تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: کبوتران تفحص
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3 4
سلام.
ممنون، واقعاً متأثر شدم، نه برای سارا برای خودم.
وای بر من Confused
(سارا) فاطمه جان التماس دعا عزیزم.
سلام.

شهادت زیباترین بالنده ترین و نغزترین کلام در تاریخ بشریت است . شهادت بهترین و روشن ترین معنی حقیقی توحید است و تاریخ تشیع خونین ترین و گویاترین تابلو نماینگر شکوه و عزمت شهید است

شهید حاج محمد ابراهیم همت
سلام.

وصیت نامه شهید 12 ساله: آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است
[تصویر:  5721811391151101196217234121227726953237.jpg]

بسم الله الرحمن الرحیم
«مَن طَلَبَنی وَجَدَنی وَ مَن وَجَدَنی عَرَفَنی وَ مَن عَرَفَنی عَشَقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتُهُ وَ مَن عَشَقتُهُ قَتَلتُهُ وَ مَن قَتَلتُهُ فَعَلی دِیَتُه وَ مَن عَلی دِیَتُه وَ اَنَا دِیَتُه»
«هرکس من را طلب می کند می یابد مرا، و کسیکه مرا یافت می شناسد مرا، و کسیکه من را دوست داشت، عاشق من می شود و کسیکه عاشق من می شود، من عاشق او می شوم و کسیکه من عاشق او بشوم، او را می کشم و کسیکه من او را بکشم، خونبهایش بر من واجب است، پس خون بهای او من هستم».
هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود، و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم. آرزوی من پیروزی اسلام و ترویج آن در تمام جهان است و امیدوارم که روزی به یاری رزمندگان، تمام ملت های زیر سلطه آزاد شوند و صدام بداند که اگر هزاران هزار کشور به او کمک کند او نمی تواند در مقابل نیروی اسلام مقاومت کند. من به جبهه می روم و امید آن دارم که پدر و مادرم ناراحت نباشند، حتی اگر شهید شدم، چون من هدف و راه خود را تعیین کرده ام و امیدوارم که پیروز هم بشوم.
پدر و مادر مهربان من! از زحمات چندین ساله شما متشکرم. من عاشق خدا و امام زمان گشته ام و این عشق هرگز با هیچ مانعی از قلب من بیرون نمی رود، تا اینکه به معشوق خود یعنی «الله» برسم. و بحق که ما می رویم که این حسین زمان و خمینی بت شکن را یاری کنیم و بحق که خداوند به کسانی که در راه او پیکار می کنند پاداش عظیم می بخشد. من برای خدا از مادیات گذشتم و به معنویات فکر کردم، از مال و اموال و پدر و مادر و برادر و خواهر چشم پوشیدم، فقط برای هدفم یعنی الله ...
والسلام
«شهید رضا پناهی»
گزارش تصویری پیکر پاک شهیدان در 30 اردیبهشت 89

[تصویر:  538998_orig.jpg]


[تصویر:  539001_orig.jpg]


[تصویر:  539005_orig.jpg]


[تصویر:  539105_orig.jpg]


شهدا کجا رفتن ما کجا میریم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
سلام.
[تصویر:  hajihemmat.jpg]

این تیغ طعم خون و باران را چشیده ست این تیغ سرد و گرم دوران را چشیده ست

این تیغ فکر ننگ و نام خود نبوده ست این تیغ یک شب در نیام خود نبوده ست

این تیغ آب از غیرت «عباس» خورده دست « حسین » فرزند زهرا را فشرده

این تیغ پیموده ست آداب طریقت همچون«بروجردی»و«زین الدین»و«همت»

این تیغ را باید دوباره آب دادن با برگ خونین شقایق تاب دادن

این تیغ که آوازه خوان خشم رعد است در انتظار دست های نسل بعد است...

التماس دعا
سلام.

[تصویر:  bikafanan_88_smallsize%20%2820%29.jpg]

بسم الله الرحمن الرحیم

كي خسته است؟دشمن

اكثر عمليات ها به خاطر مسائل مختلفي از در اسفندماه انجام مي شد.منطقه جنوب هم گاهي شب هاي بسيار سردي داشت.يه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع كرد.و با صداي بلند گفت :كي خسته است؟گفتيم دشمن.
صدا زد :كي ناراضيه؟بلند گفتيم دشمن

دوباره با صداي بلند صدا زد: كي سردشه؟ما هم با صداي بلند گفتيم دشمن

بعدش فرماندمون گفت : خدا خيرتون بده حالا كه سردتون نيست مي خواستم بگم كه پتو به گردان ما نرسيده!!!

شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات.

"سرباز"
بسم الله الرحمن الرحیم


[تصویر:  86306_710.gif]

یکی از روزا که شهید پیدا نکرده بودیم، یه طرف عباس صابری هجوم بردیم و بنا به رسمی که داشتیم، دست و پایش را گرفتیم و روی زمین خواباندیم تا بچه ها با بیل مکانی کی خاک رویش بریزند. کلافه شده بودیم. شهیدی پیدا نمی شد. بیل مکانی کی را کار انداختیم. ناخن های بیل مکانیکی که در زمین فرو رفت تا خاک بر روی عباس بریزد، متوجه استخوانی شدیم که سر آن پیدا شد.سریع کار را نگه داشتیم.درست همان جایی را که می خواستیم خاک هایش را روی عباس بریزیم تا به شهدا التماس کند که خودشان را نشان بدهند، یک شهید پیدا کردیم. بچه ها در حالی که از شادی می خندیدند، به عباس صابری گفتند: بیچاره شهید تا دید می خواهیم تو رو کنارش دفن کنیم. گفت: فکه دیگه جای من نیست باید برم جای دیگه برای خودم پیدا کنم و مجبور شد خودشون نشون بده...
شهید مجید پازوکی
سلام.
با اجازه همگی.

یازده سال بعداز شهادتش و چشم انتظاری خانواده جنازه اش پیدا شد و از
خاک غریب شلمچه جدا شد و به سمت قبر خالیش آمد البته نه به میل خودش بلکه به
اصرار مادرش به خدا.
روز تشییع هیچ کدام از خانواده اش جرات نداشتند در تابوت را باز کنند چون می دانستند جز مشتی
استخوان بهم ریخته که اصلا معلوم نیست مربوط به کجای بدنش است چیزی در تابوت نیست.
شهید بزرگوار را دفن کردند بدون اینکه کسی ببینش جز برادر بزرگترش که ...

روز بعداز تشییع داییم گفت چرا کسی نیامد دلاور را ببیند
این بود شوق انتظار آمدن فرزند و برادرتان.
تمام استخوانهایش سالم و سر جاش بود
حتی یقه ژاکت زمستانیش هنوز به یقه اش چسبیده بود.
درست بود که گوشت نداشت ولی هنوز بوی عطر جوانیش را میداد.
سلام مادر ، از سازمان آمار و نفوس مزاحم می شم ، شما چند نفرید؟؟؟ . .
مادر سرش رو پایین میندازه و سکوت می کنه....!!! . .
مادر : می شه خونه ما بمونه واسه فردا؟؟؟؟ . . چرا مادر؟؟؟؟؟ . . . آخه شاید تا فردا از پسرم خبری بشه... . . .
((شادی روح شهدای گمنام صلوات)).
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم
الله اكبر!الله اكبر!
و روايت:

نيمه شعبان سال ۱۳۶۹ بود.گفتيم امروز به ياد امام زمان عج ميگرديم!
اما فايده ايي نداشت، خيلي جست و جو كرديم
پيش خودم گفتم:يا امام زمان عج مگر ميشود دست خالي برگرديم؟!
در همين حين ۴-۵ تا شقايق را ديدم كه بر خلاف شقايقها،
كه تك تك ميرويند، انها دسته اي روييده بودند
گفتم حالا دستمان خاليست، شقايقها را ميچينم و براي بچه ها ميبرم.
شقايقها را كه كندم، ديدم(يا زهرا يا زهرا)
روي پيشاني يك شهيد روييده اند.
او نخستين شهيدي بود كه در تفحص پيدا كرديم
شهيد مهدي منتظر قائم


از وبلاگ کهف الشهدا
صفحه‌ها: 1 2 3 4
لینک مرجع