حکایت - نسخه قابل چاپ +- تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید (http://forum.ghorany.com) +-- انجمن: فرهنگی و هنری (/forum-1.html) +--- انجمن: داستان (/forum-26.html) +--- موضوع: حکایت (/thread-17.html) |
RE: حکایت - کبوتر حرم - ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ ۰۲:۰۲ عصر التماس همقد گلوله توپ بود. ـ گفتم: چه جوری اومدی اینجا؟ ـ گفت: با التماس! ـ چه جوری گلوله رو بلند میکنی میاری؟ ـ با التماس! ـ میدونی آدم چه جوری شهید میشه؟ ـ با التماس! تکههای بدنش رو که جمع میکردم، فهمیدم چقدر التماس کرده... RE: حکایت - مشکات - ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ ۰۲:۱۴ عصر ممنون خانومم. خيلي زيبا و با احساس بود. RE: حکایت - کبوتر حرم - ۲۳ بهمن ۱۳۸۸ ۰۳:۵۹ عصر مردی نزد حضرت سلیمان (علیه السلام) آمد و شکایت کرد که همسایه ها مرغابی مرا می دزدند و نمی دانم کیست. سلیمان (علیه السلام) وقتی مردم در مسجد بودند خطبه خواند و گفت: یکی از شما مرغ همسایه را می دزدد و داخل مسجد می شود در حالتی که پر او بر سرش است. مردی دست بر سر کشید ... حضرت گفت: بگیرید که دزد اوست. (هزار و یک نکته، علامه حسن زاده آملی) RE: حکایت - کبوتر حرم - ۲۶ بهمن ۱۳۸۸ ۰۴:۰۷ عصر چهار تن از شاهان بر نكوهش سخنگوى، گرد آمدند. شاه هندوستان ، شاه چين، شاه كسرى (شاه ايران ) و قيصر (شاه روم ). يكى از آنان گفت : من بر آنچه گفته ام پشيمانم و بر آنچه نگفته ام پشيمان نيستم. ديگرى گفت : من هرگاه سخنى بگويم سخن بر من مسلط است نه من بر او، و هرگاه سخنى نگويم من بر سخن مسلطم. سومى گفت : از كسى كه سخن مى گويد در شگفتم! اگر سخنش به او برگردد به او زيان رساند و اگر بر نگردد به او بهره اى نرساند. چهارمى گفت : من بر رد آنچه نگفته ام تواناترم تا بر رد آنچه گفته ام. [المحجة البيضاء، فيض كاشانی، ترجمه:راه روشن ج5] امام علی علیه السلام: تلافی آنچه بر اثر زیادی سکوت از دست داده ای، آسانتر است از تدارک آنچه به خاطر سخن گفتنت، فوت شده است. [نهج البلاغه، نامه 31] RE: حکایت - کبوتر حرم - ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ ۰۲:۱۸ عصر در خبر است كه پادشاهى از بهر خفتن در فراش شد بر بام كوشك، و از خداى تعالى بهشت خواست. چون چشمش در خواب شد شتربانى را ديد كه بر بام كوشك ميگرديد و دوك و پشم در دست گرفته بود و ريسمان ميكرد. پادشاه گفت:اى شتربان! اينجا چه جاى تست و چه همى جوئى؟ جواب داد كه: شترم گم شده است طلب ميكنم، گفت: بر بام كوشك چگونه شتر طلب كنند؟ كه اين محالست. گفت: چنان كه در بستر نرم و گرم بهشت را طلب كنند؛ اين سخن در پادشاه اثر كرد و كارگر آمد چون بيدار شد در حال برخاست و جامه ملوكانه از تن بيرون كرد و گليمى در پوشيد و از ميان خلق بيرون شد و بولايتى ديگر رفت و بعبادت حقّ سبحانه و تعالى مشغول شد. [شهاب الأخبار،ترجمه: متن، ص: 251 250] امام علی علیه السلام: از پستی دنیا، نزد خدای سبحان آن است که به آنچه نزد خداست نتوان رسید مگر به ترک دنیا. [غرر الحکم، 118/254:2] RE: حکایت - کبوتر حرم - ۳۰ بهمن ۱۳۸۸ ۱۲:۴۶ عصر روزى پادشاه، غريب وار (بطور ناشناس) بر در گرمابه رفت بر آنكه در رود و سر بشويد. حمامى او را منع كرد و گفت كه: نگذارم كه بىمزد در شوى، پادشاه را گريه افتاد و آب از چشم مىباريد. حمامى را بر وى رحمت آمد و گفت: چه ميگريى؟ پندار كه خود نگفتم. برخيز و در شو و سر بشوى. پادشاه گفت: نه از براى اين ميگريم. از بهر آن ميگريم كه در گرمابه كه مدخل پليدانست و جاى شيطانست بىمزد نمىگذارند، پس در بهشتى كه جاى پيغمبران و صدّيقانست و مدخل پاكان؛ چگونه بىمزد در گذارند؟! [شهاب الأخبار،ترجمه: متن، ص: 251] امام علی علیه السلام: بهشت، با آرزو حاصل نمی شود. [غرر الحکم، 132/348:2] RE: حکایت - کبوتر حرم - ۲ اسفند ۱۳۸۸ ۱۰:۲۸ عصر علامه حسن زاده آملی (حفظه الله) می گوید: درس استاد شعرانی، تقریبا هیچ تعطیلی نداشت. در طول سال تنها دو روز تعطیل بود. یکی عاشورا و دیگری شهادت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) و امام حسن مجتبی (علیه السلام). یک روز پر برف زمستانی برای درس به منزل ایشان رفتم و عذرخواهی کردم که با این برف (سنگین) نباید مصدّع شوم. فرمودند: شما روز های قبل که می آمدید، گداهای گذر بودند. امروز چطور؟ گفتم: بودند. فرمودند: آن ها کارشان را تعطیل نکردند، چرا ما تعطیل کنیم؟! [حکمت و حکایت، ج2] امام علی علیه السلام: ای کاش می دانستم کسی که علم از او فوت شد، چه چیزی به دست آورده! و کسی که علم به دست آورد، چه چیز از دست داده! [جلوه های حکمت، باب العلم] . RE: حکایت - کبوتر حرم - ۵ اسفند ۱۳۸۸ ۱۰:۱۷ عصر ابن عباس گويد: خدا دنيا را سه جزء قرار داده : يك بخش براى مؤمن، و يك بخش براى منافق، و يك بخش براى كافر. پس مؤمن (از آن) توشه بر مى گيرد و منافق (به آن) مى آرايد و كافر (در آن) بهره مى برد. [المحجة البيضاء، فيض كاشانی، ترجمه:راه روشن ج5] RE: حکایت - کبوتر حرم - ۸ اسفند ۱۳۸۸ ۱۲:۵۵ عصر يكى از بزرگان مى گويد: دنيا مردارى است و هر كس چيزى از آن بخواهد بايد بر همنشينى سگان و نزاعشان صبر كند. [المحجة البيضاء، فيض كاشانی، ترجمه:راه روشن ج5] RE: حکایت - کبوتر حرم - ۱۳ اسفند ۱۳۸۸ ۱۰:۴۹ عصر فرشته ی مرگ به رابعۀ عدویّه رسید. رابعه پرسید: تو کیستی؟ عزرائیل گفت: من بر هم زنندۀ لذت ها، یتیم کنندۀ بچه ها و بیوه کنندۀ زن ها هستم! رابعه گفت: چرا همه اش از بدی خودت گفتی؟ چرا نمی گویی: من رسانندۀ دوست به دوست هستم؟ [داستان عارفان، ص94] نقل: حکمت و حکایت، ج2 کسی چون رابعه می تواند چنین بگوید ... . |