۳۰ دي ۱۳۸۸, ۰۷:۲۵ عصر
مردی صبح از خواب بیدار شد تا نمازش را در مسجد بخواند. در راه زمین خورد و لباس هایش کثیف شد. خود را پاک کرد به خانه برگشت.لباس هایش راعوض کرد و راهی شد.درهمان نقطه مجدداً زمین خورد! دوباره بلند شد و برگشت.لباس هایش را عوض کرد و راهی شد.در راه، بامردی که چراغ دردست داشت برخورد.مرد گفت: دیدم در راه دو بار زمین افتادید .چراغ آوردم تا راهتان راروشن کنم.مرد اول از او تشکر کرد و راهشان رابه طرف مسجد ادامه دادند.همینکه به مسجد رسیدند،مرد اول از مرد چراغ بدست درخواست کرد تا با او نماز بخواند ، اما مرد دوم از رفتن به داخل مسجدخودداری کرد.مرد اول درخواستش را دوباره یگر تکرار کرد و مجدداً همان جواب را شنید.
مرد دوم گفت:من شیطان هستم.مرد اول جا خورد.
شیطان گفت: من شما را در راه به مسجد دیدم و من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و برگشتید،خدا همه گناهان شما را بخشید.
برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه به راه مسجد برگشتید.به خاطر آن،خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید . ترسیدم اگر باردیگر باعث زمین خوردن شما شوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را ببخشد. بنابراین،شما را سالم به مسجد رساندم.
مرد دوم گفت:من شیطان هستم.مرد اول جا خورد.
شیطان گفت: من شما را در راه به مسجد دیدم و من بودم که باعث زمین خوردن شما شدم. وقتی به خانه رفتید، خودتان را تمیز کردید و برگشتید،خدا همه گناهان شما را بخشید.
برای بار دوم باعث زمین خوردن شما شدم و حتی آن هم شما را تشویق به ماندن در خانه نکرد، بلکه به راه مسجد برگشتید.به خاطر آن،خدا همه گناهان افراد خانواده ات را بخشید . ترسیدم اگر باردیگر باعث زمین خوردن شما شوم، آنگاه خدا گناهان افراد دهکده تان را ببخشد. بنابراین،شما را سالم به مسجد رساندم.