حدیث از امام زمان (عج)

[یوسف زهرا]

سلام.

گریه امام حسن عسگری (علیه السلام) در لحظات آخر عمرش

ابوسهل اسماعيل بن علي نوبختي روايت كرده كه امام عسكري به خادمش عقيد فرمود : اي عقيد برايم دارويي بجوشان ، [ داروي گياهي شبيه به سقز ] برايش جوشانيد وسپس صقيل مادر [ صاحب ( ع ) ] آنرا آورد هنگاميكه جام در دست آن حضرت قرار گرفت و خواست آنرا بنوشد ، دستش لرزيد بگونه اي كه جام به دندانهاي پيشين حسن خورد ، آنرا از دستش رها كرد و به عقيد فرمود : داخل خانه شو ، كودكي را در حال سجده ميبيني او را نزد من آور ، ابو سهل گفت : عقيد اظهار داشت : داخل خانه شدم و به جستجو پرداختم ، ناگهان كودكي را در حال سجده ديدم كه انگشت سبابه اش را به سوي آسمان بلند كرده است ، بر او سلام كردم ، حضرت نمازش را كوتاه برگزار كرد ، بدو عرض كردم : سرورم به شما فرمان داده كه نزدش برويد ، در اين هنگام مادرش صقيل آمد و دست او را گرفت و نزد پدرش حسن ( ع ) برد ، ابو سهل گفت : وقتي كودك نزد پدر آمد سلام كرد ، وي چهره اي درخشان و نوراني ، موهايي مجعد و پيچيده داشت و ميان دندانهايش فاصله بود وقتي حسن ( ع ) او را ديد ، گريست و فرمود : اي سرور اهل بيت او ، دارو را به من بنوشان ، زيرا من اينك به جوار حق پر ميگشايم ، كودك جام دارويي را كه جوشيده بود بدست گرفت و سپس لبانش را حركت داد و آنگاه آن دارو را به او نوشاند ، زمانيكه داروي جوشيده را نوشيد فرمود : مرا براي نماز گزاردن آماده كنيد ، در اتاق حضرت پارچه اي گسترده شد و كودك ، آن حضرت را عضوي پس از عضو ديگر وضو داد و سر و پاهاي او را مسح نمود ، ابو محمد به او فرمود : مژده باد تو را اي پسركم ، تو صاحب الزمان و مهدي و حجت خداوند در زمين و فرزند و وصي من هستي ، تو از نسل من و محمد بن حسن بن علي بن محمد بن علي بن موسي بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب هستي ، تو از نسل رسول خدا ( ص ) وآخرين امام ميباشي ، پيامبر ( ص ) به وجود تو مژده داد و تو را نام و كنيه گذاشت ، و پدرم از پدران پاكت راجع به اين موضوع به من سفارش كرد ، درود خدا بر اهل بيت ، پروردگارا تو مورد سپاس و ستايشي ، و حسن بن علي صلوات الله عليهم اجمعين ، در آن هنگام به جوار معبود شتافت " .
التماس دعا