تالار گفتمان وب سایت ختم قرآن مجید

نسخه کامل: باکری ها
شما در حال مشاهده نسخه متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده نسخه کامل با قالب بندی مناسب.
صفحه‌ها: 1 2 3
در بیت امام‌، مهدی را دیدم و گفتم‌: "آقا مهدی‌! خواب های خوشی برایت دیده‌اند ...‌مثل اینكه شما هم ... بله ..." تبسمی كرد و با تعجب پرسید: "چه خبر شده است‌؟" گفتم‌: همه خبرها كه پیش شماست‌. یكی از فرماندهان گردان كه یك ماه پیش شهید شد، خواب دیده بود، در بهشت منزلی زیبا می‌سازند‌. پرسیده بود: "این خانه را برای چه كسی آماده می‌كنید؟" گفتند: "قرار است شخصی به جمع بهشتیان بپیوندد‌." باز پرسیده بود: "او كیست‌؟" بعد سكوت كردم‌. مهدی مشتاقانه سر تكان داد و گفت‌: "خوب ...‌ادامه بده‌." گفتم‌: "پاسخ دادند: قرار است مهدی باكری به اینجا بیاید‌. خلاصه آقا ملائكه را خیلی به زحمت انداختی‌." سرش را پایین انداخت و رنگ رخسارش به سرخی گرایید و به آرامی گفت‌: "بنده خدا! با این كارهایی كه ما انجام می‌دهیم‌، مگر بسیجی ها اجازه دهند كه به بهشت برویم‌! جلو در بهشت می‌ایستند و راهمان نمی‌دهند‌." سپس فرو رفت و از من دور شد‌. دیگر مطمئن بودم كه مهدی آخرین روزهای فراغ از یار را سپری می‌كند‌.

عالي بود.. واقعا لازم داشتم كه اينها را بخوانم..
بعد از سفرم به راهيان نور، خيلي بيشتر حس نياز به دانستن از زندگي و منش و رفتار شهدا ميكنم.
لطفا هر كي هر مطلبي اينچنيني از شهدا داره دريغ نكنه.
زماني كه آقاي مهدي شهردار اروميه بودند روزي باران خيلي تند مي آمد بهم گفت : « من ميرم بيرون » .
گفتم : « توي اين هوا كجا مي خواي بري » جواب نداد. اصرار كردم . بالاخره گفت : « مي خواي بدوني پاشو توهم بيا. »
بالندور شهرداري راه افتاديم تو شهر. نزديكيهاي فرودگاه يك حلبي آباد بود. رفتيم آنجا. توي كوچه پس كوچه هايش پر از آب و گل و شل . آب وسط كوچه صاف مي رفت توي يكي از خانه ها. در خانه را كه زد پيرمردي آمد دم در. ما را كه ديد شروع كرد به بدو بيراه گفتن به شهردار. مي گفت : « آخه اين چه شهرداريه كه ما داريم نمي ياد يه سري بهمون بزنه ببينه چه ميكشيم . » آقا مهدي بهش گفت : « خيلي خب پدر جان . اشكال نداره . شما يه بيل به ما بده درستش مي كنيم » « پيرمرد گفت : « بريد بابا شما هم بيلم كجا بود. »
از يكي از همسايه ها بيل گرفتيم . تا نزديكي هاي اذان صبح توي كوچه آبراه مي كنديم .
( راوی : همسر شهيد باكري )
مقام معظم رهبری در مورد شهید مهدی باکری فرموده اند:
من آن شهید را قبل از انقلاب میشناختم،این جوان مومن و صالح مشهد پیش من آمد،
حق او بود که بعد از انقلاب یکی از سرداران این انقلاب بشود،
چون صادق و مخلص بود و حق او بود که شهید بشود.
خاطره دوم
روزی از مدرسه به خانه می‌آید، در حالی كه گونه‌ها و دستهای سرخ و كبودش ، حكایت از عمق سرمایی می‌كند كه در جانش رسوخ كرده است‌. پدرش همان شب تصمیم می‌گیرد كه پالتویی برایش تهیه كند‌. دو روز بعد با پالتویی نو و زیبا به مدرسه می‌رود‌. غروب كه از مدرسه برمی‌گردد با شدت ناراحتی‌، پالتو را به گوشه اطاق می‌افكند‌. همه اعضای خانواده با حالت متعجب به او می‌نگرند، و مهدی در حالی كه اشك از دیدگانش جاری است‌، می‌گوید: "چگونه راضی می‌شوید من پالتو بپوشم در حالی‌كه دوست بغل‌دستی من در كنارم از سرما بلرزد.
[تصویر:  2457162174233158235201795918718827119238103.jpg]

[highlight=#f5f7ea]
بسم الله الرّحمن الرّحیم
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
و شما ای پیروان صادق شهیدان.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
خدایا!
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی كه سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است كه نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
یا رب! العفو .
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
خدایا! نمیرم در حالی كه از ما راضی نباشی.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
ای وای كه سیه روی خواهم بود.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
هیهات كه نفهمیدم!
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
یا اباعبدالله شفاعت.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه كنم كه تهیدستم. خدایا! تو قبولم كن!
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر كفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
عزیزانم
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
اگر شبانه روز شكرگزار خدا باشیم كه نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز كم است. آگاه باشیم كه سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم كه صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
ای عاشقان اباعبدالله!
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
بایستی محتوای فرامین امام را درك و عمل نماییم تا بلكه قدری از تكلیف خود را شكرگزاری به جا آورده باشیم.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛ بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل كنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید كه راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید كه سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه كسانی كه از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
خدایا
[/highlight]
[highlight=#f5f7ea]
مرا پاكیزه بپذیر.


مهدی باكری
[/highlight]
صفحه‌ها: 1 2 3
لینک مرجع