سلام ، سلام ، سلام :
حال و احوالتون خوبه ؟ چی کار می کنید با کارای عیدو خرید؟ و خونه تکونی و ... و ...
راستش امروز صبح به ذهنم رسید این بحثو تو تالار با هم داشته باشیم ، که سال 89 برای شما چطور بود ؟ اصلا برنامه یا برنامه های خاصی داشتید ؟ هدف یا اهداف خاصی ؟ بهشون رسیدید ؟ برای سال 90 چه فکری کردید ؟ چه فکرایی دارید ؟
بهترین اتفاق 89 چی بوده براتون ؟ و خدای نکرده بدترینش ؟ بزرگترین درس یا درسایی که گرفتین ؟ تلخ ترین و شیرین ترینشون ؟
بهترین سفر ؟ آیا اخلاق بدی داشتیم که ترک کرده باشیم ؟ و آیا تونستیم یه رفتار پسندیده تو خودمون بوجود بیاریم ؟
و ... و ... و ...
دوباره میام تا منم بگم .
سلام
سال 89 برای من خیلی سریع گذشت. 6 ماه اول سال که پر از اتفاقای بد بود بد ترین اتفاقش قبول نشدن توی دانشگاه دولتی بود. راستش حقم نبود که این طور بشه چون خیلی درس خوندم. چون فضای خونه برای درس خوندن مناسب نبود مجبور بودم برم کتابخونه ای که خیلی به خونمون نزدیک نبود اونم با اوضائی که داشت...
انقدر درس میخوندم که بچه ها فکر میکردن من سال دومی هستم خیلی هاشون می گفتن که من حتما تهران قبول میشم. درس خوندن من فقط از عید 89 شروع نشد ولی بازم نتیجه نداد. شاید جالب ترین اتفاقی که برام افتاد ورودم به دانشگاه بود. دانشگاه که چه عرض کنم جوش اصلا با دبیرستان فذق نداشت .آها یه فرقی داشت اونم مختلت بودنش بود.
یه اتفاق قشنگ دیگه هم برام افتاد اونم آشناییم با وبسایت توی نمایشگاه کتاب بود.
6 ماه دوم سال هم مثل برق داره به پایان میرسه و شاید آخرین اتفاق قشنگی که میتونست بیفته رفتن به مشهد بود جاتون خالی شنبه بعد ازظهر رفتم ساعت 5/2 صبح مشهد بودم ساعت 40/12 هم از مشهد راه افتادم تا حالا این طوری بهم خوش نگذشته بود انقدر خلوت بود که من تونستم نماز زیارتم رو کنار ضریح مطهر امام رضا(ع) بخونم. یاد همه بچه های تالار بودم و دو رکعت نماز زیارت هم به جای همه بچه های تالار خوندم اگر قابل بوده باشم نایب الزیاره همتون بودم.
دوست دارم اگه خدا بخواد یه قم-جمکران هم تا قبل از عید برم.
سعی کردم اخلاقمو بهتر کنم. باعث بشم دیگران بیشتر بهم جذب بشن.
امسال دو تا از دوستام رو یه جورایی از دست دادم آخه خیلی ازم دور شدن یکی برای چند سال رفت ماموریت اون یکی هم جو گیر شدن چون یه دانشگاه خوب یه رشته خوب قبول شد فکر کرد دیگه چه خبر شده اونم دیگه ما رو تحویل نمی گیره!
امسال یاد گرفتم که شغل و پست و رشته تحصیلیت نباید باعث تغییر رفتارت و یا سنگین شدنت با دیگران بشه.
باباطاهر یه دو بیتی داره که میگه :اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ به تخت پادشاهی عاقبت هیچ
گرت ملک سلیمان در نگین است در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
انشاء الله سال 89 سال پر برکتی باشه برای همه. اولین اتفاق قشنگی هم که میفته برام میدونم که بعدا بهتون میگم!
سلام :
ممنون از پاسختون جناب " منتظر " .
خیلی وقتا اوضاع اونطوری که ما انتظارشو داریم پیش نمیره . درسته شما تو دانشگاهی که دوست داشتید قبول نشدید ولی به نظر من
قبول شدن بهتر از اصلا قبول نشدنه . و یه چیز رو هم یادمون باشه که تو هر اتفاقی حکمتی هست که مطمئنم حکمتشو خواهید فهمید .
از اتفاق قشنگی که گفتید ، از آشنایی با ما
خوب خیلی خوشحالم . ما هم از آشنایی با شما خوشحالیم ، برای ما هم اتفاق
قشنگی بود . و درباره ی نماز قشنگی که کنار ضریح امام رضا علیه السلام خوندید باید بگم ولقعا خوش به سعادتتون ، حتما حس
قشنگی داشتید ؟ یه حس خاص ، درسته ؟
سلام :
سال پیش خوب یادمه یکی از کاربرامون که مدتی هست خبری ازش نیست " محدثه " تو همچین روزایی پیشنهاد کرد که آرزوها و اهدافمون رو تو کاغذ بنویسیم و بذاریم لای قرآن ، سوره ی " نور " . من هم این کارو انجام دادم و 3 روز دیگه میرم سراغ کاغذام تا ببینم کدوماشون براورده شدن ، البته حدس میزنم ...
در مورد بهترین اتفاق میتونم بگم یه سلام دوباره ، شکستن یه سکوت یکساله ... اما گاهی حس میکنم شکستن اون سکوت تنها و تنها منو به آرامش رسوند و جواب دندان شکنی بود برای اون دسته از آدم های... الان هم سکوت حاکمه فقط شکلش فرق کرده ... اما من مطمئنم که بهترین و درست ترین کارو انجام دادم .
بهترین سفرم هم مربوط میشه به خرداد ماه 89 که با بهترین دوستانم رفتیم کربلای ایران ، که الان هم دوستان زیادی از سراسر ایران سمت خاک های پر خاطره ی جنوب سفرشونو شروع کردن. خوش گذشت ، کوتاه ولی پر از درس ، اما یه جا خیلی بهم چسبید ، شلمچه
واقعا بی نظیر و متفاوت از هر جای دیگه ای بود .سفر واقعا بی نظیری بود .
"<img id="raying:" src="images/smilies/praying.gif">
بدترین اتفاق هم به نظر خودم تکرار اتفاق 4 سال پیش بود ، این بار بهتر تونستم باهاش کنار بیام ولی ... البته یه اتفاق بد دیگه هم شنیدن یه سری حرف تلخ ، خیلی تلخ از یه بنده ی خدا درباره ی بهترین و پاک ترین بنده های خدا بود ... اونقدر تلخ که هیچ وقت نمیتونم فراموشش کنم .
فکرای زیادی داشتم برنامه ی اصلیم خوندن درس برای ارشد بود که متاسفانه اونطور که میخواستم نشد . باورم نمیشه چطور برای کنکور کارشناسی درس خوندم ؟؟؟انگار همت و پشتکارم ضربه خورده و ...
درس هم که زیاد گرفتم ، سعی کردم چند تا از اخلاقای نه چندان جالبم رو هم ترک کنم ، تو یکیش مخصوصا موفق تر بودم .
دعا کنید ، سر سفره آخر دعاهاتون منم دعا کنید تا کنکور 3 ماه وقت دارم ، حداقل بتونم یه کم پیش برم ...
خدایا بابت همه ی نعمت هات ممنونم . نگاهتو ازمون دریغ نکن .
" الهی مرا آن ده که آن به "
به نام خدا
سلام به همه ی دوستان قرانی تو سالی که گذشت حوادث خطر ناکی برام پیش اومد که همگی به لطف خدا به خیر گذشتن اگه بخوام سال 89 رو وصف کنم سال سختی که تغییر نکرد ولی منو تغییر داد تا جور دیگه ای به مساءل و مشکلاتم نگاه کنم زیاد شرمنده خدا شدم واسه همین دنبال راهی بودم که از شرمندگی در بیام و اما هر کاری کنم بازم روسیاهم و لی امیدم رو از دست ندادم چیزایی که میخواستم به دست اورده بودم و حالا وقت امتحانم بود خدا کنه تو امتحان رد نشده باشم و سال جدید بتونم ادم دیگه ای بشم دنبال ارامش میگردم راهی که بتونه ارومم کنه خیلی زود به هم میریزم باید قوی تر بشم ارزوی یه سفر مشهد تو دلم مونده خدا کنه اسمم تو قرعه کشی دانشگاه برا سفر در بیاد تا بتونم عقده هامو پیش اقا امام رضا وا کنم برام دعا کنید ان شاء الله همتون عاقبت به خیر بشین
(به نام خدا)
سلام
عیدتون مبارک
ببخشید که ما همیشه دیرon میشیم
سال 89 واسه من خیلی خوب بود چونکه همین یه هفته آخر اسفند تا28 رفته بودم جنوب با راهیان نور
به قول جناب ضحی کربلای ایران
واقعاعالی بود چون از وقتی که برگشتم احساس میکنم که شهدا واسه من مهم تر شدن اونجا راوی هامون خاطراتی از شهیدان رو واسمون میگفتن که اگر عمری باقی بود انشاالله اون
هارو توی تالار میذارم به نظرم شلمچه،طلاییه وبازدیدازگردان کمیل و حنظله که تازه این گردان باز شده(2-3روزی میشه)عالی بود اما نتونستیم بریم فکه چون داشتن جادشو آسفالت میکردن
پیاده هم نمیتونستیم بریم چون به قطار نمیرسیدیم(همین منو ناراحت کرد.)امیدوارم همیشه به یاد شهدا باشیم.