست همان‏گونه كه او را در كارهايش آموزش مى‏داديم و هماره راهنمايى‏اش مى‏نموديم.

و بدين‏سان آفريدگار هستى كارهاى او را مى‏ستايد و خشنودى خودش را از او و انديشه و عقيده و عملكردش اعلان مى‏كند.

و در آخرين آيه مورد بحث مى‏فرمايد: ثُمَّ اَتْبَعَ سَبَباً و آنگاه از راه ديگرى به حركت درآمد و راه جديدى را در پيش گرفت تا بر منطقه‏اى تازه دست يابد. از اين آيه شريفه چنين دريافت مى‏گردد كه زمين كروى شكل است، چرا كه مى‏فرمايد: او از همان راهى كه آمده بود باز نگشت، بلكه از همانجا راهىِ سمت و سوى ديگرى گرديد .
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر شما جناب " ذوالقرنین "
لینک مرجع